خانمها و آقایان
درود گرم مرا بپذیرید و اجازه دهید با سپاسی صمیمانه از شما که در راهِ ایفایِ وظیفهٔ فرهنگی به قصد بزرگداشت از جایگاه ادبی مهشید امیرشاهی در این مجمع فرمند گرد آمدهاید، در پاسخ درخواست دوستان، دقایقی در بارهٔ بزرگ بانویی سخن بگویم، که دیرگاهی است، نام پرآوازهاش به سان گوهری تابناک، بر تارکِ ادبِ معاصرِ ایران زمین میدرخشد. و رشحاتِ قلمِ توانگرش ارمغانآورِ نثرِ دلپذیری است که در کشورِ محتشمِ ادبِ فارسی دورانِ ما بر صدر مینشیند.
مهشید امیرشاهی با نوشتن سی و شش حکایت کوتاه، دو حکایت بلند به نامهای در حضر و در سفر، مجموعه داستانی چهار جلدی مادران و دختران، رسایل مندرج در کتاب هزار پیشه و نیز ترجمههایی که از آثار نویسندگان اروپایی کرده، از زمره نویسندگان و مترجمان زبردستی است که علی رغمِ عُلوّ مقام ادبی و فرزانگی و استواری قلمی به واسطهٔ دوری و مهجوری از سر منزل جانان و اقامت اجباری سی ساله در غربت غرب قدرش آن چنان که در خورِ عُلوّ مقام نویسندگی اوست، در بین قاطبهٔ فارسیزبانان شناخته نشده.
او بانویی است: تیزهوش و مهربان و نوعدوست، در عین حال رزمنده، توفنده، قاطع، حوصلهٔ تعزیز و تکریم بیجهت ندارد. مجیزگویی نمیکند. عقاید و افکار مانده و پوسیده را به دور ریخته، در جویبار زندگی متحرک و سیال و جاری است.
بههای و هوی حسودان بیاعتناست. آنتیکنفورمیست و تشابهگریز است. بیم رسوایی صوری ظاهری ندارد، تا به واسطهٔ آن همرنگ جماعت شود، و به رسوایی واقعی حقیقی تن در دهد. به همین سبب، ظاهربینان تحت تأثیر کجفهمیهایشان به درک او توفیق نمییابند.
من هر بار کجفهمیها و کنایهها و اظهار لحیهٔ این حضرات را میشنوم با خود میگویم: آب و هوای فارس عجب سفلهپرور است!
و گهگاه که سیهچشمِ زیبارویی، زبان به گلایهیی دلبرانه میگشاید با شرم حضوری شاعرانه میگویم:
بر آن دو دیدهٔ زیبای تو هزار افسوس که با دو آینه رویش عیان نمیبینی
وَ مَنْ ذَاالَذی تَرضی سَجایاهُ کُلُها کَفی المَرءُ نُبْلاً اَنْ تُعَدُ مَعایِبَه
مهشید امیرشاهی، نویسندهیی است که به شیوهیِ طنزآمیز پرکششی مینویسد و در نگارشِ آنچه مایل است بنویسد بیپروا و بیمحاباست. نویسندهای که دیدنیهایِ نادیدنی را به چشم دل میبیند. شنیدنیهای ناشنیدنی را به گوش جان میشنود. گفتنیهای ناگفتنی را به زبانی گویا میگوید و نوشتنیهای نانوشتنی را در قالب جملههایی آهنگین و واژههایی رقصان، به قلم مویین پنداری شاعرانه نقاشّی میکند. تا به مدد کلک شیریننگار سحرانگیزش خصایص روحی و ویژگیهای ذوقی ملتی دیرینه سال را در آیینهٔ جهاننمای نثر فخیم خویش به نمایشی جاودانه درآورد.
گفتن ناگفتنیها مشکل است ـ نیست این کار زبان، کار دل است
این کار دل به او آنچنان نیرویی میبخشد که زیباترین توصیفات از بدایع روزگار را به شیواترین وجه ممکن وصفی در بطن افسانههای جاندار ارزانی صاحبدلان میدارد. با ریختن رقیقترین احساسات در پیک والاترین واژهها، گویِ شیوایی و گویایی سخن را از همگنان خویش میرباید. تا عندلیبانِ فَصاحت فروشِ بَلاغت شعار را شیوهٔ شِکَرنویسی پارسی آموزد و رهروانِ راهِ ناهموارِ نویسندگی دریابند: شِکَرْ کمال حلاوت پس از ریاضت یافت.
عالم ناسوتتای بانوی ما لاهوت باد آفرین بر نثر و بر آن کلک مشکین بوت باد
در کارگاه آفرینش مواهب حیات را به یکسانی ارزانی نداشتهاند. در جلگهٔ پرطراوت ابداع چشمههای ذوق و شوق و بازآفرینی فورانی ناهمگون دارد.گاه پر شتاب در مجاری زمان جاری است وگاه نظارهگر پا در گلی است که با سکوت و سکون به تماشای زمانهٔ پرشتاب مینشیند.
هنرمندان بیش و کم، مبتلابهات اجتماعی را از ژرفای روح و روان احساس میکنند و از بیخ و بن وجود میخواهند، آنچه کشیدهاند و چشیدهاند بازآفرینند و ماندگار سازند.
شاعران و نویسندگان، از آرزو و امید، عشق و عاطفه، شادی و غم، حرمان و ناکامی، پیروزی و شکست، خوشبختی و تیرهروزی، با زبان دل سخن میگویند و با قلم پندار افسانههای دلنشین میسرایند.
وقایعنگاران به انگیزهٔ ماندگاری به ثبت وقایع و سوانح و اتفاقات میپردازند. و نگارگران و نقّاشان ضبط مناظر و اماکن و صحنهها را با دقّت و وسواسی هنرمندانه بر عهده میگیرند.
با این وصف به ملازمهٔ بیش و کمی، بهرهوری از موهبت هنری و ناهمگونی سرشت بشری از جمعِ ممتازِ هنرمندان، نخبگانِ اندکی به حصولِ اوجِ مقصود دست مییابند. قابلیّتها، در انعکاسِ وقایع و بازتابِ عواطف، متفاوت است. جمعی بر قابلیّتِ جزئی دست مییابند و برخی از قابلیّتِ کلّی بهره میجویند.
قابلیّت جزئی رهوار کُندپایی است که راهی به دهی میگشاید. قابلیّت کلّی تکاور تیزپایی است که راهیِ کرانههای دوردست میشود.
مهشید امیرشاهی از زمره معدود نویسندگانی است که بر قابلیّت کلّی موهبت آفرینش ادبی دست یافته است. شهبال همای قلم بر افقهای دوردست میگشاید و در دالان پیچاپیچ زمان پروازی ماندگار دارد.
فراخنای آفرینش هنری بیکران است و دریای ذوق و شوق و شور و بازآفرینی هنرمند، وسیع و فسیح و گشاده، نویسنده در صحاری سوزان پندار و جلگههای پرطراوت اندیشه سیر و سلوکی عارفانه دارد و در تحمّل لهیب کورة آتشزای زندگی بازتابی آفرینشگرانه!
در سراچة زودگذر زندگی حاملِ عاملِ فیضِ قدسی در ترکیب تختهبند تن است.
مفاهیم ناپیدای ضمیر را در پیکر پیدای واژه میریزد. و از مُحتویِ دستپروردِ خویش کهگاه به محتوایِ مفاهیم رنگارنگ میآمیزد، موجد انبساط خاطر و انقباض حالی میشود که از خوانندهٔ آثارش توقّع دارد.
لازمهٔ توفیق، تأثیر و تأثر است. و شرط لازم این دو در ترکیب دشوار شیوایی واژه و گویایی مفهوم. حدّت ذهن مهشید امیرشاهی این دشواری را حس میکند بر آن دست مییابد و در میدان عمل نویسندگی حین خلق صحنههای زندهٔ گویا به کار میگیرد.
او در موخرهٔ حضر مینویسد:
رسالتی ندارد. نویسندهیی متعهّد و مسئول نیست. در خلق آثار محیّرالعقول استعدادی نشان نمیدهد و در نتیجه احتمال دارد داستانهایش قابل فهم باشد.
به این ترتیب با طنزی ظریف، رسالت و تعهّد و مسئولیتِ مدِ روز و مرسومِ زمانه را به پوزخند میگیرد و نه آن جنینِ خوشقدمِ ناخواستهیی که به ضرورت ارتباط نویسنده با زندگی شکل میگیرد و در بزنگاه سرنوشتساز تاریخ، روشنگری و نقشآفرینی میکند.
چه خود او در آن هنگامهٔ سرنوشتساز که آزمندانِ میدانِ فریب، سادهلوحانِ وادیِ بیخبری را رهسپارِ صحاریِ سوزانِ بیآبی و تشنهلبی میکردند و متعهّدان مسئول ره گم کرده، به اتّفاقِ رسالتمدارانِ خوشباور و سادهاندیش، استقلال رأی و شایستگی و کاراییِ شخصی و سعادتِ جمعی عنصرِ ایرانی را به تعاونِ حمایتی نابخردانه ارزانی ورطهٔ نابودی میساختند، به سانِ گُردآفریدی که زادبومِ پدری و مواریثِ دیرینهسال نیاکان ایرانی را در خطر آسیبپذیری مهاجمان انیرانی میدید، شمشیرِ قلم از نیامِ تعهّد و مسئولیت نویسندگی برکشید. آگاهی فردی را وجهة رسالتی تاریخی ساخت. بیداری وجدان عمومی را در تقابلِ با تقیّد محجوری و تقبّل حاکمیّت قانونی طلب کرد. یگانه راه رهایی فردی و حصول سعادت جمعی را پیروی از موازین مردمسالاری دانست.
ز شمشیر سرافشانش ظفر آن روز بدرخشید
که چون خورشید انجمسوز تنها بر هزاران زد
مهشید امیر شاهی در گفتوگو با نیلوفر بیضایی میگوید:
نویسندهیی رئالیست است. رئالیسم را واقعیترین نوع حرف زدن میداند که میتوان با آن زمان و زمانهٔ خود را همانگونه که هست نشان داد و از آن سخن گفت.
آری او نویسندهیی واقعگراست. نثر او مبنایِ خود را در واقعیتهای موجود میجوید. در بودها و بودهها! و نه در نبودها و نبودهها!
هذیانهای بیمارگونهٔ عجیب و غریب نیست! شرح کابوس سایههای سرگردان اشباح در سرزمین ناشناختهٔ شگفتیها نیست! شرح دقیق دیدهها و شنیدههای ملموس و محسوسی است که به مدد قدرت قلمی گویا بازآفرینی میشود و با رنگ و لعابی از تجسّم و خیالپردازیِ مبتکرانه بر ساحت سپید کاغذ مینشیند.
مهشید امیرشاهی غـّواصی است که در دریای زندگی فرومیرود. از آنچه میبیند و میخواند و میشنود الهام میگیرد و به نحوی مفهوم، در چهارچوب ساختار صرفی و کالبدِ نحوی زبان فارسی که مبتنی بر بنیاد موازین مدّون هزار ساله و ظرفیّت زبانی ساخته و پرداختة کنونی ماست، مینویسد و از تأثیرات مخرّب زبانهایِ فرنگی بر ساختمانِ نحوی زبان فارسی دوری میگزیند.
داستانهای کوتاه او حکایاتی است، حاوی صمیمیترین نفسانیّات یک نویسنده. اهتمام او در دو کتاب در حضر و در سفرش گمانهزنیهای کاوشگری است که با ظرافت هر چه تمامتر میکوشد یادماندههای خود را از لایههای پنهانی ذهن بیرون کشد تا ناهمآهنگیهای گفتاری و کرداری، تزلزل روحی و تشتّت فکری، بیم بیجای آنی و امید واهی، خردمندی و خاموشی، شجاعت و ستیزهجویی، سبکسری و عاقبتاندیشی و دیگر مظاهر پیدا و پنهان، در رفتار و ضمیر افراد مورد نظرش را در صحنههای جاذب دو داستان بلند در حضر و در سفر نشان دهد و به بررسی جامعی از انقلاب و عاملان انقلابی دورنمرز و مخالفان برونمرزیش نایل آید. «هارتمن» در کتاب جمالشناسیش میگوید: «هنر نمایان ساختن باطنی است در ظاهر». و زندهیاد استاد دکتر احمد علی رجایی بخارایی میفرمود: یک اثر هنری اعمّ از اینکه کار یک ادیب یا موسیقیدان، معمار یا حجّار و نقّاش باشد، یک قشر رویی دارد که محسوس است و قشرهای طبقاتی در زیر که به حس درنمیآید، اما هر چه صاحب اثر هنرمندتر باشد بهتر خواهد توانست، در همان جلوهٔ برون، شعاعی از پرتو درون بتاباند و فرق بزرگ یک اثر هنری و غیرهنری در همین نکته است.
مهشید امیر شاهی نویسندهیی است که به نحو اَحسَن این ظرافت هنرمندانه را به کار میگیرد به بروز تجلیّات درون دست مییابد. آثاری میآفریند که در لایههای ملحوظ برونیاش تجلّی اشعة نشأت یافته از منبع پرتو درون به نیکوترین وجه ممکن ظاهر است.
مجموعهٔ چهار جلدی مادران و دختران او تصنیف ارزندهیی است که شرح احوال خصوصی پنج نسل از یک خانوادهٔ ایرانی را در بطن تحوّلات اجتماعی سدهٔ پیشین بازگو میکند. برسَریِ شیوهٔ شیوای نگارش از حیث اشتمال بر اصطلاحات و تعبیرهای رایج زمان درخور توجّه است!
روند تحولات اجتماعی دورانی که از انقلاب مشروطیّت آغاز میشود و به زمان ما میرسد را به نحوی دقیق و ظریف و جالب نشان میدهد.
این کتاب که حاوی یکصد و بیست شخصیّتِ بازیگرِ مطمعِ نظر در صحنِ وقایع داستانی است قابلِ مقایسه با کتاب Rougon Macquart امیل زولاست که به شرح احوال خصوصی اجتماعی خانوادهای فرانسوی در دوران ناپلئون سوم میپردازد.
ماحصل گفتار آنکه مهشید امیر شاهی نویسدهیِ نگارهگرِ چیرهدستی است که بر لب داستانها دارد. قلم متشخّص او زبان دل و احساس و حال و احوالِ خوانندهایست که او را در پس سایههای گریزان زندگی، هم سفر یادگارهای دوردست میکند تا قصة یاران بینشان را از راویِ دلسِتانی بشنود که از مظاهرِ زیبایی و احساس و عاطفه گرفته تا مصادیق غرور و نفرت و بیرحمی، از خندهٔ مهرآفرینِ صبح تا سرودِ بدرودِ نیمهشب و از مناظرِ بهشتِ موعود گرفته تا درکاتِ دوزخِ موجودِ همه را به چشم تیزبین کاوشگر میبیند و به سحرِ سرانگشتِ بازآفرینِ هنرور مجسّم میکند.
نثر مهشید امیرشاهی، نثر ظریف پولادینی است که بر بنیادِ انگارههایِ درستنویسیِ پارسی استوار است. نثری که در چنبرهٔ زنجیرِ ظریف و مستحکمِ زبان سعدی شکل میگیرد. واژه و احساس و تصویر و عاطفهای مفهوم را درهم میآمیزد و بر فراز قلهٔ ابداع مینشیند.
هر بار رشحات کلک منسجم او را در اوراق مصاحف میبینم با خود میگویم:
ظَمَاءْ بِقَلبْی لا یَکادُ یَسیغُهُ رَشْفُ الزُلالِ وَ لو شَرِبْتُ بِحوراً
خرم آن فرخنده طالع را که چشم بر چنین روی اوفتد هر بامداد
مست میبیدار گردد نیم شب مست ساقی روز محشر بامداد
مهشید امیرشاهی از زمره مفاخری است که شایسته است، بر سَریِ جامعه ادبی ایران مورد تقدیر مجامع جهانی قرار گیرد.
از حوصلهای که صرف شنیدن اظهارات گوینده کردید سپاسگزارم.
منوچهر برومند
۱۶ فوریه ۲۰۱۳ ـ پاریس ـ دانشگاه سوربن
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد