logo





بهار خنده زد و ارغوان شکفت *
عیدتان مبارک باد

چهار شنبه ۳۰ اسفند ۱۳۹۱ - ۲۰ مارس ۲۰۱۳

دکتر رضا راهدار

با آمدن بهار زمستان کوچ می‌کند تا در دیاری دیگر در آنسوی زمین به جای پائیز خیمه زند. این‌ها گردش زمان در جغرافیاست، اما در تاریخ بهار بوی سرزندگی و نشاط و تازگی دارد. بهار امید و آرزو و آرمان در چنته داشته و دعای خیر و نیکی و برکت پراکنده می‌کند.

از سیده دم پیدایش بشر هوشیار و تشکیل کمون ابتدائی، شادمانی و شادی و اندوه نیز‌زاده شده‌اند. امید و آرزو و آرمان نیز قدمتی بدازی عمر انسان دارند. بشر بی‌پناه آسمان غرش و آذرخش و تندر و توفان و سیل را خشم طبیعت و خدا (قدرت بر‌تر) می‌دید و برایش قربانی می‌کرد و دست بدعا می‌نشست و روز آرامش و شادی آرزو می‌کرد. از نیست شدن و فنا و درد نفرت داشت و خانه بدوش از دیاری به دیار دیگر پناه می‌برد. دیگر از کوچ و دربدری و «خوش» نشینی خسته شده و بزمین چسبید. از گاو و گوسفند و اسب و چارپایان دیگر مدد گرفت و کشت و کار آغاز نمود. از‌‌ همان زمان‌ها بود که جشن و یادبود و یادآوری‌ها و اعیاد ریشه گرفتند. می‌توان گفت که اولین جشن‌ها در رابطه‌ای تنگاتنگ با کشت و داشت و بر داشت از زمین شکل گرفته‌اند (هنوز هم چنین مراسمی در پهنه گیتی بر قرار است، جشن شکر گزاری در کانادا و آمریکا و جنشن مهرگان خودمان). آنگاه ادیان و مذاهب بدوی مراسم و یادبودهائی بدان افزودند. با پیدایش و رشد ادیان بزرگ چون کنفسیوسنیزم و بودائی و هندو و زردشتی اعیاد و یادبود‌ها و مراسم محلی رنگ و بوی مذهبی پیدا کرده و تفکیک و تضادی جدی بروز نکرده بود. با پیدایش ادیان توحیدی (یهودیت و مسیحت و اسلام) و جهان شمول شدن آن‌ها و تداخل و ترکیب جمعیت‌ها، اعیاد نیز با رسم و راه خویش در قاره‌های زمین گسترده شده و امروز در هر کشوری عید‌ها و جنش‌ها و مراسم گوناگون بر جسب قوم و قبیله و مذهب بر گزار می‌شود. در کنار این جشن‌ها و اعیاد، هر کشوری نیز پایان سال کهنه را بیاد سالی نو جشن می‌گیرد و آن عید ملی و همگانی و عمومی است. تقویم تاریخ درکشورهائی مثل چین و کره قمری (ماه) و در بسیاری دیگر میلادی (تولد عیسی مسیح) و تعدادی نیز شمسی (خورشیدی) تنظیم و اداره می‌شود.

ایران از دوران باستان سال نو خویش را با بهار شروع کرده و سال نو را با زایش دوباره طبیعت و فصل کشت آغاز می‌کند. البته، آغاز سال نو تا زمانی که روزهای سال ۳۶۰ بود تغییر می‌کرد. اما از زمانی که ۳۶۵ روز میزان سال شد، سال نو و آغاز بهار در اول فروردین قرار گرفتند.

ما انسان‌ها راه درازی پیموده‌ایم. کمون ابتدائی را گسترش داده و به قوم و ایل و تبار و قبیله رسیدیم و در ادامه امروز در قاره‌ها و نیم کره‌ها پخش شده‌ایم. بشر از دوران دور خویش به قاره پیمائی رسید و آنگاه عشق و دیدار کرات دیگر اوجش داد و بدنبال کشف کهکشانی دیگر راهی فضا شده است.

اما ما، آدمی که با لقمه‌ای نان و استکانی چائی (قهوه) سیر می‌شود و با تکه‌ای پارچه و بالشتکی کوچک سر بر بالین می‌گذارد تا فردائی دیگر را از سر گیرد، بکجا رسیده‌ایم؟ چه شد که زندگی با آن سادگی و صفا و صمیمیت را‌‌ رها کرده و برای بیشتر داشتن و آقائی و زور بر‌تر به جهنم طبقاتی کنونی رضایت داده‌ایم. از یک سو میلیون‌ها کودک و زن و مادر گرسنه روی زمین سرد بخواب می‌روند اما در کنار آن و در دیواری نزدیک گروهی با انباشت سرمایه هزاران تن خوراک را در زباله‌دان می‌ریزند. می‌لارد‌ها می‌لارد هزینه جنگ و تسلیحات و کشتار جمعی می‌شود اما هنوز کودکی آرزوی تولدش «تکه‌ای شکلات» است و مادری دیگر در باتلاق زباله دنبال تکه‌ای گوشت می‌گردد.

در ایران ما، کشتی پیر مردی، که امید بهشت و عدالت خدائی می‌داد، در جماران به گل نشست. او شادی و صفا و زیبائی را در پستوی خانه‌ها زندانی کرد و گریه و زاری و عزا را رسمی نوین نامید و میلیون‌ها انسان را داغدار و آواره و بی‌خانمان کرد. وه چه زمستان سختی بر آسمان ایران سایه افکنده است!

بگذریم، داشتم از نوروز و روز نو و بهار می‌گفتم که قلم کج راهی کرد. چکنم، درد دل است و اندوه انسانی. در ادبیات ما گفته‌اند «عید ما روزی بود کز ظلم آثاری نباشد». بار مثبت این بیت خبر از دورنگری و بصیرت و تلاش انسان برای روز بهروزی می‌دهد. ولی بار منفی آن، یأس و بی‌تفاوتی بهمراه داشته و عید و نوروزهای کوچک را فدای نوروز نرسیده می‌کند. باید هر روز را با بار مثبت آن جشن گرفت، بویژه که روز ملی و باستانی و تاریخی باشد. هزاران راه و بهانه برای فرار از عید و جشن و شادی وجود دارد، هر یک از ما در این سال‌ها مادر، پدر، برادر، و خواهر و یا عزیزی را از دست داده و غم بار‌تر اینکه فرصت خداحافظی و دیدار آخر را نیز از ما ربوده‌اند. بزبان کوچه بازاری می‌گویند!‌ای بابا دلت خوش است! دیگر چه عیدی مانده است و چه شادی پابر جاست! اما ما زنده‌ایم تا زندگی کنیم و زندگی انگیزه دارد! باید سایه غم را با نور شادی و امید کمرنگ و بی‌اثر کرد و گرنه زندگی غم خانه‌ای تاریک بیش نخواهد بود.

گفتم که آدمی با امید و آرزو همآجین است و آرمان انگیزه بودن و شدن است. بزبان ساده، امید و آرزو دو پای آدمی است و آرمان موتور حرکت و بصیرت و دور بینی اوست. من می‌دانم که کار دنیا و انسان با دعا و نفرین سر و سامان نمی‌گیرد. ولی ایمان دارم انسان بی‌انگیزه و زندگی بدون آرمان و هدف پوچی و چرخشی بیهوده است. از اینرو، دعای نوروزی خویش را تقدیم شما کرده و امیدوارم فردایی بهتر زندگی ما را رقم خواهد زد. بامید آنروز پیروز!!!

ای خدای پیدایش و هستی و انسان!‌ای دگرگون کننده قلب و درون و تپش وجود و بینائی و دید،‌ای تکامل دهنده و پروار کننده حال و روز و روزگار،‌ای گرداننده روز و شب و تاریکی و روشنائی، روز و روزگار مارا بهتر و روشن‌تر گردان!!!

من ایمان بروزی دارم که کودکی بی‌عیدی نماند و مادری در انتظار فرزندش در کنار سفره عید اشک نریزد.

من ایمان دارم که ستم و استثمار و بیداد از گرده انسان‌ها بر چیده خواهد شد. روزی که زن آزاد و مرد انسان می‌شود و سالاری از آن حق و حقیقت خواهد شد. دیگر جنسیت و زر و زور نشان قدرت نبوده و کارگر برده ابزار و ارباب کار نخواهد بود. روزی که انسان دوباره‌زاده می‌شود و عشق و شادی و امید هم آغوش می‌گردند. آن روز زیاد دور نخواهد بود!!!!

*از زنده یاد احمد شاملو
نوروزتان پیروز و هر روزتان خجسته باد
رضا- ۲۹اسفند ۱۳۹۱

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد