logo





شهر من سمنان

چهار شنبه ۱۳ شهريور ۱۳۹۲ - ۰۴ سپتامبر ۲۰۱۳

حسین دانائی

Hossein-Danai3.jpg
نماد شهر، دروازه ی ارگ سمنان است که یکی از ده ها اثر باستانی شهر می باشد. این بنا در زمان ناصرالدین شاه قاجار ساخته شده و در نمای شمالی آن تصویر بسیار زیبائی از نبرد رستم و دیو سپید نقش بسته است. سمنان را به گویش محلی «سِمَن» می گویند و سِمَن را به گونه های مختلفی معنی کرده اند که در این جا به دو مورد متداول آن اشاره می کنم:

بعضی ها نام اولیه ی سمنان را "سه مَه نان" دانسته، به این معنا که حاصل تلاش کشاورزان شهر، فقط سه ماه نان و آذوقه شان را تامین می کرد. بعضی دیگر می گویند سمنانی ها وقتی با خبر شدند امام رضا به قصد خراسان از سمنان عبور کرده با خورجینی از "سه مَن نان" امام را در مسیر سمنان - خراسان تعقیب کردند. برای این تعریف ها سند محکمی وجود نداشته و به نظر درست نمی آیند. به زبان سمنانی عدد "سه" را "هِرَ"، "مَن" (معادل سه کیلو) واحد وزن قدیم را "مُن"، "نان" را "نون" و ماه را همان ماه و نه "مَه" می گویند "هِرَمُن نون" و "هِرَماه نون" هیچ شباهتی به "سه مَن نان" و "سه مَه نان"، و یا سمنان ندارد ولی مطمئنن نان همیشه غذای اصلی مردم بوده است. ممکن است این نام ها از طرف فارسی زبان ها ساخته شده باشند. کومش یا قومس نام قدیم منطقه ی سمنان بوده است.

در سال های پیش از انقلاب چون امکانات شهر برای کار و پیشرفت اهالی کفایت نمی کرد این اصطلاح بین سمنانی ها رایج بود که سمنان جای پیشرفت نیست و به سبب نزدیکی شهر به پایتخت، خیلی از سمنانی ها راهیِ تهران می شدند و گویا انجمنی هم به نام "انجمن سمنانی های مقیم تهران" داشته و دارند.

محله های قدیمی شهر


معروفترین محله ها عبارتند از: محلات ثلاثه (مَلَه): زاوقان (زُوِنی)، کوشمغان (کیشمِنی)، کدیور (کوئری). باغ امیر (امیری رز)، لتیبار، ناسار، سی سر و شاهجوی (شاجی)، عباسیه، کهنه دژ (کُندَزَ)َ، سنگر (سُنگِرَ)، محله ی خواجه (خواجَه لونَه)، سَکاک و علَمدار، چومسجد، اسفنجون و آتشگاه.

بازار بزرگ و میدان قدیم بارفروشی سمنان که مرکز عمده ی تجارت بودند در اوایل دهه ی پنجاه بازسازی شدند. پیش از این، تاق بازار در بسیاری جاها فرو ریخته بود و بیشتر مغازه ها تنگ و تاریک و فرسوده بودند. در کل بازار ظاهری مناسب نداشت.
در نمای قدیم، میدان بار فروشی از راه دالانی به بازار بزرگ وصل می شد و در گوشه ی شمال غربی آن زورخانه ای بود که غروب ها زنگ آن به صدا در می آمد. بخش بزرگی از شرق میدان را کاروانسرای بزرگ و مخروبه ای احاطه کرده بود که از حجره های آن، تاجرهای همان حوالی برای انبار کالا استفاده می کردند. تاجرها و نمدمال ها این جا و آن جا فعال بودند. شتربان ها با شتر از دشت کویر هیزم درمنه وارد می کردند و جا به جا، شتر و گاو و خر و گوسفند، وهم چنین پشم و پوست خرید و فروش می شد. هیجان میدان وقتی بود که کامیون کامیون هندوانه ی شاه پسند (آزادشهر کنونی) به میدان می رسید و هندوانه فروش ها آن را به صورت کلی و جزئی به همه ی شهر می فروختند. غیر از این، مغازه ی کوچک دکه مانندی نبش ورودی اصلی میدان بود که بلیت بخت آزمائی می فروخت. میدان بار پس از بازسازی به نام "تیرانداز" فرماندار کل وقت سمنان نام گذاری شد و زورخانه هم به ساختمان مدرن و تازه سازی جنب استادیوم ورزشی تختی انتقال پیدا کرد.

آب و کار


آب از نیازمندی های اولیه ی مردم است و مادرِ آبادی. آب سمنان که از دامنه های البرز و «چشمه ی گلِ رودبار» می آید به خاطر داشتن املاح زیاد، چندان مناسب خوردن نیست.

تقسیم آب شهر از قدیم در «آب پخش کن» صورت می گرفت و پس از آن آب در چندین استخر بسیار بزرگ در نقاط مختلف شمال شهر، شب ها انبار می شد و روزها به مصرف می رسید. در بین راه این آب تا به استخر برسد از هفت آسیاب آبی عبور می کرد و کار آسیاب و آرد مردم را هم راه می انداخت. برای تقسیم آب بین مردم در بخش مرکزی شهر که از استخر باغ شاه (باغ فیض کنونی) شروع می شد کسی بود به نام "مدآقا انگارنویس" که سهم محله ها و نوبت افراد را می دانست و کاغذ داشت، و همین که دم مغازه ای در بازار می نشست برای تقسیم آب، جمعیتی از دهقان ها و کشاورزها جمع می شدند. البته نهر آب تا به انتهای شهر برسد دهها جا تقسیم می شد. در جائی که آب می بایست تقسیم شود چندین گدارِ پله ای با الوارهای بلند و صاف ایجاد می کردند که «بَرجُم» نامیده می شد. واحد تقسیم آب «چو» نام داشت به طور مثال دو چوب آب، دو دهم طول الوار (بَرجُم) بود که بعدن در مسیر آب به واحدهای کوچکتری هم تقسیم می شد. تقسیمات آب با دَم تیز سنگ ها در مقابل الوار و مرزبندی با گل و لای جوی در ادامه سنگ ها صورت می گرفت.

با وجود کم آبی در سمنان، کشاورزی و دام پروری کار عمده ی مردم بود. یکی از طایفه های بزرگی که به دام داری و کشاورزی اشتغال داشتند و در محله های مختلف شهر زندگی می کردند عبدوست یا عبدوس ها نامیده می شدند گفته می شود این طایفه در سده های پیشین از کردستان به این خطه کوچانده شده بودند. عبدوسی که محمود دولت آبادی هم در رمان هایش نام می برد باید از همین طایفه بوده باشد. در گویش سمنانی عبدوس ها را "اُدوست" (آبدوست) صدا می کنند و معلوم نیست نام عربی "عبدوس" از کجا بر این قوم گذاشته شده است.

در کنار کشاورزی و دام پروری، سهم سمنان از ضرورت مدرنیزه شدن کشور و ورود به عصر صنعت در اوایل سده ی کنونی، کارخانه ی نخ ریسی پارس سمنان بود که در سال ۱۳۱۰ به کمک آلمانی ها تأسیس شد و تا یک کارخانه ی نساجی مدرن ارتقا یافت. کارگران این کارخانه بیشتر کشاورزهای سمنان و روستائی هائی بودند که از اطراف می آمدند. شنیدم که این کارخانه در دهه ی ۷۰ ورشکست شد و بعدها زمین آن را جهت ساخت و ساز به فروش رساندند. امروزه گویا از وجود آن کارخانه ی به آن عظمت، فقط برج سوت آن مانده که با صدای سوت، شیفت کار عوض می شد، سال نو تحویل می گردید و مردم شهر ساعت خود را هم با شنیدن صدای سوت تنظیم می کردند. تا زمان تاسیس کارخانه ی برق سمنان، کارخانه نساجی طی ده ها سال نیاز برق سمنان را تامین می کرد. وجود کارخانه ی نساجی پارس که سال های سال تنها کارخانه ی بزرگ شهر بود نقش کلیدی در تحول اقتصادی و اجتماعی شهر داشت.

زبان


نمود نخست در صحبت از سمنان، زبان سمنانی است که از زبانهای قدیم ایرانی بوده و با وجود واژه های مشترکی که با دیگر زبان های ایرانی دارد زبان مستقلی به شمار می رود. منطقه ی سمنان معروف است به مجمع الجزایر زبان ها که عمده ترین آن ها سمنانی، سرخه ای، سنگسری، شهمیرزادی و لاسگردی می باشند. با وجود فاصله ی بسیار کم سمنان با سرخه، سنگسر، شهمیرزاد و لاسگرد که بیست تا بیست و پنج کیلومتر بیشتر نیست این گونه گونی زبان ها قابل ملاحظه است. آرتور کریستن سن شرق شناس دانمارکی می نویسد: "زبان سمنانی به قدری با سایر لهجه های ایرانی نظیر مازندرانی و گیلکی و غیره اختلاف دارد که خود ایرانی ها می گویند، بدون این که این زبان ها را فرا گرفته باشیم درک می کنیم اما زمانی که دو سمنانی با هم صحبت می کنند هرگز زبان آن ها را نمی فهمیم."(۱)

زبان های دیگر ایرانی را نمی دانم اما زبان سمنانی دستور زبان ویژه خود را دارد که با دستور زبان فارسی متفاوت است. این زبان برای همه اسم ها و ضمیر سوم شخص مفرد، مذکر و مونث دارد و حتی با ورود اسامی جدید، آن ها را به مذکر و مونث تبدیل کرده و صرف می کند. ماشینَه بِشیَه (ماشین رفت - مؤنث) طیّاره/ هواپیما بِشا (طیّاره/ هواپیما رفت - مذکر).

کودکان سمنانی اکثرن مثل دیگر کودکان غیر فارس زبان، تا پیش از ورود به دبستانِ ابتدائی، فارسی نمی دانستند و پس از یادگیری فارسی، اکثرن دارای لهجه محلی بودند. شاید به این خاطر و دیگر به خاطر محدود بودن شعاع بُرد این زبان، بعضی خانواده ها در صحبت با فرزندان خود از این زبان پرهیز می کردند و با بی توجهی نهادهای فرهنگی به ویژه رادیو و تلویزیون و فشار و غلبه زبان فارسی، متاسفانه این پرهیز روز به روز فراگیرتر شده و چون این زبان بیشتر زبان گفت و گو و شفاهی بوده تا نوشتاری، عدم به کار گیری آن گسترش می یابد. در کشورهای غربی از جمله در نروژ که من در آن زندگی می کنم حتی لهجه های ساده و کم رنگ حمایت شده و مردم با افتخار و اعتماد به نفس با لهجه های محلی خود صحبت می کنند.

در سده ی اخیر شاعران و نویسندگان سمنانی از جمله نصرت الله نوح، عبدالرفیع حقیقت، محمد احمد پناهی (پناهی سمنانی)، پرویز پژوم شریعتی، فرهنگ شکوهی، محمدحسن جواهری و دیگران با جمع آوری اثرهای تاریخی وادبی تلاش گسترده ای برای حفظ و نوشتاری کردن زبان انجام داده اند. شاعرها و نویسنده های معاصر سمنانی اکثرن کم و بیش به زبان مادری خود طبع آزمائی کرده اند که موفق ترین آنها نصرت الله نوح می باشد.

هم چنین عبدالرفیع حقیقت دیوان کامل اشعار فارسی و عربی شیخ علاءالدوله سمنانی را که مقبره اش در روستای صوفی آباد سمنان واقع شده، گردآوری و چاپ کرده است. به تحقیق پناهی سمنانی ظاهرن شیخ شعری به زبان سمنانی نسروده و میرزا نعیما که معاصر فتحعلی شاه قاجار بوده اولین شاعری است که از او شعر سمنانی به دست ما رسیده است. (۲)

هنر


تا پیش از تأسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سمنان نمود چندانی از هنرهای مدرن نبود مطرب ها که عمدتن از طایفه ی لوطی باشی ها بودند به نوازندگی و گرم کردن مجالس عروسی یا تاسوعا و عاشورا دعوت می شدند. غیر از تعزیه به مناسبت های مذهبی، در میدان بارفروشی هر از گاهی معرکه گیرها و پهلوان ها به خاطر چند سکه و سرگرمی مردم پیدایشان می شد. کسانی مانند شاپور قریب (کارگردان سینما) و کوروش یغمائی (خواننده) با این که اصل و نسب سمنانی داشتند ولی تحصیل کرده و پرورش یافته ی تهران بودند.

تأسیس کانون نقش برجسته ای در پرورش گروه بزرگی از هنرمندان داشت. در وقت تأسیس چون ساختمان مناسبی نداشتند بخش عمده ی سالن دبستان مهران را به کانون اختصاص دادند. درست یادم نیست کلاس پنجم یا ششم بودیم که ما دانش آموزان مدرسه را یکجا عضو کتابخانه کردند. کم کم در جوار کار عادی کتابخانه، گروه های مختلف هنری شکل گرفتند و وقتی کانون به ساختمان تازه ساز خود در جنب پارک کودک منتقل شد فعال ترین مرکزهنری شهر به شمار می رفت. از جمله هنرمندانی که در کانون رشد کرده و فعال بودند می توان از جمال اکرم، احمد امین نظر، محمدعلی بنی اسدی، محمدعلی بهبودی، محمدحسن جواهری، داریوش حبیب خانی، مجید درخشانی، مسعود سعدالدین، بهمن صحت لو، حبیب قجر(اعتصام)، ابراهیم یغمائی و زنده یادان پرویز قجر و داود کرمی نام برد. بیشتر این نام ها امروز در هنر خود نامی هستند و اگر انقلاب بهمن ۱۳۵۷ به بار می نشست بالندگی شایسته ی این نسل از هنرمندان را بیشتر فراهم می کرد.

هنرمندان پرورش یافته ی کانون در سمنان فقط همین تعداد نیستند، این نام ها بیشتر دانش آموز دبستان مهران یا دوست و همکلاس من بودند. در کنار این ها از دوستان هنرمند و اهل قلم رحیم موسوی و اسماعیل همتی هم باید نام ببرم که در سمنان به کار هنر و ادب مشغولند. هم چنین عباس معروفی نویسنده ی سرشناس که اهل سنگسر سمنان و پرورش یافته ی تهران است.
پاتوق جوان های اهل هنر و قلم، قهوه خانه ها، خانه ی جوانان و کتابفروشی زنده یاد علی صحت پیرمرد صوفی و اهل دلی بود که با مهربانی، دوستداران شعر و ادب را می پذیرفت. صحت خود شاعر بود و برای علاقمندان، شعر سمنانی و فارسی از خود و دیگران می خواند.

تفریحات مردم


مردم سمنان، مردم شادی بودند و برای شادی و دور هم بودن از هر امکان و بهانه ای استفاده می کردند. سمنان دو سینما داشت به نام های ستاره و کاپری (فرهنگ کنونی) که بیشتر فیلم های تجاری را نمایش می دادند. برای دیدن فیلم های هنری و تئاتر خوب می بایست سری به تهران زد و یا چند سال صبر کرد تا سینما ستاره فیلم هنری ارزان شده ای را به اکران در آورد.

پیک نیک در شبستان های امامزاده اشرف یکی دیگر از جاهای تفریح مردم بود. خانواده ها جمعه ها، صبح زود می رفتند برای گرفتن جا و پهن کردن بساط. و تا غروب در کنار هم خوش و سرگرم می شدند.

منطقه ی صحرای چیتگرها (چیتگرَصرا) در شمال سمنان و بخش غربی باغ امیر در ضیائیه، زمان جنگ جهانی دوم محل استقرار قشون روس بود. در این باغ ویرانه که دیگر باعث و بانی ی نداشت نهر پر آبی از وسط آن می گذشت و درخت انجیر هم فراوان داشت. جمعه ها در این باغ صدای موزیکِ رادیو و ضبط صوت مردم بلند می شد. در کنار استراحت و شادیِ خانواده ها، زن ها لباس ها به ویژه فرش و پلاس هایشان را هم به کمک فرزندان و مردهایشان می شستند. روز سیزده بدر خیلی ها که از خود باغی برای تفریح نداشتند به این جا آمده و سبزه هایشان را به آب می دادند و ساعت ها دور هم خوش بودند.

آب گرم سمنان (گِرُ) در ۲۱ کیلومتری شمال غربی شهر با چشمه های آب معدنی که می گفتند برای رماتیسم و بیماریهای پوستی مفید است آبی بود که از زمین می جوشید و در دو استخر کوچک طبیعی جمع می شد. در این دو استخر زنها و مردها به نوبت آب تنی می کردند.

دربند و شهمیرزاد با آب خوب و هوای خنک و سایه سارهای زیبا در اطراف رودخانه و «شیخ چشمه سر» پناهگاه مردم گرمازده برای خوش گذرانی در فصل تابستان بودند. سمنانی ها علاقه ی زیادی برای خرید خانه در شهمیرزاد نشان می دادند.

آن چه را این جا درباره ی سمنان خواندید مختصر شنیده ها و یادمانده های من بود از سی سال پیش. در کتاب تاریخ سمنان، عبدالرفیع حقیقت به قدمت شهر، رسم ها و زبان سمنانی مفصل پرداخته و علاقمندان می توانند به آن کتاب هم مراجعه کنند.
از لینک زیر می توانید تصویرهای زیبائی را از پارک سیمرغ سمنان ببینید.
http://www.jadidonline.com/
(۱): گویش سمنانی – کپنهاک ۱۹۱۵. تاریخ قومس تالیف رفیع چاپ اول تهران ص ۵۷۷. (به نقل از فرهنگ سمنانی – پناهی سمنانی ص ۷)
(۲): فرهنگ سمنانی – پناهی سمنانی ص ۱۱

حسین دانائی
بهار ۱۳۹۲

---------------------------------------------------------
مجله ی موج شماره ی ۳ و ۴ http://mojmagazine.com/fa/
---------------------------------------------------------
http://www.hosseindanai.com/?p=835













نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد