logo





اقتدارگرائی ایرانی درعهد قاجار

نقد و بررسی کتاب

پنجشنبه ۷ آذر ۱۳۹۲ - ۲۸ نوامبر ۲۰۱۳

رضا اغنمی

اقتدارگرائی ایرانی درعهد قاجار
دکترمحمود سریع القلم
چاپ پنجم ۱۳۹۱ – نشر فرزان

درپیشگفتار اشاره ای شده به بنیادهای اقتدارگرائی، که از دیدگاه نویسنده آبشخور اصلی آن به درستی، در حوزه افکار غلط، تداوم و ریشه دوانیدن آن، در جامعه معرفی شده است. به باور ایشان اقتدار گرائی ایرانی از قدرتمندان و مقامات رسمی و دولتمردان نیست : «اقتدارگرائی ایرانی برخلاف آنچه که بعضی تصور می کنند، ضرورتا یک پدیدۀ دولتی نیست بلکه درناخودآگاه فرهنگ عمومی جاری وفعال است» اشاره بجائی دارد از بی اندیشگی، یا «نیندیشدن» جامعۀ ایران. به باور نویسنده «مادامی که مردم به لحاظ معیشتی گرفتار حقوق دولت هستند فکرکردن مستقل و تغییر مستقل را پیدا نخواهند کرد» و این پرسش پیش میآید که مگر تمامیِ جمعیت کشور حقوق بگیر دولت هستند؟ و آنهائی که کارمند دولت نیستند، چرا از استقلال فکرعاجرند و درمانده! نویسنده از تفاوت های ایران و ژاپن مثال جالبی آورده است از آنجائی که تغییرات و تحولات این دو کشور آسیائی حدود صد و چهل سال پیش همزمان بوده است. درایران دورۀ ناصرالدین شاه و در ژاپن دوران میجی. نوشته اند: «طی صد و سه سال گدشته، درآمد نفت ایران حدود هزار میلیارد دلار بوده است. در حالی که فقط طی ده سال اخیر مردم ژاپن سالانه به طور میانگین 5000 میلیارد دلار تولیدکرده اند.» و اضافه میکند که «با مطالعۀ علل این تفاوت، می توان بسیاری از معضلات نظری توسعۀ ایران را حل کرد.» که امیدست چنین باشد و آرزوی استاد پژوهشگر برآورده شود.

نویسنده در فصل اول، از زنده یاد غلامحسین صدیقی به نیکی یاد میکند : «تقاضا شد تا سمت وزارت علوم و آموزش عالی را بپذیرد» ایشان نمیپذیرند. پس از اصرار زیاد میگوید : «من چنین سمتی را نمییذیرم چون تاریخ خوانده ام.» صدیقی با تاریخ ایران و جهان آشنا بود. روابط اجتماعی – سیاسی کشور و عوامل نفوذی وطبقات را به درستی میشناخت، همچنین اصحاب مسجد و سجاده را. بارآمده از دل مردم بود. نبض فضای حکومت نوپا دست ش بود. می دانست که زمانه زمانۀ دستاربندان است. و سنتگرایان مذهبی در پی هزار و چند صدسال به قدرت سیاسی رسیده اند و همه نهادها و سازمان های مدرن و نوپای امروزی را حوزوی خواهند کرد تا آرزوها وحسرت و عقده های سرخوردۀ خود و ناکامی درگذشتگانِ را در مسند قدرت جبران کنند.

سریع القلم، به استناد از اثر آدمیت به نقل از میرزافتحعلی آخوند زاده، ازقول مأمورسیاسی انگلیس آورده است که درگزارشی به لندن نوشت : «نظام پارلمانی ایران از اکثر پارلمان های اروپا بالاتر است و ازاین نظرگاه حتی با ما در پارلمان های دنیا قابل قیاس است.» با سابقه آن دو مجلس اول و دوم، این سخن مبالغه ای بیش نیست. ولو که گوینده اش دیپلمات انگلیسی بئده باشد. وکلای مجلس ایران اسلامی، بعد از نزدیک به 90 سال از مجلس اول ودوم، گوش همکار مخالف را گاز میگیرند و میجُوند. اژه ای دندان عیسی سحر خیز را گاز گرفت و دادستان تهران شد! بگذریم که نویسنده پس از برشمردن عادت های مذموم و اقتدارگرایانۀ هموطنان، که بیشتر به دوران قاجار نسبت میدهد که درست نیست، زیرا طبق روایت خودشان «درواقع این ویژگیهای نا خودآگاه فرهنگ اقتدارگرایانه است که قرن ها درباطن فرهنگی و رفتاری یک ملت نهادینه شده است. اقتدار گرائی زمانی می تواند تضعیف شده و ازمیان برود که سنت های دیگری هم وجود داشته باشد و حداقل به صورت رقیب با آن مبارزه کند.» ص 15. این یک نظر کاملا بجاست به شرطی که همراه باشد با الزامات و تعهد وفاداری به فرهنگِ وضرورتِ تحول و پرهیز ازتقلید. در غیر این اشتباهِ محض است. سنت ها را سنت های رقیب ازبین نمیبرد. درآزادیِ سیاسی تعالی فکر جامعه رشد میکند، با جلب وجدب پدیدۀ نوگرائی سنت ها به تدریج رنگ میبازد. از بین میرود. به دوران پهلوی اول بسته شدن خزینۀ حمام ها، تعطیلی مکتب های درسی در گوشه و کنارشهرها، تأسیس مدارس دخترانه و گزینش پاسبان به جای داروغه. استقبال مردم عادی، فتوای آخوندها را که دوش آب حمام ها را نجس یا غیرشرعی میخواندند بی اثرکرد. درتبریز یکی ازاتهامات عمدۀ زنده یاد کسروی این بود که از بستن خزینه ها و پاکی و نظافت حمام های دوشدار استقبال کرد و به تبلیغ ش پرداخت. آموزش های نوین مدارس درِ مکتب ها را تخته کرد. نظام جدید قضا بود که محکمه های ریش سفیدی و بدعت های پوسیدۀ کدخدامنشی را اربین برد. تحول و دگرگونیهای فکری و نواندیشی ها درقالب «قانون»، زمینه ساز نوخواهی در سراسر کشورهای متمدن امروز بوده است. سنت، با سنت از بین نمیرود بل که با یک اسم نوظهور درهالۀ تحجر ازسوی سنتگرایان، به عوام تحمیل میشود. امروزه، خیلی از بزرگسالان نیز شاید از خزینه و مکتب و داروغه چیزی ندانند .

نویسنده در اقتدارگرائی، اندیشه و نقد اندیشه جانمایه و انگیزۀ بنیادی نقد را مطرح میکند : «مهمترین پایۀ نقد آن است که هر فردی بنا به مهارتها، ظرفیتها، و حتی روحیات خاص خود، برداشتی از پدیده ها وموضوعات می کند. تلاقی این برداشتها باعث رشد علم می شود و شناخت انسان را عمیق می کند.» همین جا یادآورشوم که درسال های اخیر با همۀ سانسور و اختناق و بگیر و ببند وفضای امنیتی کشور، رشد نقد و نقد نگاری در رسانه های ادبی، هنری وسیاسی، بسی امید آفرین شده است. شکستن سنتهای ننگینِ تنگ نظران، که مقولۀ نقد را درعیبجوئی ها و رو کم کردنهای عوامانه تعبیر و تفسیر میکردند؛ روز به روز کم رنگتر میشود. نقد به مفهوم واقعی وقابل درک در جامعه رخنه کرده. تحملِ نقد و انتقاد درحال گسترش است.

نظرات سنجیدۀ نویسنده دراین فصل، زمانی برجسته میشود که سال هاست خیلی از هموطنان، درکشفِ عللِ دوری و پرهیز اکثر مردم از احساسِ مسئولیت آینده نگری و دور اندیشی این مردم درتلاش هستند. انگار بدون چنین حس و فکری بارآمده و جز بهره گیری از همۀ امکانات مادی در زندگی خود، برای آینده وآیندگان اهمیت چندانی قائل نبوده و نیستند. دراشاره به آسیب های فلج کنندۀ اینگونه سیستم ها دردها را میشکافد: «بی ثباتی فکر واندیشه و روش مدیریت، انسان های جامعه را به سوی امور کوتاه مدت و اندیشۀ کوتاه مدت و ارتباطات کوتاه مدت سوق میدهد . . . . . . چون ماهیت آنها فرد محور است این ویژگی کوتاه مدت بودن مسائل و دوام نداشتن اندیشه ها در سیستمهای اقتدارگرا، زمینه های رقابت، نوآوری، ارتباطات مبتنی برقاعده و احترام متقابل و امنیت فکری و اجتماعی را فراهم می آورد.» ص 45

درپایان نتبجه گیری این فصل، نویسسنده جان کلام را با مخاطبین درمیان میگذارد: «تازمانی که سرنوشت فرد درگروی نوع و ماهیت ارتباط او با دولت و دستگاه اقتدارگرایی است رشد فکری و شخصیتی نمی کند. اقتدارگرایی یک سیستم است که فرد را به اسارت خود درمی آورد و ظرفیتهای عمومی را دراختیار و شخص شاه قرار میدهد.» ص 53

نویسنده، با شیوۀ خاص و اخلاق فرهنگی خود، نظام جمهوری اسلامی را زیرذره بین نقد به باد انتقاد گرفته و با زبان نرم و عقلائی به بهانۀ شاه، شاه عمامه داران امروزۀ وطن را مخاطب قرار داده، آیندۀ فلاکتبار و خطرناک کشور ومردم ایران را به او یادآورشده است.

نمایه برگ 54 آسیب های نظام اقتدار گرایی را با تبعات ویرانگرش توضیح میدهد: «وابستگی اقتصادی عامه به حکومت. سازماندهی سیاسی و اجتماعی مبتنی برتبعیت سلیقه گرائی به جای قانون و قاعده مندی. اولویت منافع فردی برمنافع عمومی و ملی. ذره ذره شدن جامعه . رشد تملق . توقف رقابت . فقدان نقد و تحلیل های واقع بینانه . فقدان فرهنگ مناظره .رشد جامعه ای بی اخلاق . حذف رقبا و منتقدین و راندن آنها به خارج ازکشور . جلوگیری از شکل گیری تشکل های اجتماعی وسیاسی .

فصل دوم با عنوان : انحطاط صفویه، سقوط زندیه و ظهورقاجاریه، نگاهی دارد بر اوضاع آشفته و اختلافات خونین خاندانی صفویه که با رسم ورسوم ایلیاتی، حفظ فدرت را تنها، درحذف نزدیکترین کسان حتی خانواده پیش بردند. به دوران شاه عباس که از قدرتمندترین پادشاه آن خاندان بوده، وکشور به طور مدام از جانب عثمانی ها مورد حمله قرارمیگرفت. با تدبیری ماهرانه پس از انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان و راه انداختن عمران و آبادی درآن شهر، و ایجاد رابطه با اروپائیان وشکست یأس آور عثمانی از حملات و ترک اشغال آذربایجان، حاصل سلطنت 42 سالۀ شاه عباس بوده است. به روایت نویسنده، خشونت و آدمسوزی و رواج مواد مخدر «به تعبیری دورۀ صفوی را به دوران کرختی، بی حسی وملال» معروف ساخت و اضافه میکند «سنت قهوه خانه دراین عصر عمومی گردید. ومردم ساعتها اوقات خود را به بی حسی و بی خیالی می گدراندند» در سلطنت بی کفایت شاه سلطان حسین سقوط صفویه شروع شد. درحالیکه هرگوشۀ ایران گرفتارجنگ های داخلی و هجوم بیگانکان بود، شاه سلطان حسین درحلقۀ ملایان و پیروان ملاباقر مجلسی مشغول استخاره بودند که آیا مانع ورود محمود افغان به اصفهان باشند یا تسلیم شوند، استخاره گفت تسلیم شوید خیراست! علمای اسلام با انبوه عوام به پیشواز رفتند و محمود افغان یاغی را با حرمت وارد شهر کردند.

اما انگیزۀ ظهور صفویه را میباید که درمقابله با تعرضات دائمی و سیاست کشورگشائی عثمانی هم بررسی کرد که چندین سده با قدرت خلافت اسلامی منطقه را یدک میکشید و دردست اندازی های هرازگاهی به خاک ایران، و به ویژه آذربایجان ناکام ماند. شکل گیری و استقرار تشیع درآن بحبوحۀ قدرت عثمانی، باهمۀ پیامدهای خونین، ازشگفت انگیزترین پدیده های زمانه بود که به صیانتِ سرزمین و خاک و استقلال کشورانجامید؛ گو اینکه، با "تشیع" فاجعۀ چند پاره شدن اسلام را درزهدان خود به بارآورد و بدعت گذار دشمنی بین مذاهب را در منطقه پی ریخت!

نویسنده، به درستی یادآورشده است : «ظرفیتهای فردی که بتواند به اندیشۀ مستقل منجر شود، در جامعه ایرانی ضعیف بوده است» وآن وقت انگیزۀ ضعف را میگوید که «استبداد، فرصت رشد فردی را نمی دهد.» ای کاش نویسنده، درکنار آسیب های استبداد، از تربیت های نخستین درخانواده ها که با تسلیم و بندگی بچه ها را بار میآورند، اشارتی میکرد. این درست است که نظام سیاسی اقتدارگرا، اجازه نمیدهد که فردیت درجامعه شکل بگیرد و رشد کند، ولی خانواده ها چه؟ آیا اقتدارگرائی والدین در خانه از همان طفولیت، بذر آسیب پذیری اندیشۀ مستقل را در ذهن کودکانۀ بچه ها نمیکارد؟

ظهورنادرشاه و زندیه و جنگ وجدال آن سال ها و در پی آن برآمدن قاجار که با وحشیکری های کم نظیر آقامحمدخان قاجار درکرمان از مسائلی ست که نویسنده با توجه به اسناد تاریخی به شرح آن ها پرداخته و تداوم نظام اقتدار گرائی عصر قاجار را در فصل سوم آورده است .

نویسنده، با اشاره به دوران هریک از شاهان قاجار، تداوم اقتدارگرائی تاریخی را دنبال میکند که قابل اهمیت است. درسلطنت محمد شاه و قتل قائم مقام صدراعظم اول و بعداً، صدارت حاج میرزا آغاسی از بیکفایتی او و محمد شاه مطالبی آورده که قابل تأمل است. در1988کتابی درلندن منتشرشد با نام «ایران درراهیابی فرهنگی 1848 – 1834 اثرهما ناطق»، که «مرکز چاپ و نشر پیام» به مدیریت آقای اسماعیل نوری علاء ناشر کتاب بودند. دراین کتاب خلاف، روایت های « اقتدارگرائی ایرانی در عهد قاجار» خدمات بسیاری از محمد شاه و حاج میزراآغاسی نقل شده که همگی مستند و با ذکرمنابع هستند. خانم هما ناطق استاد خوشنام و با سابقۀ تاریخ در پیشگفتارکتاب، دوران محمدشاه را اینگونه معرفی کرده اند :

«دوره ایست که به وصلۀ ناجور میماند. زیرا که دولت درویشان است و برآمد دگراندیشان. مناسبات اجتماعی همیشگی دوران پیشین و پسین حاکم نیست. تا جائی که روشنگران، ازجمله بابیان را درکنار حکومت می بینیم ومالکان، مجتهدان و شاهزادگان و نیزدولتهای اروپائی را درپیکار با حکومت.» و برگ هائی مستند از برنامه های بنیادی وخدمات فرهنگی و آزادی ترسایان و آزاد کردن شهر اصفهان درپایان سال 1839 از یدِ قدرت و وحشتِ مسلحانۀ سید محمد باقر [شفتی] اصفهانی، مجتهدی که با مسلح کردن اراذل و اوباش شهر، حکومتی برای احیای بدویت تشکیل داده بود. بنگرید به ص57 همان کتاب.

مباحث مفید وآموزندۀ فصل های بعدی درادامه اقتدارگرائی ایرانی، بیشتر تجربه های تاریخی ازعملکرد حکومتگران فاسد و شاهان مستبد است که پژوهشگر، با صبر و حوصله وارسیده و با مخاطبین در میان گذاشته است. نگاه نقادانه نویسنده به تاریخ، درتبیین افتدارگرائی ایرانی، سرنوشت ملتی غرقه دراوهام، وعارضه های تسلیم وبندگی را توضیح میدهد که به دست خود با تقدیس جهل، فلاکت های خفتبار زندگی را به جان خریده است .


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد