logo





فقدان حضور انديشه ها فقدان روش نقد است

جمعه ۱۰ آبان ۱۳۹۲ - ۰۱ نوامبر ۲۰۱۳

نیکروز اولاداعظمی

nikrouz-owladazami-s.jpg
روش نقد زمانى معنا دارد كه امكان حضور فكرى و انديشه اى مهيا و موضوعيت داشته باشد و ذهن به روال خصلت خويش به توليد ارزشهاى فكرى اهتمام ورزد. با حضور انديشه و ارزشهاست كه نقد بعنوان روش جهت روشن ساختن چگونگى و سنجش آنها معناى اصيل خود را مى يابد. در فرهنگ ايرانيان نقد كردن به شكل افراط و تفريط خودنمايى مى كند يا لجن مال كردن است و يا مدارا جستن در حد ذوب شدن؛ در واقع آن نقد نيست در هر دو حالت مسخ كردن و مسخ شدن است كه توليد انديشه را ناممكن مى كند.افراط و تفريط هيچگاه در هيچ زمينه اى گشايشى براى زايش و زايندگى ارزشها نيست و با خلاقيت و ابتكار عمل هم هيچ نسبتى ندارد. از اينرو طبيعى بود و هست كه از فرهنگ ما ايرانيان، به زايش فكر اهم و مجالى نباشد و اصولاً ما ايرانيان اراده براى تأييد(مدارا) ارزشها را دارا هستيم اما در زمينه انديشيدن و انديشدن به ارزشهاى قدماى مان در گذر زمان نه اينكه اراده اى بر رسوخ و نفوذ به آن ارزشها جهت سنجش آنها را نداريم بلكه شيفته و مفتون بانيان آن ارزشها هستيم مثلاً اگر گفته شود ابن سينا يكى از بانيان و مروج "فلسفه اسلامى" در ايران بوده است و اين راه گشوده شدن انديشيدن را بر آن خلل وارد ساخت فوراً رگ گردن ما به حجت قوى مى شود و از چند تا شخصيت خارجى در تأييد انديشمند بودن ابن سينا خود را آسوده مى كنيم. حضور نقد و عقل نقاد(و نه عقل ابزارى صرف)* شرطش حضور انديشيدن و توليد انديشه است چونكه نقد همواره و مترتب بر انديشه صورت مى گيرد، انديشه نباشد نقد هم نخواهد بود.

سپرده شدن زندگى دنيوى به دست گذر زمان و بقول عامه "بى خيالى طى كردن" مسلماً نمى تواند حاصلش روحى مرده و بى نشاط نباشد مردمانِ با چنين روحيه اى با خو كردنِ هر آنچه كه موجود است در يك هماهنگى توده اى و نه اجتماعى به مفهوم مدرن كلمه فى نفسه به يگانگى رفتارى مى رسند و اين يگانگى رفتارى، فرهنگى مى شود كه مى تواند قرن هاى متمادى در شكل يكنواختى زندگى تداوم يابد. فرهنگ هايى كه از اين شرايط مستثنى هستند، از روحيه توده اى مبرا بوده و ساختار اجتماعى شان از ميان چند گانگى هاى رفتارى در امور خويش بنيادين مى شود. گرچه برخى رفتارهاى مشترك فرهنگى ناشى از حس ملى و يا سنت هاى به جا مانده از اجزاء هر فرهنگ از جمله فرهنگ بالنده مى تواند باشد اما اصل فرهنگى جوامع مدرن ناشى از چندگانگى رفتارى ست چيزى كه در ميان فرهنگ هاى توده اى يافت نمى شود در فرهنگ توده اى خو كردن با ارزشها و به خدومش در آمدن اصلى ست كه به شكل گيرى مذهب مى انجامد و بر روال زندگى جارى و سارى مى شود. اين اصل در تمام دوران زندگى گذران ايرانيان بعنوان ذات فرهنگى عمل كرده است. از اين مى توان نتيجه گرفت كه ايرانيان همواره و از "روز ازل"، دينى بوده اند و دين در ايران بومى بوده است در هر دو فرهنگ زردتشتى و اسلامى هر چه از اين فرهنگ زايش شد از چهارچوب اعتقاد مذهبى( در اينجا منظورم از مذهب شامل همه اعتقادتى مى شود كه انديشيدن را مسخ و خنثى مى كرد) خارج نبوده و انديشه اى كه مبتنى بر نقد روشمند باشد از آن زاده نشد.

چنين ذائقه فرهنگ رفتارى توده اى، در يگانگى خويش و خو كردن با ارزشها در قالب مذهب و ايدئولوژيك، ظهور انديشه ها ناممكن مى شود، انديشه ها موضوع نقد هستند پس فقدان آنها فقدان روش نقد است.
هر روش علمى با سازكارهايش معطوف و مرتبط به موضوع خاص خود است وقتى موضوع نباشد، روش هم وجود نخواهد داشت. زيردريايى هنگامى ساخته مى شود كه دريا موجود باشد. از سوى ديگر ميان تناسب موضوع و روش رابطه علت و معلول وجود دارد بدين معنا كه هر موضوع مطرح و موضوعيت يافته روش خاصى را براى دريافت چگونگى آن ضرور مى سازد در واقع موضوع مطرح علت است بر روش بعنوان معلول كه متأخر است.

نقد كردن يعنى عيبى را از چيزى ديدن و آن را به جهت رفع و دريافتن آن چيز آشكار ساختن و اين معنايش روشنگريست. اين روندِ مترتب و روشمند موجب مى شود تا مطلقيت حقيقت ويران شود و ما به حقيقت در همه حال و زمان و مكان بدان نامطمئن بوده و سؤظن داشته باشيم. در عين اينكه ما به دنبال حقيقت هستيم، به روش نقد مطلقيتش را خنثى مى كنيم تا حقيقت هاى ديگر ظهور كنند.

در فرهنگ غير نقاد ما اين شبهه وجود دارد كه گويا مصلح بايد تنها سازگارى نشان دهد(كه البته همينگونه است و همين ممانعت به توليد انديشه است) غافل از اينكه سازگارى هاى رايج سياسى در زمينه توليد انديشه هاى سياسى بدان خلل وارد مى شود. چنين سازگارى اى از سوى مصلح سياسى تداوم به بقاى فرهنگ غير نقدپذيرى ماست؛ سازگارى معنايش را از تنوع و تكثر نظر و انديشه مى گيرد وقتى تلاش براى ايجاد چنين تنوع و تكثر وجود نداشته باشد سازگارى با كه و به چه؟

و باز هم از فرهنگ غير نقاد ما كه بشكل رفتارى در ما ريشه دوانيده، و اين مسئله هميشگىِ به سنت در آمده كه مانع توليد فكر هم هست، اينست كه نقد به وقايع گذشته را از نگاه امروز بى مورد مى انگارد و معتقد است كه مسائل گذشته را نبايد با عينك فكرى امروزى نگاه كرد. براى توضيح و يا بهتر بگويم رد اين اعتقاد "عهد دقيانوس"، فرمولى از نقد را ارائه مى كنم: نقد، به زمان حال مربوط است و موضوع نقد به زمان گذشته يعنى خودِ نقد به موضوع نقد متأخر است يا موضوع نقد متقدم بر خودِ نقد است. تا زمانى كه وقايع اى(موضوع نقد) رخ ندهد نقدى هم صورت نمى گيرد حال مى خواهد موضوع نقد مربوط به گذشته دور هزاران ساله باشد و يا همين لحظه اى كه گذشت، آنچه از لحظه گذشت، حال بود به گذشته پيوست و ديگر حال نيست گذشته است. اما نقد هميشه آغاز است زيرا بر آن نقد مجداً نقد وارد مى شود. بنابراين كسى كه نقد مى كند از زمان حال و ارزشهاى موجودش به گذشته مى نگرد همانگونه كه گفتم اين گذشته مى خواهد هزاران سال پيش باشد و يا لحظه پيش، براى تدقيق تر موضوع مثالى مى آورم؛ يك نقاد مدرن پيرو ارزشهاى عقلى و روشنگرى، وقايع هزاران سال پيش را با ارزشهاى امروزى مقايسه مى كند مانند مقايسه نظامات استبدادى و مدرنيته، و وقايع جارى تازه رخداده را هم به همين منوال، مانند نقد به "روشنفكر دينى" و يا "دموكراسى دينى" و يا اصلاح طلبى دينى و "ارزشهاى اسلامى" بر نظام سياسى. اين واژگان در واقع وقايعِ ارزشىِ دينىِ رخ داده ايست كه نقش منفىِ سردرگمى ايجاد مى كند و نقد بر آن متأخر و مى بايست بر آن صورت پذيرد.

اينكه در ميان ما اين موضوع كه از معيار ارزشهاى امروزى نبايد وقايع ديروز را ديد، به تغليت گفته مى شود، از منظر روش نقد به منظور روشنگرى، وقايع را بايد به همان شكل و محتواى خودش مورد سنجش قرار داد و اين سنجش قياسى و مربوط به زمان گذشته و حال است و نقاد كسى ست كه بر وقايع در زمان گذشته احاطه داشته باشد و طبيعتاً بر آن متأخر. اما در ايران انديشه توليد نشد تا روش نقد را هم مأمنى باشد. آنچه در زمان حاضر در اين زمينه ها در جريان است تداوم تصديق و تأييد ارزشهاست و چون انديشيدن در احاطه ارزشهاى دين است و از آن نه انديشه بلكه جعليات و مجهولات همچون "دموكراسى دينى" و "روشنفكر دينى" زاده و ساخته مى شوند در نتيجه هيچ نقدى هم صورت نمى گيرد و فقدان انديشه ها فقدان روش نقد است.

نيكروز اولاد اعظمى
Niki_olad@hotmail.com

*عقل ابزارى بدون حضور عقل نقاد، صرفاً ترويج فرهنگ مصرفى ست حال مى خواهد اين مصرف در زمينه استفاده بى رويه از كالاى مصرفى باشد و يا مصرف انديشه و فكر ديگرى، در هر صورت عقل ابزارى فقط مصرف كننده است در بى حضورى عقل نقاد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد