چشمهایت را که میبندی
اوراق دفتر آسمان
ورق میخورَد
و ماه میگذرد
بر لاجوردی پیراهنی
که روی نسیم رویاها پهن شده
عِطری سِحر انگیز و ماهتابی
و خط به خط آوازی که نوشته میشود
با سر انگشتان ِ بید
با لرزشی محسوس
خطوط درهم ِ تقدیر
و نالههای جغد شبگرد
-
دستانت را که میگشایی
تمام کبوترها در عمق احساس
لانه میسازند
و تمام قاصدکها
گونهٔ دختران منتظر را میبوسند
نسیم نسیم و صحرا صحرا
همه،
دریاست
همه آبی است
و چشمهها
نغمهپرداز ِ لطافت دستانت
بر تارهای ابریشمینی از جنس تن
و پنجره و شمعدانی
سایهای را
در بیکرانگی مرزها
و لفافههای حریر نگاه
هر شب
به استقبال میآیند
-
تنها من و خیال من میدانند
حجم این دستها
و نگاه روشن این چشمها
چقدر بیانتهاست
که تا جانم
غرق در آرامشی وسعت ناپذیر میشود
و من
هر روز
تمام اقیانوسها را
با بادبان فراخ ِ سینهاش
بر قایقی تپنده در ماهتاب
میپیمایم
در نفسهایی که زندگی است
در چشمان کسی که،
مثل هیچکس نیست
دی ماه ۱۳۹۱
نظرات خوانندگان:
شعری زیبا جهان آزاد 2013-02-24 03:02:31
|
آزاده ی عزیز شعرت زیباست، زیبا تر از شعرهای دیگری که از تو می خوانم. دنیایی زیبایی و احساس در این شعر موج می زند. این شعر از زمره ی شعرهای آسان متداول نیست. با اینهمه ترکیابات تازه و فضای تازه شعری است در خور تامل. با مهر بسیار و با امید کارهای تازه. درود برتو |
tashakor رضا بایگان 2013-02-20 08:47:38
|
با ادب و احترام
شعر را خواندم حیفم آمد که دیگران را از خواندنش محروم کنم . در صفحه خودم در فیسبوک بنهادم .
اگر این کار گناه است ، این گناه بر من ببخشاید .
زیبایی را باین بتقسیم نهاد .
شاد باشید
رضا بایگان |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد