۳۵ سال از وقوع انقلاب در ایران میگذرد.هر سال رژیم در داخل کشور وما به اصطلاح اپوزیسیون خارج کشور در ایام سالگرد این واقعه، همچنان در راه اثبات حقانیت آن قلم فرسایی وگاها مرثیه سرایی میکنیم!و با دست یازیدن به خاطرات؛ هر دو طرف، میخواهیم برای نسل امروز واقعه را آنگونه که دیده وگاها آنگونه که میخواسته ایم بازگو نمائیم! وچون با گذر ناگزیر ایام از این روزها فاصله میگیریم، همه از تب و تاب می افتیم و ظاهرا نفسی به راحتی میکشیم. آنطرف پیش خود میگوید:الحمدالله یکسال دیگر هم گذشت!وما در حسرت از دست رفتن یکسال دیگر از عمرمان در فراق آنچه از دست دادیم وآنچه بدست نیاوردیم! وسپس انگار که باری از دوشمان برداشته شده در دوسوی خط ، باز خود را در روزمرگی خویش غوطه ور می سازیم وکار غر زدن و گاها دشنام به یکدیگر رااز سر میگیریم وتا سالی دیگر با تجدید قوا خود را آماده تکرار حرفهای همه ساله خود در این ایام نمائیم!غافل از اینکه نسل امروز در جای جای زندگی ووجودخود خوددستاورد آنچه ما ونسل ما برایشان رقم زدرا حس کرده وتجربه نموده!وچه بجاوچه بحق از ما میپرسد:شما چه میخواستید که دست به انقلاب زدید؟؟؟میخواهیم در جواب این سئوال بگوییم:میخواستیم دیکتاتوری شاه راسرنگون کنیم!ولی دیکتاتوری و استبداد مذهبی حاکم در کشور ما را شرمسار میکند!میخواهیم بگوییم:شاه وحکومت او دزد بودومیخواستیم دستشان را از ثروت کشور کوتاه کنیم!ولی دزدی وچپاول میلیاردی حاکم بر کشور ما را خجالت زده میکند!
سخن کوتاه! شاید امروز پس از ۳۵ سال، بجز حکومتیانی که بر خر مراد قدرت سوارند،ماشاید همه متفق القول باشیم که از چاله به چاه افتادیم!چرا؟ای کاش، میتوانستم این "چرا " را باحروفی به بزرگی صداقت تمام کسانی که با "قلب" خود فکر میکردندودر آرزوهایشان فقط سعادت وزندگی بهتری را طلب داشتند، بنویسم!امروز با گذشت ۳۵ سال از آن ایام،کم نیستند کسانی که در این صداقت عقیم خود "انقلاب "را برحق میدانندوهنوز فکر میکنند راهی جز انقلاب وجود نداشت!حکومت پدر وپسر را سراسر سیاه میبینند ودر این سیاه دیدنهای خود،آنان را گویا هیچ تردیدی نیست!مگر "توده ای"،"فدایی"و کلا چپ میتواند، دهانی بر آنچه "پدر وپسر"در کشور ساختند وآباد کردند،باز نماید؟گویا اگر کمی بر سفیدی حقایق آن دوران اعتراف کند"خودکشی" کرده است!و همینطورراست وسلطنت طلبها نیز گویا اگر بر سیاهی های آن دوران چشم باز کنند خود را "حلق آویز"کرده اند!ما،چه راست وچه چپ،چه اسلامی وملی گراودر مجموع از هر طیف وگروهی، تا وقتی تاریخمان را "سیاه وسفید "می بینیم و با این نگاه خود را صدای خلق،ملت و امت میدانیم، بیداری وهوشیاری وخودآگاهی را برایشان به ارمغان نیاورده ایم! "الفبای"صداقت در برخورد با تاریخ "رنگی"دیدن زندگی پیرامونمان است! و تا وقتی عینک "سیاه و سفید"بر چشم داریم این "صداقت"میسر نخواهد شد.اکثر گروه ها و تشکلهای سیاسی، چه چپ وچه راست، نه تنها بر اعدامها و خشونتهای پس از انقلاب اعتراض نکردند که خود مشوق این خشونتها شدند، تا وقتی که خشونت گلوی خودشان را گرفت! امروز برای من اعدام آقای هویدا و خانم فرخ روپارسا به یک اندازه محکوم است که اعدام رفقا انوشیروان لطفی و رحمان هاتفی ویا ترورزنده یادان، فریدون فرخ زاد وشاهپور بختیار!وفرمول این محکومیت نیز بسیار ساده است:اهیچ انسانی وهیچ حکومتی تحت هیچ عنوانی حق سلب زندگی انسان دیگری را ندارد!
صحبت از" صداقت"در برخورد با "تاریخ"است!آقای نوری زاده در مقاله"اگر رضا شاه نبود" می نویسد:"کار بسیاری از ما باید آن باشد که دانسته هاوبرداشتهای خویش را از روزگار پدر وپسر بازگو نمائیم. خجالت نکشیم از این که با انقلاب همراه بودیم و یا از پهلوی بدمان می آمد. دریافت های تازه خود را بازگوئیم. خجالت ابدی نصیب ما خواهد بود اگر سکوت کنیم و حقایق را در پرده شعار و مالیخولیای انقلاب بپوشانیم. واقعا"صداقت!!! در این جمله آقای نوری زاده موج میزند!ایشان پدروارانه از ما میخواهد"خجالت نکشیم "!آقای نوری زاده! اعتراف به کارهای درست وبجایی که پدر وپسر انجام داده اند همانقدر خجالت آور نیست که از این کارها وامر ابادانی کشور برای پدر وپسر حقانیت صددرصد درست کردن، خجالت آور است! آقای نوری زاده،من به عنوان یک ایرانی طرفدار آرمانهای "چپ"،سالها پیش ، نزد وجدان خود، از محمد رضا شاه عذر خواهی کرده ام! و در کلنجار رفتن با "وجدان "خود برای یافتن پاسخ به آن "چرای "بزرگ، که در ابتدای مطلب خوداشاره کردم ،آموخته ام با تاریخ کشور خود وبا تاریخ وگذشته شخص خود،با صداقت برخورد نمایم!ولی شما با مالیخولیا قلمداد کردن انقلاب ، گویا هنوز فقط در قسمت سفید تاریخ پدر و پسر در پروازید! مگر اینکه اعتراف کنیم "شنیدن صدای انقلاب" از سوی محمدرضا شاه، فقط" شنیدنی" تاکتیکی بود! شما در بیان دردها والم های مردم در جمهوری اسلامی استادید! سالهاست در این مهم قلم و زبان فرسایی کرده و می کنید ولی متاسفانه تمام تلاش شما در بیان این دردها محملی است برای فقط "سفید"نشان دادن حکومت پدر وپسر!و این نامش صداقت نیست.کودتای 28 مرداد که آمریکای ها خود اعتراف به دست داشتن مستقیم در آن کرده اند واز مردم ایران رسما عذر خواهی نموده اند،حلبی ابادها،تک صدایی کردن کشور،زیر پا گذاشتن قانون اساسی مشروطه وهزاران مورد دیگر از این دست، سیاهی های حکومت پدر وپسر! وهمین طور تاسیس دانشگاه، کشف حجاب، جایگزینی قوانین مدنی بجای قوانین عرفی وشرعی،راه آهن، ذوب آهن،سدها،مدارس،تغذیه رایگان وهزاران مورد دیگرسفیدیهای حکومت پدر وپسر هستند!آری ،میشد انقلاب نکرد،ولی این دلیلی برای مالیخولیا خواندن انقلاب نیز نیست!حکومت پدر وپسر"باد"کاشتند و"طوفان"درو کردند!
انقلاب،حاصل استبداد حکومت پدر وپسر بود.واستبداد حاصله از انقلاب نیز ریشه در فرهنگ،ارزشها ومعیارهای آغشته به استبداد جامعه ما داشته و دارد. راه استبدادزدایی از فرهنگ وارزشهای جامعه از میان آشتی با تاریخ میگذرد!تاریخ 2500 ساله کشورم،تاریخ پهلویها وتاریخ 35 ساله جمهوری اسلامی، با تمام فراز ونشیبهایش،با تمام خونهای ریخته شده اش،با زشتی وزیبائیهایش از آن من است! از آن ماست!این تاریخ ،هم سربرافراشتن دارد وهم افتخار!هم سر افکندگی دارد وشرمساری!هر چه هست ،تاریخ ماست!صحبتم را با خاطره ای که سالها پیش، هنگامی که صحبت از تغییر نام شهر"لنینگراد"به "سن پترزبورگ"در روسیه بود،به پایان میرسانم.آن هنگام،مصاحبه ای با یکی از بازماندگان خانواده تزاری روسیه"رومانوفها"که عمداتا ساکن فرانسه هستند را تلویزیون پخش میکرد.او روسی را با لحجه فرانسوی صحبت میکرد وگفت: تغییر نام این شهر از لنینگراد به سن پترزبورگ کار خوبی است. ولی میخواهم یاد آوری کنم، فراموش نکنیم این شهر به هنگام حمله آلمان نازی به آن و محاصره شهر توسط آنها، نامش "لنینگراد"بود و مردم از شهر" لنینگراد "دفاع میکردند، نه "سن پترزبورگ"! مبادا این موضوع را فراموش کنیم! در آن برهه از تاریخ کشورمان این شهر نامش "لنینگراد"بود!. در کدامیک از نیروهای چپ و یا راست کشورمان چنین صداقتی را در برخورد با تاریخ ما ن سراغ دارید؟ و اگر هم چنین کسانی بوده اند، صدایشان در میان فریادهای "مرده باد"ها و"زنده باد"ها ،متاسفانه گم شده است.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد