logo





از کارهای تازه

پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۲ - ۱۹ دسامبر ۲۰۱۳

محمد احمدیان

Mohammad
من به همان اندازه آسیب پذیرم، که تو هستی
(نسخه اصلاح شده)

من به همان اندازه یک ایرانی هستم، که یک آلمانی هستم. من به همان اندازه یک آلمانی هستم، که یک هلندی هستم. من به همان اندازه یک هلندی هستم، که یک آفریقایی هستم. من به همان اندازه یک آفریقایی هستم، که یک آمریکایی هستم. من به همان اندازه یک آمریکایی هستم، که یک عرب هستم. من به همان اندازه یک عرب هستم، که یک ژاپنی هستم. من به همان اندازه یک ژاپنی هستم، که یک هندی هستم.

من همان ماهی را می بینم، که تو برای دیدن داری. من همان ستاره ها را می بینم، که تو برای دیدن داری. من همان هوایی را تنفس می کنم، که تو برای تنفس داری.

من به همان اندازه آسیب پذیرم، که تو هستی. من به همان اندازه به شادی اشتیاق دارم، که تو داری.

زمانی مردم نان را با هم تقسیم می کردند. بیا! ما با هم امید را تقسیم می کنیم.

********

یک پاسخ

نخستین اتوپی ام را زمانی داشتم که یک جوان بودم. مانند تجربه نخستین عشق بود. ناب و مهربان. انرژی مرا آزاد کرد. احساس می کردم در آسمان هفتم هستم. احساسی از رهایی.
اکنون قرن بیست و یکم است. و من با دو پایم روی زمین ایستاده ام. اکنون آنقدر ها رسم نیست، اتوپی داشته باشی. می توانم بفهمم. اتوپی زمان جوانی ام برایم پیامد هایی داشت. رهایی ام بعد ها مرا گرفتار یک مخمصه کرد. سرخوردگی هایم متناسب با آن بیش از اندازه بودند. در تمام سلول های بدنم نشست کرده بودند. بازیچه آشفتگی های درونم بودم و دیوهای درونم.
کسی که یک بار دوست داشته است، قادر نیست بدون پیامدهایش دست از عشق بشوید. کسی که یک بار اتوپی داشته است، قادر نیست بدون پیامدهایش بدون یک اتوپی سر کند.
می دانم پیامدها یعنی چی. بدون شادی، عشق عشق نیست. در عشق ما شادی را هم تجربه می کنیم. اتوپی ها تغییر می کنند. در برابر یک اتوپی از دست رفته، یک اتوپی دیگر کمک می کند. اتوپی ایی که پاسخی باشد به هستی ات، این جا و حالا. نخستین اتوپی من پاسخی بود به هستی ام. آن جا و آن زمان.

*********

خورشید را برایت هدیه آورده ام، گفت

امید برایم یک تجمل بود
خورشید در سرزمین من غروب کرده بود

ما به یکدیگر نگریستیم
یک خورشید زاده شد

امروز در رویا دیدم، او نزد من است
آرام و مهربان
پرسیدم: این جا چه می کنی؟
خورشید را بر ایت هدیه آورده ام، گفت

و رفت.

********

درست و حسابی

چه باید کرد؟

پرسش این نیست، که چه باید کرد
پرسش این است که آیا کاری را که هم اکنون می کنی درست و حسابی می کنی
هم اکنون این متن را می نویسم
درست و حسابی بنویس!
درست و حسابی قهوه بنوش!
درست و حسابی سیگار بکش!
درست و حسابی غذا بپز!
درست و حسابی خرید کن!
درست و حسابی دوست بدار!
درست و حسابی دوستی کن!
درست و حسابی رنج ببر!
درست و حسابی ترک کن!
درست و حسابی فعالیت کن، چنانچه یک کنشگر می باشی
درست و حسابی مجادله کن!
درست و حسابی اعتراض کن!
درست و حسابی تشویق کن!
درست و حسابی تنبیه کن!
درست و حسابی پوزش بطلب!
و وقتی روز سپری شد،
درست و حسابی بخواب!
اما متاسفانه یک خط در میان نمی شود
همه چیز یک خط در میان نمی شود

یک خط در میان گذشت کن!
اما درست و حسابی.

محمد احمدیان
mohammadahmadijan@gmx.de
www.sherwabishtar.blogspot.de

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد