logo





چپ ها ، نیچه شناسی از نوع دیگر

جمعه ۷ تير ۱۳۹۲ - ۲۸ ژوين ۲۰۱۳

نصرت شاد

nosrat-shad.jpg
گئورگ لوکاچ ، فیلسوف کمونیست مجارستانی ، در کتاب " نابودی عقل " در سال 1952 نوشت که هر فلسفه ای از نظر محتوا و روش تحت تاثیر مبارزه طبقاتی زمان خود است و مقاومت پرولتاریای کشورهای صنعتی در آغاز موجب بحران ایدئولوژی بورژوازی گردید . نیچه گرایی و نیچه دوستی روشنفکران بورژوا به سبب پارازیت بودن آنان در جامعه دیکتاتوری و طبفاتی است . نیچه گرایی چیزی است که روشنفکران انگل صفت و پارازیتی در دوره امپریالیسم به آن نیاز دارند و از آن مدام دفاع میکنند .

لوکاچ نیچه را پایه گذار عقل گریزی در دوره امپریالیسم میداند . به ظر او نیچه هر گز یک سطر هم از آثار مارکس و انگلس نخواند و از اقتصاد و کاپیتالیسم و روبنا و زیربنا چیزی نمی فهمید . او دچار ساده لوحی سیاسی و نادانی اقتصادی بود . تهدید پیروزی سوسیالیسم همچون کابوسی مخوف در تمام عمر او را تعقیب نمود . بی دلیل نیست که نیچه گرایان امروزی سوسیالیسم را یک بیماری پشت سر گذاشته معرفی میکنند .

لوکاچ فلسفه نیچه را برای روشنفکران بورژوای ضد چپ ، بهشت پارازیتها نامید و آنرا در مقابل هومانیسم سوسیالیستی قرار داد . در نظر او فلسفه نیچه یک فلسفه اسطوره ای امپریالیستی است . اینگونه روشنفکران روز قیامت را شیرین ترین انتقام انقلابی گری می دانند . طبق تئوری داروینیسم نیچه ای مبارزه طبقاتی باید تبدیل به مبارزه فردگرایانه برای هستی و ادامه زندگی خصوصی باشد . ریشه تفکر نیچه در آنجاست که میگوید از مسیحیت انقلاب فرانسه بوجود آمد ، و از انقلاب فرانسه دمکراسی بوجود آمد ، و از دمکراسی سوسیالیسم بوجود آمد ؛ پس مبارزه را ابتدا باید علیه دین مسیحی شروع کرد . نیچه آوانگارد ارتجاع بود و میگفت باید همچون طبیعت غیراخلاقی رفتار کرد . گرچه او خود را آته ایست و مخالف هر دین و مخصوصا مسیحیت میدانست ، خصوصیت آته ایستی اش ولی فوق العاده ذهنی و ایده آلیستی است . درسهای اخلاقی او نیز فقط بدرد طبقه حاکم میخورد و خطاب به اریستوکراتی بود . تا آخر عمر میتوان در او باقیماندههای ایده دوره رمانتیک سالهای جوانی اش را دید .

اثر مهم داروین بین سالهای 1870-1848 منتشر شد .کمون پاریس نخستین دیکتاتوری پرولتاریا و حاکمیت مردم بود . نیچه خواهان انقلابی بود که ضد توده ای باشد و سیاست در نظر او افقی است عرفانی ، صوری و ابستراکت . فلسفه او گرچه ارتجاعی و امپرالیستی بود ولی اصلا شاهد خود امپریالیسم نشد . او میگفت که دمکراسی مدرن فرم تاریخی سقوط و ابتذال دولت است و سوسیالیسم را ادامه و تکمیل کننده لیبرالیسم و دمکراسی نمیدانست . امروزه اشاره میشود که بحران فلسفی بورژوازی سرانجام خود را در انحلال هگل گرایی نشان داد .

