logo





به پیشواز بهاران

(چهار شنبه سوری در ایران)

دوشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۶ مارس ۲۰۰۹

محمود کویر

chahrshanbe-sori.jpg
به دیدار بهار و نوروز می رویم. به پیشواز بهاران.
روزگار طلوع بنفشه هاست.
روزگار قیام سبزه هاست.
هزار هزار سال است که مردمان، در این دیار، با آتش و نور و شور و سور به پیشواز سال نو رفته اند.
مردمانی چون کوه! چون رود! چون آتش! چونان گل!
نرگسدان باد باغ و سرایتان!
بنفشه زار باد میهن و جهانتان!

*
با نگاهی به چند وچون آن چه مردمان در این روزگار خجسته کرده و می کنند، به دیدار چهارشنبه سوری برویم. چه بوده است و چه ها کرده اند و می کنند مردم!آتش چهارشنبه ی شادی ها، بر همه تپه ها و بام های ایران برافروخته باد!

چهارشنبه سوری
آیین آتش افروزی، به پیشواز از سال نو چند سال دارد؟ کسی نمی داند. اما این آیین از هنگامی به غروب آخرین سه شنبه سال افتاده است كه زردشت، به تنظیم دقیق تقویم توفیق یافت. آن سالی بود كه تحویل سال با سهشنبه ای برابر شد كه نیمه آن سهشنبه،تاظهر،جزیی از سال كهنه،ونیمه بعدازظهر، سال نو به حساب میآمد. به یك باور دیگر،ایرانیان مراسم آتش افروزی در آستانه سال نو را پس ازآمدن اسلام، در آخرین چهارشنبه سال قرار داده اند تا از باور اعراب پیروی كرده باشند.این باور با مراسم کهن چهار شنبه سوری هم خوانی چندانی ندارد. و شایداین شب شادی و آتش افروزی گونه ای مقاومت و در افتادن با تازیان نیز بوده است؛ یعنی که چون عرب این روز را شوم می دانست ، ایرانی همان روز را برای شادمانی برگزید. تازیان نیز در این راه هابسیار کوشیده بودند. برای نمونه آنان مهراب را که مکان چشمه ی مهر بود به محراب که معنی مکان جنگ دارد برگرداندند و یا به گدا فرزند ساسانیان می گفتند.
برخی می گویند که ایرانیان تا آمدن تازیان روزهای هفته را نمی دانستند و پس چهارشنبه سوری از آمدن عربان به بعد رایج شده است. این نیز سخن درستی نیست.
در شاهنامه فردوسی بیشتر از یكصد و بیست بار واژه هفته به كار رفته است. از آنجا كه شاهنامه فردوسی را ترجمان وفادار داستانها ی دوران باستان میدانند، دور است كه استاد توس بدون اینكه چنین مفهومی در متون مبنا بكار رفته باشد، تا این اندازه از آن بهره برگیرد. متون مانوی نیز، كاربرد گسترده روزهای هفته را نشان می دهد. در نوشتارهای مانوی یافتشده در «تورفان» و نیز در «موگتاگ» از روزهای یكشنبه و دوشنبه با نامهای مهر روزیاخور روز و ماه روز یاد شده و این دو، روزهای روزهداری مانوی دانسته شده است. در متون مانوی، همراه با روزهای هفته، از نامهای سیگانه برای روزهای ماه نیز استفاده میشده است و همچنین میدانیم كه روز دوشنبه، روز مقدس و تعطیل مانویان بوده است. متون و منابع كهن چینی نیز كاربرد هفته در ایران باستان و نام روزهای آن را گزارش كردهاند. یك متن كهن بودایی از نام روزهای هفته در زبان چینی و معادل آنها با روزهای هفته در فارسی میانه و سغدی یاد كرده است. در این متن، نام ایرانی روزهای هفته، كه از یكشنبه آغاز میشوند، بدینگونه بازگو شده است: یوشمبت روز تعطیل، دوشمبت، سهشمبت، چرشمبت، پنجشمبت، شششمبت، شمبت. در همان متن، معادل سغدی این نامها بدینگونه آمده است: مهر روز یاخورشید روز، ماه روز، بهرام روز، تیر روز، اورمزد روز، ناهید روز و كیوان روز. این نامها از نام هفت اختر سیار آسمان، در آن زمان برگرفته شده است. تعطیلی روز یكشنبه در تقویم میلادی نیز از روز تعطیل ایرانی برگرفته شده است. میدانیم كه نام روز یكشنبه در هر دوی آنها به یك معنا است و به معنای «خورشید روز» است. در دوره ساسانی و همراه با دیگر تحریفهای بیشمار آنان از آیین و فرهنگ ایران باستان، روزهای هفته را نیز از گاهشماری خود حذف میكنند و نام روزهای ماه را بكار میگیرند.
بنا به گمانی شب چهارشنبه سوری را به مناسبت آتش افروزی در آن شب «سوری» نامیده اند . بنا به باوری دیگر،«سور» از واژه «سوییریه » به معنی چاشت اوستایی است كه در پهلوی وپارسی به معنی مهمانی بزرگ گرفته شده است.
سور به معنی سرخ هم آمده است. در چند گویش ایرانی «سور» همین معنی سرخ را دارد. چنان که سهراب همان سورآب یا رود و آب سرخ است. سور به معنی مهمانی وبزم هم آمده است. در پهلوی ،سور هم به معنی سرخ وهم مهمانی وجشن وشادی آمده است . در گویش ها ی گوناگون هم سور به معنی بزم وشادی میآید. واین معنی را هم میتوان از چهارشنبه سوری دریافت؛یعنی «چهارشنبه شادی» . در پاره ای جای ها واز جمله در «اصفهان» این شب را «چهارشنبه سرخی» مینامند .
اینک قسمتی از نوشته های صادق هدایت را در این باره می خوانیم:
« چند روز به نوروز مانده در كوچه ها آتش افروز میگردد وآن عبارت است از دو یا سه نفر كه رخت رنگ به رنگ میپوشند به كلاه دراز ولباسشان زنگوله آویزان میكنند وبه رویشان صورتك میزنند. یكی از آنها دوتخته رابهم میزند واشعاری میخواند:
آتش افروز اومده
سالی یک روز اومده
آتش افروز صغیرم
سالی یک روز فقیرم
روده و پوده اومده
هرچه که بوده اومده
آتش افروزی و میمون و خرس بازی نیز رایج بوده است.
پیشینه این باور را می شود در روزگاری كه ایرانیان و هندیان هنوز با هم میزیستند جستجو كرد. آنان نور،آسمان،آفتاب و نیز آتش را میستودند و آفرین می گفتند. ریگ ودا كتاب مقدس هندوان با«سرودآتش» آغاز شده است و آریاییان خدای آتش را فرزند خدای بزرگ میدانستند. در گات ها آمده است كه: «در آغاز آفرینش، آتش نیز هستش یافت .» بنا به باورهای کهن ایرانی انسان تخم و گوهر آتش است.
در«اوستا» آمده است: «آذر پسر اهورامزدا،ای آذر مقدس ارتشتاران،ای ایزد پراز فرّ،» «ای ایزد پراز درمان، آذر پسر اهورامزدا،با همه آتشها»در جای دیگر«اوستا»: «آذر پسر اهورامزدا،فرّ و سود مزدا آفریده،فرّ ایرانی مزدا آفریده،فرّ» «كیانی مزدا آفریده»در اساطیر ایرانی،آتش نمودی از«اهورامزدا» و دود نمودی از«اهریمن» است كه در مبارزه بااهورامزدا به آن راه یافت.
فردوسی نیز پیدایش و آیین ستایش آن را به دوره هوشنگ نسبت میدهد. آتش را«قبله زردشت» نیز دانسته اند.
ایرانیان آتش را نمودی ازاهورمزدا میدانستند وفردوسی در برخی از ابیات شاهنامه ضمن مقایسه وبرابر نهادن آتش بامحراب و یا باسنگ محراب مسلمین این نكته را به لطافت بیان كرده است:
که آتش بدانگاه محراب بود
پرستنده را دیده پر آب بود

ترانههای چهارشنبه سوری
ترانه های چهار شنبه سوری پر از شادی است. آرزوی سرخی و خنده و شادمانی در این ترانه های ساده موج می زند.
در شب چهارشنبه سوری مازندرانی ها میخوانند:
غم بورِ شادی بی ی
یعنی :غم برود شادی بیاید.
تهرانیها هنگام پریدن از آتش میخوانند:
در خراسان میخوانند:
زردی ما از تو
سرخی تو از ما
یا اینكه میخوانند:
آلا بدر
بلا بدر
دزد هیز
ازدرها بدر
در بندر انزلی چهارشنبه سوری را گول گولِ چهارشنبه مینامند وهنگام پرش از آتش میخواننذ:
ای آتش گل گرفته چهارشنبه.
به حق پنجشنبه.
نكبت برود شوكت بیاید.
زردی برود سرخی بیاید.
در تبریز وقت پرش از آتش چهارشنبه سوری میخوانند:
بختیم آچیل چار شنبه
بختم را بازكن چهارشنبه .
در مناطقی از ایران آتش را بربلندی پشت بام ها می افروزند ویا بر تپه ها؛تا به بالندگی آتش كمك كرده باشند كه در سرکشی و بلند پروازی تواناتر شود. در دهكده ایلخچی در آذربایجان چنانكه در مونوگرافی ایلخچی ساعدی آمده است:« چهارشنبه سوری نیز عزت وشكوه زیادی دارد. آتش از همه جا زبانه می كشد،از پشت بام ها،كوچه ها،پایین تپه ها ». در اصفهان دامنه تپه ها و کوه پایه ها از آنش شعله ور می شود. شب های کویر یزد تا همین نزدیکی هاٰ از این آتش نورباران می شد. در كاشان در پشت بام ها آتش میافروزند. درنراق از بلندترین پشت بام ها آتش افروزی چهارشنبه سوری را شروع می كنند.غروب چهارشنبه سوری باساز ودهل اعلام میشود ودر پی آن شعله های آتش از بامها به آسمان زبانه میكشد. در كردستان در شب چهارشنبه سوری آتش را برتپه های بلند میافروزند. درقصرشیرین مشعل های آتش را به آسمان پرت می كنند . این همه یعنی كه آتش را در بال و پر گشودن تواناتر كنند كه نماد سرکش آرزوهاست.
از مراسم برگزاری چهارشنبه سوری كه در بیشتر مناطق ایران مشابه است،اعتقاد به بخت گشایی در این شب است كه صادق هدایت در«نیرنگستان» چند نوع آن را توصیف كرده است، كه یكی از آنها بخت گشایی دخترهای تهران بود زیر توپ مروارید در شب چهارشنبه سوری. یكی دیگر قفلی بود كه همان شب دختران بخت بسته به زنجیر میبستند و به گردن میآویختند و میرفتند سر چهارراهها كه عابری قفل را بازكند و بختشان هم باز شود. در تهران غیر از این ها چند نوع دیگر هم بخت گشایی در شب چهارشنبه سوری معمول بود در اصفهان هم به بخت گشایی دختران در شب چهارشنبه سوری معتقدند:
پیر دختران اصفهان برای اینكه بختشان باز شود،چهارطرف یك چهارراه را نخ میبندند تا عابرین آن را پاره كنند و عقیده دارند كه همان سال شوهر میكنند. در تبریز هم برای بخت گشایی دختران توپ مرواریدی داشته اند: « از زمان قدیم در میدان ارك تبریز نیز مانند ارك تهران توپ مرواریدی هم بود كه زنان نازا و دختران دم بخت (در شب چهارشنبه سوری) به چرخ و لولههایش دخیل می بستند و مراد میخواستند و حالا تنها خاطره ای از این توپ مروارید تبریز مانده .» در مشهد دختران در شب چهارشنبه سوری چند جور بخت گشایی دارند: یكی بخت گشایی با بستن نخ سفید به دو انگشت شست و نشستن به لب جوی آب در انتظار عابری كه بیاید و نخ را باز كند . یكی دیگر بخت گشایی به طریق قفل به گوشه چادر بستن و پای منار مسجد نشستن كه عابری محبت كند و قفل از چادر بگشاید
یكجور دیگر بخت گشایی در شب چهارشنبه سوری به اعتقاد مشهدیها،شكستن هفت گردو در سر هفت چاه دباغخانه است و روشن كردن هفت شمع بر سر آن چاهها. هم میهنان مان در مراسم عروسی،شمع یاچراغ را هیچ گاه از آینه بخت عروس دور نمیكنند: در روستاهای سوادكوه وقتی كه عروس و داماد به حجله راهنمایی میشوند،شمعهایی روشن میكنند،تا عروس و داماد با هدیه كردن آن شمعها به هم،نخستین ساعات زندگی مشتركشان با فروغ عشق و محبت و با حرمت به آتش شروع كرده باشند:
« یكی از پنج شمعی راكه در برنج توی سینی جای داده و به حجله آورده بودند،داماد از سینی بر میدارد و به عروس تعارف میكند. و عروس،شمع را،از محلی پایین تر از دست داماد،میگیرد و بار دیگر در سینی برنج میگذارد و یك شمع دیگر بلند میكند تا آن را متقابلاً به داماد تعارف كرده باشد. داماد لحظه ای فروغ شمع را در چهره شرمگین عروس از زیر روسری اش به لذت تماشا میكند و بعد هم شمع را از محلی بالاتر از جایی كه عروس گرفته است میگیرد و میگذارد و روی برنج » .
شب چهارشنبه سوری فعالیت دختران دم بخت شیرازی یكطرف وجنب وجوش پیرزن ها از طرف دیگر رنگ وجلای خاصی به این شب میبخشد. پیرزن ها لباس های رنگین و شاد میپوشند وبه صورتشان سرخاب وسفیداب میمالند وبه چشم وابروها سورمه ووسمه میكشند و هفت قلم بزك میكنند ودف ها را بیرون میآورند وشروع می كنند به غزل خوانی. از طرف دیگر عده ای در این شب راه میافتند تا در «حوض ماهی» (چشمه آبی كه در آرامگاه سعدی جریان دارد) آب تنی كنند. شب چهارشنبه سوری در گوشه وكنار شیراز این ترانهها خوانده میشود:
دلت ای سنگدل برما نسوزه
عجب نبود اگر خارا نسوزه
بسوزم تا بسوزونم دلت را
در آتش،چوب تر تنها نسوزه
برخی از شیرازی ها بر این باورند كه باید در شب چهارشنبه سوری در آب قریه سعدی آب تنی كرد وچند ماهی كوچكی را كه در آب شناورند گرفت وزنده بلعید. زردشتیان یزد خیلی دلبسته به انجام آیین های این جشن اند. در آتشگاه های خود چوب های مخصوصی گرد آورده وبا ریختن عطرو بخور آن را خوشبو می سازند وبا خواندن سرود های ویژه در برابر آتش، با خدا راز ونیاز مینمایند .موبد،همگی را در این شب در یك جا گرد آورده مهمانی وجشن باشكوهی برپا میدارند وشیرینی وخوراكی های گوارا آماده میسازند كه از جمله عدس پلو است كه با شكر وشیرینی خورده میشود وشیرینی هم بین همه كسانی كه آمده اند پخش میگردد.
آجیل خوری و پخت پلو و آش : اهل خانه دور هم جمع میشوند وشادی میكنند و آجیل وشیرینی میخورند. این آجیل كه به آجیل چهارشنبه سوری یا آجیل بی نمك موسوم است تشكیل میشود از انجیر و كشمش و خرما و توت خشكه وفندق و پسته وبادام خام و امثال آنها و معتقدند كه خوردن آجیل بی نمك در شب چهارشنبه آخر سال شگون دارد . برای تكمیل عیش و سرور خود چهار رنگ پلو درست می كنند كه عبارت است از: رشته پلو،عدس پلو،زرشك پلو،ماش پلو و مقداری از آن رابرای اقوام نزدیك خود مانند دختر ونوه وعروس كه در خانه دیگری مسكن داشته باشند میفرستند» . در روستاهای مازندران معمول است كه از آشی كه گاهی آن را «آش گزنه» ویا «كال چار شنبه آش» هم مینامند برای همسایههاشان هم بفرستند.در آشتیان اراك در روز چهارشنبه، هر خانواده به فراخور خود دو مجسمه آدم از خمیر یكی بصورت مرد ودیگری بشكل زن میسازند وسپس آش رشته ای كه در آن هر نوع بنشن وجود دارد بار میگذارند وآدم خمیری را در آن آش انداخته میپزند وپس از پخته شدن آن دو مجسمه را در كاسه ای گذاشته لب نهر میبرند وبه آب میدهند تا قضا وبلا را از خانه رانده باشند.
فالگوش نشینی :در این گونه فالگیری،زن یامرد،غروب چهارشنبه سوری به فالگوش نشینی میرود ودر سر چهار راه ویا گذرگاهی مینشیند ویا میایستد وبه آرزویی كه در دل دارد نیت میكند بعد هم به حرف وسخنان روندگان گوش میدهد. اگر حرف هاشان شادی آور وخوشنود كننده باشد كه به برآمدن آرزویش امیدوارمی شود. ولی اگر حرف های عابران غم انگیز وناگوار باشد كه از آرزویش دل می كند. ممكن است به در خانهها ویا به پنجره اتاق همسایه هم به فالگوش نشینی بروند. فال كلید گذاری یا كلید گذاران هم این ست كه كسی كه قصد فالگیری دارد در سر گذرگاهی كلید به زیر پا میگذارد و با نیت آن حرف وسخن های عابران را به فال میگیرد. در این نوع فال،گاهی كلید را به در خانه ویا به در اتاق همسایه میاندازند وبی آنكه حرفی بزنند ویا دیده شوند به حرفهای اهل خانه گوش میدهند تا آن حرف هارا به فال بگیرند. فال كوزه بدین گونه است که در شب چهارشنبه كوزه دهان گشاده ای را انتخاب میكنند و گرد آن حلقه زده چیزهایی گوناگون مانند مهره یا ریگ ویادگمه به نام اشخاص ویا مهرههایی رنگی بدون آنكه مشخص باشد از كیست در آن می ریزند واین كوزه گاهی بدون آب است وگاه پرآب وپس از آنكه مهرهها در آن ریخته شد در آنرا با چیزی كه بیشتر مواقع آینه است میپوشانند وزیر ناودانی رو بقبله میگذارند تا صبح شود وصبح چهارشنبه پس از طلوع آفتاب وپیش از ظهر دور آن گرد آمده پسربچه یا دختر نابالغی را وامیدارند تا مهرهها وچیزهای دیگر را از آن كوزه بیرون بیاوردو همزمان یكی از زنها كه اشعار زیادی از حفظ دارد میخواند بدون آنكه بداند مهره بنام كیست واگر مهره به نام شخصی معین باشد مضمون آن شعر یا اشعار را جواب فال آن شخص می دانند واگر مشخص نباشد جواب فال كسی است كه در مورد آنچه بیرون می آید فال گرفته است واین اشعار گاه دو بیتی وگاهی اشعار حافظ ویا شاعران دیگر است واین كوزه را هم پس از پایان فال در برخی از نقاط از بام به زمین افكنده میشكنند .
بوته افروزی ـ پیش از پریدن آفتاب از لب بام خانهها، هر خانواده بوتههایی را كه از پیش فراهم كردهاند روی بام یا زمینخانه، در سه یا پنج یا هفت «گُله» كپه می كنند. با پریدن آفتاب و نیم تاریك شدن آسمان، زن و مرد گرد هم می آیند و بوتهها را آتش می زنند. در این هنگام از بزرگ تا كوچك هر كدام سه بار از روی بوتههای افروخته می پرند و در هر بار چنین می خوانند: زردی من از تو ـ سرخی تو از من.
بوته ها كه سوخت و خاكستر شد، زنی خاكستر آن را در خاك انداز جمع میكند و آنرا از خانه بیرون می برد و در سر چهار راه می ریزد. در بازگشت به خانه، در خانه را سخت می كوبد. كسی از درون خانه می پرسد: كیه؟
میگوید: منم
می پرسد: از كجا آمدهای؟
میگوید: از عروسی
می پرسد: چی آوردهای؟
می گوید: تندرستی.
در این هنگام در خانه را به رویش می گشایند و همراه او تندرستی را برای یك سال به درون خانه می آورند.
قاشق زنی ـ زنان و دختران آرزومند و حاجت دار، قاشقی با كاسه ای مسی بر می دارند و شب هنگام در كوچه و پس كوچه به راه می افتند. در برابر در هفت خانه خاموش و بی سخن، قاشق را پی در پی بر كاسه می زنند. صاحب خانه كه با چنین رسمی آشناست و می داند قاشق زنان چه می خواهند، چیزی در كاسه آنان می گذارند. این چیز ممكن است پول باشد یا شیرینی و آجیل و برنج و بنشن یا چیزهای دیگر.
قاشق زنان اگر در قاشق زنی چیزی بدست نیاوردند از برآورده شدن آرزو ی خود ناامید خواهند شد.
بخت گشایی– تهرانیها برای گشودن بخت دختران در خانه مانده، درشب چهارشنبه آخر سال كارهایی میكردند :
پس از بوته افروزی، زنی «نیم سوزی» از زیر دیگ پلوی شب چهارشنبه برمیداشت و با آن در پی دختر «در خانه مانده» می كرد و او را از خانه بیرون می راند.
پیش از «آفتاب غروب» زنی به دباغخانه می رفت و جامی از آب آن برمیداشت و به خانه می برد و آن را در «تنگ غروب» روی سر دختر «ترشیده» می ریخت.
زنی پیش دامن پیراهن دختر بخت بسته را بر می چید و با چاك پایین یقهاش با قفلی می بست. شب هنگام او را به سر چهار راه می برد و می ایستادند. دختر خاموش می ایستاد و زنی كه همراه او بود كلید قفل را به یكی از مردان رهگذر – البته بیشتر مردان جوان – می داد و از او میخواست تا قفل بسته جامه دختر را باز كند. جوان اگر در خواست زن را می پذیرفت و قفل جامه دختر را می گشود، به عقیده ایشان بخت دختر باز می شد و بخت «گشاینده قفل» بسته.
كوزه شكنی – تا چندین سال پیش كه در میدان ارك تهران نقاره خانهای بود، زنان تهرانی به آنجا می رفتند و كوزه نو و آب ندیده ای را از بالای سر در نقارهخانه به زمین می افكنند و می شكاندند. زنانی هم كه نمی توانستند به میدان ارك بروند كوزه را از سر بام خانه خود به زمین می انداختند این زنان چنین میپنداشتند كه قضا و بلایی را كه در كوزه كردهاند با دور انداختن و شكاندن آن از میان خواهند برد و برای مدت یك سال قضا و بلا را از خانواده خود دور خواهند كرد.
فال گرفتن با كوزه – زنان و دختران جوان گرد هم فراهم می آمدند و كوزه دهان گشاد كوچكی را در میان خود می گذاشتند و هر یك چیزی را بنام خود نشان می گذاشتند و در كوزه می انداختند. زنی هم چند تكه كاغذ تا شده را كه به روی هر یك از آنها غزلی از حافظ نوشته شده بود در كوزه می افكند. آنگاه دختر نابالغی دست در كوزه می كرد و كاغذی را با یكی از نشانهها بیرون می آورد. در این هنگام زنی از میان آنها كاغذ را باز میكرد و غزل آن را می خواند. معنای این شعر پاسخ نیت و فال دختر یا زنی بود كه نشانهاش با كاغذ از كوزه بیرون آمده بود.
باطل كردن سحر و جادو – برای باطل كردن سحر و جادو از خانه و گشایش كار «قلیاب» یا قلیاب سركه درست می كردند و آن را در چهار كنج خانه و اطاق و سر در كوچه می پاشیدند و می گفتند:
هر كس كرده جادو عادل – من می كنم جادو باطل.
پختن آش ابودردا – خانوادههایی كه بیمار یا حاجتی داشتند برای بر آمدن حاجت و بهبود یافتن بیمارشان نظر می كردند و در شب چهارشنبه آخر سال «آش ابودردا» می پختند و آن را اندكی به بیمار می خوراندند و بقیه را هم درمیان فقرا پخش می كردند.
گذراندن كودك نحس از زیر نقارخانه - برای بریده شدن «غَش» و «ریسه» كودك شیر خوار و از میان بردن «نحسی»اش، او را به میدان ارك می بردند و سه بار از زیر نقارخانه ولوله توپ مروارید می گذراندند. همچنین در كوزهای گندم می ریختند و آن را بر زمین می زدند و می شكاندند تا گندمش روی زمین پخش بشود و پرندگان آن را بخورند.
آجیل چهارشنبه سوری – زنانی كه نذر و نیازی كرده بودند در شب چهارشنبه آخر سال، آجیلی هفت مغز بنام آجیل چهارشنبه سوری از دكان رو به قبله می خریدند و پاك می كردند و میان همه پخش می كردند و میخوردند. به هنگام پاک کردن آجیل، داستانی را نقل می کردند و آن داستان پیر خارکن بود. گاه به این آجیل که بیشتر نخودچی کشمش بود، آجیل مشکل گشا می گفتند.
ابراهیم پورداود عقیده دارد: ایرانیان کهن شنبه و آدینه نداشتند، هر یک از ماهها نزد آنان بی کم و کاست سی روز بود و هر روز به نامی خوانده می شد مانند بهمن روز، اردیبهشت روز و جز اینها، روز چهارشنبه در نزد عرب ها روز شوم و بسیار نحس بود، به همین دلیل ایرانیان آئین آتش افروزی پایان سال را به شب آخرین چهارشنبه سال انداختند تا از آسیب ها محفوظ بمانند.
هاشم رضی در کتاب گاهشماری و جشن های ایرانیان باستان در رابطه با چهارشنبه سوری مینویسد:یرانیان در یکی از چند شب آخر سال جشن سوری را که عادت و سنتی دیرینه بود با آتش افروزی همگانی برپا می کردند، اما چون اساس تقسیم آنان در روزشماری بر آن پایه نبود که ماه را به چهار هفته با نامهای کنونی روزها بخش کنند، لاجرم در شب چهارشنبه آخر سال چنین جشنی برگزار نمی شد. روزشماری کنونی بر اثر ورود اعراب به ایران باب شد. بی گمان سالی که این جشن به شکلی گسترده برپا بود مصادف با شب چهارشنبه شده است و چون در روزشماری تازیان چهارشنبه نحس و بدیمن به شمار می آمده از آن تاریخ به بعد شب چهارشنبه آخر سال را با جشن سوری به شادمانی پرداخته و بدین وسیله می کوشیدند نحوست چنین شبی را از بین ببرند.
آقای بهنیا در مقالهی خود درنشریه پیام اشنا در بارهی مراسم چهار شنبه سوری در استانهای ایران می نویسد: استان آذربایجان شرقی
تبریزی ها در شب چهارشنبه سوری به روی هم آب یا گلاب می پاشند و معتقدند آب پاشیدن، زندگی را با سعادت قرین می کند. از دیگر رسوم ضروری این شب، فرستادن خُنچه از منزل داماد به منزل عروس است. در این خنچه معمولاً میوه،شیرینی، گلدانهای پرگل، ماهی و خلعت(پارچه) برای خانواده  ی عروس و خود عروس گذارده می شود. دختران دم بخت تبریزی هنگام پریدن از روی آتش می خوانند:
« بختم آچیل چهارشنبه» یعنی: چهارشنبه! بختم را بازکن.

استان آذربایجان غربی
خانواده های ارومیّه ای در این شب به خانه  ی مسن ترین فرد فامیل می روند و به خوردن آجیل سرگرم می شوند. آجیل حتماً باید از هفت نوع خوراکی تهیه شود. این هفت نوع خوراکی می تواند از بین خوراکیهای زیر باشد:
انجیر، کشمش، مویز، خرما، توت خشک، فندق، بادام، گردو، سنجد، نخودچی، آب نبات، تخمه بدون نمک، باسلق، برنجک(برنج بوداده) برگه هلو، برگه زردآلو و گندم برشته. کسی که مرادی و حاجتی دارد، باید تقسیم آجیل را به عهده بگیرد تا مرادش برآورده شود.
استان اردبیل
در مغان، مردم پیش از طلوع آفتاب روز چهارشنبه، دسته جمعی به کنار رودخانه می  روند، آتشی بر می افروزند و جوانان در آنجا به سوارکاری می پردازند و هنگام بازگشت، زنان ظرف هایشان را از آب رودخانه پر می  کنند و به خانه می آورند و آب آن را به دور و برخانه می پاشند که با این کار، سال جدید، سالی سرشار از روشنی و زلالی و پاکی خواهد بود.
استان بوشهر
بوشهری ها پس از آتش افروزی در خانه  هایشان و پریدن از روی آن، باقایق از روی آب می گذرند و معتقدند با این کار نحسی این شب از بین می رود. در ضمن کوزه  ی نویی را که تا آن زمان استفاده نکرده  اند، به دیوار می زنند تا شکسته شود تا بلا و بدبختی، مثل کوزه شکسته شود.

استان خراسان
در خراسان مراسم کوزه شکستن به این طریق است که درون کوزه های کهنه مقدار نمک که علامت شور بختی است و مقداری ذغال که علامت سیاه بختی است و یک سکه کم ارزش پول می ریزند و تمام افراد خانواده آن را به دور سر می چرخانند و آخرین نفر کوزه را از پشت بام به کوچه پرت می کند و می گوید:
«درد و بلام توکوزه
راه بیفته بره تو کوچه»
در بعضی از نقاط خراسان در این شب به جای آش، چهار نوع پلو می پزند. این پلوها عبارتند از: رشته پلو، عدس پلو، زرشک پلو و ماش پلو که معمولاً به فقرا، نزدیکان و همسایگان می دهند. در آجیل خراسانی ها مطلقاً نمک وجود ندارد، چون نمک را علامت شوربختی می دانند.
استان خوزستان
در اهواز ،پس از پریدن از روی آتش، مراسم قاشق زنی انجام می گیرد که خانواده ها، خوراکی یا آجیل شور و شیرین در ظرف قاشقزنان می ریزند.
استان سیستان و بلوچستان
در سیستان مردم گونی، پتو و نمد کهنه را به صورت گلوله در می آورند و آن را در غروب آخرین چهارشنبه سال، آتش می زنند و معتقدند که نحوست این شب با این عمل از بین می رود.

استان فارس
در شیراز برای گشودن بخت دختران در شب چهارشنبه سوری به سعدیه می روند و از آب استخر سعدیه بر سر وروی دختران می  ریزند. زنان نیز با ریختن این آب به روی خود، معتقدند که مهرشان در دل شوهر بیشتر می شود. در این شب زنان برای برآورده شدن حاجاتشان زیر منبر مسجد جامع شهر دعا می خوانند و پس از دعا خواندن، حلوا و آش می پزند.
استان کردستان
مردم کردستان مخصوصاًروستائیان، دسته جمعی به صحرا و کنار چشمه سارها می روند و پس از مدتی که به شادی و پایکوبی و کشتی گرفتن گذراندند، هنگام مراجعت به خانه، هرکسی مقداری سنگریزه جمع می کند و بدون آنکه به پشت سرخود نگاه کند، سنگریزه را از روی شانه به عقب پرتاب می کند و بدین ترتیب بلا و آفت را از خود دور می سازد.
از دیگر مراسم این شب، شال اندازی است که عده ای از جوانان بالای پشت بام خانه  ها و کنار درها و پنجره های همسایگان و ثروتمندان می روند و ضمن خواندن سرود و تصنیف، از دریچهای ،شال را آویزان می کنند. اهل خانه هدیه ای را به شال می بندند که معمولاً سکه، تخم مرغ، شاخه نبات، کله قند، جوراب یا نخودچی و کشمش است.

استان کرمان
در کرمان مقداری ذغال، نمک، سکه ی کم ارزش پول و کمی نان درکوزه خالی می  ریزند و شب چهار شنبه سوری آن را از بالای بام به کوچه پرتاب می کنند تا بلا و کمبود از همه چیز مخصوصاً از آنچه در کوزه است دور شود.
استان گیلان
در روستاهای اطراف رشت، غروب شب چهارشنبه سوری، در پنج منطقه پوشال برنج را با فاصله کنار هم می چینند، سپس آنها را آتش می زنند و برای دفع چشم زخم، اسپند در آتش می ریزند و افراد هرخانواده از بزرگ به کوچک، سه مرتبه از روی آن می پرند و این ترانه را به گویش گیلکی می خوانند:
«گل گل چهارشنبه
به حق پنجشنبه
نکبت بی شه
دولت بی یه
زردی بی شه
سرخی بی یه»
یعنی: آتش سرخ چهار شنبه! به حق پنجشنبه نکبت برود، دولت بیاید. زردی برود، سرخی بیاید.
پس از پریدن از روی آتش ترقه در می کنند به این معنی که از نحوست چهارشنبه در امان باشند.
در این شب خورشت«ترشه تره» می پزند و آن را با کته، ماست و دوغ می خورند. صبح فردا (روز چهارشنبه) خاکستر برجای مانده از آتش شبانه را جمع می کنند و پای درختان میوه می ریزند به این نیّت که درختان بارورشوند و میوه ی بیشتری بدهند. همچنین مردم این منطقه به بانوی زیبایی به نام چهارشنبه خاتون اعتقاد دارند و می گویند این زن زیبا در آب چاهها زندگی می کند و از همه چیز خبر دارد و اگر کسی در شب چهارشنبه سوری سر خود را در چاه آب کند می تواند با او صحبت کرده و هر چه سئوال دارد بپرسد.

استان لرستان
در این شب در خرم آباد هیزم را به هفت دسته تقسیم می کنند و با فاصله های معینی در یک ردیف می چینند و آتش می زنند و باخواندن:
«زردی مه د تو، سرخی تو د مه»
یعنی: زردی من از تو و سرخی تو از من و از روی آن می پرند.

استان مازندران
در روستاهای مازندران در شب چهار شنبه سوری، علاوه برکشتی گرفتن و اسپند دودکردن، انواع آشها پخته می شود از جمله «آش هفت ترشی» که از هفت نوع سبزی و هفت نوع ترشی و هفت نوع حبوبات در آن استفاده می شود و نیز«گزنه آش » که یکی از سبزی های مصرفی در آن، گزنه است. اعتقاد براین است که خوردن این آش بسیاری از بیماریها و کسالتها را از بین می برد.

استان مرکزی
در این استان، علاوه بر مراسم آتش بازی، برای آمرزش اموات مقداری خرما یا شکر پنیر تهیه می کنند؛ و یا حلوا درست می کنند و سرگذر می ایستند و به عابران تعارف می  کنند. هر رهگذر وظیفه دارد یک دانه بردارد و قبل از خوردن، برای آمرزش اموات خیرات دهنده، حمد و سوره ای بخواند و سپس خوراکی را بخورد.

چهار شنبه سوری هرچه که بوده است، نشان نگاه آن مردمان به زندگی است. ایرانیان زندگی را با جشن و شادمانی و سور می آمیخته اند. کنش ها و روش ها و منش های این مردم سرشار از شادی و شادمانی، سور و شور است. زندگی را پاس بداریم و در پناه نور و گرمای دانایی و خرد، شادمانی و آرامش، به سوی سالی زیباتر و فردایی روشن تر گام برداریم
روشن باد آتش دانایی و مهر در دل هایمان!
جانتان شقایق! دلتان نرگس! جهانتان بنفشه!
باغتان بهار!بهارتان خجسته!
بامتان، بال بال خورشید!
سرایتان، خانهی امید!
میهنمان آزاد! آباد!
باداباد!

سبز باشید
محمود کویر

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد