logo





خاطرات جهانگیر تفضلی

نقد و بررسی کتاب

دوشنبه ۱۷ تير ۱۳۹۲ - ۰۸ ژوييه ۲۰۱۳

رضا اغنمی

خاطرات جهانگیر تفضلی
به کوشش یعقوب توکلی
ناشر: حوزه هنری
چاپ اول: 1376 تهران

نویسنده یا جمع آوری کنندۀ کتاب، در : «جهانگیر تفضلی دریک نگاه»، در معرفی نامه ای شامل زادروز او در مشهد تا وفات خودخواسته در29 آذر1369، بطور فشرده سرگذشت زندگی صاحب خاطره را به نیابت از متوفا، برای مخاطبین شرح داده است. زبان و ادبیات راوی در پیشگفتار و زیرنویس ها نشان میدهد که در ردیف آن گروهِ از اهالی قلم است که پس از انقلاب، خاطره نویسی از سوی برخی زندانیان و محکومان را بر عهده گرفتند و خاطرات کیانوری و طبری و فردوست و امثالهم را نوشتند و مینویسند تا پروندۀ خدمت و خیانتِ غالب و مغلوب را به آیندگان وا گذارند. در این بخش اطلاعات زیادی روایت شده وخواننده در مییابد که تفضلی مدیر روزنامه «ایران ما» بوده «به صورت روزانه و یا هفتگی منتشر می شد. ایران ما روزنامه ای مشهور و پرخواننده بود و تمایل شدیدی به پیشرفت دسته های چپ نشان می داد؛ و علاوه براین شدیدا علیه روحانیت و مذهب و مظاهر آن، نظیر حجاب بانوان به انتشار مطالبی دست می زد ».
تفضلی، در جنگ دوم جهانی پس از حملۀ متفقین یه ایران و اشغال کشور توسط متجاوزین، با تصمیم متفقین همراه عده ای دیگر بازداشت شده و پس از مدتی آزاد میشود. در زمان حکومت یکساله فرقه دموکرات آذربایجان، درسمتِ مدیر روزنامۀ ایران ما همراه عده ای از روزنامه نگاران تهران به دیدار جعفر پیشه وری و قاضی محمد به آذربایجان و کردستان میرود. «تفضلی به حمایت جدی از آنان پرداخت و مقالات و گزارش های متعددی را در توصیف و حمایت از این دوحرکت جدائی خواهانه و تجزیه طلبانه به نگارش درآورد.»
تفضلی، با هیئت سیاسی همراه قوام السلطنه به شوروی رفته و از آنجا عازم پاریس میشود. «در اروپا دچار چرخش سیاسی شد و به حمایت از شاه و دربار پرداخت» در نزدیکی «درحلقۀ دوستان اشرف پهلوی، . . . وآنگاه به عضویت «شورای تعقل» انتخاب شد.» در زمینه سازی برای نخست وزیری عبدالحسین هژیر، بنا به روایت نویسنده، این شورا قرار بود سرّی و محرمانه باشد و اوضاع و احوال کشور را بررسی کرده «بدون دخالت در امور اجرائی به مثابه مغز متفکر و یا چشم و چراغ نخست وزیر آینده باشند.» در نخست وزیری هژیر، تفضلی 34 ساله به معاونت سیاسی نخست وزیری منصوب میشود. اضافه برآن «سرپرستی اداره تبلیغات و انتشارات رادیو را نیز عهده دار بود.» تفضلی با پیشامد حوادث کودتای 28 مرداد، در حلقۀ مشاوران دربار به فعالیت پرداخت و بقول نویسنده «باچرخشی 180 درجه از موضع چپ رادیکال تا راست افراطی تغییر جهت داد.» و درسایۀ این تغییرها بود که «توسط اسدالله علم و تأیید شاه نماینده مردم زابل شد!» نه کسی را در آنجا می شناخت و نه زابل را دیده بود! البته در این روایتها گهگاهی نیز، مبالغه وگزافه گوئی هایی به چشم میخورد که یادآور مثل معروف « . . . و بازار مسگر هاست.» و از آنهاست : مکی در ملاقاتی که با تفضلی درباره قرارداد کنسرسیوم پیش آمده میگوید: «گفتم به شاه بگوئید که دخالت شما دراین کار باعث نارضایتی مردم و بدنامی شما خواهد بود». چه میشود کرد با این رجال و تاریخ نویسان. نه پیام آور حرمت محرمیت را نگهمیدارد و نه تاریخ نویس حرمتِ صداقت و قُبح وقاحت را !
تفضلی درمقام سرپرستی کل دانشجویان دراروپا کلوپ دانشجویان راتشکیل میدهد. «این کلوپ که مجهز به انواع وسایل تفریح، سرگرمی و عیاشی بود به زودی تبدیل به مرکز توطئه علیه انجمن دانشجویان گردید.» اما به روایت نویسنده، تفضلی «با تقویت حزب توده درمقابل فعالیت های گروه دانشجوئی علیه رژیم پهلوی بوده است.» آقای تفضلی حتی تا آنجا پیش میرود که «همکاریهایی با پلیس کشورهای آلمان و فرانسه علیه فعالیت دانشجویان بود.» تفضلی درکابینه علم با عنوان وزیر مشاور وارد کابینه میشود.
نویسندۀ پیشگفتار که با نگاهِ امروزیِ نظام موجود، همه حرکت های گذشتۀ رژیم پهلوی را از همان زمان زیر نظر گرفته و تاریخ دهه های سپری شده کشور را با معیارهای" روز" مینویسد و پیش میرود؛ حوادث قم و نطق شاه را بازگوئی کرده : « او [تفضلی] سخنرانی معروف و تاریخی شاه را از قبل نوشته و تنظیم کرده بود دراین سخنرانی از زبان شاه زشت ترین توهین ها را روا داشت . آن ها را به ارتجاع سیاه تشبیه کرد و خطر آن ها را از ارتجاع سرخ بیشتر دانست و روحانیون را به کرم هائی تشبیه کرد، که درلجن زار می لولند». همو، وقایع آن روزهای سیاه و سخنان شاه و خمینی را نقل کرده و سپس از قول «نویسنده کتابِ بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی و . . . » را آورده است که جملگی در مذمت رژیم و مدح روحانیون است که به قول آن خدا بیامزر گفته بود که «کرم هایی هستند که درلجن زار می لولند.»
پاسخگوئی به مدعاهای نویسنده وگشودن پروندۀ روحانیت دراین مقال نمی گنجد. ولی به اختصار بگویم که : روحانیتی که در طول تاریخ، پناهگاه مردمِ بیپناه بود؛ این بار دین و مذهب را با صندلیِ قدرت تاخت زد. و بزرگترین لطمه را به دین و مدهب وارد آورد. در دوران های گذشته، روحانیت نه آلودۀ مادیات بود و نه تاجر شکر و لاستیک و شریک قاچاقچیان. و نه عامل مرگ و خونریزی.
جنایت هایِ آمرانه و بدون دادگاهِ آقای خمینی در همان روزهای نخستِ فرمانروائی شان، هشداری برای کشتارهای سازمان یافته بود که بعد از سی و چند سال هنوز ادامه دارد. اوکه با دل پرکینه در سیمایِ منادیِ عدلِ اسلامی عَلَم خونین استبدادِ دینی را زیر عبایش پنهان کرده بود؛ در بحبوحۀ شور انقلاب، با استفاده از ایمان مذهبی و ساده لوحی باورمندان در فضای سیاسی روز، چتر سیاه تحجر را در بامسرای وطن گشود. تهی شدن اکثر مردم از دین و بی اعتقادی جوانان، آفت بزرگی که سنتی ترین قشر جامعه را به بازنگری در مناسک مذهبی به تأمل واداشت.
اشاره ای دارد به حوادث بیستم خرداد 1342 و اظهار نظر ورزاء و مسئولان در جلسۀ دولتِ وقت. گفتنی ست که در بین وزراء تنها عالیخانی وزیراقتصاد است که با درک درست و هشیاری مسئولانه و برداشت اجتماعی، سخنان پخته و سنحیده میگوید : «با زور می توان مسأله را خاموش کرد، اما باید جامعه متکی به نیروهایی بشود و الا نمی توان همیشه با زور سرنیزه و زور اداره کرد. استدعایم این است که نباید فکر کرد مسأله تمام شده است. بهتراست دولت زود کمیسیونی تشکیل بدهد و آن طبقه ای را که باید جامعه ایرانی روی آن بایستد، آن طبقه را تقویت کنیم. والا اگر این طور برویم با خطر واقعی روبرو می شویم.»

ایکاش دربین آنهمه مسئولانِ شیفتۀ قدرت گوش شنوائی میبود تا ندای خطر این مرد عاقبت اندیش را درمییافتند و درک میکردند!
نویسنده، شگفت زده از اینکه چرا «آقای جهانگیر تفضلی و دکتر پرویز خانلری و دکتر محمد باهری پرشورترین هوا دار کشتار وسیع و حکومت نظامی هستند و این امر بسیار تعجب انگیز و حیرت آوراست». من هم با نویسنده همدل هستم، من هم در شگفتم که چرا این سه وزیر که اندکی هم ادای چپ اندیشی در کارنامه های خود داشتند، از کشتار مردم جلوگیری نمیکردند؟ اما این روزها که نمایش داغِ کاندیداهای دورۀ یازدهم ریاست جمهوری ایران، در روی صفحات تلویزیون درسراسر دنیا دیده میشود، صحبت هایشان لو دهندۀ ماهیت ها و تأکیدِ قدرت پرستی ها حتا دردولت دینی ست، با ظاهری تمام عیار با مدعای داشتنِ نمایندگی از جانب خدا. اجتماع کاندیدها، انگاری که دسته ای از جنایتکاران را یکجا جمع کرده اند و هریک به نوعی پرونده ای از کشتارها و جنایت هایِ اعم از پنهان و آشکارِ خیابانی را زیر بغل خود دارند و به رخ هم میکشند. به باور آنها برای تحکیم نظام، مقاومت در برابر هرمعترض اصل مهم بقاست و ابزار بقا خشونت است که درحد فراوان در اختیار دارند. با چنین ابزار است که در سلطنت فقها، حادثۀ کشتارهای خیابانی درسال 1388 فراموش میشود. و هکذا حادثۀ خونین کهریزک در نمایش های دادگاهی؛ بی ارزشیِ عدالت اسلامی عریان شده؛ تا رهبر این سخنِ مدبرانۀ! خود : «فکر او با من نزدیک است» را به کرسی بنشاند. نوحه خوان بیت خود را بعنوان رئیس جمهور بغل کرده برشانه اش بوسه میزند. با آن همه تقلب و تزویر در آراء مردم به ریش همه خندید، خوب هم خندید؛ این شعبده بازیها مگر جز مقاومت برای حفظ نظام وجنگِ قدرت چیز دیگری بود؟ در بستر این حوادثِ عبرت آموز، غارت و فساد بیسابقۀ حکومتِ اسلامی، از بارگناهان رژیم پهلوی در ذهنیتِ مردم کاسته شد. نگاهی به کارنامۀ خونینِ سلطنت فقها نشان میدهد که تنها در دهه شصت بیش از 6000 نفر زن و مرد از زندانیان سیاسی در زندان های کشور به قتل رسیده است. در کتابی که از طرف رژیم به مدیریت عمادالدین باقی منتشرشده تعداد کشته شدگان سال 57 در تهران را بین 895 - 768 ذکر کرده است بنگرید به «انقلاب تصور ناپذیر صفحۀ 71 عمادالدین باقی.» البته تأسفبار است حتا مرگ یک انسان .
در مقایسه کشور با حکومت های منطقه نیز میتوان اوضاع سوریه را مثال آورد. از مارس سال 2011 مردم سوریه که خواهانِ برکناری اسد از قدرت اند، با جنگی خانمانسوز دست به گریبانند. دراین جنگ خانگی ویرانی کشور و آوارگی بیش از یک میلیون پناهنده در کشورهای همجوار با کشتار و قتل عام بیش از نود هزار از شهروندان بیگناه، اسد همچنان به مسند قدرت چسبیده به کشتار مردمِ خود و بمباران شهرها ادامه میدهد. اما، شاه ایران با مشاهدۀ نارضائی مردم، وقتی نا امید شد چمدانش را بست دست زن و بچه اش را گرفت از کشور رفت.
خاطرات تفضلی
در پی نیش و نوش های پیشگفتار نویس، اصلِ خاطرات جهانگیر تفضلی از برگ 45 کتاب با عنوان « ایران ما و قوام السلطنه» شروع میشود. از حوادث سالهای 1321که سراسر ایران توسط قوای متفقین به اشغال درآمده بود. دورانی که در هرگوشۀ کشور افق های تازه ای با نسیم آزادی گرچه کم سوتر گشوده شد. شکل گیری و راه اندازی روزنامه ها و نشریات گوناگون بیسابقه بود. همچنین سازماندهی شتابزدۀ تشکیل احزاب و گروه های سیاسی. ورود کم سابقۀ کتاب و نشریات فارسی و ترکی وکردی از شوروی، از دستاوردهای مفید فرهنگی بود که در آن سال ها با استقبال اهل کتاب به ویژه جوان ها گشوده شد. تفضلی نیز از انتشار روزنامه های گوناگون و آزادی سیاسی -
فرهنگی روز های پس از تغییر سلطنت از رضاشاه به فرزندش فضای باز آن دوران را توضیح میدهد. در سفری همراه با قوام السلطنه به مسکو میرود. و با استالین ملاقات میکند از قول مارشال بودینی میگوید : «من درایران بودم دو قزاق خیلی خوب درگروه من بودند یکی رضاخان و دیگری احمدآقا (سپهبد امیراحمدی)، رضاخان قزاق خیلی خوبی بود. حیف که بعد رفت با انگلیسیها ساخت و شاه شد و دیگر ما را فراموش کرد و دشمن ماشد»
تفضلی درکابینۀ هژیر به سمت معاونت نخست وزیر منصوب شده و از اقدامات مفید آن کابینه از جمله تأسیس سازمان برنامه اطلاعات مفیدی میدهد. از روابط خود با دکتر مصدق وکاشانی و استوکس وزیر دربار سلطنتی انگلستان که به ملاقات کاشانی رفته سخن میگوید. «حکومت دکتر مصدق و موضوع نفت و نفوذ کاشانی در ایران، مهمترین مسایل روز جهان بود. زیرا دولت دکتر مصدق و ملی شدن نفت، سرانجام به سقوط فاروق در مصر و کودتای عبدالکریم قاسم کشید.» از بدبینی وزیرانی که عضو حزب ایران درکابینه دکتر مصدق بودند نسبت به دکتر حسین فاطمی میگوید، اضافه برآن «به وی رشگ می ورزیدند. میگفتند و مینوشتند که او مدال درجه یک همایون از شاه گرفته است.» دروغ بزرگی که برای اولین بار است می شنوم و میخوانم. تشکیل پولیت بورو [دفتر سیاسی] و تعیین افراد بعنوان اعضای اصلی از هواداران شاه از مسائلی است که تفضلی درباره آن صحبت میکند اما، نتیجه ای حاصل نمیشود. وکیل شدن تفضلی از زابل، که نه زابل را دیده و نه پایش به آن منطقه رسیده، ازکارهای "بفرمودۀ" زمانه پهلوی است که خواننده از خواندنش شرمگین میشود. تفضلی زمانی که دراداره رادیو مسئول بوده میگوید: «دو نفر از بهترین خبرنگاران تبلیغات را با اسباب ضبط صوت آنها نزدِ مجتبی مینوی و یارشاطر فرستادم که گفتاری اجتماعی و ادبی برای رادیو بفرمایند. ازگفتار احسان یارشاطر چیزی خاطرم نیست. اما مجتبی مینوی سخن از سلطان محمود غزنوی و پسرش محمود به میان آورده بود. هرشنونده به سادگی وآسانی در مییافت که منظور از آن مقایسه رضا شاه و محمدرضاشاه بود» سخن مجتبی مینوی بسی عبرت آموز است. رضا شاه دکان آخوندها را تخته کرد. با تأسیس وزارت فرهنگ و دادگستری، دو نهاد بزرگ و بنیادی، یعنی آموزش و پرورش و دستگاه قضا را از دست آنها گرفت. انگل های اجتماعی را به این نکته توجه دادکه با مشارکت درکارهای مفید اجتماعی - فرهنگی درساختمان ایران نوین، از توانائی های خود سود برده و از راه شرافتمندانه زندگی کنند. روضه خوانی و زیستن از سفرۀ گدا منشی، گریاندن مردم را رها کنند. تحریم مجالس روضه خوانی و بستن تکیه ها براین منوال سالها ادامه داشت. با ورود متفقین به ایران و شروع پادشاهی محمدرضاشاه، روحانیت زخم خورده، همۀ فعالیت های گذشته را از سر گرفتند. دربار پهلوی با راه انداختن روضه خوانی در کاخ گلستان، و حضور محمدرضاشاه در مجلس عزاداری با چشم های اشگ آلود، ریشخند زهرآلودی به پدرش بود که پایه های سعادت آیندۀ ملت ایران را پی ریخته بود. رضا شاه با خلق و خوی قزاقی و کم سوادی، عاملان و آمران جهل و نادانیِ جامعه و علل عقب ماندگی ملی را به درستی دریافته بود.
تفضلی، زمانی که سرپرست دانشجویان ایرانی دراروپا بود، درمسافرتی که شاه به اروپا رفته است درباره یکی از دانشجویان از ایشان میپرسد: «درپاریس دانشجوئی به نام [ناصر]پاکدامن دارید؟» عرض کردم بله قربان. شاه فرمود شنیده ام به مصالح ملی بدگوئی می کند؟ گفتم بله قربان «شنیده ام کم و بیش. شاه فرمود شنیده ام به او کمک هزینه تحصیلی می دهید؟ گفتم خیر قربان به وی هزینۀ کامل تحصیلی می دهیم، علاوه برآن پول کتاب و غیره. فرمود چرا؟ عرض کردم برای اینکه شاگرد اول بوده است. . . . . . . شاه تبسمی فرمود و من ادامه دادم که بنده دانشجویان ایرانی را به چشم فرزندان اعلیحضرت می نگرم و . . . . . . گفت همانطوری که تا کنون عمل کرده اید بکنید.» در همین مسافرت است که تفضلی، خانم فرح دیبا را به شاه معرفی میکند. نظرات تفضلی درباره حوادث نفت و کودتای 28 مرداد، با واقعیت ناخواناست. در واقعۀ نهم اسفند نیز در زیرنویس ص 167آمده که «مصدق (نخست وزیر) میخواست شاه را از صحنۀ سیاست کشور بیرون کند» تحلیلی ست بدون مدرک و سند، که معلوم نیست پیشگفتارنویس از کجا به چنین نتیجه رسیده است؟
پیشگفتارنویس، که همه جا با نیش زدن به پهلوی ها و به قول آقای خمینی «آن پدر و پسر»، با تحلیل های سازمان یافته، درمورد اصلاحات ارضی در زیرنویس برگ47 مینویسد: «حسن ارسنجانی . . . . . . طرح امریکائی "اصلاحات ارضی" با هیاهوی فراوان او درمقام وزیرکشاورزی اجراشد ...» گفتن دارد که بیشتر طرح های انقلاب سفید و پروژۀ اصلاحات ارضی و تقسیم زمین بین کشاورزان و دهقانان، از لوایح بسیارمفید و پیشرفته بود دراهداف ترقی کشور و رفاه اکثریت عظیم زیردستان و آزادی زنان. رفاه روستائیان وکارگران، از بهترین و درخشانترین برنامه ها بود. اگر ابلیس هم پیشنهاد دهنده و اجرا کنندۀ این پروژۀ رفاهی زحمتکشان بود و ترقی جامعه درکل کشور اجرش با خداوند متعال است.
در گزارش سفر به آذربایجان، تفضلی، از دیدارخود با پیشه وری درمحل کمیته مرکزی، مشارکت درنشست مجلس آذربایجان، آشنائی با وکلای محلی نکات جالبی را یادآور میشود از سوگندخوردن وکلا می گوید. رئیس مجلس از تجار معروف و خوشنام شهر حاج میرزاعلی شبستری است : «به کتاب آسمانی و شرافت خود سوگند می خورم که برای تمامیت ارضی و استقلال ایران و اجرای مرام فرقۀ دموکرات فداکاری کنم و از جان و مال مضایقه ننمایم. نمایندگان هریک درجلو میز رئیس محلس ایستاده به زبان آذربایجانی سوگند می خوردند.» درمیهمانی شام مراد تیمور باکوئی با حضور عده ای از وکلا و هیئت دولت به زبان فارسی نطقی میکند و رو به روزنامه نگاران تهرانی میگوید: «مهمانان عزیز بروید به تهران بگوئید آیا ماجراجو، بی وطن، ناشناس، رجاله، مهاجر، متجاسر و ناشناس هستیم.» تفضلی که اوضاع حکومت نوپا را با نظر مثبت ارزیابی کرده. مینویسد: درهیئت دولت محلی آذربایجان که از میان نمایندگان انتخاب شده اند، وزیرکشاورزی و وزیربهداری دکتر می باشند. یوسف عظیما وزیر دادگستری از لیسانسیه های حقوق و دیگران نیز همه باسواد می باشند. قیامی که از نمایندگان تبریز است و از طرف مجلس که ریاست دیوانعالی تمیز آذربایجان انتخاب شده است نیز از رجال باسواد و درس خوانده ایران میباشد.» با این حال حوادث زیادی درپشت پرده درجریان بود، که گشودن بحث آن در این مقال نمی گنجد. در پایان، نامۀ محرمانه استالین به پیشه وری آمده است که خواندن دارد. و کتاب به پایان میرسد .
و کلام آخر اینکه:
درپیشگفتار آمده است : «دفتر ادبیات انقلاب اسلامی براین باور است که انتشار این خاطرات، می تواند بیانگر حقایقی از سرنوشت و تاریخ سیاسی ملت ایران، در عصر ترکتازی بیگانگان باشد (به همین دلیل این خاطرات بدون هیچ گونه تغییر و یا جا به جائی منتشرمیشود.» انتساب صفت ترکتازی به همۀ بیگانگان نه تنها غلط و نارواست، بلکه درکِ نابخردانه از مفهوم درکِ کلمات و غرضِ عوامانه را توضیح میدهد. درکشوری که بخش عظیم مردم آن ترک زبان هستند، به کارگیری این قبیل صفات توهین آمیز، بی مسئولیتی نویسنده را تأیید میکند .
با همۀ لغزش و نیش و نوش های عوامانۀ پیشگفتار نویس، زحماتش ستودنی ست. آرزو میکنم که با عزت نفس، و دقت بیشتر در تمیز نقد و عیب جوئی و رعایتِ حفظِ فضیلت قلم، در خدمت ادبیات موفق باشند .


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد