logo





هنوز از شب دمی باقی است

بررسی کتاب

جمعه ۲۲ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۳

رضا اغنمی

هنوز از شب دمی باقی است
حسین رحمت
محموعه داستان
چاپ اول: اچ انداس مدیا، لندن، ۱۳۹۲

این دفتر ۱۰۷ برگی شامل ۱۲ داستان کوتاه است و هریک با مضمون ویژه ای که خواننده با حس صفای خودی، روایت های نویسنده را دنبال میکند. پیشاپیش بگویم که دربین داستانهای حسین، نمیتوان برای داستان ویژه ای ارجحیت قائل شد. هر یک از مفهومی برخوردار است و جایگاه خود را دارد. انگار در یک گالری نقاشی بین ده ها تابلوی زیبا و هنرمندانه درمانده ای که کدامین را باید برگزینی! و بهتر آن دیدم که سه داستان را برای این بررسی برگزیدم

پیشقراول داستان ها، «هنوز از شب . . .»، سرودۀ زیبائی از شاعر بزرگ نیما پوشیج است که مخاطب را در آستانۀ سحرگاهانی که : "هنوز دمی از شب باقی ست" به ساحلِ رؤیائی در پشت پنجره ای و چراغی سوسوزنان، میبرد تا رخشه های دل و نگاهِ چشم سوزان امید انگیز را بنمایاند. درچنین فضای زیبائی ست که " پرده های درد" حجاب از رخ میکشد. عریان میشود و گم شدن برادر دوستش را که به مرض صرع مبتلاست شرح میدهد. قایقی در دریاچه با غواصی دنبال جنازۀ گمشده میگردد:

«هوا صاف و از مه خبری نبود. تیغ آفتاب روی آب بود. گله گله مردم کنار آب جمع بودند و دورهم می چرخیدند. یک پام این ور و یک پام به آن ور دریاچه بود و سرخم کرده بودم و غواص را رصد می کردم که هنور رمق داشت و توی آب دنبال میّت می گشت . . . یک چیزی آن پائین بود. و غواص نمی دید و من می دیدم. من حتی صدایش را هم می شنیدم» .

از سروصدای آن عدۀ با نگرانی کلبۀ چوبی را نگاه میکند. می بیند آنها زنجیروار با وردخواندن جمعی در دور کلبۀ حلقه زده اند. رحمت، به ناگهان نقبی میزند به دنیای خیال با تصویری ازمنِ خود : «آنی به زیر آب رفتم. . . . آن زیر، دریک باغ باستانی که درخت هاش ازتوش و توان افتاده بودند جسد من بود که بی حرف پلک خوابانده بود. خبر مرگم را عده ای که دور و بر جسد جمع بودند از روی چرک نویس دست نوشته ای پاک نویس می کردند. »

در داستان دوم با عنوان « هنوز از شب دمی باقی است» بازیگر اصلی داستان پدری ست درنقش راننده و مالک جدید تریلی با کمک راننده ای به نام علی ملایری که معتاد مواد مخدراست. که درگذشته ای نه چندان دور در حلقۀ پاسداران مسلح بوده از دارو دستۀ عمله اکره ظلم و شکنجه. همو با دیدن عکس جمال فرزند راننده، «کمی با عکس وررفت و وتا نوار چسب پیدا کند جون به جونم کرد. تو حال نبود.» می پرسد «آقازاده اس؟ » هیچ نگفتم . گفت «خدا ببخشد.» هیچ نگفتم.» تریلی درقهوه خانه ای توقف میکند. علی ملایری درآن پشت ها خودش را میسازد. این بار با نگاهی به عکس، جمال را می شناسد. زمانی که پاسدار بوده و دودستی زده توسر جمال : «جمال گیج و زخمی چهرۀ علی ملایری را مثل این صورت تکیده وآشفته نمی بیند. این چهره آن روزها با صدایی زنجره ای حرف می زد و این همه تنگ و افسرده نبود.»
علی ملایری درشغل پاسداری شکنجه گر جمال بوده با بچه مزلف خواندن او، جمال روانۀ دشت خاوران شده. همراه با انبوه جمال های نوشکفته ، در وادی لعنت آباد تهران که حکومت اسلامی برای پنهان کردن جنازۀ مخالفان تدارک دیده مدفون میشود.

راه خلوت یکی از بهترین داستان های این دفتر است که نویسنده، دغدغه فکری شوهری همیشه نگران را روایت میکند. داستان درغربت خارج از وطن میگذرد. درهمسایگی این زن وشوهر، مردی به نام جمشید خورشیدی زندگی میکند. مردی تنها. شیکپوش و معلم نیمه وقت در یک کالج تدریس میکند .

نویسنده، رفتارهای دوگانه و تردید آمیز سیما، که افکار مرد بازیگر داستانش را بهمریخته شرح میدهد . شوهر سیما مغازۀ خشک سوئی دارد پیوسته دچار اندوه و پریشانی دائمی رفتارهای همسرش سیماست. رفت وآمد و روابط او را تعقیب میکند. در ظاهر امر رابطۀ آن دو باهم عادی به نظر میرسد، ولی واقعیت خلاف این است. شک و تردید ملکۀ ذهن شوهر شده و چون موریانه دراندیشه و روح او ریشه دوانده است .

خواننده، در آغار داستان، شاهد چنین روایتی از زبان شوهر است : «خودت منتظر بودی سیما چند روزی به مأموریت اداری برود تا بتوانی سرفرصت و در تنهائی نامه ات را تمام کنی. اما حسی غریب و مضطرب دائم دور سرت میچرخد و خیالات گذشته ذهنت را شیار میدهد.» شوهر، در کنار شرح نگرانی های دائمی، دو دلی و تزلزل و ضعف اعتماد به نفس خود را هرگزکتمان نمیکند. طبیعی است که در رهگذر اینگونه شک وتردیدهای دامنه دار روابط زناشوئی آن دو به سردی گرائیده شود. شوهر به بهانۀ مرض دیسک، میل وعلاقه به همخوابگی را از دست میدهد. زن در رختخواب دراز کشیده با شانه های لخت : «دستی به کشاله ها ران هایش کشید و تو مثل یک میت حرکت دستش را دنبال کردی».

حرف وحدیث دارو درمان دیسک پیش می آید. سیما میگوید این همسایه روبرو نصف کاراژشو کرده جیم. باش دوستی که» شوهر از شغل همسایه میپرسد: ««استاد نیمه وقت دانشگاه است . . . . دوسه بار منو تا ایستگاه قطار رسونده. مرد بی توجه به زن، که کشاله های رانش را نوازش میکند، با افکار شک و تردید همیشگی خانه همسایه را تماشا میکند. میپرسد «کی دیدی ش؟» سیما میگوید «چند وقت پیش روزی که هوا بارونی بود». سیما با شنیدن پیشنهاد شوهرش که : «می خوای یه شب بگم شام بیاد اینحا؟» از«خنده ی گوشه ی لب زن» مرد خوشحال می شود. سیما اضافه میکند اسمش جمشیده می گه جیم صداش کنم.» شوهر میگوید «پس خیلی حرف زدید؟»

کم کم نفرت و بیزاری از همسایه در دل شوهر لانه میکند « حالا دیگر ار سر وریخت او بی زاری بارها به خود نهیب زده ای که دیگر دور و بر او پیدایت نشود.» با این حال شوهر شبی خود را آماده میکند برای خوشی با سیما. دلخوش با این خیال، در انتظار آمدن سیما، شمع را آمادۀ روشن کردن روی میز میگذارد و برای تعویض لباس به طبقه بالا میرود. چشمش به پذیرائی خورشیدی می افتد . بهت زده سیما را درآغوش جمشید می بیند. « . . . بعد دیدی که هر دو هم دیگر را بغل کردند و بوسیدند. سیما توی بغل خورشیدی جمع شده بود.» سرشام از سیما میپرسد چرا دیرکردی؟ میگوید: «سرراه چندتا بوتیک سرزده و سرپائی یک سی دی برای خورشیدی داده و چند دقیقه ای دم در با او حرف زده.». شوهر به ملامت خود میپردازد و آخرسر میگوید «دلت می خواست روراست با سیما حرف بزنی ولی ترسیدی. از خودت ترسیدی.» و همان شب به یاد شب هائی میافتد که در آن «چند روزی که سیما به مأموریت اداری رفته بود خانه ی خورشیدی سوت و کور بود. خورشیدی هم غیبش زده بود. یک روز بعد از برگشتن سیما سر وکله ی خورشیدی هم پیدا شده بود.». شوهر، پس از مدت ها نامه را در پاکتی گذاشته روی آن می نویسد سیما. و چمدان سیاه رنگش را برمیدارد وخانه را ترک میکند.

این داستان با همۀ روانی و سادگی ش، داستانی قابل تأمل است. تحمل شوهر، در تضاد با افکار ریشه دار مخاطبین، وخودداریِ مدبرانۀ او، رفتارهای اخلاقی و انسانی اش را برجسته میکند. شوهر بدون کمترین تعصب با خشمی فرو خورده، حتی در آخرین لحظه ها که مقابل آینه قدی در خانه خورشیدی با دمبیل بازی میکند، خون خود است که روی آینه شتک میزند، و این نهایت بردباری یک انسان متمدن است که فارغ از خشم و تعصب های وحشیانه، انسانیت و انسانی زیستن را یادآور میشود.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد