شاعر صحنه ها
شاعر نردبان و نور
نکو داشت رکنالدین خسروی، کارگردانی با ۶۰ سال تلاش و آفرینش در تئاتر ایران
برونئی گالری دانشگاه سواس لندن
با همت انجمن سخن
جفری رایت نوشته است:
تئاتر شكل بخشيدن مجدد به واقعيت است و اين هنر ميتواند به عنوان هنري نشاط آفرين در مواجهه با چالشهاي معاصر ديده شود.
رکن الدین خسروی، کارگردان ارجمند تئاتر ایران، آفرینشگری چنین است.شیفته و شیدای آزادی و عدالت. بر بالای تمام صحنه هایی که او آفریده است، بیرق دانایی و شعور، درفش آزادی و عدالت در اهتزاز است. پرچم زندگی!
رکن الدین خسروی بر صحنه نور می بافد. نقاش صحنه است. تندیس گری است که به اشیا بر صحنه جان می بخشد و به حرکت و رقص درشان می آورد. بیش از هر چیز دیگری بر صحنه هایش نور است و نردبان و آیینه و چتر. این ها نماد چه هستند! آیا نماد رهایی و آزادی، عشق و دانایی هستند!
بازیگر در کارهای خسروی یاد می گیرد و یاد می دهد. بازیگر روح و جان نمایش را پس از تلاشی عاشقانه و همواره در برابر تماشاچی بر صحنه می آورد. بازیگر خسروی نمایش را بر صحنه زندگی می کند. بازیگر نمایش های خسروی در باره ی زندگی کمتر حرف می زند، زندگی را می زید و می آفریند. بازیگر وی در کار کشف رازهای زندگی و شناخت آن و باز آفرینی آن بر صحنه است. نخ هایی از جنس بازی و رویا و آرزو در پودی از عمل و آفرینش به دست توانای خسروی، در هم بافته می شود تا حریر نمایش بر پرده آید و ما به تماشای بازی های شگرف زندگی بنشینیم.
خسروی را از چهل سال پیش می شناسم و کارهایش را دوست دارم. در ده سال اخیر نیز در لندن کارهایش را دیده ام و یا در کنارش بوده ام. در کنار داناانسانی از تبار عشق و هنر،با نمایش هایی چون: غلامحسین ساعدی (دعوت) فرناندو آرابال (همه عطرهای عربستان) داریو فو (مدهآ) اوژن یونسکو (آوازهخوان طاس) گوگول (یادداشتهای روزانه یک دیوانه) محمود کویر (آخرین روزهای صلاح الدین ایوبی)وودی آلن (مرگ در میزند).
برنامه ی نکوداشت خسروی،با سخنان کاوه مهمید با نیم نگاهی به تاریخ تئاتر ایران آغاز شد.
فیلم مستندی که دو هنرمند نازنین مانی میرصادقی و هوشمند هنرکار بر اساس بخشی از کارها و زندگی استاد و نظرات استادان و هنرمندان سرشناس ایران در باره ی وی ساخته بودند توانست بر تلاش های عاشقانه و خلاقانه این کارگردان برجسته پرتو افکند. آدم صابونچیان کار را ویراسته بود و بخش هایی از آن را برای برنامه آماده کرده بود. در این فیلم،چهرههای نامدار تئاتر ایران و همکاران خسروی مانند جمشید جهانزاده،جعفر والی، سهراب سلیمی، آزیتا حاجیان، رویا تیموریان در باره ی استاد سخن گفتند.
جعفر والی در این فیلم می گوید: «او آموختههایش را به جوانان یاد میداد و بین تئاتر حرفهای و تئاتر دانشجویی پلی ایجاد کرده بود.»
عطاالله کوپال، نمایشنامه نویس در باره ی خسروی می گوید: خسروی با همه مکاتب و سبکهای تئاتری از سبک استانیسلاوسکی و مایرهولد گرفته تا سبک برشت و گروتوفسکی آشنا بود و همه این سبکها را بر روی صحنه اجرا کرد.
در بخش دیگری از برنامه، افسانه داغستانی، بازیگر تئاتر، که در چند نمایش خسروی کار کرده است بر روی صحنه چنین گفت: خسروی، کارگردانی است که تماشاگر هوشمند تربیت میکند و تماشاگر، با ذهنی فعال و متمرکز، نمایشهای او را میبیند.
به گفته پرویز صیاد که تازه از راه رسیده و سرزده به این برنامه آمده بود: آقای خسروی، سراپا اشتیاق و شیفته تئاتر بود و در معرفی من به جامعه تئاتری ایران به عنوان نمایشنامهنویس نقش مهمی داشت.
صیاد همچنین گفت که خسروی، اولین نمایشنامهای را که او برای تلویزیون نوشته بود کارگردانی کرد.
صیاد در پایان سخنانش گفت: اجازه بدهید اعتراف کنم که دیدار با خسروی و آشنایی با او تأثیرش برای من و در زندگی من بیشتر از آن نمایشنامهای بود که برایش جایزه گرفتم.
دربخشی دیگر ازاین برنامه، بهرخ بابایی،هنرمند و بازیگر تئاتر که در نمایشهایی چون«همه عطرهای عربستان» و «عشق آنتیگون» به کارگردانی خسروی بازی کرده بود، چند ترانه قدیمی ایرانی از جمله ترانه از «خون جوانان وطن لاله دمیده» عارف را به همراه تار و تنبک، اجرا کرد.
اجرای نمایشنامه تکپردهای از آنتوان چخوف به نام «متهم»، بخش دیگری از این برنامه بود که در آن جواد شمس و حمید عبدالملکی بازی میکردند. این دو بازیگر که از همکاران بسیار قدیمی خسروی هستند و سابقه ی بسیار در کار تئاتر دارند، در این فرصت کوتاه هرچه در توان داشتند به کار گرفته و نمایشی شاد با بازی خوب به اجرا درآوردند.
سیمین خانم،دوست، همراه و همسر رکن الدین خسروی، با کلامی زیبا و در خور احترام در باره ی وی چنین گفت:
زندگی کردن با آدمی مثل رکنی، کار آسانی نیست. با همه مهری که رکنی به من و بچهها در زندگی داشت، حفظ تعادل در خانواده با شرایط ایشان کار سختی بود. اما من نه به عنوان همسر بلکه به عنوان شاگرد رکنی که با دنیای شگفتانگیز تئاتر و تاثیر آن در جامعه آشنا شدم، لازم دانستم آنچه را که در توان دارم به کار بگیرم تا این جان شیفته و این ذهن خلاق بتواند به راهش ادامه دهد.
من نیز قطعه شعری را که برای خسروی سروده بودم، خواندم و گفتم: در بیشتر نمایشهای خسروی، یک نردبان وجود دارد. نردبانی که تماشاگران با آن به دیدار عشق، آزادی و هنر میروند. امروز خسروی بر یکی از بالاترین پله های این نردبان ایستاده است.
هم چنین خوشنویسی این شعر را که کار هنرمند نازنین آقای افشار بود به ایشان پیشکش کردم و آنگاه انبوه دوستداران خسروی بر صحنه آمدند و سرود خواندند و عکس گرفتند و این شب را به یادماندنی و زیبا به پایان بردند. تا باد چنین بادا!
این نیز آن شعر من است:
صحنه ی هفتم از پرده ی آخر
آن سوی این چراغ های روشن از خیال
آن سوی پرده های حضور حضرت راز
آن سوی صحنه های زارزارعشق و گل گل گریه
آن سوی صورتک ها ی خیس خنده ی خاموش
آن سوی قصه های بی انتهای باد و مباد
آن سوی همسرایی باران و بوسه با سکوت
آن سوی بازی پروانه هایی، شبیه شعر
آن سوی واژه های گیسو گشاده ی رویا
آن سوی سماع بادبان وبیرق و بید
آن سوی آیینه های ما و سنگ تماشا
آن سوی گل! هلهله! هورا!
بر پله های آن نردبان نور
ایستاده است،
تا همیشه تا هنوز
رازدار روشنایی رویا
آشنای آفتاب و آب و آزادی
**
برای رکن الدین خسروی:
با چهل سال دوستی
محمود کویر. بهاران 1392