فلسفه نیچه ضد فلسفه بدبینی و ناامید شوپنهاور؛ یعنی معلم اولش بود . شوپنهاور یکی از پیشگامان بورژوازی بود . چپ ها او را فیلسوف ارتجاع امپریالیتی بعد از سال 1848 میدانند . شوپنهاور نخستین جهانبینی بورژوازی ارتجاعی را اعلان کرد . در کنار شلینگ ، مرتجع فئودالیسم ، وی یکی از مخالفان جریانات مترقی بود . نیچه تا پایان عمر عقاید آریستوکراتی دوران جوانی خود را حفظ نمود . انتقاد او از بیسمارک از موضع راست بود چون در نظر او بیسمارک به اندازه کافی ارتجاعی و امپریالیستی نبود . در نظر نیچه دمکراسی بیسمارک سیاست شلاق و شکر بود . در زمان نیچه داروینیسم اجتماعی بازار گرمی داشت . اراده بقدرت رسیدن نیچه اراده به اندازه زندگی بود و اسطوره دوره گردش تکرار ابدی زندگی در نظر نیچه باید برای ارضاء شعار اراده بقدرت رسیدن بشود .

بخش مهم مبارزه نیچه با واگنر مبارزه او بنام آینده امپریالیستی، با زمان حال بود . نظرات نیچه در نیمه دوم قرن 19 به آن دلیل مهم شد چون نیچه میکوشید تا با کمک مقوله های دمکراسی ، لیبرالیسم ، تحول و تکامل ، ابزاری در مقابل سوسیالیسم عرضه کند . او میگفت حتی در دوران گذر نیز باید مخالف سوسیالیسم توده ای بود . نیچه در کتاب تبارشناسی اخلاق میگوید که در انقلاب باید خلق پیروز شود و نه پابرهنه ها و بردهها . آته ایسم مذهبی نیچه فرم ظاهری و غیرمستقیم دفاع از مذهب است . نیچه میگفت که وظیفه هر دین ، فلسفه و اخلاق تاکنون این بود که در راه آزادی غرایز طبیعی انسان باشد . هر اخلاق سالمی باید زیر تاثیر غرایز زندگی باشد . نیچه در فلسفه اش سرانجام به یک اسطوره امپریالیستی رسید . پایان سیستم تفکر بورژوایی نیچه سرانجام موجب رشد نسبی گرایی و نظریه غیرقابل شناخت بودن جهان شد که بدون ریشه بصورت اسطوره درآمد و آنطور که بعدها فروید نوشت در فرهنگ شرارت و خونریزی تولد یافت .

نیچه میگفت غلبه بر ابتذال نیاز رنسانس بربریت است گرچه خود خالق ابتذال و سقوط بود . در نظر او تمام انسانهای مهم یا کبیر تاریخ جنایتکار بودند چون جنایتکاری ضرورت کبیر و بزرگ دین است . او علاقه خاصی به نظام برده داری یونان باستان داشت . امروزه اشاره میشود که حتی فلسفه اخلاق نیچه بدلیل مبارزه اش علیه مسیحیت آنزمان خصوصیاتی ارتجاعی دارد . نیچه مدعی بود که قبلا خدایی وجود داشت ولی انسان غربی بعدها با جنایاتش او را بقتل رساند . دین مخصوصا مسیحیت در نظر او یعنی حاکمیت اخلاق برده گی . خدای جدید مورد دلخواه نیچه خدای یونان باستان یعنی دیونیزوس است و نه خدای ایران باستان یعنی اهورامزدا . لوکاچ در پایان میگوید دیگر نیازی نیست که چپها بطور منفرد به تئوری شناخت نیچه بپردازند چون مجموعه گفتارهای او ارتجاعی و در خدمت امپریالیسم است . در نظام استالینیستی استثمار کارگران از طرف چپ گمراه حماقتی بود که به هزینه آینده بخطر افتادن جامعه منتهی خواهد شد و هر بورژوازی رذیل باید تمام بدیها و خشونت هایش را بکار گیرد تا با کمک کوششهای خشن و مسلحانه به نجات حاکمیت مورد علاقه اش موفق شود .

Georg Lukacs 1885 – 1971

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد