۱ – در محفلهای اعتراض گر، آکادمیک یا رزمنده، اصطلاح «لیبرالیسم نو» برای نشان دادن مرحله جدیدی که سرمایه داری به تقریب طی ربع قرن در آن گام نهاد، مطرح شده است. سال ۱۹۷۹، میتواند چونان تاریخ رمز آمیز، تاریخی که خزانه داری فدرال ایالات متحد، تصمیم گرفت نرخهای بهره را افزایش دهد، نگریسته شود. (۱)
۲ – لیبرالیسم نو یک نظم جدید اجتماعی را تعریف میکند که هدف اساسی آن برقراری قدرت و در آمدهای بخشهای برتر طبقه سرمایه دار است. علاوه بر، نرخهای بالای بهره میتوان ویژگیهای مهم آن را به ترتیب زیر خلاصه کرد.
الف – مقرراتی که به زحمتکشان و مدیران مؤسسهها تحمیل میگردد
ب – مدیریت مؤسسهها به کارکردهای مربوط به بورس گرایش دارد
پ – آزادی کنش سرمایه و مؤسسهها در سطح ملی و جهانی (مبادله آزادو آزادی گردش سرمایهها).
ت – سیاستهای جدید اقتصادی که با همه این موضوعها (از جمله در زمینه مبادله پیمانهای بین المللی) همراهی میکند.
ث – سمت گیری مشخص در باره کنش نهادهای بین المللی (مانند صندوق بین المللی پول (FMI)، سازمان جهانی تجارت (OMC)، یا پیشینیان آن. (۲)
۳ – بازگشت «به طبقه سرمایه دار» نخستین فرمول بندی ساده آنچه را که لیبرالیسم نو است، ممکن میسازد. درستتر، ما در این تعریف عامل اقتصادی در کنش را به عنوان «سرمایه مالی» یعنی بخش برتر طبقه سرمایه دار و نهادهای سرمایه گذاری که در آن قدرتهای خود را متمرکز کردهاند، تعریف میکنیم.
۴ – از پایان قرن ۱۹ میتوان سه مرحله را در تاریخ سرمایه داری متمرکز کرد؛
الف – نخستین هژمونی مالی تا رکود ۱۹۳۰
ب – سد کردن یا واپس راندن سرمایه مالی، که اغلب به عنوان سازش کینزی تا پایان دهه ۱۹۷۰ نشان داده شده.
پ – هژمونی جدید مالی در نو لیبرالیسم نمودار میگردد.
۵ – زنجیره این سه دوره در دگرگونیهای توزیع درآمدها بازتاب مییابد. قدرتها و در آمدهای سرمایه مالی (درآمدهای خانوادههای ثروتمند و بهره وری بخش مالی) که پس از جنگ و تا پایان دهه ۱۹۷۰ به شدت کاهش یافته بود، در جریان دهههای نولیبرالی به طور واقعی دوباره برقرار گردید (مسئله عبارت از سودها، سودهای سهام و بهرهها از سرمایهها است. این بهرهها معمولاً «ارزش اضافی» بورسها و نامنقولها نامیده شدهاند). دست کم، میدانیم که در ایالات متحد، درآمدها در رأس سلسله مراتب اجتماعی متمرکز شدهاند.
۶ – لیبرالیسم نو که بنا بر هدف هایاش تعریف شده، یک کامیابی درخشان بود. این لیبرالیسم با خشونت چشمگیر در سطح ملی و بین المللی تحمیل شد. در این باره فهرست دراز است: سرکوبی اعتصابها و مبارزهها؛ توقف پیشرفتهای قدرت خرید و توقف حمایت اجتماعی (گاهی با سقوطهای فاجعه بار): ویرانی مدلهای رشد مؤثر (در آسیا و آمریکای لاتین)؛ ویرانی بخشهای تولید، انحلال شرکتها با وجود بیکاری و مسابقه برای مهاجرت؛ بحرانهای مربوط به برقراری نظم نو لیبرالی که بر اثر سیاستهای استوار سازی تحمیلی صندوق بین المللی پول بیش از پیش شدت مییابد؛ ویرانی هویتهای ملی به نفع خرده فرهنگ تجاری بین المللی و غیره.
۷ – هر چند لیبرالیسم نو تا کنون توانسته است در سطح ملی توصیف شود، بعُد بین المللی آن چشمگیر است. با این همه، این نظم اجتماعی، به روشنی، امپریالیسم را ابداع نکرده است. نخستین دهههای پس از جنگ، پیش از این، در جنگهای استعماری و در جنگهای موسوم به «جنگ سرد»، مانند جنگ ویتنام، هم چنین در تجارت و سرمایه گذاریهای بین المللی کشورهای مرکز، ویژگیهای آن را داشتهاند. بنابر این، این نظم اجتماعی وجود مدلهای توسعه خود را با دخالت شدید دولتی که در آن بازارهای مالی در جای فرعی قرار داشتند، تحمیل کرد. نولیبرالیسم این چیزها را به کلی یا به تقریب روبیده است.
۸ – رویهم رفته، امپریالیسم و نو لیبرالیسم دو پدیده متمایزند. امپریالیسم ویژگی ساختاری سرمایه داری است؛ در صورتی که نولیبرالیسم نمایشگر مرحلهای از آن است. در باب امپریالیسم باید گفت که آرم ابزارها به طور اساسی به همان صورت باقی مانده است: مانند جنگ، ویرانگری، فساد و خشونت اقتصادی (به ویژه گشایش مرزهای اقتصادی بین کشورها با سطحهای توسعه بسیار نابرابر). با این همه، میتوان از نو امپریالیسم سخن گفت؛ زیرا نو لیبرالیسم به امپراتوری کشورهای مرکز، خصلتهای ویژه میدهد (پایینتر وجود پیکر بندی خاص جدید در نو لیبرالیسم را از نظر میگذرانیم). این ترکیب ویژگیهای نو لیبرالی و امپریالیستی بسیار به هم فشرده است. از این رو، آیا آمیختن دو اصطلاح در توصیف کردن نظم جدید اجتماعی اکنون فرمانروا، هنگام صحبت کردن از یگانگی نو لیبرالی- نو امپریالی که یک سیستم را تشکیل میدهند، بهتر است؟
۹ – این مقاله از چهار بخش تشکیل شده است. آنها به آینده لیبرالیسم نو اختصاص دارند. آیا مسئله عبارت از فرا رفت است یا نو سازی؟ این پژوهش نیازمند پی کاوی جلوتر نولیبرالیسم در شیوه کارکرد به منظور درک کردن پویایی تاریخی آن است. از این رو، میکوشد تضادهای اکنون دریافتنی آن را شناسایی کند. دومین بخش این روش را با برتری دادن به دیدگاه پیکر بندی جدید نظم اجتماعی دنبال میکند. از این رو، مسئلهها اندکی گوناگون درک شدهاند. سومین دیدگاه در سومین بخش جا دارد که دیدگاه ساختارها و دیدگاههای طبقاتی و رقابتها میان کشورها است. این چشم انداز اساسی است؛ زیرا لیبرالیسم نو به طور اساسی یک پدیده طبقاتی است: نتیجه مبارزه طبقاتی توسط طبقه سرمایه دار به تاراج میرود. چهارمین بخش، سناریوهای گوناگون را پیشنهاد میکند که میتواند کم یا بیش در مقیاس چپ – راست قرار گیرد.
تضادها
۱۰ – در بررسی تضادهای نظم نو لیبرالی، مسئلهها به طور محسوس، بنا بر شکافهای کاملاً شناخته، به شیوههای گوناگون در کشورها یا منطقههای مختلف جهان مطرح میشوند.
۱۱ – در کشورهای عمده اروپا، دهههای نو لیبرالی یک دوره رشد آهسته را به نمایش گذاشت. به ویژه اگر آهنگهای آن را با آهنگهای ایالات متحد مقایسه کنیم. به این، میتوان نرخ رشدی را افزود که به ویژه قدرت خرید مزدها را کاهش داده است. این واپسین بررسی به شدت با تبلیغات نو لیبرالی در تضاد است که تأیید میکند «مصرف کننده» از جهانی سازی نو لیبرالی به خاطر گشایش بازرگانی سود میبرد؛ و سرمایه گذاریهای مستقیم در کشورهای با مزدهای پایین، قیمت ثروتها (مانند پارچههای چینی یا تلویزیونهای مونتاژ شده در Maquiladoras) را کاهش میدهند. اگر بیکاری را به آن بیفزاییم تصویر تا اندازهای مشخص از نتیجههای لیبرالیسم نو خواهیم داشت.
۱۲ – در ایالات متحد رشد طی دهه ۱۹۸۰ و آغاز دهه ۱۹۹۰ به شدت کند شده است. اما این رشد طی نیمه دوم این دهه تا رکود در سال ۲۰۰۰ بسیار شتابان بود. این «شکوفایی دراز» از ۱۹۹۴ تا آغاز ۲۰۰۰، نقش مرکزی در تبلیغات نو لیبرالی بازی کرده است؛ و اعتقاد به این «اضافه رشد» ایالات متحد بنابر تکرارِ پیش آمده از سال ۲۰۰۳ تقویت شده است. در آن وقت گفته شد، همه باید از ایالات متحد تقلید کنند. این برداشت نامعقول ارتباط بین این کارکردها و وضعیت فرمانروای کشور را از یاد میبرد.
۱۳ – از این رشد همه ساکنان ایالات متحد بهرهمند نمیشوند. «سود» هایاش نصیب افراد بسیار مرفه، مزدهای بالا، به ویژه بسیار بالا میگردد. برای توده بزرگ مردم قدرت خرید کاهش یافته است. مزد واقعی یک زحمتکش عرصه «تولید»، یعنی ۸۱% مزد بران در ۱۹۷۲ به اوج رسید بین این تاریخ و ۲۰۰۵ مزد واقعی ساعتی این گروه ۹% و مزد هفتگیاش ۱۱% پایین آمد! البته، قدرت خرید طبقههای متوسط برتر به تقریب پیشرفت میکند، ولی هزینههای آنها برای ثروتهای مصرف، مسکن به شدت فزونی یافته است.
۱۴ – آمریکای لاتین شاهد نرخهای رشد اغلب ۶ یا ۷% از جنگ دوم جهانی که به دو یا سه بخش تقسیم شده، بوده است. این منطقه زیر قاره از هنگام بحران وام در ۱۹۸۰ پیوستگیاش را توسط لیبرالیسم نو از دست داد. بحران وام حتا پیش از اصلاحهای پدید آمده نولیبرالی در این کشورها نتیجه ضربه ۱۹۷۹ (ترقی نرخهای بهره) بود. البته، باید آفریقا بخش بسیار بدو هنوز بدتر با گام نهادن در نو لیبرالیسم و نیز کشورهای آسیا به جز چین را بررسی کرد. ژاپن وکره از هنگامی که به سلیقه نولیبرالی روز پیوستند، پویاییشان را از دست دادند. هند و به ویژه چین شتابان رشد کردند. البته، کشور چین به جرگه نو لیبرالی نپیوست. توسعه چین پاسخگوی ویژگیهای کاملاً مشخصی است که در اینجا مورد بررسی قرار نمیگیرد.
۱۵ - تضادها در زمینه به کلی متمایز شناسایی پذیرند.
الف. مقاومتها. پیامدهای لیبرالیسم نوکه بنابر هدف هایاش به نحو دیگر ارزش یابی شده، از دیدگاه توده وسیع مردم فاجعه بار به نظر میرسند. آیا میتوان تضادی در آنها دید؟ تنها در یک مفهوم؛ در مقیاسی که این نتیجهها واکنشها و مبارزههایی بر میانگیزند.
۱۶ – در کشوری مانند فرانسه، تردیدی به وجود نمیآورد که حرکت به پیش «اصلاحها» ی نو لیبرالی توسط مبارزههای یاد شده متوقف شده است. گاهی نام گذاری «سوسیال لیبرالیسم» از آنجا است. مسئله قربانی نظم نو لیبرالی در آمریکای لاتین به شیوه همانند مطرح میشود. آمریکای لاتین منطقهای از جهان است که مفهوم جبهه ضد امپریالیسم در آن بسیار پیش رفته است. از این رو، سنت مبارزه و گوناگونی مبارزههای کارگری، مبارزههای مردمان بومی، مقاوتهای روشنفکران در این منطقه نیرومند است. حتا در ایالات متحد اوج ناهنجار نابرابریها و استثمار قشرهای فرودست، ملی یا مهاجر به خودآگاهیها و مبارزهها میانجامد.
۱۷ – با نگریستن جهان به طور کلی، میتوان تأیید کرد که لیبرالیسم نو مقاومتهای فزایندهای بر میانگیزد. اما این مقاومتها توان بیثبات کردن جهان را دارند؟ ب. درآمدهای سرمایه، سطحهای سنتی در آمدهای نولیبرالی برخی نشانههای کاهش پذ یری را نشان میدهد. صحبت کردن از خشکانیدن مبالغه خواهد بود. نرخهای بهره واقعی چون و چرا پذ یرند (چون تورم از ارزش اعتبار نامهها میکاهد، پس، نرخهای اصلاح شده تورم است که باید در نظر گرفته شود). سطح بالای آنها ویژگی مهم لیبرالیسم نو است. از سال ۲۰۰۰، این نرخها به شدت پایین آمدند و اکنون به ارزشهای مقایسه پذیربا ارزشهای دهه ۶۰ رسیدهاند. بالا بردن دوباره این نرخها با توجه به سرمایه گذاری در ایالات متحد، سطحهای وام داری و تهدیدهای بحران ثروتهای نامعقول دشوار خواهد بود.
۱۸ – با این همه، سودهای بخش مالی بالا رفته است و نشانههای از نفس افتاده را به رغم پایین آمدن نرخهای بهره نشان میدهند. این پایین آمدن توسط اقدامهای گوناگون جبران شده است. حجم اعتبارهای اختصاص داده شده افزایش یافتهاند. با وجود پایین آمدن نرخها، تفاوت میان نرخهای بخش مالی که به اعتبار آنها وام میدهد و خود را تأمین مالی میکند، کاهش یافته است و شرکتهای مالی در فعالیتهای جدید، مانند مدیریت میراثها، (که عبارت از صندوقهای بازنشستگی یا خانوادههای ثروتمند است) گام نهادهاند. بنابر این، این خانوادهها هستند که هم زمان از نرخهای بسیار ناچیز، هنگامی که آنها وام میگیرندو به عنوان وامخواهان آن را میپذیرند، بهرهمند میشوند.
۱۹ – عاملی که به نفع جریان درآمدهای سرمایه بالقوه فزاینده میرزمد، برقراری دوباره بهره وری سرمایه، آن طور که از میانه دهه ۱۹۸۰ رخ نمود، در کشورهای مرکز است. در ایالات متحد، این گرایش جدید با کاهش گویا از ۱۹۷۰ قطع شد. اما بهره وری گرایش خود به افزایش را از سر گرفت.
۲۰ – پ. تنشهای درونی در ایالات متحد. پیشرفت اقتصاد ایالات متحد همراه با وامداری فزاینده خانوادهها، دولت و در مقیاس دشوارمشخص کردن، خود مؤسسهها است. در ۱۹۶۰، وام خانوادهها ۶۰% درآمدشان پس از، مالیاتها بود. در ۲۰۰۵ این وام به ۱۲۹% (۷۱% در فرانسه، در ۲۰۰۳) رسید. همان طور که میتوان آن را حدس زد، افزایش گرایشی عدم استرداد (وام)های خانوادهها به ویژه در ارتباط با اعتبارهای مصرف را مشاهده میکنیم. در ۲۰۰۵ درصد (%) کسر بودجه ایالات متحد (همه دستگاههای در آمیخته اداری عمومی) ۸۰/۳% تو لید کلی و وام عمومی ۶۸% بود. (۳)
... در ارتباط با مؤسسهها، رکود آغاز دهه ۲۰۰۰ افزایش شد ید عدم استرداد (وام)ها را نشان میدهد. این انباشت وامها به طور دایم چونان شمشیر داموکلس رونما شده است.
۲۱ – درا یالات متحد، پایه اساسی بازنشستگیها سیستم موسوم به «تأمین اجتماعی» باقی ماند که فرانکلین روزولت به وجود آورد. البته، صندوقهای بازنشستگی افزودهای برای گزید گان فراهم میآورند که از آن سود میبرند. صندوقهای بازنشستگی در آنجا یکی از پشتوانههای نظم نو لیبرالی است. وضعیت فرانسه در این باب اندکی فراموش شده است. بیاطمینانی نسبت به آینده چنان است که مبلغها به سیستم موسوم به «کمکهای مالی معین» منتقل شدهاند و پرداختهای از پیش معین به بازنشستگان را برای پرداخت «سهمهای معین» تضمین میکند و پرداخت مدد معاش را وعده میدهد که به نرخهای بهره و جریانهای موجود و آینده بورس وابسته است. مسئلهها حل شدهاند، اما راه حل گواه بر ناتوانی نگران کننده برای انجام تعهد است.
۲۲ – خود منطق نظم نو لیبرالی نیازمند روند قلمروزدایی تولید است. برخی فعالیتها به خارج منتقل شدهاند. کاهش آنها باید از راه رشد سایر فعالیتها جبران شود. اینجانشینی به نفع مدیریت پژوهش انجام گرفته است؛ چنان که خدمات مانند آموزش و پرورش و بهداشت در مکان گسترده شده است. البته، خود این بخشها از این پس، در راه «جهانی شدن» گام بر میدارند. نرخهای رشد ایالات متحد گواه برکامیابی نسبی در این زمینهاند، اما تا چه وقت؟
۲۳ – ت. موازنه زدایی خارجی – ویژگی بسیار نمایان اقتصاد ایالات متحد موازنه زدایی تجارت خارجی است. (۴)
... این مدیون گرایش بسیار زیاد به هزینه کردن دولت و پیش از همه، خانوادهها است. در ۲۰۰۵ کسری موازنه ثروتها و خدمات (صادرات کمتر از واردات) ۸/۵% تولید سالیانه را نشان میدهد. بدین ترتیب، از این باقی مانده تجارت ثروتها و خدمات به موازنه جاری میرسد، در حالی که باید جریانهای درآمدهای پرداخت شده توسط بقیه جهان به ایالات متحد را افزود و درآمدهای پرداخت شده به بقیه جهان (بیشتر انتقالهای یک جانبه) را کم کرد. به طور کلی این جریانهای خالص درآمدها و انتقالها ناچیزند. بنا بر دلیلهای محاسبه پذیر، باقی مانده و موازنه جاری هم گوهر یا گوناگونی تفاوت میان داراییهای (موجودیهای مالی) ایالات متحد در بقیه جهان و داراییهای بقیه جهان در این کشور است. «داراییها» اینجا به طور عمده سهمها و اعتبار نامهها، یعنی سرمایه گذاریهای مستقیم (هنگامی که بیش از ۱۰% سهمهای یک شرکت را در دست دارد) و سندهای بهادار (سهمها و همه اعتبارنامهها) معنی میدهد.
۲۴ – کشورهای بیگانه به طور عمده، بنابر واقعیت اهمیت صادرات خود به ایالات متحد مازاد دلار این کشور را دریافت میکنند. آنها این ارزها را تبدیل نمیکنند، بلکه آنها را در ایالات متحد قرار میدهند آنچه که جریان دلار و تأمین مالی اقتصاد ایالات متحد را حفظ میکنند. چون کسری موازنه جاری از ۱۹۸۲ دایمی میشود، از این رو، کشورهای بیگانه داراییهای فزایندهای در ایالات متحد، از این پس بیش از دو برابر داراییهای این کشور در بقیه جهان (به ترتیب ۸۹% و ۴۳% تولید سالیانه پایان ۲۰۰۵ گرد آوردهاند. میدانیم که این امر متأثر از کشور امپریالیستی فرمانروا در جهان است، این وضعیت میتواند به کلی متناقض داوری شود. این تضاد اصلی این نظم نولیبرال – نو امپریال است. ریشه آن در لیبرالیسم نو و ناامپریالیسم است که یک کارایی مهم باقی میماند. (۵)
۲۵ – ٍث. نشانههای ناسیونالیسم اقتصادی – برخی نشانههای بالا رفتن جریان ناسیونالیستی اقتصادی اکنون نمودارند. ما آنها را در خود ایالات متحد، در اروپا، در آسیا به شدت و در برخی کشورهای آمریکای لاتین، مانند آرژانتین، میبینیم.
۲۶ – رویهم رفته، حرکت «افتخار آمیز» نظم نولیبرالی دست کم چهار نوع تضاد میآفریند: ۱) استثمار و زیانهایی که مجموعی از مبارزهها را در مرکز وپیرامون بر میانگیزند، ۲) روشهایی که درآمد سرمایه را تغذیه میکنند، برخی نشانههای از توان افتادن را نشان میدهند، ۳) ایالات متحد، مرکز دستگاه، موازنه زدایی درونی (وامداری) و بیرونی (تأمین مالی توسط بقیه جهان) را نشان میدهد. به این باید ادامه ویرانی سیاره را بنا بر مکانیسمهایی افزود که بررسی آن از محدودههای این مقاله فراتر میرود.
پیکربندی جدید فرمانروایی جهانی
۲۷ – برای خوب تفسیر کردن موازنه زدایی ایالات متحد که در بالا ویژگیهای مهم آن را بر شمردیم، قرار دادن آنها در جدول عمومی پیکر بندی جدید امپریالیسم جهانی اهمیت دارد. ایالات متحد یگانه کشور امپریالیستی نیست، اما در جهان معاصر هژمونی به نسبت مسلم را به کار میبندد. پس ما اینجا خود را به این کشور محدود میکنیم.
۲۸ – فرمانروایی جهانی که مسئله عبارت از آن است نمیتواند در آنچه که امپراتوری سیاسی مستقیم به مفهوم امپراتوریهای سنتی را به رغم وجود «فیزیکی» در سرزمینها (دیپلماسی، سرویسهای مخفی)، به ویژه وجود پایگاههای نظامی، ایجاب نمیکند، ناصوری توصیف شود. این واقعیت یافتن بینش بلند رییس جمهور ایالات متحد ودرو. ویلسون در آغاز قرن بیستم، رؤیای یک سیاره لیبرال «دموکراتیک» را (در مفهومی که این اصطلاح در دهان رییس جمهور ایالات متحد رونما شد) تصویر میکرد. البته، این بینش برای او از هر هژمونی به دست آمده توسط کشورش جدایی ناپذیر بود. (۶)
۲۹ – در دنیای معاصر و در آنچه که به ایالات متحد و فقط خود آن مربوط است، این پیکربندی استوار بر دو تکیهگاه اقتصادی است:
۱ – درآمدها و منابع محصول کشورهای کمتر پیشرفته. از دیدگاه توانایی در بیرون کشیدن درآمدها و منبعهای کشورهای کمتر پیشرفته، شکلهای معاصر به طور اساسی از شکلهای گذشته متمایزند. گفته شده است، ایالات متحد یک امپریالیسم بسیار کارا است که از جهان درآمدهای چشمگیری به دست میآورد.
۲ – تمرکز پس اندازها. ویژگی حقیقی این نظم نوین امپریال، توانایی ایالات متحد در جذب سرمایه گذاریهای مالی کشورهای بقیه جهان است. از این رو، پس انداز این کشور منفی است. درجه ابتلا در این زمینه حیرت آور است. زیرا وجود داراییهای خارجی در این کشور دو برابر داراییهای ایالات متحد در بقیه جهان است. بر این اساس، کشورهای خارج کسری بودجه این کشور و به ویژه فعالیت مؤسسه هایاش را تأمین مالی میکنند (پایان ۲۰۰۵، ۷۷% سرمایه گذاریهای خارجی به بخش خصوصی ایالات متحد، نه بخش مالی و بخش مالی و بقیه ۲۳% به سوی دستگاههای عمومی هدایت شدهاند). میتوان تأیید کرد که کشورهای خارجی، سرمایه گذاریهای انجام گرفته در ایالات متحد و به طور نامستقیم، توسط این کشور در بقیه جهان را تأمین میکنند. بنابر این، با یک پیکر بندی عجیب و جالبی روبروییم.
۳۰ – چهره رمزآمیز امپریالیسم جدید آرژانتین است. طبقههای فرمانروای این کشور به طور چشمگیر سرمایههایشان را به کشورهای مرکز، به طور عمده ایالات متحد صادر میکنند و به این عنوان درآمدهای مالی به دست میآورند. البته کشورهای مرکز اقتصاد بزرگ این کشور را خریداری میکنند، اما تا چه درجه؟ یک رقم برای توضیح دادن آن کافی است. در میان ۵۰۰ مؤسسه بسیار بزرگ آرژانتین (به جز بخشهای مربوط به کشت غذایی و مالی) مؤسسههایی که خارجیها مالک بیش از ۵۰% آنها هستند، در آغاز قرن بیست و یکم ۸۰% تولید کل ۵۰۰ مؤسسه را میفروشند.
۳۱ – برای سنجش کسریهای ایالات متحد و انباشت داراییهای خارجیها دو روش وجود دارد. میتوان در آن نمود تملک میراث ایالات متحد توسط خارجیها، یا برعکس دستگاه مهارت هولناکی را ملاحظه کرد که به ایالات متحد امکان میدهد، داراییهای جهان را با ارزش ناچیزی متمرکز کندو آنها را با بازده بالا سرمایه گذاری کند. این یک «اهرم مؤثر» غول آسا در سطح جهانی است! باید دیدگاه امپریالیستی طبقه سرمایه دارایالات متحد و ایالات متحد به عنوان کشور را متمایز کرد.
۳۲ – همه چیز روشن نیست. در میان ویژگیهای این نظم جدید اجتماعی، در بُعدهای ملی و بین المللی، برخی جنبههای گمراه کننده وجود دارد.
۱ – پس انداز و ثروت. نخستین نکته سقوط نرخهای پس انداز خانوادهها است. سقوطی که میدانیم در قشرهای با درآمدهای بسیار بالا متمرکز میشود.
۲ – برقراری دوباره درآمدهای بالا در لیبرالیسم نو. آمارهای مالیاتی، درآمدهای سرمایه (بهرهها، سود سهام و بهرههای سرمایه) و مزدها را (که توزیعهای سندها را به تقریب در ذخیرههای گزینشهای انجام گرفته، میگنجاند) متمایز میسازند. بالا رفتن سهم در آمد کلی این نوع کشورها که به قشرهای بسیار مرفه باز میگردد، به تقریب به طور انحصاری بر اساس مزدها، نه در آمدهای سرمایه انجام گرفته است.
۳ ۰ شرکتهای «کوچک» داراییها، یا فعالیت همانند بانکها را اداره میکنند. در ایالات متحد، در همان آمارهای مالیاتی، میتوان شرکتهای کوچکی را شناسایی کردکه شرکتهای سهامی استاندارد (موسوم به کورپوراسیون نیستند؛ بلکه شرکتها – کورپوراسیون مشارکتی) با وضعیت مالی ویژه هستند. کارکرد بسیاری از آنها مربوط به اداره کردن داراییهای خانوادههای بزرگ است. این سازمان دهی مالی شرکتهای کوچک از حیث شمار شرکت کنندگان درآمدهای چشمگیری را حفظ میکنند: ارزش خاص شمارپذیر آنها (همه داراییهای آنها کمتر از وامهای آنها) برابر با ارزش همه شرکتهای مالی ایالات متحد (بنابر این، به ویژه همه بانکها) است. به این باید این کارکرد مدیریت داراییهای خانوادههای ثروتمند را افزود که به طور مستقیم در چنین سازمان دهیها که به فعالیت مهم بانکها تبدیل شده، وارد نمیشوند. اصطلاحی که مجموع دستگاه را که تِراست است، نشان میدهد، واژهای که مفهوم آن پیوسته در تحول است. هم چنین از صندوقهای ویژه صحبت به میان میآید. میدانیم که این سازمانها مربوط به مشتریان ممتاز بهشتهای مالیاتی هستند!
۳۳ – این فرضیه که بخش مهمی از داراییهای طبقه سرمایه دار در بهشتهای مالیاتی سرمایه گذاری شده بسیاری از جنبههای این بررسیهای ناسازنما را حل کرده است: ۱) نرخهای پس انداز بیشتر مطابق با سطحهای درآمدهایِ یکی شده است، ۲) برقراری دوباره درآمدهای مالی در لیبرالیسم نو در خط با همه آنچه که این نظم اجتماعی یادآوری میکند (بهرهها، سودهای سهام و بهرههای سرمایهها) و ۳) برداشت درآمدها از بقیه جهان برتر، شاید بسیار برتر، با درآمدهای پرداخت شده به بقیه جهان برای مجموع کشور.
۳۴ – این روندها به روشنی در کارند، اما بدست دادن ارزش یابی از آنها ناممکن است. هر چند آنها منطقی بودهاند. خطهای مهم تابلوی زنده این پیکربندی جدید امپریالیستی در آن به شدت مخدوش شده است. در ارزش یابی تضادها شایسته است خیلی بیشتر دیدگاه طبقه سرمایه دار مرکز را از مرکزو دیدگاه کشور ایالات متحد جدا کرد. سرزمین زدایی یک واقعیت است موازنه زداییهای خارجی و وامداری هم واقعیت است. البته، راه بخش برتر طبقه سرمایه دار شاهانه به نظر میرسد (آنچه که پیش از این بود، اما از این پس با یک درجه بالقوه بسیار برتر). این یک سناریوی کاملاً پذیرفتنی است. تضادهای کشور عملکردهای طبقاتی است!
ساختارها و قدرتهای طبقاتی و رقابتهای بین المللی
۳۵ – این زمینه دیگری است که بنابر آن شایسته است برای داوری کردن درباره آینده و خط سیر لیبرال نو در مرکز آن قرار گیرد. این همان مرکز دگرگونی رابطههای تولید و ساختار طبقاتی است. هم ساختی میان این دو نوع تعینها یک جنبه اساسی تئوری جامعههای مارکس است. به روشنی مراجعه کردن به چنین دگرگونیهای درون شیوه تولید سرمایه داری نشان میدهد که مسئله عبارت از دگرگونیهای جزیی است که خصلت سرمایه دارانه جامعه را ناپدید نمیکند. البته، جزیی به معنی ناچیز نیست.
۳۶ – البته، اهمیت جدایی مالکیت و مدیریت و دگرگونی مربوط به رابطه مالکیت وسیلههای تولید پیش از این یادآوری شده است. عاملهای کار در پیش از سرمایه و کنترل آن، از یک سو، سرمایه گذاران ناوارد در مدیریت (سرمایه سرمایه گذاری) و از سوی دیگر، مدیران مزدبر، طبقههای جدید کادرها و کارمندان (دو طبقه متمایز و نه یک «طبقه متوسط») هستند. این جدایش نمایشگرخطری چشمگیربرای طبقه سرمایه دار است. خطر در استقلال ممکن کادرهای مدیر خصوصی و عمومی است، همان طور که در مسئله سازش کینزی شاهد آن بودیم. پیش از این کوتاه توضیح دادیم که چگونه این تنش (هر چند به روش ناپایدار) در مرز مشترک مالکیت – مدیریت تغییر مییابد و چگونه لیبرالیسم نو به از سرگیری مالکان سرمایه معنی داده است.
۳۷ – در ارزش یابی برخوردهای ممکن مبارزههای تودهای، کارمندان و کارگران، وضعیت طبقههای فرمانروا، اساسی است، همان طور که طبیعت سازشهای برقرار شده با دیگر گروههای اجتماعی است.
۱. سازشهای کینزی. در پس از جنگ، آنچه که شایسته است، سازش کینزی نامیده شود، کادرها وطبقههای تودهای را در برابر طبقه سرمایه دار متحد میکند. طی جنگ، سقوط چشمگیر نابرابریها رخ نمود. در ایالات متحد سهم درآمد کلی کشور به ۱% درآمدهای بسیار بالا رسید- که اینجا به طور بسیار شکلوارهای به عنوان نماد طبقه سرمایه دار نگریسته شده- به شدت از ۱۶% به ۱۰% سقوط کرد. این سقوط نسبی تا پایان دهه ۱۹۷۰ که در صد مورد بحث به ۸% رسید، دوام یافت. بر حسب کشورها میتوان از سدکردن طبقه سرمایه دار در ایالات متحد یا جلوگیری در ژاپن یا فرانسه صحبت کرد.. این جریان نو در مدیریت مؤسسهها و سیاستهای اقتصادی آشکار بود.
۲. سازش نو لیبرالی – هر چند که لیبرالیسم اصلاح وضعیت طبقه سرمایه دار یا مشخصتر اصلاح آنچه که آن را «مدیریت مالی»، بخش برتر طبقه و نهادهای مالی مینامیم، در هدف داشته است، این چرخش قدرت نتوانست در مقیاس معین، بدون سهیم کردن کادرهای بالایی عملی شود. اگر پیوسته به طور شکلوارهای کادرها را با خانوادهها که در آمدهایشان آنها را میان ۹۰% و ۹۹% هرم درآمدها قرار میدهد، یکی بدانیم، پیشرفت قدرت خریدشان هنوز شروع نشده بود. این پیشرفت به تنهایی خیلی کم شتابتر از پیشرفت ۱% برتر بود. این «پیوستگی» جزیی، آنچه را که ما سازش نو لیبرالی مینامیم، مشخص میکند.
۳. هم آمیزی در بلندا. ما میاندیشیم که در بلندای هرم طبقهها در ایالات متحد، یک ارتباط هم آمیزی هنوز خیلی شدیدتر وجود دارد. این ارتباط است که مدیران بسیار بلند پایه را با صاحبان بزرگ سرمایه پیوند میدهد. این یک ارتباط با دو معنا است. مدیران بسیار بلند پایه به مزدهای گزافی دسترسی دارند که آنها را به مالکان تا کنون بیسابقه تبدیل میکند. سرمایه داران به ویژه به کانالهای پاداش درآمدهای کادرها: مزدها و توزیع سهمها علاقمند ند.
۳۸ – چون برقراری و دایمی شدن نظم اجتماعی مسئله مبارزه طبقاتی است، درک کردن اهمیت این پیکربندیها آسان است. آینده لیبرالیسم نو به حفظ سازش نو لیبرالی بستگی دارد و پیوستگی این هم آمیزی در بلندا به فرمانروایی طبقاتی پایههای قویتر میبخشد. این دو عنصر خیلی روشن به تشدید مبارزههای مفروض تودهای برقراری سازشی همانندبا سازش کینزی را محتملتر میسازد.
۳۹ – ما اینجا در کانون شرایط سیاسی حفظ نظم طبقاتی قرار داریم. اما این پروبلماتیک مبارزههای طبقاتی، شرایط سیاسی عامتر را که مربوط به توانایی فرمانروایی کردن بر جهان است، ندیده میگیرد. میتوان آنجا دو عنصر تشکیل دهنده را متمایز کرد: ۱) استعداد دایمی کردن پایههای سیاسی امپریالیسم یعنی: برقراری حکومتهای مناسب منافع امپریالیسم از راه فساد، براندازی و جنگ (در همه جا، به ویژه در خاورمیانه و در آمریکای لاتین)، ۲) حفظ تناسب نیروی مساعد در رویارویی با دیگر کشورها.
۴۰ – در این دو سطح، برخی تهدیدها در افق رخ مینماید. در جای نخست، سیاست ایالات متحد همواره براندازی نیروهای ترقی خواه ملی (میتوان گفت، میهن دوست) به سود حکومتهای آماده برای همکاری را دنبال کرده است. (۷)
... هم چنین مسئله میتواند مانند افغانستان در هنگام هجوم شوروی عبارت از تناسب نیروهای فئودالی و مذهبی باشد. نتیجه این سیاست فاجعه بار جنبش وسیع رویاروییها بوده است که ضمن گسترش یافتن، پهنههای تهدید کننده پیدا میکند. در جای دوم، برآمدن کشوری چون چین از این پس چونان تهدید دیگری رخ مینماید. و در آینده هژمونی ایالات متحد را به پرسش میکشد. راه زیادی در پیمودن برای کشوری هنوز بسیار فقیر چون چین، برغم اندازه اقتصادی فزایندهاش باقی میماند (در سال ۲۰۰۵ در آمد متوسط در چین برابر با ۱۵% در آمد متوسط در ایالات متحد بود. صخرههای زیادی در برابر راه چینی قرار گرفته است.
۴۱ – تابلوی مجموع این ارتباطهای سیاسی بغرنج است. ایالات متحد با توجه به سیستم اتحادها از ورقهای مهم برنده در ارتباط با مبارزه طبقاتی بهرهمند است که میان طبقههای بالا و پیوستگی هنوز عمیقتر که بلندای [هرم] پدیدار میشوند، چیرگی دارد. در سطح ارتباطهای بین المللی خطرهای صعودها از این پس مهماند: این هدیه فریبندهای است که هژمونی ما به مردم جهان عرضه میکند، زیرا همه در گیر شدهاند!
در چپ، در راست؟
۴۲ – نخست چند پیش بینی روششناسانه، در گفتگو پیرامون آینده لیبرالیسم نو صخرههای گوناگون برای پرهیزیدن وجود دارد: ۱) نباید از اصلی عزیمت کرد که خروج از لیبرالیسم نو فقط میتواند به وضع سازش جدید اجتماعی همانند با سازش کینزی انجام گیرد، ۲) باید این واقعیت را در نظر گرفت که هدفهای طبقاتی یک نظم اجتماعی بسیار مهمتر از روش هایاش است و ۳) به کلی دریافتنی است که خط سیرهای متمایزی بین منطقههای مختلف جهان، مانند ایالات متحد، اروپا، آمریکای لاتین یا آسیا تحمیل میشود (برخی کشورها میتوانند از لیبرالیسم نو و نه غیر آن خارج شوند).
۴۳ – تغییر در سیاستهای نو لیبرالی حزبهای چپ سنتی مانند حزب سوسیالیست یا سبزها در فرانسه (نوسانهای اغلب چشم نپوشیدنی هر چه باشند) اعتقاد به شکست به جا بودن جدایی سیاسی راست/ چپ رواج یافته است. قرار دادن این تمایز در مرکز بحث در باره جانشینها (آلترناتیوها) بسیار اهمیت دارد، آنچه که تعریف دوباره آن را ایجاب میکند. برای گریز از خصلت صوری بیان نامههای ظاهری باید به توانمندی سیاسی مضمون طبقاتی داد. این پویایی تاریخی از این قرار است:
۱. کادرها پایه کارگری سازش کینزی بودند. مرکز ثقل این نظم اجتماعی در چپ قرار داشت، زیرا مبارزههای طبقاتی، پایه اقتصادی سازش با طبقههای تودهای را تحمیل کردهاند. در نتیجه کادرها در برابر طبقه سرمایه داراستقلال مییابند. اینجا دیگر جنبههای سازش، به ویژه وجود مدلهای توسعه خود مرکز در جهان که از رواداری کشورهای مرکز بود، به کنار نهاده شده است. هم چنین چند گامگی کیفیتهای سازش پس از جنگ برحسب کشورها (فرانسه، ژاپن و غیره) را انتزاع کرد ه ا یم.
۲. به قرینه، در سازش نولیبرالی، طبقه سرمایه دار موفق شد این ارتباط را باجذب کادرها و به ویژه بخشهای بالاییشان پاره کند.
۳. برای کامل کردن بحث و به منظور بررسی کردن اصطلاحهای آنکه به «سوسیالیسم» مربوطاند، واژه کادرگراییهای بوروکراتیک را چنان که در اتحاد شوروی بود، توضیح میدهیم. در این نظمهای اجتماعی، کادرها به عنوان نمایندگان طبقههای تودهای نمایش داده شدهاند که فاصله طبقاتی را بنابر روندی که رونالدلو آن را به عنوان «جانشین گرایی» نشان میدهد، نفی میکند. (۸)
... این کادرها که از راست خودکه سرمایه بین المللی قطب آن است و از چپ خود که نمایشگر فشار طبقههای تودهای است، میپرهیزند، هرگزدر برقراری یک دموکراسی (طبقاتی) کامیاب نشدهاند. (۹)
... در نهایت آنها به شدت گذاری را دنبال کردهاند که آنها را به تملک مستقیم وسیلههای تولید، بدون رویارویی مهم طبقههای تودهای هدایت میکند، به خاطر اینکه این گزینش کمتر زیانمند به نظر میرسد.
۴۴ – برای نیروهای پیشرو، آنچه که در دنیای نولیبرالی مورد بحث است، تنظیم در چپ است. اما این اقدام در عمل به ویژه در ایالات متحد بر خلاف پویاییهای اجتماعی کنونی پیش میرود.
۴۵ – این نظم جدید اجتماعی باید از سازش کینزی در شماری از قلمروها متمایز شود. در جای نخست، باید از ناکامی سازش کینزی در مدیریت بحران دهه ۷۰ درس گرفت. این ناکامی به ضعفهای اقتصادی و سیاسی مربوط بود. جلوگیری از سودورزیهای سرمایه داران باید دل مشغولی پایدار باقی بماند؛ آنچه که موازنههای سیاسی بیشتر در چپ و بسیج دایمی را ایجاب میکند. درجای دوم، حفظ سودها در مؤسسه (به جای سلب مالکیت به سود یک اقلیت، مشخصه لیبرالیسم نو) به نخستین فرارفت از لیبرالیسم نو منتهی میشود. البته، این کار باید به تعریف در باره هدفهای تولید بیانجامد. در جای سوم بعد امپریالیستی سازش کینزی باید به شدت کاستی پذیرد، حتا به سود توسعه وارونه شود.
۴۶ – به طور کلی، این بلند پروازی برنامه آلترموندیالیستی در جریانهای اساسی آن وجود دارد. مشکل این است، چگونه؟ دیگران خواهند گفت که باید دورتر رفت، و به طرح بزرگ سوسیالیستی بدون انحرافهای فرمانبری خواهانه پرداخت! البته، بیانهای دموکراسی گرایانه کافی نیست. از این رو، همه مبارزهها که گسترش دموکراسی مستقیم در سطح ملی را در نظر دارند، از حیث سیاسی تعیین کنندهاند، اعم از اینکه پیشرفتهای واقعاً واقعیت یافته هر چه میخواهد، باشد.
۴۷ – استوار شدن اتحادهای طبقاتی در راست گریزگاه ممکن دیگری است. شوربختانه، ایالات متحد در رأس خط سیری است که جهان اکنون در آن گام نهاده است. در ارزش یابی امکانها و مضمونها، باید در اندیشه مبارزهها و «تضادهای درونی» حضور داشت. این مبارزهها و تضادها انگیزنده تغییر به همان اندازه در راست و چپاند. ما آن را بنابر پویایی کنونی در عمل در ایالات متحد داوری میکنیم، خط سیر بسیار محتمل خط سیر تقویت اتحادها در میان طبقههای برتر، ارتباط به هم آمیخته میان سلسله مراتب مدیریت و طبقه سرمایه دار و سازش نو لیبرالی است. میتوان از این انحراف از مسیر تصدیق ترکیب راست افراطی بیمناک بود.
۴۸ – اگر چنین خط سیری تأیید شود، تفسیر لیبرالیسم نو بنابر آن بیاعتبار میشود. او میتواند با توجه به گذشته چونان مرحله آغازینی، گذار دراز به سوی نظم جدید طبقاتی رخ نماید که در آن بعد کادر گرایی در بلندای هرم به استوار شدن ادامه میدهد. (۱۰)
... نخستین وظیفه برقرار کردن موازنه دوباره بین عنصرهای تشکیل دهنده سرمایه داری و کادرگرایی به نفع سرمایه دار، مقدم بر در آمیزیشان است. گشایش مرزهای تجاری و مالی به این نظم جدید اجتماعی بعد سیارهای بخشیده است. مرحله... ۲ – ۱۹۸۰ شکلهای درآمدها و فایدههای بلندای [هرم] برای خارج شدن از بحران ساختاری دهههای ۱۹۷۰ را تغذیه کرده است. مسئله عبارت از «پایداری» در راه رسیدن به این پیکربندی جدید است که پیرامونهای مشخص آن برای کشف کردن باقی میماند.
۴۹ – خطر سیاسی برای طبقههای فرمانروا که در این خط سیر تاریخی گام نهادهاند، قرار گرفتن بیشتر در سطح سازش نو لیبرالی است؛ زیرا اینجا است که پیوستن حجم بزرگی از کادرها را به این نظم جدید طبقاتی به خطر میاندازد. یک عنصر اساسی تعلق آنها به این طبقه پایینی سرمایه داری (در مثل از راه مبلغهای بازنشستگی) اکنون به خطر افتاده است. یک سازش در چپ، تا اندازهای نامحتمل در ایالات متحد (یا دست کم با یک مضمون به ضرورت معتدل) نیازمند واژگونی مهم است. محرکهای آن میتوانند به دست آوردن ابتکارهای این طبقههای اجتماعی و توالی آنها در جستجوی تکیهگاهها در طبقههای تودهای، توانایی مبارزه طبقههای تودهای، توانا به تحمیل کردن چنین سازشی است. در فرانسه، چندان نمیتوان از سازش نو لیبرالی صحبت کرد. پایههای تجدید سازش در چپ به نظر میرسد بهتر به نمایش در آمده است، همان طور که مبارزه علیه قرارداد نخستین استخدام (CPE) ۲۰۰۶ گواهی میدهد، جبهه درون سندیکایی، دانشجویان (برای بخشی از میان آنها به عنوان کادرهای آینده): سندیکاهای «تودهای» و کنفدراسیون عمومی کادرها (CGC) را متحد میکند. البته، مدل ایالات متحد توجه را به خود جلب میکند.
۵۰ – در سطح بین المللی ارتباط دادن شکوفایی راست افراطی که پایههای آن شرح داده شد، تکیه گاهی برای تقویت پراتیکهای امپریالیستی است؛ این چیزی است که ما شاهد آنیم. فرضیه عقب نشینی ناسیونالیستی فراسوی اقدامهای حمایت گرانه جزیی، نمود امتیازهای سیاسی برای برخی گروههای اجتماعی یا وضعیتهای بحران مهم، کمتر محتمل است. مسدود شدن گرایشهای کنونی فقط میتواند ناشی از مقاومتها در جهان باشد.
۵۱ – در جریان دنبال کردن این راه امپریالیستی، پویایی رقابتهای بین المللی فقط میتواند شدت یابد. تهدیدهای عمده برای پیشرفت چین مانند ژاپن دگرگونی نولیبرالی و مانند روسیه تملک فردی نامنظم وسیلههای تولید است. اگر در آن شکست بخورد در پیکربندی امپریالیستی در وضعیت فرو دست قرار میگیرد. اگر از آنجان سالم به در برد رویارویی ناگزیر روی خواهد داد.
۵۲ – یک سناریوی تا اندازهای خوش بینانه به طور بنیادی نامحتمل، جدایی از خط سیر ناسیونالیستی خواهد بود. یک جبهه ضد امپریالیستی در آمریکای جنوبی، اروپای قارهای بیشتر به چپ خواهد چرخید؟ کره و ژاپن جهش ملی پیدا خواهند کرد؟
برگردان دی ماه ۱۳۹۱
یادداشتها
۱ – پروبلماتیک عمومی پروبلماتیک توسعه است. ژ. دومنیل. د. لوی، بحران و خروج از بحران، نظم و بینظمیهای نولیبرالی، پاریس، مطبوعات دانشگاهی فرانسه ۲۰۰۰.
۲ – موافقتهای کلی در باره تعرفهها و دادو ستدها، گات، پیش از ۱۹۹۵
۳ – در یک تعریف بسیار دقیق (اعتبار بازار سندها) به ۵/۵۲% تولید ناخالص داخلی رسید.
۴ – در باره این موضوعها بنگرید به ژ. دومنیل، د. لوی، «لیبرالیسم نو زیر هژمونی ایالات متحد» و بنگرید به ف. شسنه، ۲۰۰۴، مدیریت مالی جهانی شده: ریشههای اجتماعی و سیاسی، پیکربندی و نتیجهها، پاریس، دکو ورت، ۲۰۰۴
۵ – همان جا
۶ – ن. گوردون لو ون، ودرو ویلسون و جهان سیاستها، آکسفورد، مطبوعات دانشگاه آکسفورد ۱۹۶۸.
۷ – ژ. آخکار. شرق افروخته. خاورمیانه در آینه مارکسیستی، لوزان، صفحه ۲، ۲۰۰۳
۸ – ر. لو، روشنفکر، دولت و انقلاب، پاریس، هارماتان، ۱۹۹۷.
۹ – م. لوون، قرن شوروی، پاریس، فایارد، ۲۰۰۳؛ ژ. دومنیل، «استبدادگرایی بوروکراتیک به عقیده موشه لوون»
آکتوئل مارکس، ج ۳۹، ۲۰۰۶. صص ۱۷۲ – ۱۶۷.
۱۰ – مسئله عبارت از آنچه که ما آن را به عنوان گذار سرمایه داری – کادر گرایی به کادر گرایی سرمایه داری نشان دادهایم (ژ. دومنیل، د. لوی، فراسوی سرمایه داری؟ پاریس، مطبوعات دانشگاهی فرانسه، ۱۹۹۸).
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد