محمد برقعی در سلسله مقاله – خاطره هائی (۱) که به بهانهٔ انتشار مقالههای من باعنوان «جاهلها و لاتها، روحانیون و سلاطین» (۲)، منتشر کرده، مثلا «پتهٔ وازدگی فرهنگی بنده روی آب ولو کرده است. ایشان با ژست یک» استاد جا سنگین «نه فقط نمرات» بسیار ضعیف و غیرتحقیقی «و» کم مایه «به مقالههای بنده دادهاند، بنده نوازی کرده و القاب» وازده از فرهنگ «،» خود آزار «و» بیانصاف «و... نیز نثارمنِ نویسندهٔ مقالهها کرده است. البته استاد» پُرمایه «به هدر دادن وقت ذیقیمتشان از برای پرداختن به مقاله هائی» بسیار ضعیف و غیرتحقیقی «و» کم مایه «بسنده نکرده و در کنار بنده آرامش دوستدار را هم به عنوان یکی دیگراز» وازده گان از فرهنگ «دراز کرده تا ضمن رسوا کردن افکار وآثار» بسیارکم مایه «دوستدار در اظهار لحیهای» سرشار از مایه «بنویسد:».... کتاب بسیار کم مایهای تحت عنوان «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» به عنوان یک کار فلسفی –تاریخی مطرح میشود. کاری که حتی مراعات اصول اولیه تحقیق در آن صورت نگرفته است... «. آنچه برقعی در بارهٔ آرامش دوستدار و دیدگاه و آثار او گفته تازگی ندارد، نفرت معنادار و قابل فهم برقعی و همفکران و هم مسلکاناش از آرامش دوستدار ریشه در نقد و شناساندن نقش فاجعه بار» فرهنگ دینی «، توسط این فیلسوف ایرانی دارد.
من در این یادداشت قصد پرداختن به همهٔ حرفهای برقعی ندارم، فقط ضروری میدانم به نکاتی اشاره کنم که تحریف شدهاند و یا (عامدانه) بد فهمیده شدهاند:
برقعی مینویسد:» یکی از ناهنجاریهای اجتماعی - فرهنگی کنونی ما شیوع «نفرت از فرهنگ ایران» است. صحبت از نقد بر فرهنگ نیست بلکه سیاه دیدن آن است.... اما پس از انقلاب این نقدها به افراط کشیده شدند، وهر چه حکومت سرکوب گرتر شد موج این نفرت به فرهنگ ایران نیز بالاتر گرفت «.
برقعی روز روشن نوشته و نظرتحریف کرده است. اولا» در مقالههای «جاهلها و لاتها....» به نقش یک گروه اجتماعی در جامعه پرداخته شده، و این حضور و نقش به تاریخ و فرهنگ ایران تسری داده نشده و دورهٔ صفویه به این سو، دوره پیدائی و حضور این گروه اجتماعی عنوان شده است. ضمن اینکه من حتی در کتاب «مقدمهای بر کشتار دگراندیشان» با اینکه هدفام بررسیِ مقدماتی ِ یکی از پدیدههای منفی و زشت تاریخمان، یعنی عدم تحمل وکشتار دگراندیشان است، بارها «زیبائی فرهنگ ایران»، به ویژه قبل از حمله ی وحشیانهٔ اعراب مسلمان به سرزمینمان را مورد تاکید قرارداده، و نوشتهام:
«.... حضور و بیان چنین واقعیتی (عدم تحمل دگراندیشی و کشتار دگراندیشان) بدین معنا نیست که تاریخ سیاسی و تاریخ اندیشهها و باورها در میهنمان، تاریخی سراسروسرشار از چنین پدیدهای بوده است. نقش مؤثر و ارزشمند فرهنگ وتمدن کشورمان بر فرهنگ و تمدن بشری و فصلهای درخشان تاریخاش برکسی پوشیده نیست....»، «...... تاریخ میهنمان اما گوشههای درخشانی نیز دارد. روایت سرزمینی که نخستین» منشور حقوق بشر «در آن صادر و تا حدودی به آن عمل شد. سرزمین دهها پیام آور فیلسوف و اندیشمند و فرهنگ ساز کم تا. سرزمین ملتی که در همین صد سالهٔ اخیر دو انقلاب و چندین جنبش اجتماعی آزادی خواهانه و عدالت جویانه برپا داشته است....» (۳)
با این حال باز هم مینویسم و اعلام میکنم که نفرت از فرهنگ ایران در کارنبوده و نیست، سخن ازانزجار و احساس شرمساری ازحضور و حیات ِ بلیهای به نام فرهنگ تشیع و فرهنگ آخوندیسم - خمینیسم است، که آنهم فقط به حکومت اسلامی بر نمیگردد، وچندین قرن عمر دارد. برقعی بیهوده تلاش میکند همهٔ کاسه کوزهها ی بروز و شیوع این بلیه را بر سر گورزادهای حاکم بر میهنمان بشکند.
برقعی مینویسد: نقره کار «.. همه مبارزات ایران، از دوران مشروطه تا به حال را تحت تاثیر وسیع لاتها واوباش میداند، وبا تفکیک نکردن لاتها از لوطیها میگوید بسیاری از» یلان وگردان «مشروطه خواهان - یعنی ستارخان و باقرخان- هم از زمره همین الوات واوباش بودند...».
خدای برقعی از سر تقصیرات این بندهٔ مسلماناش بگذرد، آخر من کجای مقاله آوردهام که «همه مبارزات ایران، از دوران مشروطه تا به حال، را تحت تاثیر وسیع لاتها واوباش میدانم.» این عین جمله من است: «... جاهلها و لاتها یا به تعابیری» لوطیها و اوباش و چاقوکشان و قمه کشان «و» لتوت و لشوش و اجامر «نقش سیاسی و مذهبی مهمی در این دوره، به ویژه در جریان جنبش مشروطه بازی کردند»، و نوشتم: «حتی برخی از» قهرمانان و یلان «مشروطه در زمرهٔ لوطیان بودند.» و این هر دونظر در مقالهای آمدهاند با تاکید چندین باره به اینکه پدیدههای جاهل و لات و لوطی و اجامرو لمپن و اراذل و اوباش و.... تفاوت دارند و باید از یک دیگر تفکیک شوند. بهمین خاطر نیز در این سلسله مقالهها بین جاهلها و لاتها با اراذل و اوباش تفاوت قائل شدم.
برقعی مینویسد: «گفتنی است که در مجالس خصوصی این خودزنیها بسی بیش از اینها است»، من البته نه فقط در مجلسی خصوصی در حضور برقعی، در کتابها و مقالهها و سخنرانیهایم انزجاز خودم را از بلیه ی فرهنگ تشیع، به ویژه آخوندیسم - خمینسم اعلام کردهام، اما با بیان این انزجار هرگز حس خودزنی به بنده دست نداده است. بیان این انزجار برای بنده خودزنی معنا نمیدهد.
خود بزرگ بینی و قضاوت یکجانبه و بیحرمتی به شعور خوانندگان، آنهم از سوی برقعیای که «تکثر و تنوع و مدارا و دموکراسی» پند میدهد، آزار دهنده است. اینها فرمایشات این بزرگوار است با اتکا به مقالهٔ «شاهد»اش: «....... نکته جالبتر آنکه با وجودیکه این مطلب (مطلب جاهل هل و لاتها،...) بسیار ضعیف و غیر تحقیقی بود، و نقد بسیار خوب و روشنگر آقای رضای فانی یزدی کم مایگی آن را نشان داد اما خوانندگان از مطلب آقای نقره کار به مراتب بیشتراز نقد آقای فانی استقبال کردند. همین نشان میدهد که دل عامه کجا است. استقبال کنندگان از نوشته آقای نقره کار بر آنند» فرهنگ غالب ما فرهنگ الوات و لشوش است «و هم اینان که بر مسند قدرتند نماینگر فرهنگ خودمان هستند. پس خلایق هر چه لایق....».
نقره کار کجا گفته است: «فرهنگ غالب ما فرهنگ الوات و لشوش است» که برقعی با خواندن پسِ ذهن خوانندگان مقالهٔ نقره کار کشف کرده است خوانندگان مقالهاش هم به چنین باوری رسیدهاند؟
برقعی که در نوشتهاش نشان میدهد از قوم «غُلات» است، مینویسد: «.... اما اگراز درون این گرد وخاک حاصل از ترکتازیهای گذرا بیرون بیاییم، خواهیم دید که چه زیباییها در کنار این زشتی هاست، و چگونه همین زیباییها سبب دوام این تمدن در بیش از سه هزار سال شده اند- با نظام سیاسیای کهنتر از هند و چین، و تداوم یافتهتر از مصر. آقای نقره کار اگر با ردیف کردن نام لاتها و لشوش ذهن خواننده را مسحور کرده نمیگوید که هر بزن بهادر قمه کشی لات نیست، انصاف صادق هدایت را ندارد که در کنار لات قداره کشی به نام کاکارستم، لوطی شریفی به نام داش آکل را هم ببیند. اگر پس از کودتای ۲۸ مرداد زورخانههای شعبان بیمخی رشد کرد و محلی برای گردهمایی جاهلان شد، سنت زورخانهها بر آن بود که ورزشکاری بدون وضو پای در گود نگذارد و الگوی هر زورخانه برویی پوریای ولی باشد. اگر از زورخانه شعبان بیمخها بیرون آمدند در همان فضا هم تختیها و پهلوان اکبرها پروریده شدند. اگر بخشی از این گردن کلفتها شکنجه گر و لباس شخصی شدند، بسیاریشان در کسوت پاسدار و بسیجی برای حفظ وطن جنگیدند و شهید شدند.....».
من در مقالهام حتی بین لات و لش تفاوت قائل شدم و دو تعریف متفاوت از این دو پدیده دادم (نگاه کنید به زیر نویس بخش دوم مقالهام)، و این را برقعی به عمد ندیده است. برای آشکارتر کردن «انصاف» و «پُر مایگی» برقعی، و «بیانصافی» و «کم مایگی» خودم در امر پژوهش و نقد نیز اجازه بدهید در پیوند با پاراگراف فوق، تکهای از مقالهام را بیاورم:
«..... شخصیت جاهل و لات را شخصیتی» متّلون، ناپایدار، متزلزل، درهم شکسته و شناور «دانستهاند، شخصیتی که پای بند اصولی تعّین یافته نیست. چنین ویژگیای سبب میشود جاهل ولات به دنبال جایگاه و پناهگاهی باشد تا با اتکا وبه اعتبار آنها شخصیت، و به تبع آن هویتی بالنسبه پایداربرای خود دست و پا کند، هویتی که مانع از نادیده گرفتناش و یا طرد و انکاراش در جامعه شود. چنین ملجاء ومآوائی میباید در بر گیرندهٔ ویژگی هائی باشند که با ویژگیهای شخصیتی جاهل و لات دارای همخوانی، نقاط اشتراک ویا قابل انطباق باشند، ویژگیها و خصائلی همچون قلدری، حرفِ آخررا زدن یا فصل الخطاب بودن، قدرت طلبی با هدف تحمیل نظر وعملِ خود، قهرمان و ضد قهرمان پروری، عشق به قهرمان مظلوم، نماد و سمبل سازی، تمایل به اعمال انواع خشونت، مردمداری و..... در زمرهٔ این ویژگیها و خصائل هستند. این دست ویژگیها و خصائل شخصیتی، جاهل و لات و گروه اجتماعی جاهلها و لا تها را به قدرت هائی که چنین ویژگی هائی دارند، نزدیک میکنند و شخصیت و هویت آنان را نسبت به آن قدرت سیاسی و دینی قابل تعریف و تبیین میکنند.
ویژگیهای شخصیتی، روانی و رفتاری دیگری نیز برای جاهل و لات و گروه اجتماعیشان بر شمردهاند:
الف: خصوصیاتی که در حوزهٔ مفاهیم و مقولهها ی» معرفت داشتن «و» جوانمردی و فتوت «توضیح داده میشوند، برای نمونه خصوصیات و خصائلی مثل: تواضع و مردمداری (خاکی بودن)، چشم پاک بودن، شرم و حیا داشتن، سفره دار و مهمان نواز بودن، امانت داری، راز داری، دست گیری و گره گشائی از کار مردم و کمک به نیازمندان، ترحم و دلسوزی، سخاوت و دست و دل بازی، صبوربودن، احترام به ریش سفیدان و بزرگان،، بخشش در صورت خطا، پای بندی به حرف و قول، وفاداری به رفیق وعشق، و....
از میان این مجموعه به جوانمردی اهمیت بیشتری داده شده، خصلتی که گفته شده است:»... بیش ازهفتاد جنبه را در خود دارد که از آنها دو مقوله از همه مهمتر است، یکی نان دادن و دیگری راز پوشیدن، و یا باز روایت شده است که «سمک عیارپرسید از جوانمردی کدام شقه داری؟ روح افزا گفت از جوانمردی امانت داری به کمال دارم..... هر گز راز کسی با کسی نگویم و سّر او را آشکار نکنم»
ب: ویژگیهای ناهنجارانهٔ شخصیتی، روانی و رفتاری که بخش وسیعی از جاهلها و لاتها از خود بروز دادهاند، برای نمونه: خصوصات ضد اجتماعی داشتن و در تقابل با مناسبات اجتماعی قرار گرفتن، (شخصیت آنتی سوشیال وبوردرلاین)، مخالفت با قانون، تحریک پذیری وپرخاشگری، جّوگیرشدن، شخصیت کنترل کننده و برتری طلب، تحقیر زن و زنانهگی و....
چنین شخصیت چندگانه و چند وجهیای سبب میشود با مجموعهای از ویژگیهای مثبت و منفی، و زمینه پیدائی و رشد ویژگیها و خصائل متضاد مواجه شویم از «جاهل و لات جوانمرد و پهلوان صفت وعیارمنشِ با معرفت و ناموس پرست تا جاهل و لات نامرد و بیمعرفت و ناموس دزد» که خشونت و قانون شکنی و زن و پول و قدرت هم درهر دو طیف رگههای خود را دارند.
عوامل بروز این شخصیت چندگانه نیزمتعددند که از میان آنها میتوان به عوامل محیطی (اجتماعی) و فردی اشاره داشت. از عوامل محیطی خاستگاه طبقاتی، ساختار فرهنگی و دینی محله، و ویژگیهای محیط کار، خانواده و گروه همالان و دوستان نقش ایفا میکنند. جاهلها و لاتها ازلایههای اجتماعی فقیر و متوسط جامعه هستند که محیط زیست و زندگیشان محیطهای فرهنگ سنتی ودینی ست. در کنار عوامل محیطی عوامل دیگر فردی (زیستی و روانی یا ژنتیک و بیو کمیکال) نیز در بروز این دست شخصیتها نقش دارندو..... «(۴)
*******
زیرنویس:
محمد برقعی ، عیب می جمله بگفتی ، هنرش نیز بگو
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/02/156018.php
2و4- مسعود نقره کار ، جاهل ها و لات ها، روحانیون و سلاطین، سه مقاله در سایت گویا .
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/02/154746.php
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/02/155157.php
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/02/155910.php
3.مسعود نقره کار، مقدمه ای بر کشتار دگراندیشان ، انتشارات پیام، آلمان / فرانکفورت ، سال 2004