logo





همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی ...

(آیا خدا نیز، با «نرینه غاصب» کنار آمده است؟)

يکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۷ - ۱۵ مارس ۲۰۰۹

همنشین بهار

در اقلیم سلطانی جانوران،
رسم این است:
بخور و یا خورده شو.
لیک در ملک سلطانی بشر:
«تعریف» کن و یا «تعریف» شو
توماس سزاس
In the animal kingdom the rule is,
eat or be eaten;
in the human kingdom,
define or be defined.
Thomas Szasz

چشم بگشا که جلوه دلدار ــ به تَجلی است از در و دیوار

بخشی از تاریخ موسیقی میهنمان، با سرنوشت «برنامه گلها» گره خورده که باغبان بافرهنگ و دلسوزش زنده یاد «داود پیرنیا» (حافظ موسیقی اصیل و ناشر ادبیات ایران)، است. با نوا و صدای اهل موسیقی، مولوی، عطار، حافظ، سعدی، نظامی، خواجوی کرمانی، فخرالدین عراقی، شیدا، عارف، جهانگیر مراد(حسام السلطنه، غلامحسین درویش، محمد علی امیر جاهد، ملک الشعرای بهار، رهی معیری... و دهها فرزانه دیگر راهی خانه های مردم شدند و ندا در دادند: «عشق را آغاز هست، انجام نیست...»
***
من برای نوشتن این مقاله که روی کلمه کلمه اش وقت گذاشته ام شب های درازی را تا صبح بیداری کشیدم و تنها مَددکارم برنامه گلها و صدای شورانگیز «روشنک» بود که با صدایش از کودکی آشنا بودم. در زندان نیز هرگاه دلم میگرفت «پيوسته دلت شاد و لبت خندان باد»، را به یاد میآوردم.
***
«زخمه های هر تاری كه استادانه نواخته میشود، هر آرشه ای كه بر ویلن صبا كشیده شود و هر ضربه ای كه تكمه های سیاه و سفید پیانوی محجوبی را فرو بَرد»، او را هم به یاد میآورد.
نامش «صدیقه سادات رسولی» بود و چنانچه در قید حیات باشد از مرز ۸۰ سالگی گذشته است.
اما اگر او نیز، همانند صبا و نی داود و قمر و پیرنیا و تهرانی و وزیری، و یا، خالقی و تجویدی و یاحقی و دلکش و الهه و پوران... به میهمانی خاک رفته باشد، یقین دارم چون گلهای جاویدان همیشه زنده است.

پوسته را بشکنیم و مغز را دریابیم.

کاری نداریم که ما خدا را ساخته ایم یا خدا ما را، اما، فاتحه اش را خوانده باشیم نیز حکایت همچنان باقی است.
«آفریده»ای بود که «آفریدگار»ش را به بند كشید و شقاوت و اسارت و ازخود بیگانگی را توجیه کرد؟ یا، آن «دوست»، که نزدیکتر از من به من است، نه معلول ترس و جهل بشر اولیّه در برابر طبیعت اسرارآمیز، نه مخلوق ذهن ساده در برابر جهان پیچیده، نه روح این جهان بی روح، «راز رازها» و قانونمندی قانونمندی ها است؟ (در هر دو حال)،کنج ذهن مان سایه انداخته است، پیش از ما بوده و حالا حالاها هم خواهد ماند!
***
در این گفتار اگرچه به کتب مقدس اشاره دارم اما قصدم ایرادات بنی اسرائیلی و یا ورود به یک بحث مذهبی (به معنی دقیق کلمه) نیست. دوست دارم شما را به سفره پرسش هایی که جلوی خودم نیز سبز شده، دعوت کنم. مگرنه اینکه ارزش و اهمیت پرسش، بالاتر از پاسخ است؟

در هیچ زبانی، ضمیر مونث، قبل از ضمیر مذکر نیامده است.

چرا آیات قرآن هنگام یادآوری خداوند، ضمیر مذکر Masculine به کار میبَرد؟ به چه دلیل وقتی از خدا حرف میزند، کلمه « هُوَ » را که یک ضمیر مفرد غایب مذکر است به کار میبَرد: « هُوَ » = او
نه فقط قرآن، تورات و انجیل نیز چنین است. برای خدا از ضمیر HE و نه SHE استفاده میشود بطوریکه سر و صدای «فمینیست های معتقد» در آمده که این دیگر چه صیغه ای است، برای چی خدا مذکر است؟...

Why God is Masculine?
If God is One and God is He, Why God is Not She ?
واقعش این است که زبان رایج دنیا، اساساً زبان مرد است و نه زبان زن.
در هیچ زبانی، ضمیر مونث، قبل از ضمیر مذکر نیامده، همیشه ضمیر مذکر، خودش را جلو میاندازد!
اصلاً مرد در مرکز ساختمان گرامری زبان آقایی میکند. آیا همین نکته بازتابی از سلطه مرد در جامعه و سمبلیزه کردن آن در خود زبان نیست؟
توجه کنیم که بر خلاف بسیاری از زبانها از جمله عربی، در زبان فارسی، ضمیر مذكر و مونث نداریم. شاید به همین دلیل کسانی که تنها قرآن را با ترجمه فارسی خوانده اند، متوجه نشده اند که ضمیر خداوند در قرآن ضمیری مردانه (مذکر) است.
«او» در زیان فارسی برای زن و مرد (هردو) به کار میروَد. اینکه در زبان زردشتی مشیه (مذکر) و مشیانه (مونث) بوده و از شش امشاسپند دین زرتشت٬ سه تا ضمیر مذکر و سه تا ضمیر مونث داشتند، داستان دیگری است.
***
زبان‏های فرانسه، انگلیسی، روسی، آلمانی، هلندی، یونانی، اسپانیایی، ایتالیایی، عبری...پشتو، الویری، سنگسری، سیوندی، کردی (کرمانچی و اوراماناتی)،...همه مذکر و مونث دارند.
توجه کنیم که تفاوت لفظ مونث و مذكر، یكی هم در این است كه مؤنث اعم از آنكه به انسان گفته شود یا به هرچیز دیگر، تاثیرپذیر است و خودش فاعل و موثر نیست. (اشاره صرفاً به تفاوت لفظ دارم.)

مگر خداوند مرد است؟

در قرآن ۴۲۸ بار ضمیر « هُوَ » به کار رفته و جز موارد انگشت شماری بقیه همه به خداوند اشاره دارد. (معنای آیات زیر را به عمد ننوشتم چون بحث ما را عوض میکند.
تأکیدم روی « هُوَ » در آیات است که یک ضمیر مفرد غایب مذکر است. برای نمونه «هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»، یعنی او (ضمیر مذکر برای خدا)، خدای یگانه و یکتا است.
شمار اندکی از نمونه ها:

قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ (سوره الاخلاص آیه ۱ )
هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (سوره البقرة آیه ۱۳۷ )
هُوَ خَیرُ النَّاصِرِینَ (سوره آل عمران آیه ۱۵۰)
لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ
(سوره الانعام آیه ۱۰۳)
هُوَ یُحْیی وَ یمِیتُ وَ إِلَیهِ تُرْجَعُونَ (سوره یونس آیه ۵۶ )
هُوَ عَلَى كُلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ (سوره سبا آیه ۴۷ )
هُوَ ُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ
(سوره الفتح آیه ۲۸)

در ترجمه فارسی قران « هُوَ » را «او» ترجمه میکنیم اما در عربی هُوَ «او» به طور خاص «مذکر» (masculine) است.
در «نهج البلاغه»، (و صحیفه سجادیه) هُوَ (او = ضمیر مذکر غایب) کمتر به خدا اشاره دارد.
نهج البلاغه/ خطبه ۲۲۷
فاطِرَ النَّمْلَةِ هُوَ فاطِرُ النَّخْلَةِ،
آفریننده مورچه همان آفریننده نخل خرما است.
جهنّم مؤنث است!... و جالب اینکه «مرگ» یا «روز عید»، مذکر.
نهج البلاغه/ نامه ۲۷
اِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ اَدْرَکَکُمْ، وَ هُوَ اَلْزَمُ لَکُمْ مِنْ ظِلِّکُمْ،
اگر فرار کنید شما را خواهد یافت، مرگ از سایه شما با شما همراه تر است،

مگر خدا مرد است؟
مگر عاری از هر نوع جنسیت نیست؟ چرا در اینگونه آیات و نمونه های مشابه از کلمه « اللَّهُ» که اسم خاص نیز هست، به جای «هُوَ» استفاده نشده؟ قرآن به زبان عربی است. ضمایر و حتی بعضی کلماتش در باره زن و مرد از هم جدا است پس چرا از ضمیر مفرد مذکر برای خداوند استفاده شده؟ مگر خداوند مرد است؟
در کلماتی از قرآن مثل عِندَهُ، عَلَیهِ، مِنْهُ و... از ضمیر پیوسته مذکر « ةِ »، استفاده شده که اشاره به خدا است.

میتوان سر و ته این بحث را با کلام «سعدی» سر هم آورد و گفت: او برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم ما است. میتوان با اشارات نهج البلاغه یا قران، سئوال را فرو گذاشت و پی کار خود رفت...
هر صفتى گواه این است كه غیر موصوف است، و هر موصوفى شاهد آن است که غیر صفت است... كُلِّ صِفَة اَنَّها غَیرُ الْموْصُوفِ، وَ شَهادَةِ كُلِّ مَوْصُوف اَنَّهُ غَیرُ الصِّفَةِ. (نهج البلاغه خطبه یکم)
احَد است و صمَد است... سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یصِفُونَ / پروردگار عزت و قدرت از توصیف هاى بى اساس مُبّرا است...
میتوان پای ویژگی زبان عربی را به میان کشید و پرسش مزبور را مُشرکانه انگاشت، به دیوار کوبید و گفت: فضولی موقوف!
· آوردن ضمیر مذکر، ربطی به صفات مردانه ندارد.
· زبان عربی به علت نداشتن ضمیر خنثی، هر چیزی که فارغ از جنسیت باشد را با ضمیر مذکر میآورد. زبانهای دیگر هم چنین است، برای مثال زبان فرانسه،
· طبق دستور زبان عربی، لفظی كه مؤنث حقیقی و یا مجازی نبوده و یا لفظاً مؤنث نباشد مذكر محسوب شده و مانند مذكر با آن برخورد میشود و پیش از اسلام هم سابقه داشته است.
· مواردی كه مذكر و مؤنث ندارد و لفظاً نیز علامت تأنیث بهمراه ندارد، حكم مذكر دارد، لفظ «الله» (خدا) از این قبیل است و ربطی هم به جنس مذکّر و مؤنّث ندارد.
«روز»، مؤنث و «شب»، مذكر است. «ماه»، مذکر و «خورشید» مونث است، در حالیكه هیچکدام مذكر و مونث حقیقی نیستند. (توجه داشته باشیم که مذکر و مونث گرامری و «نحو»ی، با Gender و جنس به مفهوم زیست شناسی تفاوت دارد.)

· در کلام و ادبیات عرب از ضمایر یا صیغهء مذکر استفاده زیاد میشود و تنها یک مورد آن برای جنس مذکر (مردان) به کار میرود. بگذریم که گاه با توجه به لفظ، ضمیر مذکر به کار میرود، در حالی که شاید منظور جنس مؤنث باشد،
· گاهی استفاده از ضمیر مذكر، به خاطر عرف گفت‏وگو و محاوره است، و تا هنگامى كه دلیلى خاص نباشد، فرهنگ محاوره معناى عام را مى‏فهمد. مثال آیه ۱۵۱ سوره بقره، :
«كَما اَرسَلنا فیكم رَسوُلاً مِنكم یتلُوا علیكم آیاتِنا و یزكّیكُم و یعلّمُكم الكتابَ و الحكمةَ و یعلّمكُم ما لم تَكونوا تَعلمونَ
او كسى است كه در میان شما پیامبرى از خودتان فرستاد تا نشانه‏هاى ما را بر شما بخواند و شما را پاكیزه سازد و كتاب و حكمت به شما بیاموزد و آنچه را نمى‏دانستید به شما بیاموزاند.

با اینکه مخاطبین پیامبر تنها مردان نبوده اند در آیه مزبور ضمیر جمع مذكر سالم «كُم» به کار رفته است.
· اگر براى موارد خنثی، ضمیرى مشخص شود، مشكلات زیادی پیش میآید. در آن صورت زبان عربى، از فصاحت و زیبایی میافتد. از همین رو ضمیر ویژه براى خدا نیاز نیست و خلاصه اعتراض بی مورد است!

آیا قرآن مغلوب نگاه مردسالارانه متداول در فرهنگ زمانه خویش نشده است؟

گرچه به رُخ کشیدن «خدای انسان وار» قرآن، نکته ای قابل تأمّل است امّا، آیا واقعاً «تنها» به خاطر حفظ قوانین زبان عربی است که از ضمیر مذکر برای پروردگار استفاده شده؟ آیا قبیله نشینان عصر پیامبر از فرهنگی غنی برخوردار بوده اند ؟ و اگر نه، آیا فرهنگ عصر جاهلی، تأثیرات خود را بر زبان نگذاشته است؟ به عبارت دیگر آیا قرآن، مغلوب نگاه مردسالارانه متداول در فرهنگ زمانه خویش نشده است؟
آیا با توجه به چیرگی شمایل مذكر به مونث در ادبیات عرب، پیامبر، نظام زبانی مخصوص مخاطبین خود را بر نگزیده است؟ و از همین جا نتیجه نمیگیریم که قرآن ، (قران به یک معنی «کلام الله»)، «کتابِ نبی» هم هست؟ و دراینصورت آیا قرآن نمیتوانست «قرآن تر» از این باشد که هست؟! و....و...
اگر محمد بن عبدالله، عمر کمتر و یا بیشتری میکرد و در نتیجه با مسائل و حوادث کمتر یا بیشتری روبرو میشد ، مسلما حجم قرآن متفاوت میبود و قرآن این نبود که هست.
اگر مردم هم عصر وی برخی پرسش های سطحی را از پیامبر نمیپرسیدند که وی ناچار به پاسخ باشد و اگر مخاطبین به جای پرسیدن از ماههای حرام و اهله و حیض زنان و...سئوالات هوشمندانه تری میپرسیدند، اگر برای مثال شجاعت زیر سئوال بردن آنچه در رابطه با اسرای بنی قریظه روی داد را - داشتند...اگر میتوانستند از تعریف صوری کلماتی چون کافر و نجس و...عبور کنند و "کل مشرکین نجس" را آگانه نقد کنند...اگر محمد نه در عربستان سعودی و نه در سال فلان، بلکه در زمان و مکان دیگری با مسائل و مخاطبین دیگری بدنیا میآمد...اگر و اگر... مسلما قران این نبود که هست...
بگذریم و به بحث مذکر و مونث برگردیم.
***
جالب اینجا است که «ابن ابی الحدید» گفته است: با توجه به آيه ۳۶ سوره آل عمران « وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالأُنثَى » یعنی مذکر بر مونث سر است، خداوند یقیناً اشرفیت را انتخاب میكند و نمیشود غیر اشرف باشد! آقای ناصر مکارم آیه را اینگونه توجیه فرموده اند:(دختر نمى‏تواند وظيفه خدمتگزارى معبد را همانند پسر انجام دهد.)
خود اینگونه توجیهات زار میزند پس بسیاری از آیات قرآن، مربوط به شرایط و زمان و مکان «خاص»ی است.

خدای عهد عتیق و عهد جدید نیز مردانه است.

قرآن را رها کنیم و سراغ Holy Scripture (تورات وانجیل....)، برویم.
خدای عهد عتیق و عهد جدید نیز مردانه است انگار هر جا میرویم آسمان همین رنگ است!**
آیا جنس مذکر میدان دار الهیات مسیحی است؟ آیا «تئوس»، «خدای مذکر» نیست؟ و آیا «تئوس» با «تئولوژی» (دانش الهیات) همریش و هم ریشه نیست؟
مگر نه اینکه زبانی که در مسیحیت برای توصیف خدا به کار رفته، مطابق با خدای مذکر (god - male) است؟

آیا خداوند با (He) و (His) و ضمیر سوم شخص مفرد مذکر توصیف نشده؟ «اب» و «ابن» و «روح القدس» جز مذکر است؟
کتاب عهد عتیق (تورات / سفرِ پیدایش ۱-۲۷)، اشاره دارد به اینکه خداوند انسان را شبیه خویش آفرید... در کتاب مقدس خدا با ضمیر مذکر، مشخص شده است.
بخش های زیر که به «سفر پیدایش» و انجیل/ متی و یوحنا اشاره شده به روشنی روی «مذکر» بودن خدا، مسیح و روح القدس انگشت میگذارد:
God as Masculine
1. God reveals Himself as masculine, not feminine. God is the eternal Father and the eternal Son, the Holy Spirit is also addressed as “He,” and Jesus Christ is a male. (Matt. 1:25; 28:19; J John. 5:19; 16:13)
“So God created man in his own image, in the image of God he created him; male and female he created them.” —Genesis 1:27

اگر خدا مرد است و مرکز و محور، په یکه تاز بودن «مرد» در خانواده مُهر شرعی نمیخورد و خاطرات پدر شاهی سر از گور در نمیآورد؟
آیا به همین دلیل است که فمینیست های باورمند، تئولوژی فیمینیستی (Feminist Theology)، و «الاهیات خدای مونث» را به رُخ میکشند؟ و به تفسیر مجدد کتبی مقدس روی میآورند؟

من اکنون میفهمم که چرا آنان در پیِ اثبات آنند که کتاب مقدس توسط «نرینه غاصب»! تصاحب شده است. حرف آنها که باید انجیل زنانه را که گویا گم و گور شده، رفت و پیدا کرد، مفهوم است.
کتاب هایی که از کتب مقدس برداشت فمینیستی دارند به زور سریشم هم شده میخواهند ثابت کنند که اب و ابن و روح القدس سرشت زنانه دارند!
کتاب هایی چون The Biblical Imagery of God as Female حلوا حلوا میشود و خیلی ها دنبال این هستند که (در نیویورک)، تندیس مسیح پیامبر را (که باید حتماً مونث باشد)، بر یک صلیب به کرسی بنشانند!
حرف حساب «فمنیست های الهی» این است:
درست است که معمولا معناى یك كلمه با تكیه بر روابط معنایى‏اش با دیگر كلمات به كار رفته در همان بافت معین مى‏شود، اماّ، هنوز هم معناى ریشه‏شناختى نقش عمده‏اى در بررسیهاى مربوط به تاریخ زبان و ادبیات دینى ایفا مى‏كند.
«ریشه‏شناسى‏» واقعى آن است كه تحول آوایى، املایى و معنایى یك واژه در تاریخ تا دوردست‏ترین زبان مورد بررسى، كه این واژه از آن برگرفته شده، مطالعه شود.
گروهی از آنان توجیه میکنند که چون مسیح (در حقیقت) با کلیسا یکی شد یعنی با کلیسا ازدواج کرد، پس مذکر محسوب میشود!
میگویند ما حق این «تفسیر به رأی» را داریم چون به پروردگار ایمان داریم و حقیقت مذهب را باید از دل مجموعه ای از افسانه و استعاره و سمبل...بیرون کشید.


گیلگمش به دنبال مرگ دوستش «انکیدو» از غربت این عالم، مینالد.

از جمله روکم کنی های معترضین خدای غاصب نرینه! اشاره به بخش ۲۳ فراز ۳۷ در انجیل «متی» است: (در متن اصلی به ضمیر مونثِ her اشاره شده و در ترجمه فارسی برجسته نمیشود.)
ای اورشلیم، ای اورشلیم که قاتل انبیاء و سنگسار كننده مرسلین خود هستی، چند كَرَّت خواستم اطفال تو را جمع كنم، چنانكه مرغ جوجههای خویش را زیر بالهای خود میگیرد و نخواستید...

"O Jerusalem, Jerusalem, you who kill the prophets and stone those sent to you, how often I have longed to gather your children together, as a hen gathers her chicks under her wings, but you were not willing." (Matthew 23:37)

آنان به حماسه گیلگمش، جایی که گیلگمش به دنبال مرگ «انکیدو» دوست نازنین اش از غربت این عالم، مینالد، اشاره میکنند که گیلگمش همانند زنی ماتم زده زار زار میگرید:

It is for Enkidu, my [friend], that I weep, Moaning bitterly like a wailing woman,"5
5. Gilgamesh Epic 8.2.3 in ANET, 87 (translation by Speiser)

از اینگونه موارد در رمان های معاصر هم میتوان یافت.
جایگزینی مذکر و مونث، و نیز نقش استعاره ها را در زبان، عنوان میکنند. منظورشان این است که خدا یا مسیح و روح القدس گرچه با ضمیر مذکر he نوشته میشود اما این موضوع خدای مذکر را اثبات نمیکند و میبایست به قواعد علم «نحو» و گرامر زبان و...توجه داشت و بارِ معنی کلمات کتاب مقدس را فهمید و سراغ ریشه کلمات را گرفت.
در ۴ نمونه زیر (از چند کتاب رمان)، میبینیم جای مونث و مذکر یعنی جای She و He عوض شده و حتی مرد، آبستن میشود!
این مثال ها همه برای این است که میخواهند نشان دهند که مذکر بودن خدا غیرواقعی است. مونث و مذکر میتواند جایش عوض شود و آب هم از آب تکان نخورد!

• She's a better man than he. ( Margaret Arnold, Lament for a Lady Laird)
• "He would be pregnant with her." (Michael Ondaatje, The English Patient)
• "The dispatch of the layout left him in a sort of postpartum depression."
(Leonard Sanders, In the Valley of the Shadow)
• "Feeling like Judas Iscariot, Mrs. Kate Carpenter gave Barbara... the home phone number." (Mary Higgins Clark, Let Me Call You Sweetheart)

(البته منظور از better man مرد نیست، می خواهد بگوید اگر مرد بودن محک است، آن زن مردتر است...)

میتوان به گفتگوی سقراط و افلاطون هم اشاره کرد که سقراط خودش را به زن قابله (ماما) تشبیه میکند: Plato Theaetetus 150C
آنان با استناد به جملات زیر (از انجیل متی = کتاب مقدس)، که به «زایش و به دنیاآوردن» گوشه زده، به جای «پدر مقدس»، از «مادر مقدس» و خدای زنانه دَم میزنند.

اسامیخداوند، در زبانهاى هندو اروپایى و زبانهاى سامى مذكر است.

• "Everyone who is doing righteousness has been born of him." 1 John 2:29
• "Everyone who has been born of God does not sin." 1 John 3:9
• " Everyone who loves has been born of God and knows God." 1 John 4:7
• "Everyone who is believing that Jesus is the Messiah has been born of God." 1 John 5:1
• "Everyone who has been born of God overcomes the world." 1 John 5:4
• "Everyone who has been born of God does not sin, but the One begotten of God keeps him." 1 John 5:18

فراموش میشود که حتی اسامیخداوند، در زبانهاى هندو اروپایى و زبانهاى سامى مذكر است. (در مورد ادیان شرقی غیر توحیدی نظیر بودیسم، تائوئیسم و هندوئیسم...آشنایی ندارم. از دوستی شنیدم در مورد خدا «او»ی مونث و مذکر ندارند.)

برخی از اسامیخداوند را نگاه کنیم:

Father، LORD، King، الله، رحمان، رحیم، کافى، کریم، هادی، نصیر، کبیر، خبیر، مجید، قدرت، قادر، مستعان، مانع، دافع، رافع، صانع، نافع، سامع، شافع، عاصم، حنان، منان، دیان، برهان، سلطان...

ال / الوهیم / ادونای / یهوه / هگاووه / یوصِر هكل / ال هتیشباحوت / شومر ییسرائل /ماگن آوراهام / مِلِخ ملخِه همِلاخیم / هشامییم / هقادوش باروخ هو / ریبونو شل عولام / هارحمان / هماقوم / اوینو شبشامییم / تمیرا دـ تمیرین / عتیقاد ـ عتیقین / سیبت كل هسیبوت (مسبب الاسباب) / عیلت كل هاعیلوت / اِن سوف / اهیه اَشِر اهیه...

هروسپ توان (به معنی توانای مطلق) / پانه (پاسبان) / هروسپ توم (وجود کل) /انوشَک (بی مرگ) / اتَرس (بی ترس و بیم) / آدرکبریت توم (فروزنده کل آتشها)...

نام ها اساساُ «مذکر» است. حتی نام عبری الوهیم که ریشه اش مونث است، علامت جمع مذکر دارد.

نام هایی را که افراد برای فرزندانشان میگذارند، (و به نوعی بخشی از اسامی خدا را دارد)، نگاه کنیم:
یدالله، سیف الله،عبدالله، فضل الله، حشمت الله، عزت الله، نصرت الله... خداداد، خدابخش، خداكرم، و یا عبدالمجید، عبدالحمید، احسان، جلال، جمال،... (کدامشان اسم زن بود؟)
البته در دوران «مادرشاهی» و «زن سالاری» و اساطیر یونان، خدایان زن وجود داشته و وجود «الهه»ها واقعی است اما باز حرف اول را امثال «زئوس» و «هرکول» و «تایتان» و «و لکان» میزنند و موسیقی و باروری و امثال آنها به عهده الهه ها سپرده میشود.

درست است که آریائی های قدیم بیش از ۵۰۰۰ سال پیش خدای مونث خویش را نیایش میکردند، اما این عمومیت نداشت.
نه تنها خدا مذکر است، جبرئیل و میکا ئیل و عزرائیل هم، مذکر هستند.
فراموش نکنیم که زبان آفرینش در تمامی مذاهب، بر پایه آفرینش مرد بنا شده است. اول بار آدم و سپس حوا (آنهم از دنده چپ آدم) به دنیا میآید. یعنی دنبالچه او است! آیا دنده چپ، استعاره ای از گمراهی و نقص است؟ آیا معادل شكم مادر است و به این ترتیب آدم خود پدر و مادر حوا محسوب میشود؟ یا آنطور که دکتر شریعتی اشاره داشت (چون قلب، سمت چپ بدن آدم است)، منشاء حوا، قلب آدمی و در یک کلاک «عشق» است؟


زیرنویس:
روشنک و برنامه گلها


چون در آغاز از «روشنک» و نیز، برنامه گلها (دایره المعارف شعر و موسیقی ایران)، نوشتم خوب است برخی از همکاران برنامه گلها را بشناسیم. حیف است گم و گور بماند. پس از داود پیرنیا، محمد میرنقیبی (شاگرد برجستۀ صبا ، آهنگساز و نوازنده ویولون که چهار مضرابش در دستگاه ماهور بسیار زیبا است)، رهی معیری، هوشنگ ابتهاج (سایه)، و کسان دیگری که من نمیشناسم... برای برنامه گلها تلاش بسیار کردند.

گويندگان:

صديقه سادات رسولی (روشنک)، آذر پژوهش، شمسی فضل اللهی، مولود عاطفی، فيروزه اميرمغز، فرخنده، مهناز، ايراندخت پرتوی، فروزنده اربابی، کوکب پرنيان، قدسی رهبری، تقی روحانی، نورالدين ثابت ايمانی، اسداله پيمان، مرتضی اخوت، اکبر مشگين، بهرام سلطانی، محمد سلطانی، امير نوری و...

آهنگسازان:

شيدا، عارف، غلامحسين درويش، جهانگير مراد(حسام السلطنه)، استاد علينقی وزيری، رضا محجوبی، استاد روح اله خالقی، امير ناصر افتتاح، مرتضی محجوبی، مرتضی نی داود، موسی معروفی، جواد معروفی، پرويز ياحقی، رکن الدين مختاری، محمد ميرنقيبی، شکری قهرمانی، مهدی خالدی، علی تجويدی، حبيب اله بديعی، محمود ذوالفنون، جواد بديع زاده، ابراهيم منصوری، مهندس همايون خرم، سيروس ساغری، حسينعلی وزيری تبار، حسينعلی ملاح، حسين ياحقی، فريدون حافظی، اسداله ملک، لطف اله مجد، نصرالله زرين پنجه، عباس شاپوری و ميلاد کيائی، در برنامه های ويژه يی که به مناسبت اعياد مذهبی و ملی برگزار میشد در سه برنامه، مرحوم پيرنيا از کارهای ميلاد کيائی استفاده کرد.

رهبران ارکستر:

ابوالحسن صبا، روح اله خالقی، جواد معروفی.

خوانندگان:

عبدالعلی وزيری، اديب خوانساری، غلامحسين بنان، حسين قوامی(فاخته يی)، اکبر گلپايگانی، عبدالوهاب شهيدی، محمودی خوانساری، محمدرضا شجريان، دکتر عباس عفيفی(انوشه)، درويش امير حياتی، ناصر مسعودی، حسين خواجه اميری(ايرج)، نادر گلچين، سيد جواد ذبيحی، کورس سرهنگ زاده، سيد جواد ذبيحی، ويگن دردريان، مرضيه، روحبخش، فرح، پوران، الهه، عهديه، هايده، مهستی، سيما بينا، پروين، آذر، رؤيا، حميرا، ناهيد، سيمين غانم، ملکه حکمت شعار و....

صدابرداران:

علی اکبر نکوگر، کيان پور، دلفان، يموتی، امينی، محمد جهانفرد، محبی، مُحنک، ايرج حقيقی، حسن عسگر بيدهندی، فتحعلی روشن و...

http://golhaiejavidan.blogfa.com/86091.aspx


بخش هايی از انجيل «متی» و «يوحنا» که به خدای مذکر اشاره صريح دارد.

Matt. ۱:۲۵
and did not know her till she had brought forth her firstborn Son. And he called His name JESUS.
Matt. ۲۸:۱۹
Go therefore and make disciples of all the nations, baptizing them in the name of the Father and of the Son and of the Holy Spirit,
John ۵:۱۹
Then Jesus answered and said to them, “Most assuredly, I say to you, the Son can do nothing of Himself, but what He sees the Father do; for whatever He does, the Son also does in like manner.
John ۱۶:۱۳
However, when He, the Spirit of truth, has come, He will guide you into all truth; for He will not speak on His own authority, but whatever He hears He will speak; and He will tell you things to come.

وقتی «غبار غصه بر آيينه ها فرود آمد»

وقتی «غبار غصه بر ايينه ها فرود آمد» و «عربِ منهایِ اسلام» در سرزمين ما هر اسبی که داشت تاخت، زبان فارسی نيز زخمی شد...
علاوه بر هجوم واژه های غير فارسی، علامت جمع مونث سالم «ات »، و نشانه های تانيث اسم: «تاء»، «الفِ مقصوره»، و «الفِ ممدوده») زبان فارسی را زغنبوت کرد.
قاعدهصفت و موصوف، يعنی همگامی موصوف مونث با صفت مونث (که برای خودشان مفيد بود)، به ماهم زورچپان شد و متاسفانه چهار مقاله عروضی، آنرا باب کرد.
جز در قرن ششم، که نثر فارسی تحت تأثير زبان عربی قرار داشت، چنين قاعده‏ای در زبان فارسی مرسوم نبود. مثال ها کم نيست:
ملوک ماضيه، قرون خاليه، قوه قضائيه، وزارت خارجه، تحصيلات عاليه، دوره متوسطه، متون قديمه، قانون مصوبه، پرونده مختومه، بانوی محترمه، نامه شريفه، کاغذ باطله، هيئت تحريريه، هيئت حاکمه، وسايط نقليه، اعمال شاقه، امور خارجه، روابط حسنه، ارواح خبيثه، احترامات فائقه، قوه قضاييه، مکه معظمه، مدينه منورّه، خواهران محجبه...
کار از مونث کردن صفات گذشته ، با استفاده نابجا از تای تانيث عربی نوع مونث بسياری از کلمات نادرست رواج يافته و آن ها نيز در کنار نوع مذکر خودش استفاده میشود:
جد و جده، حاجی و حاجيه، خال و خاله، دلال و دلاله، رييس و رييسه، رقاص و رقاصه، زوج و زوجه، عم و عمه، مدير و مديره، شاعر و شاعره، محبوب و محبوبه، معشوق و معشوقه، ملک و ملکه، نديم و نديمه، والد و والده...
متاسفانه با همين قاعده اسم ها و صفاتی نيز در فارسی جعل شده که فقط برای زنان به کار میروند و بی رودربايستی بوی تحقير میدهد: ضعيفه، سليطه، معروفه، مخدره...
استفاده از صفت عربی "مربوطه" هم مُدِ روز شده! کلمه مزبور در عربی صفتی مونث است و در اين زبان فقط برای موصوف مونث به کار میرود. اما ما آنرا همين طور الله بختکی استفاده میکنيم. (چه عربی باشد، چه فارسی، چه در عربی مونث باشد چه مذکر، چه مفرد باشد و چه جمع) در ترکيب با "مربوطه" به کار میبريم و پُز هم میدهيم که خيلی فصيح حرف میزنيم و مینويسيم:
رييس مربوطه، قانون مربوطه، پرونده مربوطه، گزارش مربوطه. دستگاه مربوطه. کشورهای مربوطه...
ضمير مذکر (يا مونث) لزوما به جنسيت مربوط نيست.

زبان شناسان مطرح میکنند که ضمير مذکر (يا مونث) لزوما به جنسيت (آنگونه که ما فکر میکنيم) مربوط نيسيت. مثلاً در زبان آلمانی die Sonne (خورشيد) مونث است اما در فرانسه مذکر le Soleil..
.ابهام گرامری وقتی روشن میشود که بدانيم مثلاً نمونه زير نه مونث، بلکه خنثی است!! در حاليکه به زن اشاره دارد.
das Mädel , das Mädchen مثال ديگر:

در انگليسی (چايلد child ) مثل آلمانی das Kind ضميرش (It) است! يعنی نه مذکر و نه مونث!

»If you always give a child what it wants, you will spoil it.«

اين شام صبح گردد و اين شب سحر شود.

در پايان اين «کفرنامه»، بايد اعتراف کنم با اينکه ميله ها در درون من است و از دست خودم کلافه هستم، قلبم با «قبَس»ی که چون شمع میسوزد نيز، دمخور است. «قبس»، آتش و روشنايی است که با ظلمت و سرما میستيزد.

در زندان های پيش و پس از انقلاب بزرگِ ضدِ سلطنتی با قرآن همنشين بودم و پيش از فرارم از زندان (قبل از آن اسيرکشی و «مه بانگ» سال ۶۷ که دارها برپا شد)، قرآن را تا سوره لقمان ترجمه کردم و البته با اينکه حاصل کارم را مجبور شدم سر به نيست کنم امّا کار دستم داد و به خاطر همين جرم بارها بازجويی شدم...

آن همدمی مرا صبر و پايداری و بردباری میداد. با شجاعت و صداقت میگويم برای من نه مَخدر ذهن و روح، نه عامل از خودبيگانگی و ناپرسايی، نه جواز به دارکشيدن پاک ترين جوانان ميهنم...، بلکه نردبان پرسش و بينش بود، و به من ايستادگی میبخشيد تا به «زاهدان ظاهرپرست»، ستمگرانی که با جلوه در منبر و محراب، کلمات طيبه را به صليب جور و جهل کشيده بودند، آری نگويم و در ضمن گامی از کفر و دين فراتر نهم و خدای صبور و غيور را نيز برتر از سئوال ندانم و به اين باور برسم که بايد درهای پرسش را گشود و اگر باز ننشود شکست.
همانجا فهميدم طرح پرسش های تازه برتر از دلخوشی به پاسخ های کهنه است و بايد با شجاعت تمام تيرگی را به چالش گرفت.
می دانم که نفرين ها و آفرين ها همه بی اثر است و هيچ انسانی، هيچ گروه و سازمانی، هيچ حکومتی و هيچ دستگاه فکری برتر از سئوال نيست و جز به آن يگانه، به هيچ دوگانه و بيگانه ای نبايد کرنش کرد.
به قول «نيکوس کازانتزاکيس»
آزادگی، آزادگی...نه اميدی به کسی و نه، هراسی

Δεν ελπὶζω τὶποτα. Δεν φοβοὺμαι τὶποτα. Εὶμαι ελεὺθερος

دن / اِل پی ژو / تی پوتا
دِن / فووامه / تی پوتا
ايمه / اِله ِفتِروس

در حاليکه غرق در آلودگی و روزمرگی هستم، دست نياز به سوی آن بی نياز دراز میکنم و در اوج عزت نفس میخواهم ايستادگی ام بخشد و مرا اسير خود نکند. اللَّهُمَّ صُنْ وَجْهی بِالْيسارِ، وَ لاتَبْذُلْ جاهی بِالاْقْتارِ...
.
ايمان دارم «اين شام صبح گردد و اين شب سحر شود»

همه عمر بر ندارم سر از اين خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل افتابی که حضور و غيبت افتد
دگران روند و آيند و تو هم چنان که هستی

مصاحبه با روشنک



آدرس سایت رادیو گلها:
http://www.radiogolha.com/

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد