کانون مدافعان حقوق کارگر: این نوشته که با موشکافی و با دقّتنظر در نوشتههای طرفدارانِ مارکس و انگلس بهعنوانِ نظریهپردازان طبقهٔ کارگر و طرفداران حقوق کارگر بحث خود را بهپیش برده است، این صاحبنظران را از آن جهت مورد انتقاد قرار میدهد که در مورد
حقوق زنان دقّتنظر لازم را نداشتهاند و بازتولید انسانی که پایهاش بهطور اساسی بر دوش زنان است، مورد غفلت قرار گرفته است و از این جهت کار خانهگی در تحلیل آنان جایگاه لازم را ندارد. مجموع کلام در انتهای مقاله و در نتیجهگیری آمده است و آن عبارت از این است که طرفداران حقوق کارگر، تولید کالا را مشاهده میکنند و آنرا اصل قرار میدهند و بازتولید گسترده را نیز مدّنظر قرار میدهند و همچنین بازتولید نیروی کار را مشاهده میکنند، آنجا که مربوط به بازسازی نیروی ازدسترفته در جریان تولید است، ولی کار خانهگی که بهوسیلهٔ زنان بهطور عام انجام میشود، مدّنظر طرفداران حقوق کارگر نیست و برای آنجایگاهی در تولید مشاهده نمیکنند. از آن جهت دستمزدی برای آن قائل نیستند زیرا که بهوجودآوردن فرزندان، تغذیه و بزرگکردن آنها برای جایگزینی نیروی کار بهطور عمده بر عهدهٔ زنان است؛ تمیزکردن منزل، لباسشویی، تهیّهٔ غذا و ایجاد بستر گرم بر عهدهٔ زنان است، امّا در تحلیل نیروی کار کمتر به آن پرداخته میشود و جایگاه مناسب خود را در بازتولید کار ندارد. در تحلیلهای طرفداران حقوق کارگر، شأن مناسبی برای آن در نظر گرفته نشده است.
امّا در چند جای مقاله از قول طرفداران حقوق کارگر آورده میشود که کار خانهگی به نظر آنان توسّط خود سرمایهداری به چالش کشیده میشود و با کشاندن زنان بهعنوان نیروی کارِ ارزانتر از مردان، در جریان پیشرفت و انکشاف خود سرمایهداری کار خانهگی به تدریج اهمّیت خود را از دست میدهد و بیشتر بقای فرهنگی آن در جامعهٔ مردسالار باقی میماند وآن را بهطور عمده میتوان در جوامعی سراغ گرفت که هنوز به اندازهٔ کافی زنان به مدار تولید کشانده نشدهاند.
حتّی زن و مردی که هر دو در چرخهٔ تولید مشارکت دارند و هر یک سهمی در درآمد خانواده و گذران زندگی دارند، هنگام بازگشت از کار روزانه بازهم کار خانه بر عهدهٔ زنان گذارده میشود. زیرا این فرهنگ سنّتی پدرسالاری به جای مانده از قبل است که کارِ خانه را به گردن زنان میاندازند، ولی از نظر روال اصولی هر دو، زن و مرد، در انجام کار خانهگی بهتدریج سهم مساوی مییابند و بزرگکردن فرزندان، پختوپزِ غذا و غیره از خانه به بیرون منتقل میشود. این اجبار انکشاف نیروهای تولید حتّی در دوران خود سرمایهداری است. امروزه در عصر انکشاف سرمایهداری و بهخصوص در کشورها و مناطقی از سرمایهداری که نظام آن استقرار بیشتری یافته است، زن و مرد هر دو نیروی کار تولیدی یا خدماتی محسوب میشوند، هر چند بهلحاظ فرهنگ سنّتی در بخشی از جوامعی که انکشاف و گسترش لازم را نیافته، همچنان خرید، تهیّهٔ موادِ اوّلیه بر عهدهٔ مرد و تهیّهٔ غذا و رُفتوروب خانه بر عهدهٔ زن است. امّا این تنها فرهنگ به جای مانده از سنّت است و ممکن است بهلحاظ اصولی هر زمان یک وظیفه جایگزین وظیفهٔ دیگر شود. یعنی ضرورتاً و منطقاً نباید آن زنی که در چرخهٔ تولید و تقسیم کار اجتماعی شرکت دارد، به تهیّه غذا و مرتّبکردن منزل بپردازد و مرد به تهیّهٔ مواد اوّلیه و چهبسا در بسیاری از خانوادههای کارگری جای این دو تغییر میکند.
در نتیجه میتوان گفت که با گسترش سرمایهداری و کشیدهشدنِ نیروی کار زنان به مدار تولید و تقسیم کار اجتماعی، کار خانهگی در حال اضمحلال و نابودی است.
این مسأله که برای کار خانهگی دستمزد تعیین شود، تنها به آن مفهوم است که کار خانهگی را به رسمیت بشناسیم و آنرا بهعنوان یک کار که تنها از عهدهٔ زنان بر میآید بهحساب آوریم و فرهنگ سنّتی و جامعهٔ مردسالار را تأیید کنیم. درحالیکه با انکشاف و گسترش سرمایهداری وظیفهٔ بزرگکردن کودکان، تهیّهٔ غذا و... نه بر عهدهٔ زنان که بر عهدهٔ کل جامعه است. با تهیّهٔ غذاهای آماده در دورهٔ انکشاف سرمایهداری دیگر غذاپختن و آمادهکردن موادِّ خام برای مصرف اهمّیت خود را از دست میدهد و با گسترش مهدکودکها و مکانهای پرورش کودکان نیز کار خانهگی اهمّیت سابق را ندارد.
این مسأله مدّنظر طرفداران طبقهٔ کارگر بوده است و در این مقاله نیز به آن اشارههای مختلفی شده است. در نتیجه این نوشته که در مجموع میتوان گفت با دقّت فراوان مسأله را مورد بررسی قرار داده، نهتنها بینش اساسی طرفداران طبقهٔ کارگر را مردود نمیداند بلکه تأییدی بر آن است که مسألهٔ اصلی تولید و بازتولید برعهدهٔ نیروی کار است و کار خانهگی که بخشی از نیروی کار صرف آن میشود در گذشته و اوایل گسترش سرمایهداری بیشتر بوده و به ناروا و بهطور عمده بر عهدهٔ زنان قرار داشته امّا با گسترش تولید سرمایهداری روز به روز ضعیفتر شده و با کشاندهشدن زنان به مدار تولید، هر چند که هدف سرمایهداری از کار زنان سود بیشتر است، امّا خود زمینهٔ از میان بردنِ کار خانهگی را فراهم میکند. قبول کار خانهگی بهعنوان یک کار مشخّص و بهخصوص با دستمزد یعنی قبولِ بردهگی زنان است و این امر به نوعی عقبگرد به دوران اوّلیهٔ سرمایهداری است. بلکه باید به جای آن خواهان ایجاد دستمزد مساوی و شرایط برابر برای کار زنان و مردان بود، چنانچه در بسیاری از جوامع سرمایهداری این امر تا حدود زیادی پذیرفته شده است... و از همین جهت است که بحث کار خانهگی بیشتر مربوط به دهههای قرن گذشته است و امروز این امر کمتر مورد بحث است و بیشتر بحث مربوط به برابری زنان و مردان در حوزههای اجتماعی و اشتغال است. در نتیجه هر چند در جامعهٔ ما هنوز کار خانهگی اهمّیت دارد، ولی اگر بحث اصلی را بر روی اشتغال زن و برابری حقِّ اشتغال در همهٔ زمینهها متمرکز کنیم، کار خانهگی در دوران سرمایهداری به تدریج اهمّیت خود را از دست خواهد داد و در همین حاکمیت سرمایهداری هم میتواند امری مربوط به گذشته باشد و با گسترش مهدکودکها و آشپزخانههای عمومی و وادارکردن جامعه به مراقبت و نگهداری از کودکان، کار خانهگی از دوش زنان برداشته میشود و بر دوش جامعه قرار میگیرد.
متأسفانه در این تحلیل که یک تحلیل آکادمیک است، نویسنده اصولاً به تغییرات اساسی و دگرگونی نظام سرمایهداری نمیپردازد، جامعهٔ سرمایهداری را ازلی و ابدی میگیرد و آنرا در شکل موجود که در آن کار خانهگی یکی از اساسیترین وجوه اینجامعه بهخصوص در مناطق عقبماندهترِ آن است، دائمی میخواهد، آن هم نه در شکل موجود فعلی بلکه در شکل موجود قرن نوزدهمی و اوایل قرن بیستم که در آن زنان به علّت عدمگسترش و انکشاف سرمایهداری و استفادهٔ کمتر از نیروی کار خانهگی زنان، کار خانهگی بهعنوان رکنی از جامعهٔ سرمایهداری اوّلیه وجود داشت و هنوز خانوادههایی با ۵ یا ۶ نفر و بیشتر امری معمول بود و طبیعی است که در چنین خانوادههای پرجمعیتی حتماً باید یک نفر به کار خانهگی اشتغال داشته باشد. درحالیکه با خانوادههایی که اکثراً دارای یک یا دو بچّه هستند، کار خانهگی یک نفر که همان مادر خانواده است، بسیار بیشتر از نگهداری از یک یا دو بچّه در طی یک دورهٔ کاری مثلاً سه ساله میشود، بلکه تنها میتوان در همان چند سال اوّلیه و حداکثر تا رسیدن به مهدکودک و مدرسه چیزی بهعنوان کار خانهگی تماموقت وجود داشته باشد. در کشوهایی مانند چین و یا ژاپن که اغلب خانوادهها دارای یک فرزند هستند مسائلی نظیر مهدکودک یا نگهداری از کودکان در حدِّ پیشرفتهای وجود دارد که کار خانهگی مفهوم خود را از دست میدهد. زیرا آنقدر کار وجود ندارد که یک نفر مادر خانواده یا پدر بهطور تمام وقت بخواهد به کار خانهگی بپردازد. علاوه بر آن با پُرشدن بازارها از غذاهای آمادهمصرف و با گسترش خدمات ماشینی در کار خانهگی همانند ماشین لباسشویی ظرفشویی و رختشویی... میزان کار خانهگی تقلیل یافته است و به یکی دو روز آخر هفته که تعطیلات است محدود میشود که این امر از عهدهٔ زوجین شاغل در آخر هفته بر میآید. اگر بگوییم که وظیفهٔ زن است که مثلاً از یک بچّه در تمام روزها و در تمام سال تا رسیدن به سنِّ قانونی مراقبت کرده و تمام وقتش را برای بزرگکردن و بهثمررساندن او صرف کند، درحقیقت حرفی غیرمعقول و ناهماهنگ با جامعهٔ امروز زدهایم.
نتیجهٔ کل بحث فوق آن است که کار خانهگی در دورهٔ سرمایهداری در حال زوال است و نیروهای پیشرو جامعه میتوانند با تلاش و مبارزات در جهت حقِّ اشتغال برای زنان به زوال آن کمک کنند.
امّا بحث پرداخت حقوق برای کار خانهگی که در برخی نوشتهها به آن پرداخته میشود از چند جهت قابلبررسی است. ابتدا باید فرض بگیریم که در شرایط موجود و نظام حاکم، ازمیانبردنِ کار خانهگی بهراحتی امکانپذیر نیست، بهخصوص در جوامعی که انکشاف سرمایهداری هنوز کامل نشده و در حقیقت عقبمانده هستند، و بخواهیم برای کار خانهگی ارزشی تعیین کنیم.
برای این امر سه گزینه موجود است:
یک) پرداخت دستمزد برای کار خانهگی توسّط کارفرما
این امر از زمانهای دولتهای رفاه به صورت حقِّ عائلهمندی به کارگران مستقل و مزدبگیرانی که دارای همسر و فرزند بودند پرداخت میشد و در جنبشهای حقوقی در بسیاری از کشورها قابل مشاهده بود، و هنوز هم در جنبشهای حقوقی مزدبگیران در کشور خودمان قابل مشاهده است، امّا مدّت نزدیک به سی سال است که در میزان آن هیچ تغییری صورت نگرفته و بین ۱۰ تا ۱۵ هزار تومان است.
این امر از آن حیث دچار چنین سرنوشتی شده است که کارفرمایان در صورت حقِّ عائلهمندی ترجیح میدهند که کارگران و کارکنان مجرّد را استخدام کنند زیرا آنان بر این عقیدهاند که برایشان کارگر و کارمند مجرّد و متأهل تفاوتی ندارد، در نتیجه این طرح از زمان دولتهای رفاه به بعد طرحی شکستخورده بهحساب میآید، علاوه بر آن با گسترش روابط زناشویی از طریق ازدواجهای غیررسمی و گسترش زندگی مشترک بدون ثبت ازدواج، دیگر برای دریافت حقِّ عائلهمندی و یا ازدواج و اثبات آن مشکلات زیادی وجود دارد...
دو) این حق و حقوق توسّط خود کارگر از حقوق دریافتیاش پرداخت شود
این گزینه پذیرش بردهگی زنان است و هم اکنون به صورت اجرتالمثل در قوانین دورانهای گذشته وجود دارد در این طرح مرد را کارفرما، و زن را مزد و حقوقبگیر فرض کردهایم، بهطور مسلّم یعنی آنکه پذیرفتهایم که زن جنس دوم است و باید حقوقبگیر مرد باشد، و طبیعی است که مرد با زن همانند کارمند و یا کارگر تحت امر خود برخورد کند؛ در این گزینه برتری مرد بر زن ابدی و دائمی میشود و همان چیزی است که در بسیاری از جوامع سنّتی عقبمانده بهصورتِ پرداخت نفقه و غیره وجود دارد و در این زندگی زن را اختیاری نیست و...
سه) دولت موظّف شود تا به کار خانهگی دستمزد بپردازد
این گزینه از دو گزینهٔ فوق از آن جهت منطقیتر است که کار خانهگی بهطور عمده صرف پرورش کودکان میشود و پرورش کودکان امری است مربوط به کل جامعه و ضرورتاً باید از بودجهٔ عمومی برای آن پرداخت شود، زیرا دیگر فرزندان همانند گذشته خدمتگزار پدر و مادر و یا نانآور خانواده نیستند و برای خودشان زندگی مستقل دارند. آنان پس از گذراندن دورهٔ آموزش و یا تحصیل وارد جامعه شده و از نیروی خود در جهت بارورشدنِ جامعه استفاده میکنند. حال این پرداخت میتواند به دو صورت باشد:
الف: به صورت نقدی و حقوق مستقیم؛ در این صورت این میشود همان طرح پرداخت یارانه که مورد تأیید صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی است. در سالهای اخیر در برابر برداشتن کمکهای دولتی و امتیازاتی که در دولتهای رفاه مردم آنها را گرفته بودند، اکنون برای جلوگیری از اعتراضات و یا کمکردن فشار و برداشتن کمکهای دولتی در برخی جوامع، آنرا به کمک نقدی تبدیلکرده که آن هم در ظرف چند سال در اثر افزایش وحشتناک تورم و صعود قیمتها به تدریج به صفر نزدیک میشود. این طرح در حقیقت از آغاز شکست خورده است زیرا زنان خانهدار بهعنوان حقوقبگیران دولت تا زمانی خواهند بود که کار خانهگی انجام دهند، و باز هم با همان مشکلی مواجهایم که گویا کار خانهگی از ازل و ابد برای زنان ساخته شده است و آنان محکوم به انجام آن هستند؛ همانند بردهگانی که مجبور به انجام کارهای خانهگی بودند و...
ب: راه دیگر آن است که اساساً کار خانهگی را از خانه بیرون بیاوریم و با گسترش خدمات عمومی نظیر مهدکودکهای مجهز، مراکز نگهداری کودکان، شیرخوارگاهها، مراکز خدمات عمومی نظیر آشپزخانههای عمومی، رختشورخانهها و ارزانیِ موادِّ غذایی آماده و پرداخت حقوق کار خانهگی به خدمات عمومی، در حقیقت به طرف محو و نابودی کار خانهگی و از آن جهت به سمت رهایی زنان و بیرون آمدن آنان از محدودهٔ تنگ خانه کمک کنیم. کاری که اکنون بسیاری از جوامع تا حدِّ زیادی آنرا پیش بردهاند و در این زمینه میتوان تجربیات آنان را گرفت و بر آن تجربیات افزود و در جهت رهائی زنان گام برداشت، و از آن پس تنها ضرورتِ اشتغال زنان و برابری آنان در حقِّ اشتغال و دستمزد برابر را سرلوحهٔ فعالیتهای زنان قرار داد...
[۱]. این مقاله به همین قلم ترجمه شده و در همین ویژهنامه به چاپ رسیده است.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد