چو برخیزد بهار
از روزنه پاییز می آید
ز کُنجی دور وُ هم نزدیک
به گوشِ خلوتِ تاریک
نوای نالۀ شبگیر می آید
صدایِ ریزشِ آرامِ باران
به روی سنگ وُ خاک وُ خار
تو گویی از ازل یکریز می آید
و راهِ مانده در پیچ وُ خم اش تنها
ز خود بیگانه وُ سر در گریبان
عجب دلگیر می آید
صدایِ بی صدایِ برگریزان
درین هنگامه کز آهنگ بیزار
پیاپی از دلِ دهلیز می آید
به چشمِ اشکبارِ روزگاران
به زیرِ سقفِ سردِ عزلتِ شبها
هنوز اینجا
هنوز آنجا
نشانِ رفتۀ شیدا
- درونِ سینه اش آتشگه ای والا -
شگفتا سرخوش وُ خندان
به یادِ کوچۀ خاموش می آید
2013 / 10 / 2
http://rezabishetab.blogfa.com