چرا خاموشی؟
در هارو بستی؟
دور خودت چمبره زدی؟
بیا با هم باشیم
به مهمونی بهار..
برای
کنار زدن ابرها
دیدن شاپرکها
به دشت ستارگان
جایی که مرزی نمونده میونٍ من وتو
کنار شعله
برای شنبدنٍ
آواز پرنده ها.
بیا کنار ما
به دریای سکوت
دل ظلمت
پشت اون کفن های مشکی
کناره اون سنگ شکسته
پشت چاله های فریاد
برای دیدن طلوع خورشید
شکفتن خنده روی لبها.
گرد آتش
برای خوندن سرودـ
یاد یاران
دیدن شعله عشق و
سوختن شب
پیش چشمها.
دیدن کبوترها
شیرجشون میون باد و
دیدن رقص موجها
میون آب
شادی دریا رو دیدن
رسیدن
کنار ساحل افتادن
بیا با هم باشیم
برای حلقه زدن بدور هم
بودن باهم
شکستن دیوار حصرو
سوختن شب
بیا کنار ما
برای ظهور
یه ملت
رنگ و وارنگ
برای جشن
بودن با هم
*********
بهاران (b>
عاشقان جمع شوید
وقت آن دگر
رسید
بلبلان مست شدند
باد بهاری سر رسید
پر کنید
جام می و زشادی رقص جنگ کنید
آسمان می درخشد
خواب زچشمها دور کنید
پرده شب دریده شد
شهر، نور باران کنید
دیوار حصرویران شده
ز آزادی پرچمی کنید
از عشق پر کنید سلا ح خود
نفرت و کینه دور کنید
با عشق سبزش کنید
ایرانی عاشق بر پایش کنید
این قلب زخمی شده
با عشق مرحمش کنید
جملگی فریاد بزنیم
ایران، آزادش کنید
ایران سرای عاشقان است
مهد دلیرانش کنید
ایران ز جنگ خسته شده
با صلح آبادش کنید
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد