logo





*در برابرتاریخ

يکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۹۲ - ۰۹ فوريه ۲۰۱۴

اصغر جیلو

در پیشگاه تاریخ، جای همه گرایشات سیاسی متعلق به کشور، به جز استثناهای پر افتخار چندی، نه بر مسند بلند و سکوی والای داوری، بل، بر صندلی های خرد متهمان کف محکمه ، البته با شماره ردیفهای مختلف قرار دارد. بسیاری از ما، از حکومت پهلوی گرفته تا بقیه، در آفرینش سر نوشت فاجعه باری که کشور را درکام خود کشید، به تناسب کارنامه، مسئولیت، میزان نیرو وتاثیر خویش سهم داشته ایم. اما برای ادای دین به تاریخ و کشور در حد مقدورات ممکن موجود، و درپرتو درسهای تلخ تاریخ اخیر، میتوان سرودی ساخت و پرچمی مشترک برای فردایی بهتر بر افراشت. انتخابات آزاد و استقرار دموکراسی در کشور میتواند وباید "سرود وپرچم ما باشد".
 چهلمین و سومین سالگرد رویداد ۱۹ بهمن به عنوان سرآغازی شروع جنبش چریکهای فدایی، فرصتی دوباره را برای باز بینی خاطرات، مرورتجربیات و به روز کردن داورهای ما در خصوص آن جنبش فراهم آورده است.

 برگزاری مراسم سالانه برای رجوع به درسهای این جنبش هم زمان است با انقلابی که نظام سلطنتی حاکم بر کشوررا به تاریخ سپرد، و بر ویرانه های آن نیرویی متعلق به اعماق تاریخ را نشاند که  با ۳۴ سال فرمان روایی خونین ومستبدانه برکشور، تسلط بلامنازع وانحصاری بر اهرمهای قدرت دولتی وتصاحب ثروت انبوه طبیعی و انسانی کشور، ایران ما را در اغلب شاخصه های پیشرفت و ترقی در دنیای معاصر کنونی، فرسنگها به قهقرا برده ، و به تعبیری اصطلاحن مارکسیستی، کشور را در حد یک فرماسیون کامل اجتماعی به عقب رانده است.

چه خوب است کسانی که هنوزهم بعد از آشکار شدن فجایع پرشماراین نظام حاکم برکشور،  سالگردهای جنبش فدایی و انقلاب بهمن را، فرصتی برای تشدید تبلیغات تکراری به نظام به تاریخ پیوسته سلطنتی و حامیان خارجی آن میشمارند، راهی به پیش را در پاسخ به چه باید کردهای شرایط حاضرنیز ارائه کنند.

من احتمالن نتوانم ، با تفکیک و بدون حاشیه پردازی ویا به ترتیب به سوالات مطروحه پاسخ بگویم، و به همین خاطرنیزاز پیش از شما پوزش میخواهم.

 درابتدا، در مورد سه اثری که پرسیده اید میگویم. تا آنجا که به خاطرم مانده، نوشته امیر پرویز پویان و مسعود احمد زاده را، در حوالی بهار- تابستان ۱۳۵۰ برای اولین بار خواندم. نوشته پویان فشرده و کوتاه، وبدون هیچ مقدمه ای بود، ولی نوشته احمد زاده دارای یک مقدمه بود ومتن اصلی نیز مشروح و مفصل بود.  اطلاع من از نام نویسندگان دو اثر فوق؛ و این که آنها از بنیانگزاران سازمان بودند، تنها بعدها حاصل شد. تاثیرات این دو نوشته بر من و دوستان پیرامون، قبل از هر چیز، پرتو افکنی به دریافت دلایل حوادثی بودکه از سیاهکل شروع گردید بود،  و نیز ایجاد نوعی حس بیم و نگرانی ودر عین حال امید و همبستگی با آنهایی که هستی خود را هرینه عملی کردن باورهای خویش کرده بودند. من در آنموقع ۱۹ ساله بودم و مثل برخی از جوانان تحث تاثیر حرکتی که تازه پا گرفته بود قرار داشتم. ازچند سال پیشتر، من عضو یک تجمع سیاسی در شهرخود بودم که  همزمان دارای مناسباتی با محافلی سیاسی وروشنفکری در تبریز و تهران بوده، واز طریق آنها تغذیه میگردید. این رابطه با محافل تبریز،  بعد از ضربه به گروه آرمان خلق در اویل سال ۵۰، و دستگیری یکی از دوستان ارشد ما که با همایون کتیرایی رابطه داشت، دیگر قطع شد. ولی روابط تهران سالم باقی ماندند.

باید بگویم که قبل از مطالعه این دواثر، سلسله رویدادهایی از اعدام ۱۳ چریک فدایی مرتبط با سیاهکل در ۲۶ اسفند ۱۳۴۹ تا چندین درگیری، وبارزتر ازهمه ترورسپهبد فرسیو به قوع پیوسته و سکون وسکوت حاکم بر فضای اپوزیسیون در آستانه برگذاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله سلطنتی بر هم زده بود. جمع ما همه گی، تحت تاثیر این فضای ملتهب، به سرنوشت طفلی که تازه به راه افتاده بود به شدت علاقمند شده بود. با اقدام ساواک در اعلان نام ۹ چریک فراری، خبر پیدایش کسانی که سلطه سیستم سرکوب را به آشکارترین شکل ممکن به مبارزه طلبیده بودند، به اقصی نقاط کشور برده شده بود. به جای ۹ چریک منفرد، هزاران سمبل نیرومند در سطح بخش بزرگی از جامعه روشنفکری ودانشجویی کشور آفریده شد. دانشجویان دانشگاه تهران با شعارهایی که تا آن هنگام ناگفته ونا شنیده بود، با شور به استقبال این حرکت جدید شتافتند.

در آن زمان، برای اغلب کسانیکه که آرزوی دنیایی برابر وبی تبعیض را درسرداشتند، بی عدالتی، فساد و زورگویی در کشور، همه گی پدیده هایی غیر قابل تحمل وبرانگیزاننده به شمارمیرفتند. اما استبداد حاکم، هرنوع امکانی رابرای تشکیل احزاب و جمعیتهای غیر فرمایشی منتقد و مخالف از بین برده و امکانی برای پی گیری اعتراضات، خواستها و مطالبات صنفی وسیاسی به طرق متشکل و قانونی باقی نگذاشته بود.

در غیاب چنین نهادهایی بود که دو نوشته "در ضرورت مبارزه مسلحانه ورد تئوری بقا" و "مبارزه مسلحانه هم استراتژی  هم تاکتیک"، که  هردو به زبانی روان و بی لکنت به گفتگو با مخاطب خود نشستند، تا با قطعیتی لبریز از اطمینان و اعتماد به نفس، پاسخی روشن به چه باید کرد پیش رو و یک نقشه راه به پیش را، با چشم اندازهای  پیروزمندانه در افق ترسیم بکنند.

تهیه کنندگان این دواثر در واقع، پایه های نظری جنبش چریکی را برمبنای کار یک دهه ازجستجو در آثار مارکسیسی و تجربیات مرتبط با آن، و نیز آنچه بر کشورگذشته بود، استوار کرده بودند.

  تاکید بر این امر، از آن جهت اهمیت دارد  که عده ای همیشه کوشیده اند با نفی این حقیقت،  تا آنجا که مقدور است تاریخ سپری شده را در خدمت اهداف معین سیاسی واز پیش تعیین شده ای بازنویسی کنند. ادعاهایی که بیسوادی وبی اطلاعی بنیادگران جنبش چپ نوین در آن دوره را از تئوریها وتجربیات زمان خود به پیش میکشند و از آن برهانی برای ارائه تعریفی آوانتوریستی از این جنبش اختراع میکنند، سوداهای دیگری در سر دارند.  آخرین نمونه ها از این دست ادعاها را ما در کتابهای منتشره از سوی وزارت اطلاعات و روزنامه نگارانی که در چهاچوب سیاست ها و مشاوره های مورد نظر این وزارت خانه  به فعالیت مشغولند، مشاهده کرده ایم.

مراجعه ای مجدد به آثار آن دوره، و از جمله اطلاعات و شواهد مربوط به زندگی و اثار بنیانگذاران این جنبش، نشان دهنده اطلاعات و اشراف لازم آنان به تئوریها و تجربیات کلاسیک زمانه خود بوده است و نه بر عکس. سلطه ساواک و سانسور سیستماتیک، علیرغم محدودیتهای خفقان آور خود قادر نشده بود آنان را از دسترسی به چنین آثاری محروم کند.

   مطالعه هیچ اثرو نوشته ای، و مرورنتایج و احکام هیچ تجربه مدون ومکتوبی که حتی ممکن است ناکافی، محدود و نادرست،  و یا برعکس بسیار جامع و کامل ودقیق هم باشد، به تنهایی به وادار کردن هیچ شخص و سازمان سیاسی، به پذیرش و یا رد هیچ نظریه معینی نیست. بدون انباشت سطح معینی از زمینه های نظری و تجربه عملی چنین امری ناممکن است. وحی والهام منسوب به پیامبران را در این وادی هیچ مجالی برای بروز نیست. ولی کسانی هستند که به گونه دیگری میاندیشند.

آقایی به نام خجسته رحیمی، از روزنامه نگاران مجاز درون کشور، که تنها دو سال هم بعد از انقلاب اسلامی چشم بر جهان گشوده، و به همین دلیل نیز نمیتوانسته است هیچ تجربه حسی مستقیم وغیر مستقیمی از شرایط و اوضاع  سیاسی دوران شروع وادامه جنبش چریکی داشته باشند، به کشف بزرگی در نظریات انحرافی پویان نایل شده، وبعد از ذکر "معایب عدیده" وی که سن وسال، اندام لاغرو شکم ، ترس از سلاح و گلوله،  و قد وقواره  وی را نیز شامل میشده،  ونیز اختراع و تکرار موارد متعدی از جعلیات در مورد جنبش فدایی، گفته که امیر پرویز پویان، که طبق القائیات ایشان به  دلیل جوانی، بی سواد وبی اطلاع از مسایل مورد نظر ایشان هم بوده، برای اجتناب از راهی که رفت، باید خاطرات فیدل کاسترو را می خوانده است. همین هفته پیش، همکار پر آوازه ایشان در خارج از کشو اقای مسعود بهنود، در برنامه بررسی مطبوعات داخل کشور در تلویزیون  بی بی سی فارسی؛ با اشاره به مجله اندیشه پویا به سردبیری آقای خجسته رحیمی، با قیافه ای حق به جانب، نوشته وی را در مورد فداییان یک کار موفق روزنامه نگاری ارزیابی کرده،  و به به بینندگان برنامه خود برای چندمین بار فهماند که مزخرف گویی و اختراع جعل ودروغ که از جمله ابزراهای مجاز مورد استفاده بخش بزرگی از روزنامه نگاران "موفق" درون کشوراست، مورد توصیه ایشان نیز میباشند.

 به ادامه موضوع پیشن بر میگردم. محفل جوانی که من در سالهای پایانی دهه ۵۰ به آن تعلق داشتم هم به برخی از آثار تئوریک مورد رجوع اپوزیسیون چپ ایران دسترسی داشت، وهم از سوی اعضای ارشد خود که در تهران وتبریز با محافل ادبی، سیاسی ودانشجویی در ارتباط بودند ، بطور مرتب در جریان موضوعات مورد علاقه محافل روشنفکری کشور قرار میگرفت. ادعای اینکه مرتبطین با جنبش فدایی اغلب با خواندن کتابی  مثل "مادر" ماکسیم گورکی، به آن پیوسته بودند فقط میتواند دراعترافات موجود در برگه های بازجویی ساواک معتبر شناخته شود. استفاده از چنین مستنداتی فقط به درد فریب دیگران و پوشاندن حقایق و انتقام جویی میخورد.

 اما اثر"چگونه مبارزه مسلحانه توده ای میشود" نوشته بیژن جزنی را من به همراه چند اثر دیگر او از جمله طرح مبانی جامعه شناسی و تاریخ ۳۰ ساله و... زمانی در سال ۱۳۵۴ دیده بودم. دو نسخه با دو چاپ متفاوت از "چگونه مبارزه مسلحانه توده ای میشود" در دست ما بود. احتمالن(و نه مطمئنن) نسخه اول از انتشارات "۱۹ بهمن" در خارج از کشور بود، و نسخه دوم بر روی کاغذهای نازک مات تایپ شده وازتولیدات سازمان بود. در پرتوتجارب عملی حاصله ازچند سال مبارزه چریکی، مواردمهم و تعیین کننده ای ازمهمترین پیش فرضهای مطروحه در دو اثر پیش گفته، دیگرزیر سوال رفته، و تردیدهای جدی را در صحت و دقت آنها ایجاد کرده بود. پیش فرض آماده بودن شرایط انقلابی در کشور که در کتاب مسعوداحمد زاده با قوت طرح شده بود از جمله این موارد بود. جزوه"چگونه مبارزه مسلحانه توده ای میشود" میکوشید پاسخ جامعی به برخی ازاین تردیدها ی حیاتی بدهد که از بررسی تجربه فعالیت جنبش چریکی حاصل شده بود.

موضوع کلیدی در واقع، چگونگی پیوند پیشاهنگ مسلح با توده مردم در چشم انداز آتی، نقش ووزن فعالیتهای صنفی وسیاسی در توده ای شدن جنبش چریکی، و نسبت آن با عملیلت نظامی و ایجاد"پای دومی" برای پیش روی سازمان چریکی به سوی توده ای شدن بود.

در این هنگام ما یک گروه خود بنیاد و خود کفا،و با ارتباطات غیر مستقیم با سازمان بودیم. که فعالیتهای حمایتی، تبلیغاتی و پشتیبانی چندی به نفع سازمان را؛ در چهارچوب استباط و درک خود ازمشی مسلحانه به انجام می رساند. تا زمان برقرار شدن رابطه مستقیم گروه با سازمان، راهنمای عمل آن چیزی مشابه رهنمودهای همین کتاب "چگونه مبارزه مسلحانه توده ای میشود" بودند، بطوریکه وقتی رابط مستقیم گروه از طریق محمد رضا یثربی بر قرار شد، ما رابطه ارگانیک خود با سازمان را منوط به گرفتن نظر مثبت آن نسبت به این رهنمودها کردیم. در پاسخ و طبق گفته یثربی؛ اغلب مسایل و رهنمودهای نظری وعملی مشابه آنچه که جرنی در کتاب خود طرح کرده بود، در مرکزیت سازمان مورد بحث و پذیرش قرار گرفته و بخشن به مرحله اجرا هم وارد شده بود. نشریه نبرد خلق شماره ۷ سازمان شواهدی را در مورد صحت گفته های یثربی باز تاب میداد. ما بعدن هم دریافتیم که در عین حال، حمید اشرف در اثر خود به نام جمع بندی تجربیات سه ساله که در سال ۱۳۵۴ نوشته بود، به بعضی از کمبودهای اساسی سازمان از جمله فقر تجربه سیاسی و ارزیابیهای اشتباه از برخی مسایل کلیدی اشاره کرده بود. همچنین وی به شکل دیگری، برخی از این مسایل را در آخرین نامه خود به تشکیلات که بعد از ضربات اردیبهشت ۱۳۵۵ نوشت مورد اشاره قرار داد وبرای تعدیل آنها برنامه های عملی معینی را پیشنهاد کرد. اما از بین رفتن کامل مرکزیت سازمان در ۸ تیر ماه ۱۳۵۵، فرصت کاربست این تجربیات از جمله رهنمودهای "چگونه مبارزه مسلحانه توده ای میشود" را از سازمان گرفت. تنها حدود یکسال بعد بود که با شروع باز سازی مجدد تشکیلات، خطوط اصلی این اثر بیژن، راهنمای عمل اغلب تیمهای باز ساری شده سازمان قرار گرفتند. با شروع مخالفتهای گسترده مردمی بر علیه حکومت شاه، به تدریج سازمان اصلاحاتی را در مسیر حرکت خود وارد ساخت وبا تعقیب رهنمودهای بیژن برنامه هایی را برای پیوند با اقشار مختلف مردم طراحی و به اجرا گذاشت. با گسترش تظاهرات مردم ، کم وبیش روشن گردید که ما نه به سوی یک مبارزه مسلحانه توده ای طولانی مدت، آنگونه که بنیانگزاران سازمان پیش بینی کرده بودند، بلکه به سوی یک خیزش سراسری مردمی واحیانن قیام پیش میرویم . هم به دلیل فقدان تجربه سیاسی، و هم باوری دگماتیک به استراتژی مورد تاکید بنیانگزاران سازمان و از جمله جزنی، پذیرش رسمی چنین فرایندی توسط برخی از اعضا و مسئولین سازمان به سختی وبا مقاومت میسر گردید.

من یاد آوری مجدد چند موضوع دیگر را مفید می دانم.این جنبش، از یک جهت انعکاسی از تحولات نوینی بود که در عرصه بین المللی و در برخی از کشورهای" جهان سوم " در جنبش های "ضد استعماری و ضد امپریالیستی"، و جنبش های صلح طلبانه و ضد تبعیض دراروپا،  در فضای جنگ سرد حاکم برمناسبات بین المللی دوقطب قدرت جانی درآن هنگام روی می داد، و در بسیاری از مناطق به پشتیبانی قدرت بلوک سوسیالیستی ، دل بسته و به درجات مختلف از تئوریهایی انقلابی در توضیح حال و آینده مناسبات این بلوک با جهان غرب تاثیر پذیرفته بود، و از سوی دیگر؛ بیش از همه ریشه در آرزوهای نسلی داشت که رسیدن به جامعه ای عادلانه و آزاد را  تنها میتوانست در چهارچوبهای سوسیالیستی در چشم اندازی قابل دسترس تصور کند، و حاضر بود سرمایه های انسانی خود را درپیشاپیش بقیه برای رسیدن به آن جامعه آرمانی فدا کند.

بر اساس شناخت امروزین، به گمان من مشکل بنیادین این جنبش، نه عدم اطلاع از تئوریها وتجربیات زمانه خود، و نه الزامن دست بردن به سلاح ، و نه تئوری مبارزه مسلحانه توده ای آن و... بلکه  گرفتاری جدی درباوری خرافی و مذهب گونه به صحت تاریخی، حقانیت قطعی و خاصیت رهایی بخشی گفتمانهای مسلطی بود که میکوشیدند، مشروعیت وحقانیت خود را با مارکسیسم توضیخ داده وشرط تحقق اهداف عدالت اجتماعی را استقرار قدرتی ایدئولوژیک درکشور قراردهند.

من باب مثال، یکی از تئوریهای بنیادی راهنمای ما این بود که راه رسیدن کشور به هر سطحی ازسعادت وعدالت و آزادی درگروگسست از بلوک سرمایه داری جهانی است، و این امر میسر نیست مگر از طریق سرنگونی دستگاه سلطنتی حاکم برکشور که وابسته به این بلوک بوده و معضلات کشورما نیز لاجرم نتیجه چنین پیوندی است. اما نظام سلطنتی؛ این نماینده سرمایه داری وابسته، و متحد جهان امپریالیستی را، فقط میتوان با بسیج نیروی توده مردم در پروسه یک مبارزه مسلحانه طولانی مدت ساقط کرد وقس علیهذا...

جنبش فدایی در طول زمان، و به موازات انباشت تجربه و شناخت ضرور برای رهجویی و اصلاح نسبی مسیرخودتا انقلاب بهمن ۱۳۵۷، وسپس وارثان متفرق آن دربعد از انقلاب، هر چقدر ماهیت و علت وجودی خود را بیشتر وبیشتر با تئوریهای مارکسیستی مرتبط ساخته وتبیین کردند، و یا اینکه خود را به بلوک کشورهای سوسیالیستی و در راس آنها شوروی نزدیکتر دیدند،  به همان میزان نیز از شناخت اهمیت و ضرورت استقرار دموکراسی ذر کشوربدون کلمه ای در پس وپیش، به عنوان مقدمترین شرط گذربه سوی توسعه ای با ثبات و متوازن و توام با رفاه برای اهالی کشور غفلت ورزیده، واز درک روندهای واقعی مربوط به اصول توسعه و پیشرفت در جهان مدرن معاصرعقب ماندند.  تا اینکه بالاخره  مشاهده مستقیم فروپاشی بلوک سوسیالیستی و تغییر مسیر اقتصادی چین کمونیستی، ونیز تجربه بیش از سه دهه حاکمیت نظام دینی بر کشور، بسیاری از ماها را قانع کرد که هیچ یک از اصول و اهداف مرتبط با آزادی و عدالت و سعادت مردم، نه بر اساس پیروی از گفتمانهای مسلط سوسیالیستی و ضد امپریالیستی رایج میسر بوده، و نه از طریق سلطه هیچ نوعی از حکومتهای ایدئولوژیک بر کشور دست یافتنی است، ونه از راه برافکندن مناسبات سرمایه داری تا آینده ای نزدیک عملی خواهد شد.

اما داوری امروز ما هرچه باشد، نمیتوان تردیدی در این حقیقت داشت، کسانیکه که در جریان مبارزه بر علیه استبداد و دیکتاتوری شاه در آن زمان، در درون مخفیگاههای محاصره شده، و یا درگوشه و کنار کشور، مجبور به سخت ترین انتخاب های دوران کوتاه زندگی خویش گشته، و جان خود را در پای باورهای نیک خواهانه خویش نثار کردند، و یا بر نظر خود در دادگاههای نظامی، پا برجا مانده وبه همین دلیل نیز  تیرباران شده و یا به بند کشیده شدند، از فضیلت های برجسته ای سود میبردند. ظرفیت اعلای آنان برای "زیستن در سخن و باور خویش" حتی به بهای جان ، و جسارت و شجاعت کم نظیرشان در آزمون و تجربه راه های نوین برای شکستن فضای استبدادی حاکم ، و ایجاد سازمانی که دستگاههای سرکوب حکومتی علیرغم پیگردی خونین، نه موفق به تسلیم آن شدند و نه قادر به نابودی آن گردیدند از جمله مزیت های آنان به شمار میرفت. فقط جنبشی فراگیر، با ریشه دراعماق اقشاری پایدار و نیرومند از جامعه، با شرکت کنندگانی چنین از جان خویش گذشته، میتوانست درمقابل تاوان بسیار سنگین از دست دادن صدها نفر از بهترین سرمایه های خود،  بعد از هرهجومی از سوی ساواک، صفوف خود را دوباره ترمیم و فعالیتش را مجددن از سر گیرد. کم نبودند محافل و گروهها واشخاصی که حاضر به هیچ تجربه و آزمایشی برای پایان دادن به وضع سکوت وسکون آن زمان نبوده و زیر پوشش "کار آرام و پرحوصله سیاسی"، حاضر به عملی کردن حتی بخش کوچکی از همان روشهایی که خود مدعی درستی و کارسازی آنها بودند، نمیشدند. اغلب این محافل، البته بدون اینکه خود بدانند یا در دام ساواک گرفتارآمده بودند، ویا هم اگر چنین نبود، خیلی از آنها حاضر به گذشت ضرور و پرداخت هزینه لازم درجهت همان فعالیت سیاسی آرام مورد نظر خویش نیزنبودند. آنها هم مثل همین اقای خجسته رحیمی مدعی بودند کار های آرام و پرحوصله زحمت و توانایی به مراتب فراتری نیاز داشت که فقط خود آنها میتوانستند از عهده آن بر آیند و خارج از ظرفیت کسانی چون پویان ها و غیره بود. البته نابینایی عامدانه در آنان چنان آشکار بود که نه میخواستند سابقه همین کار پر حوصله سیاسی تعداد قابل توجهی ازافراد شاخص فدایی را معترف شوند، و نه ادعاهای آنان در شرایط آن روز ایران اساسن پایه ای محکم داشت. کار پر حوصله طولانی مدت، نه نیازمند گذشت و هزینه چندانی بود، و نه ریسک و خطری محسوس برای کسی در برداشت، ونه هم اراده و روحیه در خوری را میطلبید، و بالاخره نتیجه آن نیز اغلب غیر قابل سنجش و غیر قابل اتکاء بود. این عده در واقع به هر وسیله ای برای توجیه   نظریات خویش و خوار شمردن فداییان متوسل میشدند و هنوز هم هر وقت فرصتی افتد مثل همین آقای خجسته رحیمی چنین میکنند.

من هم مثل برخی دیگر، بارها از خود پرسیده ام که اگر من شناخت وتجربه امروزین خود را در ۴۲ سال پیش با خود حمل میکردم آیا باز به جنبش فدایی می ییوستم؟ فکر میکنم که من جوان ۱۸-۱۹ ساله در آن هنگام اگر چنین میبودم، قطعن پویانها وجزنی ها و احمد زاده ها میتوانستند بسی بیش از من و من نوعی به چنین تجربه وشناختی مجهز بوده باشند، و به همین ترتیب نیزمحمد رضا شاه و سیاست سازان حکومتی و حامیان خارجی آنان دارای دانش، تجربه و امکانات بسی بیش از بقیه ما برای پیش بینی خطرات ونتایج استبدادسیاسی که روزی تمام نظام وهستی آن را بر باد می داد، بر خوردار می شدند. در اینصورت وبراساس این مفروضات منطقی، قاعد تن مختصات شرایط سیاسی درآن هنگام به بگونه ای قوام نمی یافت که به بروز جنبشی به نام فدایی منجر شود، تامن جوان زیر بیست سال را درمقابل جبر واختیار انتخابی از آن دست که شرحش رفت قرار دهد.

اما چنین استدلالی به سختی میتواند شانه های همگی ما را از زیر بار سنگین مسئولیت اعمال گذشته خویش رها سازد. در پیشگاه تاریخ، جای همه گرایشات سیاسی متعلق به کشور، به جز استثناهای پر افتخار چندی، نه بر مسند بلند و سکوی والای داوری، بل، بر صندلی های خرد متهمان کف محکمه ، البته با شماره ردیفهای مختلف قرار دارد. بسیاری از ما، از حکومت پهلوی گرفته تا بقیه، در آفرینش سر نوشت فاجعه باری که کشور را درکام خود کشید، به تناسب کارنامه، مسئولیت، میزان نیرو وتاثیر خویش سهم داشته ایم. اما برای ادای دین به تاریخ و کشور در حد مقدورات ممکن موجود، و درپرتو درسهای تلخ تاریخ اخیر، میتوان سرودی ساخت و پرچمی مشترک برای فردایی بهتر بر افراشت. انتخابات آزاد و استقرار دموکراسی در کشور میتواند وباید "سرود وپرچم ما باشد".

اصغر جیلو
۵ فوریه ۲۰۱۴
...............................

* یک توضیح ضرور
نوشته زیر درپاسخ به مراجعه دوستان فدایی اکثریت برای پاسخ به سوالات ۴ گانه ای به مناسبت ۴۳ امین سالگرد رویداد سیاهکل تهیه شده و برای انتشار در کار آن لاین ارسال شده بود. دلیل عدم انتشار این مطلب در کار آن لاین تا این لحظه بر من روشن نشده و مناسبت انتشار نیز که روز ۱۹ بهمن بود اکنون دیگر رو به پایان است و من با تغییری در عنوان قبلی آن، و چندین تغییرجزیی غیر مضمونی در متن پیشین آن را در این جا منتشر میکنم. ۸ فوریه ۲۰۱۴ / ۱۹ بهمن ۱۳۹۲

سوالات ۴ گانه عبارت بودند از:

١. اولین بار هر کدام از این سه اثر را کی و در کدام موقعیت از حیات سیاسی‌تان نسبت به سازمان خواندید؟

٢. برداشت‌تان از مفاد آنها چه بود و به چه پیوند فکری بین شما با ایده‌های منعکس در آنها منجر شد؟

٣. هر یک از آنها چه زمانی و از چه زاویه‌ایی برای شما زیر ذره‌بین نقد قرار گرفت؟

٤. نگاه امروزین شما به آنها چیست و ارزیابی‌تان از جایگاه تاریخی آنها و نویسندگانشان کدام؟


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

تشکر
اصغر جیلو
2014-02-10 07:52:17
علی صمد گرامی. مرسی از این توضیح. موفق باشید


علی صمد
2014-02-09 22:02:47
با سلام دوست عزیز اصغر جیلو
مطاب شما از روز جمعه در سایت کارآنلاین در بخش جنبش فدائی و صفحه ویژه انتشار یافته بود. و در ضمن در سه فیس بوک سازمان هم انتشار یافته است و تاکنون در فیس بوک چند صد نفر آنرا خوانده اند. اما بدلیل باز کردن دو ویژه نامه در باره سیاهکل مطلب شما از روز شنبه از صفحه ویژه خارج شده بود و فقط در بخش جنبش فدائی قرار گرفته بود. الان یکشنبه دوباره مطلب شما به صفحه اول در بخش ویژه برگشت.
با پوزش از شما
علی صمد

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد