شام با کارولین
چگونه رمانی است؟
کتابی در حدود هشتاد صفحه و هفت فصل
ناشر: نشر گذرگاه
و با روی جلدی زیبا هرچند با کل داستان نمی خواند
نوشته:
محمود صفریان
شاید " رمان شام با کارولین" رمان جانانه ای نباشد، یا شاید هم بسیار رمان خواندنی جالبی باشد، اما می دانم، یعنی دریافتم که رمان بسیار پر کششی است و می دانم خواندنش خسته نمی کند.
نثرش شعر گونه است و واژه های گرم و زیبائی برای بیان مقصود دارد. همان تکه کوچکی که از متن کتاب را بر پشت جلد نشانده اند نمایاننده صحت نظر من است.
مگر رمان های معرف چه ویژگی دارند که در جایگاه دیگری قرار دارند؟
آغاز، ادامه ، و پایان غیر قابل انتظار این داستان، بی کمتریم زیاده گوئی، خواننده را از انتخابی که کرده است پشیمان نمی کند.
شکل آغاز و نحوه آشنائی دو کاراکتر اصلی نوع خاصی ست که در داستان های دیگر من ندیده ام. و انتخاب نام
" شام با کارولین " برای این فصل که در حقیقت فصل آشنائی و آغاز است انتخاب پسندیده ای است. و ادامه داستان با فصول دیگر نیز، قطار داستان را به آرامی و پر کشش روی ریل درستی به جلو می برد.
من نمی دانم استقبال از آن چگونه بوده است ولی، اگر به زبان زنده دیگری نوشته می شد و یکی از ناشرانی که در سطح جهانی رمان های دیگر را به جلو می برند پشت سرش بود، حتما جایگاه بهتری می یافت.
ادبیات کشور ما بخصوص " داستان " بسیار مهجور است. خواننده کم داریم و منتقد آگاه و بی طرف کمتر، دو عاملی که در شهرت و ماندگاری یک داستان تاثیری بی تردید دارد.
همه ی افراد این داستان خارجی هستند و اتفاقا تنها ایرانی که یکی از کاراکتر های اصلی هم هست، ایرانی مقیم خارج است که با خلق و خوی مرد سالارنه خود، و شاید بخاطر روان پریشی ناگهانی، که خواننده را به یاد جنون ادواری می اندازد، مارا بیاد صدها موردی که مردان ایرانی " فرق نمی کند در درون کشور ویا در خارج از کشور، و حتا اگر در سطح یک استاد دانشگاه " خالق آن هستند می اندازد و اتفاقا و انصافا خود همین مرد نیز به آن اعتراف می کند.
" ... می دانم که خودم بانی بودم، و فقط بخاطر یک پُز و یک اَدا، که نه، نباید زود وا داد. باید مقاوم بود. باید طرف را اگر تشنه هم هست تشنه تر کرد، رهایش کردم...."
یا کمی پائین تر:
" ... و حالا پریشانی دائم خورده است دست افسردگی گه گاه و دارد کلافه ام می کند. این ژست های صدتا یک غاز مرد سالارانه ی جامعه ما فقط به درد باختن و حسرت خوردن و پشیمان شدن می خورد.
یک مراوده، بهر دلیل شروع شده بود. و چه قشنگ هم بود. درد دل های گذشته، گفته و رو شده بود و مسیر آشنائی داشت روشن می شد و احساسی عاشقانه داشت به بار می نشست، و پرنده عشق پرپر می زد تا بر شاخه ای مناسب بنشیند. چیدم پرهای رنگین او را و شاخه مناسب وجودم را از او دریغ کردم. ´"
این دریغ کردن " اگر متهم نشوم " در ذات بسیاری از مردان کشور من مواج است. و حتا در سطح و حد " امیر " هم که سالها و از نوجوانی در خارج زندگی کرده است و حالا استاد یکی از دانشگاه ای خارج است به وضوح بصورت " زن آزاری " دیده می شود.
آنچه که برسر " کارولین " آمده و بصورت ماجرای " جان " و رها کردنش توسط امیر و بر " ویلچیر" نشاندن او و آنچه در نهایت زندگی او را رقم می زند، تمامن زائیده ذهن " امیر " است حالا گیریم از قلم نویسنده در قالب راوی گفته های امیر.
در اینکه " رمان شام با کارولین " کتابی است با نثری آراسته و گرم و داستانی است خواندنی و به دست که گرفته شود یک نفس خوانده می شود، ولی ماجرای دیگری است از دیدگاه مرد، که به خود اجازه میدهد هر بلائی که می خواهد بر سر یک زن اگر چه درقلب داستان بیاورد... و گویا گریز ناپذیر است.
من فکر می کنم چنین دید گاهائی، بهر علت، " خود بزرگ بینی - تربیت برتر بودن زایش پسر بر دختر- تاثیر تعالیم مذهبی که در بن جامعه ما نهادینه شده است، و این انگار که حق زن نصف مرد است، حتا در کتب دینی "
چنان رسوخ نامیمونی در اذهان مردان مسلمان بطور اعم و در جامعه بسته ما بطور اخص دارد که اگر " امیر " هم باشی با تربیت در محیطی آزاد، و استاد دانشگاه، باز به خودت اجازه می دهی که " زن " را با نگاه دیگری ببینی و بر " کارولینی " که با تربیتی بسیار آزادمنشانه غربی بزرگ شده است نا هنجاری روا بداری " گیریم در قالب یک رمان "
" ... " می دانی چه لطمه ای به دانشگاه، به بچه ها که با علاقه، وبه شوق تدریس شخص تو می آمدند، و به خودت زدی؟ چه واقعه ای در زندگی ات رخ داد که بهائی چنین سنگین بابت آن پرداخت کردی؟ و چرا بی اطلاع قبلی، یعنی آنچه که روش متعارف است، و چنان با عجله و ناگهانی غیبت! زد...؟ "
" " تو از عشق یک زن زیبا که با همه علاقه و خلوص به تو پیش کش کرده بود، با چنان وضع آشفته ای فرار کردی؟ درست می گویم؟ "
" متاسفانه بله، درست می گوئید."
" پس، آقای سبحانی، اجازه بدهید بگویم که بر خلاف تصورم، پیچیدگی احساسی دارید " اگر نگویم روانی ".
" موافقی با یکی از اطبا روان شناس دانشگاه خودمان ملاقاتی داشته باشی؟ می خواهی من ترتیبش را بدهم.؟ "
ملاحظه می کنید کار مردان ما با زنان " هر قدر هم خوشگل باشند " در حد یک روان پریشی پیش می رود.
اما با این همه شام با کارولین کتابی است که بخصوص در فصل های اول و دوم اوج زیبائی نثر و قدرت زبان فارسی است برای نوشتار.
" ...همه اين ها را يک نفس و بدون تپق رديف کرد. با آمادگى آمده بود. البته اين فرصت را به من داد که تمام چهره، لبها، دندان ها، آرايش مو و حتا قسمتى از سينه هايش را که بى قيد و آزاد از چاک پيراهنش پيدا بود خوب براندازکنم و بوى عطرى را که گويا درست قبل از اينکه بى اجازه بنشيند روى صندلى جلوى من، به جاهائى از اندامش زده بود، فرو دهم و دريابم که بوى پذيرا وخوشايندى است..." از فصل اول
" ... از وراى شيشه مه گرفته، بيرون محو ديده مى شد. با دستمالى شفافش کردم. دانه هاى ريزى از آسمان مى ريخت. برفى سبک بود يا مانده باران آنروز بعد ازظهر، نمى دانم. حال خوشى داشتم. رويم را که برگرداندم، گارسونى شيک و مرتب، مودب کنارش ايستاده بود، و داشت دستوراتش را ياد داشت می کرد. کارش که تمام شد نگاه رضايتش را نثارم کرد. " از همان فصل
".. وقتى پس از حدود شش ماه، تماس گرفت، و قبول کرد که دعوت به شام مرا بپذيرد، باور نمى کردم باز از " جان " بگويد، و با خوردن دومين ليوان شرابى که خودش انتخاب کرده بود، برود سراغ شوهرش، و از خاطره آخرين پروازش با او ياد کند... ولی کاش درهمين دنيا باقى مانده بود، و صحبت به آنجائى که کشانده شد، کشيده نمى شد...." از فصل دوم
من بخاطر داستان های کوتاه زیادی که قبلا از این نویسنده خواند بودم با شیرینی بیان او آشنائی داشتم و با خواند این رمان او دریافتم که بازی با کلمات را خوب می داند و سوژه هایش که معمولن با پرداختی مورد قبول بیان می شود تمامن با زندگی های ما همخوانی دارد و اطمینان دارم که اگر در ایران ولی در فضائی بی سانسور و قید و بند می نوشت ، سیاهه نویسندگان سرشناس ما را کاملتر می کرد.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد