logo





کوهسارجان

بررسی کتاب

دوشنبه ۱۲ فروردين ۱۳۹۲ - ۰۱ آپريل ۲۰۱۳

رضا اغنمی

کوهسارجان
اثر
گائوشینگ جیان
ترجمۀ مهستی بحرینی
انتشارات نیلوفر- چاپ اول زمستان ۱۳۸۰
برندۀ جایزه نوبل درسال ۲۰۰۰

خلافِ سابقۀ روابط دیرینۀ تجاری که بین کشور کهنسال و باستانی دو کشور ایران و چین بوده، اطلاعات ما از ادبیات و هنر چین، درتمامی زمینه‌ها خیلی محدود است، می‌توان گفت که درمرز بی‌خبری است. حتی درقرون گذشته پس از انقلاب مشروطیت واز سر گذراندن حوادث دوجنگ جهانی که دروازه‌های ایران به روی ادبیات جهانی گشوده شد ازادبیات چین خبر و اثرچندانی مشاهده نشده است. تا اینکه دردهه‌های گدشته با آغازتحولات و فعالیت‌های انقلابی و رخدادهای دگرگونی درآن سرزمین، به رهبری مائوتسه تونگ و خبر راهپیمائی او درخاک پهناور چین با هواداران میلیونی، همراه با اعلامیه‌ها و بیانیه‌های سیاسی و گفتارهائی ازآرمان‌ها و اهدافش به ایران رسید؛ و ترجمۀ فارسی آن‌ها در مراکز دانشجوئی وکارگری پخش شد. درمجموع نمونه و الگوئی بود هشداردهنده در راه رهائی کارگران و فرودستان وطن درگسست زنجیر‌ها، و راهنمایی دربیداری محرومان. آنچه که درایران بیشترازچین برسر زبان‌ها رواج داشت، درحول همین رخدادهای سیاسی دورمیزد و بس، که بیشتر در مراکز کارگری توسط حامیان اندیشه‌های چپ دنبال می‌شد. با این یادآوری که بازخوانی آن شیوه وروش‌ها دورازخطر نبود؛ اما ابزار مناسبی بود در تحریک احساسات و تقویت امید زحمتکشان و محرومان. شکل گیری گروهی از نویسندگان وهنرمندان که به «مائوئیست»‌ها شهرت پیدا کردند و ناشرافکار این رهبر چینی دروطن بودند، که فعالیت‌هایشان درآغاز انقلاب چشمگیر بود. نشراخبار انقلاب فرهنگی وبرخوردهای خشونتبار ارتش چین با تصاویرهولناک (لِه شدن تنِ آن جوان چینی زیر تانک)، وقتی در تهران منتشرشد، پیامی بود برای آماده سازی قهرمانی ازهموطنان!

می‌خواهم بگویم که دراین تحولات و دگرگونی‌ها، کمتر اثر ادبی وفرهنگی از آن سرزمین به ایران می‌رسید. تا زمانی که برنامه‌های نوسازی در پوشش آرمان‌های کمونیستی به دگرگونی چین انجامید. تحولاتِ گسترده در این کشور پر جمعیت با وجود ۵۵ ملیت و گویش‌های گوناگون، شهرت پیدا کرد و پای مسافران جهانی به آن کشور باستانی گشوده شد. درفرایند تحولات شگرف، از ادبیات چین در ایران خبری نبود. با استقرار رژِیم اسلامی به برکت بسطِ روابط اقتصادی و سرازیر شدن بنجل‌های چینی به ایران، کم کم آثار اندکی از نویسنده‌های چینی به فارسی ترجمه گردید.

با پوزش از این یادآوری ضروری، کتاب «کوهسار جان» اثر «گائوشینگ جیان» که دراین اواخر از دوستی به دستم رسیده، به روایت از‌‌ همان دوست گویا درسال‌های اخیر آثاری چند از دیگر نویسندگان چینی در ایران ترجمه و منتشر شده است.

ترجمۀ روان این رمان تسلط کامل مترجم، «خانم بحرینی» را به زبان نویسنده تأیید می‌کند البته معلوم نیست که رمان را اززبان چینی ترجمه کرده‌اند یا ار زبان فرانسه؟ آنگونه که درپشت جلد آمده، نویسنده سال هاست که درفرانسه زندگی می‌کند. به هرحال نقش مترجم درتفهیم و تبیینِ روانِ زبان نویسنده، مطالعۀ رمان را برای خواننده بسیار دلچسب و راحت کرده است.

نویسنده به عزم دیدار سرزمین پهناور وطن خود بارسفر می‌بندد. درمدت ده ماه، پانزده هزار کیلومتر پیاده و سواره راه می‌رود و از دیدنی‌ها و شنیدنی‌ها یادداشت برمیدارد. با کنجکاوی یک پژوهشگر مشاهدات خود را می‌نویسد. از رودخانه‌ها و کوه‌های صعب العبو ر وخطرناک می‌گذرد. با مردمان گوناگون در دهات ویران وآباد، شهرک‌ها و شهرهای پرازدحام وشلوغ، پای صحبت مردم بومی می‌نشیند. در خانه‌های محقر و کاه گلی اتاقی کرایه کرده چند روزی اتراق می‌کند. اطراف خود وفضا را به دقت زیرنظر دارد. نتیجۀ دیدار از هر محل ویادداشت را جمع وجورکرده راه می‌افتد تا برسد به مکان دیگری. یکبارهم پس از برخورد به راهزنِ بیابانگردی درموقعیتی پا به فرارگذاشته وخود را نجات می‌دهد. نویسنده، با علاقه‌ای که برای کشف آثارگذشته‌ها ویادبود‌های درگذشتگان دارد، برای دیدن آثار به هر معبدی که سرراهش هست سرمیزند. معابد کهن، خالی ومتروکه را پایگاه کهن سنن اقوام چینی می‌داند. با علم به اینکه می‌داند، دگرگونی‌های سیاسیِ چین، معابد را به خلوت و در مناطقی رو به ویرانی کشانده است. براین عقیده سعی دارد که با پیدا کردن و بازدید معابد وصحبت با راهب‌های هرمعبد اطلاعاتی کسب کند. کنجکاوی او به حدی ست که خواننده حس می‌کند نویسنده دنبال هویت خود می‌گردد. روایت‌های او در‌‌نهایت سادگی گیرائی ویژه‌ای دارد. بیم و هراس و وحشتِ فضا در دل کوه‌های هولناک، با بیانی محکم، دلهره‌های نفس گیر را به شریان‌های خواننده تزریق می‌کند:

«به بالا نگاه می‌کنم: سایۀ سیاه غول آسائی درآسمان شکل می‌گیرد. به وحشت می‌افتم. در وسط سایه، کلۀ عقاب بی‌‌‌نهایت بزرگی هست که گوئی با بال‌های جمع شده، آمادۀ پرواز می‌شود. در زیر چنگال دهشتناک این روح وحشی کوه نفسم بند می‌آید.»

به راهش ادامه می‌دهد. دردور دست‌ها جنگلی با درخت‌های بلند درافق دیدش قد کشیده است. درسیاهی پیش می‌رود. درمه غلیظ «جای جای نوری می‌درخشد» باز برمیگردد به زیر صخرۀ عقاب. ازمیان دو بال گستردۀ سینۀ عقاب شکل پیرزنی در تیررس نگاهش پیدا می‌شود. که «با مانتو بزرگی روی شانه‌ها اثری ازمهر وعطوفت دراو دیده نمی‌شود. سر و وضعش بیشتر به زنهای جادوگرمی ماند.»‌گاه او را لخت می‌بیند وگاه باموهای بلند و پریشان. در منظرنگاهش هرلحظه به شکلی، وهم وخیال، پرسه درعالم خواب و بیداری، ته مانده‌ای ازخوف وهراس موج می‌زند. درانتهای روستا، واین بار با چشم باز پیر زنی را می‌بیند. واتاقی برای استراحت از او کرایه می‌کند. وبا دختری که آنجاست آشنا می‌شود. روایت خاطره‌های شیرین از سرگذشتۀ او برای خواننده‌هایش شنیدنی ست.

درساحل دریاچۀ تسائو، چشمه‌های ووجیانگ و رود سیاه، به ادارۀ سرپرستی حفاظت منطقه می‌رود. آنجا می‌شنود که «ده سال پیش دورتا دور دریاچه تا چندین صدکیلومترآن سو‌تر، کوه‌ها هنوز پوشیده از درخت بودند، بیست سال پیش جنگلی انبوه و تیره تا لب درپاچه امتداد می‌یافت و اغلب درآنجا ببرهایی هم دیده می‌شدند. حالا حتی بوته‌ها و درختچه‌ها هم ازاین کوه‌ها و تپه‌ها محو شده‌اند.»

از یک فارغ التحصیل دانشگاه که مدرک دکتری داشت و اهل شانگهای بود با خدمات صادقانه و بزرگش در محل خدمت یاد می‌کند که شکارچیان قاچاقچی اورا به قتل می‌رسانند. خونش پایمال می‌شود. «هیچیک از مدیران بخش جرأت نکردند که دفاع از یک روشنفکر را به عهده بگیرند.» ص۱۲۳

درآشنائی با مدیرناحیه که مرد سالمندی است گرم صحبت می‌شوند مدیرازقوم یی است. از گذشته‌ها و مجازات آن زمان‌ها می‌پرسد: «شنیده‌ام که محکومیت به خودکشی به صورتهای مختلفی مثل حلق آویز شدن، زهرخوردن، هاراکیری، غرق شدن وخود را ازبلندی پرت کردن اجرا می‌شده است. اعدام‌ها عبارت بود: از خفه کردن وضرب وشتم و... ازشکنجه‌ها: بریدن پاشنه‌های پا، بریدن انگشتان دست و پا، کندن چشم‌ها، ترکاندن مردمک، سوراخ کردن بینی هم معمول بوده است؟ پاسخ می‌شنود که بله، البته همۀ این‌ها درگذشته معمول بوده، تقریبا مثل همانهاست که درجریان «انقلاب فرهنگی» می‌کردند.» تأیید می‌کند که: «راست می‌گوید چه جای تعحب است.» ص۱۵۹

مدیر، شرح زندگی خود را روایت می‌کند. سابقا برده بوده. «پس ارآنکه حزب کمونیست به قدرت رسید عنوان «بردۀ سابق» از تعقیب نجاتش داد. چون هیچکس از سابقه‌اش خبر نداشت. حالا چون دوباره موضوع اتحاد مجدد میان حزب کمونیست و گومین دانگ مطرح است جرأت کرده داستان خود را تعریف کند» ص۱۶۰

بنا براین برده داری تا قبل از انقلاب کمونیستی در کشورچین رواج داشته است.

نویسنده، این بار با یک دوچرخه راه افتاده درهوای بیش ازچهل درجه گرما. «درمزارع گل‌های بسیاربزرگ سرخ و زرد پنبه شکفته شده‌اند. کنجد‌ها به رشته‌های درازی ازگل‌های سفید آویخته‌اند. در زیر نور خیره کنندۀ خورشید، آرامشی شگفت حکمفرماست. عجیب اینکه نه صدای زنجره به گوش می‌رسد و نه صدای قورباغه.»

اینجا پایتخت کشور چو است که حالا زن وشوهری تحصیل کرده، حفاظت این منطقه باستانی را برعهده دارند. «خواب بعد ازظهر زن و شوهری را که مأمورنگاهداری ازاین چشم انداز باستانی هستند، برهم می‌زنم. این زن وشوهر که قریب یک سال است تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان رسانده‌اند بعنوان نگهبان، مأمور خدمت دراینجا شده‌اند... مرا به گرمی می‌پذیرند... مرد جوان برایم توضیح می‌دهد: پس ازآنکه کشور چین سرزمین چو را ویران کرد، چشم انداز جی نان به حال خود‌‌ رها شد. اینجا هیچ آثاری از دوران بعد از «کشورهای جنگجو» پیدا نشده است درعوض، در داخل شهرقبری کشف کرده‌اند که به نظر می‌رسد... اینجا چهارصد سال پایتخت بوده است... ژنرال فرمانده کل، بوجی با حمله به بینگ آن را به تصرف درآورد. و با برگرداندن آب رودخانه شهر را غرق کرد...... درکوه رو به رو، کوه جی قبرهای اشراف چو واقع است و درغرب در کوههای بالینگ قبرهای پادشاهان، و همه‌شان غارت شده‌اند.» ص ۳۸۳

به زادگاه مادرش می‌رسد به روستائی درلینگ لینگ. جائیکه مادرش چشم به دنیا گشوده. خاطره‌های کودکی در ذهنش جان می‌گیرد. «مادرم مرا درکودکی برای فرار از هواپیماهای ژاپنی به آنجا برد» ازغرق شدن مادرش می‌گوید که درچهل سالگی دررودخانه غرق شده است. «داوطلبانه به روستا رفته بود تا متحمل یک دورۀ باز آموزی عقیدتی شود. یک روزصبح... به آب تنی به لب رود رفته و درهمانجا غرق شده بود. هنوز چهل سال نداشت. دفترچۀ خاطرات هفده سالگیش را دیده‌ام او و دوستانش در جشن رستگاری ملی شرکت داشتند...» درهمین گشت وگذار است که برای پیدا کردن قبر مادر بزرگش به گورستان می‌رود و ازمسئول مربوطه می‌شنود که بیشترین جنازه‌ها را می‌سوزانند: «جمعیت شهر‌ها به قدری زیاد است که دیگر جایی برای دفن آن‌ها نیست.»

نویسنده که درتعقیب جمع اوری آوازهای محلی هم هست با دسته‌ای ازسنگ شکنهای کوهی برخورد کرده و ازطریق آن‌ها پی می‌برد که «دراین کوهستان‌ها سال‌های سال است که آوازهای محلی به حیات حود ادامه می‌دهند و درحال حاضربه فراوانی یافت می‌شوند. اگر به یک استاد قدیمی آواز دسترسی پیدا کنیم خواهیم دید که می‌تواند روز‌ها و شبهای متوالی ازاین آواز‌ها بخواند.» توسط دوستی با سنگ شکن‌ها آشنا می‌شود. کتابچه‌ای که‌‌ همان دوست به او داده باز می‌کند. پس از «روز شمار ظلمت» این شعر‌ها را می‌خواند:

«در روزی موافق، آسمان از زمین جدا شدند/ خانوادۀ آداب‌دان وخیل دوستان، ما را به رقص وآواز می‌خوانند/تا به محوطۀ آوازخوانی می‌رسند، شروع به خواندن می‌کنند/ یک دو سه چهار پنچ، طلا چوب آب فلز و زمین/ آنچه خواندنش دشوار است، ترانۀ من است/ پیش ازآنکه دهان باز کنند، خیس عرق شده‌اند... سگ بد ذات نگهبانِ درها/ پریهای کوه‌ها، جنگل‌ها وآبها/ ببر، پلنگ، گرگ و شغال/ کنار بروید، دور شوید/ بگذارید که ما خوانندگان وارد محوطۀ آوازخوانی شویم.» ص۴۲۹ وسپس از اصالت و روانیِ زبان ترانه‌های نامکتوب می‌گوید که سینه به سینه ادامه دارد. گنجینۀ این آواز‌ها سینه‌های مردم کوهستان است که «از روح انسان سرچشمه گرفته‌اند» و در حال زوال‌اند. دفترچۀ آوازهای معلم جوان که از پیرمرد بیمار کوهستانی درعرض دوسال خدمتش فرا گرفته، نویسنده را چنان به شوق آورده که می‌گوید: «احساس می‌کنم با مرد دیگری روبه روهستم به صدای دیگری گوش می‌دهم. بانگ سنج و طبل می‌شنوم...... احساس می‌کنم که صدای دلگیر و بیروح پیرمردی را در تاریکی می‌شنوم صدایی که باد موزونش کرده است: فوشی چنگ را ساخت/ نوگوا ساز دهنی را اختراع کرد/صدا ازبرکت یین‌زاده شد/انسان ازدرآمیختن یین ویانگ آفریده شد/ هنگامی که انسان‌زاده شد صدا پدید آمد/ هنگامی که صدا‌زاده شد آواز‌ها پدید آمدند/هنگامی که بر شمارشان افزوده شد، درجُنگ‌ها گردآمدند درآن عهد کتابهای هرزه زدائی به دست کنفوسیوس در صحرایی گم شدند....... برای تقدس روح مردگان، استاد آواز آن را بازیافت» ص ۴۳۲

بخش ۶۵ درسفرتبت که به نظرم از جالب‌ترین روایت‌های این رمان است، نویسنده با روایت‌های جالب، خواننده را باخود به آن سرزمین باستانی در بلند‌ترین نقطه جهان می‌برد. درمعابد کوههای سر به فلک کشیده، درهوای پاکیزۀ برف‌های گسترده، حکایتی بس شیرین از طبیعت وانسان را به نمایش می‌گذارد.

این رمان ۵۹۸ برگی، درکنار معرفی بخشی ازجغرافیای چین، برگهای درخشانی ازتاریخ اساطیریِ آن کشورکه رابطۀ مستقیم با موضوع بحث دارد را، برای خوانندگان توضیح می‌دهد. فرهنگ چین را همانگونه که بوده، با آثار بجا مانده از گذشته‌های دور، که امروزه متحول شده است را به سادگی روایت می‌کند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد