یکطرفِ سکّۀ حکومت خداسالار، رژیم فقاهتی است که دیگر نیازی به معرفی و افشاگری ندارد؛ زیرا مدتهاست که «بوق رسوائی»اش زده شده و به گوش فلک، نیز رسیده است؛ پروندۀ رژیم، حاکی از جنایات حکومتگران، چپاول ثروتهای ملی دست اندرکاران فاسد و خیانت هایِ این تجاوزگران، میباشد. طرفِ دیگر این سکه، رژیم سلطنت فردگرا در کشورمان بوده است که شامل حکومت استبدادی رضا شاه و حکومت خودکامۀ محمد رضا شاه نیز، میباشد.
در ضمنی که دو طرف این سکه، از یک جنس و یک کرباس میباشند، فرق هائی نیز با یکدیگر دارند. درست است که این تفاوتها، سطحی و ظاهری هستند؛ ولی برای گروهی از ایرانیان، کافی است! بخصوص با مقایسۀ پروندۀ تنفرانگیز رژیم فقاهتی با پروندۀ رژیم خودکامۀ سلطنت؛ کاملاً قابل درک است که مابین بد و بدتر، رژیم سلطنت را انتخاب کنیم. اینجاست که در جهنم جمهوری اسلامی، گروهی به سلطنت پناه میبربند.
در این راستاست که چندی است بازار رضا پهلوی که گاهی رضا شاه دوم، گاهی ولیعهد، گاهی شاهزاده و گاهی... خطاب میشود، گرم شده است. پیش از رجوع به ایشان، مرور داستان زیر مقایسۀ بدی نیست!
عباس میرزا (ولیعهد فتحعلی شاه، والی آذربایجان و فرماندۀ قوای ایران)، اولین اصلاح طلب کشورمان، ۲۰۰ سال پیش، پس از شکست در جنگ با روسیه، از فرستادۀ ویژۀ ناپلئون (مسیو ژوبر) که بدیدنش آمده بود میپرسد:
«مردم به کارهای من افتخار میکنند، ولی مثل من، از ضعیفی من بیخبرند. چه کردهام که قدر و قیمت جنگجویان مغرب زمین را داشته باشم؟ یا چه شهری را تسخیر کردهام و چه انتقامی توانستهام از تاراج ایالات خود بکشم؟
... نمیدانم این قدرتی که شما اروپائیان را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟
شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و به کار بردن تمام قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شعب غوطه ور و به ندرت آتیه را در نظر میگیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما میتابد تأثیرات مفیدش در سرِ ما کمتر از سر شماست؟ یا خدائی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواستۀ شما را بر ما برتری میدهد؟ گمان نمیکنم.
» اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم؟ «(۱)
در آنزمان، هم رژیم سلطنت (قاجاریه) بر قرار بود، و هم عباس میرزا ولیعهد (فتحعلی شاه) بود؛ و تفاوت دیگر این بود که عباس میرزا در تلاش برای راهیابی، آگاهی و هوشیار کردن ایرانیان بود؛ نه تحریف تاریخ و قلب حقایق!
تحریف تاریخ و قلب حقایق:
رضا پهلوی در پاسخ به کودتای ۲۸ مرداد مینویسد:» درست است که پدرم از پشتیبانی آمریکا بهرهمند بود؛ اما صحبت از کودتا کردن افسانه پردازیست! حکومت مصدق محبوبیتش را از دست داده بود. «(۲)
اخیراً نیز در دو مصاحبه در مقابل چنین پرسشی، میگوید در بارۀ گذشته کاری از دست او بر نمیآید و مشکلی را حل نمیکند و او اصولاً ترجیح میدهد در بارۀ آینده صحبت کند! این ویراژدادنها، آدم را بیاد آن دانش آموز دبستانی در کلاس تاریخ میاندازه که در پاسخ آموزگار در مورد یکی از پادشاهان ایران، میگوید» پشت سر مرده حرف نباید زد. «
همچنین در مورد انقلاب ۱۳۵۷؛ رضا پهلوی در پیامی در مورد سالگرد انقلاب ۱۳۵۷ چنین میگوید:» سی و چهار سال از وقوع انقلاب سیاه ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ میگذرد... «
او انقلاب ملت ایران را، انقلاب سیاه، مینامد. پرسش اینجاست که آیا این» انقلاب سیاه «، همان انقلابی است که میلیونها ایرانی برعلیه خودکامگی رژیم، نابرابری در مقابل قانون و فقدان عدالت اجتماعی؛ ماهها در اعتصابات و اعتراضات سراسری شرکت کردند، کتک خوردند، زخمی و بازداشت شدند و تعدادی نیز به شهادت رسیدند؟
یا این» انقلاب سیاه «، زمانی است که محمد رضا شاه، خطاب به ملت ایران، اذعان کرد که» من صدای انقلاب شما را شنیدم «؟
شاه گفت:» من آگاهم که بنام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار اختناق تکرار شود. من آگاهم که ممکن است بعضی احساس کنند که بنام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد که سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود و اما من بنام پادشاه شما که سوگند خوردهام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنی عشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و متعهد میشوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بصورت کامل به مرحله اجرا در آید، من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. «(۳)
و یا اینکه» انقلاب سیاه «نامیدن در جهت» ماست مالی «کردن اعتراف و اقرار شاه به اشتباهات، فشار و اختناق، فساد مالی و سیاسی و خطاهای گذشته رژیم شاهنشاهی است؛ و آنروزی که متعهد میشود و سوگند میخورد که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود و حتی قول میدهد که یک دولت ملی در چارچوب قانون اساسی برقرار شود؟
رضا پهلوی بارها در مورد حکومت سکولار، آزادی، بشردوستی، تمدن و هویت ایرانی صحبت کرده است؛ اینها سخنانی زیبا، گیرا، منطقی و مردم پسند هستند. رضا پهلوی با بیش از سی سال تجربه در حرف زدن، سخنرانی و مصاحبه کردن، بدون شک یکی از با تجربهترین و متبحرترین ایرانیان در» حرف «است.
ترسم، ز فرط شعبده چندان، خرت کنند تا داستان عشق وطن باورت کنند (۴)
در رابطه با سخنان زیبا، به گفتههای روح اله خمینی در پاریس توجه کنید:» بشر در اظهار نظر خودش آزاد است؛ مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند؛ شکل حکومت ما جمهوری است، جمهوری به معنای اینکه متکی به آرای اکثریت است. اختیارات شاه را نخواهم داشت؛ من چنین چیزی نگفتهام که که روحانیون متکفل حکومت خواهند شد، روحانیون شغلشان چیز دیگری است.
... حکومت اسلامی ما اساس کار خود را بر بحث و مبارزه با هر نوع سانسور خواهد گذاشت؛ قانون این است، عقل این است. حقوق بشر این است که سرنوشت هر ادمی باید به دست خودش باشد. در حکومت ما اگر کسی از شخص اول مملکت شکایتی داشته باشد، پیش قاضی میرود و قاضی او را احضار میکند و او هم حاضر میشود.
... اقلیتهای مذهبی به بهترین وجه از تمام حقوق خود برخوردار خواهند بود. زنها در حکومت اسلامی آزادند و حقوق آنها مثل حقوق مردها است. از یهودیانی که به اسراییل رفتهاند دعوت میکنیم به وطن خود بازگردند، با آنها کمال خوشرفتاری خواهد شد. اولین چیزی که برای انسان هست آزادی بیان است. «(۵)
اگر ما یکبار گولِ سخنان زیبا و شعارهای مردم پسند را خوردیم، مقصر، سخنران دروغگو یعنی خمینی، بود؛ ولی اگر یکبار دیگر، یعنی برای بار دوم، گولِ سخنان زیبا و شعارهای دلپسند را بخوریم، مقصر» ما «هستیم! یعنی ساده لوحی هم اندازه دارد!
مولانا کردار آدمیان را گواه باور ایشان میشمارد نه گفتار، که لاف و گزاف بیهوده تواند بود.
رضا پهلوی، مدتهاست که بر سرِ یک دو راهی قرار دارد؛ و تا زمانیکه، راهش را مشخص و معیین ننماید و انتخاب نکند، بازدۀ تلاشها یش، همانست است که امروز میبیند؛ یعنی مورد تأئید عدهای سلطنت طلب، هواداران خاندان پهلوی و برخی دیگر از ایرانیان به دلایل متفاوت، میباشد. فکر میکنم که رضا پهلوی هوشمندتر از آن باشد که دروغهای چاپلوسان و بادمجان دور قاب چینهای اطراف خود را پذیرفته باشد، که نیمی از مردم با او هستند!
رضا پهلوی میداند و یا حد اقل باید بداند که از یکطرف، تعداد ایرانیانی که با رژِیم مستبد رضا شاه و حکومت خودکامۀ فردگرای محمد رضا شاه مخالفند، باضافۀ آنانکه با هرنوع حکومت خداسالار مخالف هستند؛ دهها برابر طرفدارانش میباشد. از طرف دیگر، تعداد ایرانیانی که پیرو ایدئولوژیهای متفاوت و ضد سلطنت هستند، چندین برابر هوادارانش است. و بالاخره تعداد کسانی که متن جامعهمان را تشکیل میدهند و در جهل و خرافات مذهبی غوطه ورند؛ از مجموع تمام ایرانیانی که در بالا نام بردیم، بیشمارتر و زیادتر میباشند.
رضا پهلوی در ادامۀ پیام میگوید:» من همبستگی میان هموطنانم را کلید رهایی ایران میدانم، باور من این است که استقرار حکومت مردم و قانون و شایسته سالاری ملت در گرو و تاکید بریک تفاهم ملی امکان پذیر است. «
اگر او همبستگی را، کلید رهائی میداند و نه فقط یک شعار؛ باید راهش را انتخاب کند. اگر هدف رضا پهلوی: مطرح بودن، در جلسات شرکت کردن، سخنرانی کردن، پیام فرستادن و برای عدهای» ولیعهد «بودن است؛ خوشبختانه به هدف خویش رسیده است. ولی اگر به سخنان خویش در مورد همبستگی، استقرار حکومت مردم و قانون معتقد است و باور دارد که رهائی مردم در آگاهی و شناخت شرایط؛ و نجات ایران در پرتوی حکومت قانونمند و مردمسالار میباشد؛ میبایستی حاضر به پرداختِ هزینۀ مورد نیاز، در برداشتن گام اصلی، در کسب وجهۀ معتبر ملی را، داشته باشد.
برای برداشتن گامِ کسب وجهۀ ملی و اعتبار سیاسی، میبایستی روش» شتر مرغی «را ترک کرد؛ به شتر مرغ گفتند: بار ببر، گفت: مرغم؛ گفتند: بپر، گفت: شترم! رضا پهلوی نمیتواند و نباید انتظار داشته باشد که از کلیۀ مزایایِ نام و نشانش برخوردار باشد، ولی هیچ بار و مسئولیتی در مقابل آن نام و نشان نداشته باشد.
پس از انقلاب مشروطه، مهمترین واقعۀ تاریخ معاصر میهنمان، کوتای ۲۸ مرداد میباشد؛ رضا پهلوی برای جلب اعتماد مردم، کسب اعتبار سیاسی، و برخورداری از وجهۀ ملی، میبایستی تکلیف خودش را با واقعۀ ۲۸ مرداد شفاف و مشخص کند. پدرش چارهای نداشت بجز اینکه کودتای ۲۸ مرداد را، رستاخیز ملی، اعلام کند! ولی با گذشت ۶۰ سال، سقوط سیستم سلطنت، فوت محمد رضا شاه و برای مقاصدی والا (اگر واقعی هستند)، او باید این پرسش را شفاف و بیپرده پاسخ دهد: آیا کودتای ۲۸ مرداد بقول پدرش، یک» رستاخیز ملی «بود؟ (۶)؛
یا طبق تمام مدارک و شواهد، یک کوتای آمریکائی – انگلیسی؟ (۷ و ۸)
مرور زمان شامل باز شدن اسناد محرمانه آمریکا و انگلیس شد؛ و با رو شدنِ اسناد سازمان» سیا «، وزارت امور خارجه آمریکا، اسناد سازمان اطلاعاتی انگلیس و وزارت امور خارجۀ آنکشور؛ و همچنین، اقرارهای مستند مسئولان عملیات آژاکس (کرمت روزولت) و عملیات چکمه (مانتی وودهاس) برای براندازی دولت مردمسالار مصدق؛ همراه با نوشتههای متعددِ بازیگران و گردانندگان توطئۀ براندازی و کوتا؛ و بالاخره پوزش خواهی دولتهای آمریکا و انگلیس؛ دیگر جای شک و تردید و انکار وجود ندارد. بجز اینکه بخواهید سرتان را کبک وار زیر برف بکنید که واقعیات را نبینید! (۹، ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۳، ۱۴،...)
با انتخاب یکی از این دو راه (راه سومی وجود ندارد)، مشخص میکند که آیا» وضع موجود «یعنی رهبری هوادارانش، برای او کافی است و راضی است؟ یا اینکه به گفتههایش معتقد میباشد، و میخواهد در رهائی مردم و نجات ایران سهیم باشد. دور زدن مسئلۀ ۲۸ مرداد، نه تنها آکروبات بازی، تحریف تاریخ و قلب حقایق میباشد، بلکه راه شما را باریک و هدفتان را محدود میکند!
زیرا، رژیم سلطنت در ایران، با رأی ملت، ۳۴ سال پیش بخاک سپرده شد. پس سلطنتی وجود ندارد که ولیعهدی داشته باشد. رضا پهلوی با اتکا به نام و نشانش و برای ادامۀ رژیم پهلوی سوگند پادشاهی خورد و وارد میدان سیاست شد. او واقف میباشد و میداند که این نام و نشان، هم از مزایائی برخوردار است و هم کوله بارِی را بدوش میکشد. مزایا و کوله بارِ نام و نشان؛ هر کدام جداگانه بوجود آورندۀ مسئولیتها و محدودیت هائی هستند. لذا، رضا پهلوی، برای دوباره سازی و بازگشت؛ نیاز به اعتماد مردم، اعتبار سیاسی و وجهۀ ملی دارد.
رضا پهلوی در پیام خود مینویسد:» جمهوری اسلامی که موجودیت خود را با جهل و جنایت گره زده همواره کوشیده است که در حفظ و بقای رژیم واپس گرای خویش و در ستیزه با تمدن و فرهنگ و هویت ایرانی به عمر نکبت بار خود ادامه دهد. «
اگر رضا پهلوی، این حقیقت را در مورد رژیم فقاهتی، درک میکند که با جهل و جنایت نمیتوان حکومت را حفظ کرد؛ باید بپذیرد که با تحریف تاریخ و قلب حقایق نیز نمیتوان سلطنت را دوباره سازی کرد! امروز، یک فرصت طلائی برای جلب اعتماد عمومی، کسب اعتبار سیاسی و بدست آوردن وجهۀ ملی، وجود دارد؛ اگر این فرصت از دست برود، ممکن است هیچگاه دیگر چنین موقعیتی بوجود نیاید!
امیر حسین لادن
ahladan@earthlink.net
* همچنین میگویند: از ترس عقرب جراره به مار غاشیه پناه میبرد
(۱) امیر کبیر و ایران، فریدون آدمیت
(۲) کتاب زمان انتخاب، قلم رضا پهلوی
(۳) سخنرانی شاه در تلویزیون صدا و سیمای ایران، بهمن ۱۳۵۷
(۴) فریدون توللی
(۵) سخنان خمینی در پاریس
(۶) پاسخ به تاریخ، محمد رضا پهلوی
(۷) ضد کودتا، کرمیت روزولت
(۸) جنگ بزرگ تمدن، رابرت فیسک
(۹) سرنگونی، استیون کینزر (ترجمه نگارنده)
(۱۰) تغییر رژیم، دانالد ویلبر (ترجمه نگارنده)
(۱۱) مأموریت به تهران، ویلیام سالیوان (ترجمه نگارنده)
(۱۲) غرور و سقوط، آنتونی پاسون (ترجمه نگارنده)
(۱۳) مصدق و کودتای ۲۸ مرداد، کارک گازیوراسکی (ترجمه نگارنده)
(۱۴) مردان شاه، استیون کینزر (ترجمه نگارنده)