logo





! زخمتکشان را نان بده

شنبه ۷ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۲۷ آپريل ۲۰۱۳

شهاب طاهرزاده

! برف را می نگرم

صنوبر
آغوش گشاده است
وتا می تواند
برف می بلعد
خوشا به حال صنوبر
و بدا به حال علف
. که این آغوش را ندارد

چه حالتی ست
در من
که جهان را اینگونه می بینم
صنوبر و علف
! یکی بالا و دیگری پایین

همه بالا
خواب انگور می بینند
همه پایین
. خواب آهن و سنگ می بینند

چه باور داری
که زحمتکش از بین می رود
تو باور نداری
که زحمتکش
...هر روز زاده می شود
. به درازای ستارگان

اگر ایران را دوست داریم
نباید زحمتکش
دستش پر از هوا باشد
وقتی به خانه اش می رسد
و دخترش
چقدر خوشحال است
که عروسکش به نان
! محتاج نیست

سخنم
با شماست
شما که سخن مرا = بسا
نفرین بر خود می پندارید
شما که
مهربانی را
با سنگریزه اشتباه می گیرید
شما که
خواب انگور را
= یک شب
با خواب آهنگ و سنگ
عوض کنید
رنگی دیگر می شود
صورت شما؟

چه غمگینم
! وقتی اینچنینم

دستی
برای کمک نمی یابی
بدون راه و خط پندار
زنجیری به پا داری
جهانی
...خالی از لذت و کشش
زحمتکشان
گروه گروه
می آیند
و گروه گروه
در آهن و سنگ
. ذوب می شوند

دست من
کوتاه است
به چه کسی بگویم
زحمتکشان را نان بده
به چه کسی بگویم
رها شدن از فقر
نشستن به زیر یک درخت سیب
نیست
!در فصل بهار

13 02 2013

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد