دیر آمدی
آغوش گشودی
چه دیر
و چه نا بهنگام
دیگر رسیده ایم به انتها
اینکمان لطف و سلام و نفسِ مهربانت
درختی ست از بار تهی شده .
اول زمستان ۲۰۱۲
آلمان / رضا بایگان
**************
تو حیاط دل من
تو حیاط دل من
یه سگِ سرگردون
داره وق وق می کنه
ودوتا گربه ی لوس
اینور و انور یک حوضِ پُر از ماهی سرخ
شورو حالی دارند .
تو حیاط دل من
دختران ،
از مدرسه روگرداند
وبجای درس وکتاب
سوره ی عشق ، از بر می کنند.
پسرانِ
دلداده به چشمان سیاه
می نویسند به دیوار کلاس
آیه از دفتر عشق ،
تو حیاط دل من
همه یِ سبزی فروشانِ کنارِ بازار
گل کنارِ ریحون ،
تو سبد میزارند .
توحیاط دل من
یه گدا خنده به لب می پرسد،
بوی این لقمه ی نانی که در دست خداست
از کدام بتکده بیرون شده است؟
تو حیاط دل من
همه یِ سربازان
سرخ و خاکستری و سبز و بنفش ،
پای بی چکمه در آب کنند .
خنکایِ جاریِ نهر
سهم یکسان همراست .
تو حیاط دل من
خربزه شیرین است
و انار پر دانه
و خیاران همه سبز
هندوانه ، دلی دارد سرخ
طالبی بوی خوشی می بخشد ، به هوا .
تو حیاط دل من
سالهاست
بوی باروتی نیست .
میانه پاییز ۲۰۱۲
آلمان / رضا بایگان
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد