logo





آن چه را که ندیدیم

سه شنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۲ - ۰۸ اکتبر ۲۰۱۳

مرضیه شاه بزاز

marzie-shahbazaz.jpg
نه سرخی  ماندگار بر جاده
نه اجساد قربانیان
نه خاطره ی زیبای دیشب
نه هراس نامده ها،
نه وسوسه ی هتلِ رقصهای شاد و شامهای گرم               
ما را از رفتن باز نمی دارند
می رانیم و می رانیم
و دمی به پرسش،
از راه نمی مانیم  
آفتاب، گستاخ،
چشمانمان را می زند
و خیزآبها به افسانه در جاده
و جاده ی عریان،
در یقین
یکه  می نماید
ما آنچنان دوررفته ایم، در خود فرو رفته ایم،             
که دیگر نشانی نمی جوییم
فردا که  ره به دریا نبرده، این جاده بسر آید               
و این آفتاب و آن ابر، ناپیدا
فردا که تو بیایی
و از ما تنها قصه ای مانده باشد،
جای پایی بر جاده،                       
و یادگاری شاید
چون به تماشای رود بنشستی
مرا  آوازی ده
تا سر از سبزه و سنگ برآرم
و در کنارت
با ترازوی تو  
در برابر آنهمه جاده های نا رفته
-که به رقص ناشیانه ی نگاه
به طیفِ رنگ و بود در نیامدند-
دادگرانه این راه رفته را بسنجیم،
بی آنکه از یاد بَرِیم
که در«لحظه »
چشمها، نزدیک بین                
و جاده بزیر گامها
یگانه
و کفه ی ترازو در پنداشت،
همواره سنگین،
خوش به کام ما.  

اوت ۲۰۱۳ آتلانتا
divanpress.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد