logo





مارسل فندر لیندن

بازاندیشی نوین در بارۀ لنینیسم

ترجمه : کاووس بهزادی

دوشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۹ مارس ۲۰۰۹

lenin.jpg
برای لنین برپائی سوسیالیسم مسئلۀ صرفأ روبنائی بود. لنین نیز همچون پلخانف و کائوتسکی تفاوت بین شیوه های اجتماعی شدن در جامعۀ سرمایه داری و سوسیالیستی را نمی دانست به نظر او سوسیالیسم نه رهائی کار از اشکال سرمایه دارانه اش بلکه تطابق روبنای سیاسی بر زیربنای سرمایه داری کاملأ پیشرفته بود. او می نویسد : " آیا در اینجا روشن نیست که شکل تولید در تضاد آشتی ناپذیری با شکل مالکیت قرار دارد؟ چه بسا شکل مالکیت بطور اجتناب ناپذیری با شکل تولید همخوان می شود و بدین ترتیب اجتماعی یا سوسیالیستی خواهد شد "
با توجه به وقایع اخیر در اروپای شرقی و در اتحاد شوروی تأمل در بارۀ لنینیسم به امری الزامی بدل شده است . از نظر تاریخی در بحث پیرامون این مسئله سه موضعگیری متفاوت اتخاذ میشود . بعضی مدعی اند که لنینیسم مفید بودنش را در انقلاب اکتبر روسیه نشان داده و بدین جهت نمونۀ یکسانی ست که قابل تعمیم به جاهای دیگر می باشد . عده ایی دیگر بر این باورند که لنینیسم برای شرایط روسیه و در آغاز این قرن مناسب بوده ، ولی برای کشورهای دیگر و در شرایط کنونی مناسب نیست و بالاخره گروهی بر این نظرند که لنینیسم حتی درشرایط پیشاانقلابی آغازاین قرن نطفه های انحراف استالینی را در خود حمل می کرد ، از این رو بایستی تحت هر شرایطی قاطعانه کنار گذاشته شود.
بظاهر این موضعگیریها از یکدیگر بسیار متفاوتند، ولی در برگیرندۀ دو فرض مشترکند، هر سه از این حرکت می کنند که اولأ تئوری لنین کم یا بیش واحد منسجمی است که بایستی در کلیتش مورد قبول یا انکار قرار گیرد، ثانیأ اینکه سیاست بلشویکی زیر سلطۀ تزاریسم نتیجۀ مستقیم تئوری لنینی بود ( بلشویسم و لنینیسم مترادف در نظر گرفته شده ) . در این نوشته من می خواهم این دو برداشت را از نزدیکتر مورد بررسی قرار دهم . بدین منظور تلاش خواهم نمود جایگاه تئوری لنین را ( روش تحلیل نظریه آگاهی پرولتری و حزب انقلابی لنین مورد تاکید من قرار دارد ) در بستر ماتریالیستی ـ تاریخی اش مشخص کنم . امیدوارم که یک رشته از مهم ترین تناقضات درونی آنرا نشان بدهم و سرانجام می کوشم اثبات کنم که عملکرد بلشویکی به هیچ وجهی لنینی نبود، بدین سان با نقد دو پیش فرض بحث کنونی در باره لنینیسم تلاش خواهم کرد چند نتیجه گیری را بطور خلاصه صورت بندی کنم .
( 1 ) جایگاه تاریخی لنینیسم .
برای درک پیدایش و تکامل لنینیسم ضروریست آن بستر تاریخی را که در آن این نظریه شکوفا شد ، بررسی کنیم . جامعه و دولت روسیه تحت حاکمیت تزاریسم آمیخته ایی از عناصر اروپائی و آسیائی را نشان می دهند . تاریخ نگاران در مورد اینکه تاچه حد می توان روابط اجتماعی تزاریسم را فئودالیستی خصلت بندی کرد ، اتفاق نظر ندارند . در این مورد که جامعۀ سنتی روسیه با مراحل تکاملی بسیار متفاوتی از دورۀ مغول ها به بعد را نمی توان بساده گی بعنوان یک وجه " عادی " فئودالیسم در نظر گرفت ، اتفاق نظر دارند . این نظر در متنی از نظرات گوناگون قابل فهم است. ( 2 ) در عین حال روشن است که یک دولت از ابتدا بسیار تکامل یافته با ذات استبدادی ، نشانگر یک مشخصه آسیائی است .
از قرن 17 نیازمندی فزاینده به دولتی که در بازار جهانی توانائی رقابت داشته باشد، نمایان شد. اولین نشانه های این روند سیاست اصلاحات پتر کبیر در جهت ابجاد یک دولت مطلقه بود. از طرفی با تشدید وابستگی دهقانان امکانات مالی و کالائی لازم را فراهم کند و از طرف دیگر با بکارگیری این امکان مالی به بنای شهرها، کانالها، بندرها و خیابانها، استخراج معادن، برپائی مانوفاکتورهائی مختص ارتش و جزب نیروی کار اقدام کند.
این سیاست در راستای دولت مطلقه پس از پتر کبیر ادامه یافت. اما معلوم بود که در بازار جهانی به موفقیت بزرگی نائل نمی شود. صنعتی شدن انگلیس از 1780، فرانسه از 1830، آلمان از 1848 و همینطور ایالات متحده، پائین بودن بارآوری کار را در روسیه به وجه دردناکی نشان می داد. اگر دولت تزاری نمی خواست به یک موقعیت استعماری تقلیل یابد، فقط یک امکان باقی می ماند، بالا بردن فزایندۀ بارآوری کار توسط صنعتی شدن اجباری. از همان آغاز روشن بود که روسیه با توجه به بالا بودن انباشت سرمایه در اروپای غربی و آمریکای شمالی " راه انگلیسی " را نمی تواند طی کند. " راه پروسی " نقطۀ عزیمت دولت تزاری برای رهائی دهقانان در 1861 بود. اما دو عنصر مرکزی " راه پروسی " یعنی رهائی دهقانان و دخالت گری دولت در جامعۀ روسیه تأٌثیرات متفاوتی داشتند و بدین ترتیب " راه پروسی " برای روسیۀ تزاری غیر عملی بود. تناقض بین بخش های صنعتی و کشاورزی تعمیق یافت. از طریق روشهای ابقائی صنعتی سازی یعنی وارد کردن اشکال رشدیافتۀ روابط سرمایه داری یک مجموعۀ صنعتی که از نظر فنی پیشرفته بود توانست در روسیه پا بگیرد. اما پیش شرطهای اصلی اقتصادی و اجتماعی لازم وجود نداشت. سیاست صنعتی سازی تزاری بر عکس موجب تشدید عقب مانده گی آن بخش اجتماعی می شد که منبع مالی این روند را تأمین می کرد : یعنی کشاورزی . از آنجا که کشاورزی تنها منبع تأمین مالی ماشین آلات صنعتی بود، ماشین آلاتی که کشاورزی بندرت از آنان نفعی می برد ، منطقاً عقب مانده گی اش در بازار جهانی افزایش می یافت .
صنعتی شدن اجباری هم به ضرر کارگران بود و هم دهقانان . و ظهور نشانه های رکود روند اقتصادی سرنوشت مشترک دو طبقه را رقم زد. ریشه های اصلی انقلاب 1917 در اینجا نهفته است .
( 2 ) جایگاه تاریخی لنینیسم
این بستر اجتماعی ـ اقتصادی که بطور خلاصه تشریح شد، زمینه ساز جنبش انقلابی روسیه بود. عقب افتاده گی نسبی اقتصادی و اجتماعی روسیه و همزمان ادغام آن در بازار جهانی سرمایه داری آمیختۀ چند رنگی از مراحل متفاوت فرهنگی پدید آورد که انگلس آنرا : " ملقمۀ فکری نادر و ناممکن " ( 3 ) خواند. جنبش انقلابی در درجۀ اول تقریبأ منحصر به روشنفکران می شد که در دورۀ پس از 1861 در موقعیت نامشخصی قرار داشت. امنیت قدیمی در آستانۀ از بین رفتن بود و رشد دشوار اقتصادی نیز تضمین های اندکی را جایگزین آن امنیت قدیمی می کرد. گروههای بزرگ روشنفکری آغاز به درک رکود اجتماعی کرده و رادیکال شدند. مناقشات بین روشنفکران انقلابی پیرامون امکانات رشد جامعۀ روسیه بطور عمده بوسیله خصلت نیم اروپائی و نیم آسیائی تزاریسم مشخص می شد : آیا روسیه می بایستی راه کشورهای اروپای غربی را دنبال کند ( آنطور که " کشورهای باختر " می خواستند ) یا می بایستی راه تاریخی خاص خودش را در پیش گیرد، راه ویژۀ جماعت های کشاورزی روسی ، یعنی ابشچین ها . شکلی که اسلاو دوستان آرزو می کردند. در سال 1862 ، سازمانی از روشنفکران زنلیاولیا تأسیس شد. اعضای آن ( نارودنیک ها یا خلقیون ) می خواستند با خلق یکی شوند. اما در عین حال این سازمان جدا از توده ها می خواست بجای آنان عمل کند . در اثر سرکوب فزایندۀ دولت دردهۀ هفتاد نارودنیکها در سال 1879 به دو فراکسیون تجزیه شدند : نارودنیا ولیا ( ارادۀ خلق ) و چورنی پیردل ( واحد سیاه ) این سازمان آخری " یکی از نطفه های سوسیال دمکراسی " روسیه بود. ( 4 )
در دهۀ هشتاد جریانهای تروریستی پس از متلاشی شدن نارودنیا ولیا بوسیلۀ پلیس تزاری از هم پاشیده شدند. در همان زمان پیشروی اجباری و حاد صنعتی شدن همراه با فلاکت بسیار و همچنین مبارزۀ فزایندۀ کارگران روح جدیدی در اختلافات فکری روشنفکران انقلابی دمید، نظریاتی که رنگ مارکسیستی داشتند، محبوبیت یافتند. در سال 1872 اولین قسمت " کاپیتال " به روسی انتشار یافت، نارودنیکها این اثر را به شکلی خاص و بعنوان کیفرخواست اخلاقی بر علیه سرمایه داری نه بعنوان تلاشی برای یک تحلیل علمی درک می کردند، تفسیر بعدی در دهه های هشتاد و نود تحت تأثیر کمون پاریس، اعتصاب کارگران بندر در انگلیس، سرکوب نارودنایا ولیا و پیروزی انتخاباتی سوسیال دمکراسی در آلمان انجام گرفت. بخشی از روشنفکران ابشچین ها را بعنوان پایۀ جامعۀ آتی در نظر نمی گرفتند، بر عکس بر این باور بودند که سوسیالیسم تنها پس از یک دورۀ تکامل سرمایه داری امکان پذیر خواهد بود. این تغییر موضع امکان نزدیکی این روشنفکران را به برنامه سوسیال دمکراسی انترناسیونال دوم فراهم می کرد. بدین ترتیب نوع جدیدی از مارکسیسم روسی که آمیخته ای از سنت روشنفکران روسی و سوسیال دمکراسی آلمان بود ، تولد یافت. پلخانف نمونۀ بارز مارکسیسم نوین روسی که در دوره قبلی به نارودنیکیها تعلق داشت تحت تأثیر آلمانی ها بود. " و یک نسل کامل از مارکسیست های روس را پرورش داد ." ( لنین ) پلخانوف نظریه مارکس را نه بعنوان محصول تاریخی تکامل جامعه ، بلکه بعنوان " ایدۀ نبوغ آمیز " در نظر می گرفت، بطور عمومی می توان گفت که او بر این باور بود که عقاید انسانها، در کنار تاریخ همانگونه که هست موجودیت دارند و کم یا بیش آنرا منعکس می سازند. او می نویسد : " از نقطه نظر مارکسیستی ایده آلهای متفاوتی، پست و والا، درست یا نادرست وجود دارند " ( 5 ) برای پلخانف مارکسیسم کاملترین انعکاس واقعیت ـ نمونۀ تکامل عمومی نیروهای مولده است، سوسیالیسم داروینیسم به شیوۀ کائوتسکی. این تفسیر نمونه وار پلخانف از مارکسیسم را در حوزه های متفاوتی می توان دید .
1- پلخانف می پنداشت که تمامی جوامع باید دورانهای تکامل را بطور یکسان از سر بگذرانند، او توجهی به تکامل ناموزون و تأثیرات متقابل در مقیاس جهانی نداشت .
2 - درک پلخانف از دیالکتیک شکل و محتوا به هیچ وجه بهتر از کائوتسکی نبود و در این واقعیت بیان می شد که او خصلت دوگانه کار مولد در سرمایه داری را به رسمیت نمی شناخت، کار مجرد تولید کننده ارزش و کار مشخص آفرینندۀ ارزش مصرف .
3 - پلخانف از آن جهت که بین کار مشخص و مجرد را درک نمی کرد، خصلت ویژۀ شکل گیری جامعه سرمایه داری را نیز نمی دید . به باور او تمایز بین شکل بندی های اجتماعی نتیجۀ روابط مالکیت است. به همین دلیل پلخانف می پنداشت که آگاهی طبقاتی پرولتری نه از درون و خود کارخانه ها بلکه فقط از خارج و از طریق " آموزش " بوجود می آید. در اینجا نیز او تئوری انفلابی را بعنوان چیزی که در مجاورت تاریخ و مبارزه طبقاتی قرار دارد، می بیند.
4 از نظر پلخانف روشنفکران می بایستی طبقه کارگر را رهبری و ضرورتهای مبارزۀ سیاسی را به آنان آموزش دهند. دید گاههای پلخانف تفکر تمامی جناحهای سوسیال دمکراسی را حتی کسانی را که مواضع اشان بعضاً با او تفاوت داشت تحت تأثیر قرار داد. ( مثل بوخارین ) که مارکسیسم غیر دیالکتیکی پلخانف را در خطوط اساسی اش تأیید می کرد ( 6 ) .

تناقضات تئوری لنین
لنین هر گاه لازم دید در تغییر موضع تردیدی نمی کرد. بین 1893 و 1924 او دیدگاههای نظری اش را در مورد مسئله ارضی، تاکتیک حزب کارگری، دولت و دیکتاتوری پرولتاریا در کشورهای کم رشد یافتۀ سرمایه داری تغییر داد، علی رغم این اصلاحات لنین برداشت ویژۀ خودش را از مارکسیسم که در خطوط اساسی از پلخانف گرفته شده بود حفظ کرد. حتی در سال 1921 او هنوز می پنداشت که آموزشهای پلخانف در عرصۀ فلسفه " در تمامی ادبیات جهانی مارکسیستی بهترین " می باشد . ( 7 ) بدینسان لنین پاره ای از اشتباهات روش شناسانه پلخانف را بکار برد. ( 8 ) لنین نیز مارکسیسم را علم طبیعی جامعه می دانست. او همچنین دیالکتیک شکل و محتوا را درک نمی کرد و تفاوت بین کار مجرد و مشخص را نمی فهمید. لنین سوسیالیسم علمی را دست آورد مستقل روشنفکران انقلابی ، جدا از مبارزات " خود انگیخته " کارگران می دانست. ( 9 )
بر اساس این اشتباهات روش شناسانه تفکر لنین حاوی یکسری ارزیابی های نادرست بود :
1- برای لنین برپائی سوسیالیسم مسئلۀ صرفأ روبنائی بود. لنین نیز همچون پلخانف و کائوتسکی تفاوت بین شیوه های اجتماعی شدن در جامعۀ سرمایه داری و سوسیالیستی را نمی دانست به نظر او سوسیالیسم نه رهائی کار از اشکال سرمایه دارانه اش بلکه تطابق روبنای سیاسی بر زیربنای سرمایه داری کاملأ پیشرفته بود. او می نویسد : " آیا در اینجا روشن نیست که شکل تولید در تضاد آشتی ناپذیری با شکل مالکیت قرار دارد؟ چه بسا شکل مالکیت بطور اجتناب ناپذیری با شکل تولید همخوان می شود و بدین ترتیب اجتماعی یا سوسیالیستی خواهد شد " ( 10 ) روبنای بورژوائی سرمایه داری پیشرفته بایستی با زیربنائی که هم اکنون سوسیالیستی است، انطباق یابد ـ طبق نظر لنین این مبنای سوسیالیسم است ( این امر بیانگر این واقعیت است که پذیرش داوطلبانۀ سازماندهی کار تایلوریستی پس از 1917 از طرف لنین اتفاقی نبود، بلکه نتیجۀ مستقیم نظریه ای بود که اساساً برپایۀ بی تفاوتی پروسۀ کار از نظر سیاسی بود )
2- از آنجائی که برای لنین انقلاب سوسیالیستی مسئله ایی روبنائی بود، او برای طبقه کارگر هیچ امکانی نمی دید که بتواند از حوزۀ تولید به نظرات سیاسی در مورد جامعه برسد. بنابر این سوسیالیسم علمی می بایستی توسط روشنفکران انقلابی از خارج بداخل کارگران برده شود . به اعتقاد او بورژوازی و سوسیال دمکراسی رادیکال برسر محتوای آگاهی طبقۀ کارگر درگیر جنگند . " اگر مسئلۀ تدوین یک ایدئولوژی مستقل ازطرف توده های کارگر در جریان جنبش شان منتفی است سوأل را می توان اینگونه طرح کرد : ایدئولوژی بورژوائی یا سوسیالیستی " ( 11 )
وظیفۀ خاص روشنفکران سوسیالیست خنثی کردن تأثیر ایدئولوژی بورژوائی است. اگر انقلابیون تبلیغ را به بورژوازی واگذار کنند ، طبقۀ کارگر " تحت تابعیت ایدئولوژی بورژوائی قرار می گیرد " ( 12 ) بدینسان طبقۀ کارگر در سرمایه داری هم گرایش به بورژوا مآب شدن دارد " جنبش کارگری جدا از سوسیال دمکراسی سطحی و به طور الزامی به بورژوامآبی سقوط می کند : اگر طبقۀ کارگر صرفاً به مبارزۀ اقتصادی بپردازد، استقلال سیاسی اش را از دست می دهد و به دنبالچۀ احزاب دیگر تبدیل می شود و به این دستاورد بزرگ که " رهائی کارگران بایستی نتیجۀ فعالیت خود آنان باشد خیانت می کند ." ( 13 ) دو مسئله که طی این جملات بطور قابل توجهی در نگاه اول همان طور که قبلاً به آن اشاره شد یعنی تناقض بزرگی را که لنین بدان دچار بود نشان می دهد ، وقتی که لنین می گوید طبقۀ کارگر تنها زمانی می تواند خود را رها کند که خود را تحت تابعیت یک اندیشۀ اساساً بورژوائی قرار دهد. در مرحلۀ دوم نقصان بینش ماتریالیستی در این استدلال که : موفقیت یا عدم موفقیت نقشه های انقلابی ، نه تابعی از تکامل مادی جامعه ، بلکه بیشتر وابسته به اراده و فداکاری روشنفکران انقلابی است. انقلاب به مسأله ای فنی که بستگی به تعهد اخلاقی غیر کارگران داشت تقلیل می یابد.
3 - نگرش لنین به تاریخ به عنوان یک روند خطی خود را به این شکل نشان می دهد که او تحلیل اقتصادی مارکس در کتاب " سرمایه " را همچون وقایع نگاری سرمایه داری می فهمید : مراحلی را که مارکس از لحاظ منطقی از یکدیگر تفکیک می کند ( تولید سادۀ کالائی باز تولید گسترش یافته و غیره ) به اشتباه بعنوان مراحلی تاریخی می پندارد که در واقعیت بطور ضروری یکی پس از دیگری می آیند. این موضوع به ذهن لنین خطور نمی کند که این مراحل ممکن است در یک کشور بطور همزمان وجود داشته باشند وآن هم آنطور که در واقع نیز وجود دارند.
اشتباهات روش شناسانه لنین طبیعتاً پی آمدهای عمیقی برای تحلیل های اجتماعی او داشتند. این مسئله بطور روشنی در " تکامل سرمایه داری در روسیه " اثری که بطور وسیعی مورد تحسین قرار گرفته است، مشاهده می شود. در این کتاب که انتقاد به نارودنیکها را می پردازد، لنین قصد دارد نشان دهد که سرمایه داری در آن زمان در روسیه بخوبی تکامل یافته است. برای اثبات این امر او تحقیق مبسوطی در مورد بازار داخلی روسیه انجام داد، او می پنداشت که هر کشوری الزاماً مراحل یکسانی را طی می کند و از این جهت مستقلاً مورد بررسی قرار می گیرد، این تصور موجب شد که او موکداً نقش بازار جهانی و دولت تزاری را نادیده بگیرد. ( 14 ) ما در بالا دیدیم که چنین تجریدی غیر ممکن است، چرا که صنعتی شدن روسیه تواماً تحت تأثیر بازار جهانی و دولت مطلقه انجام گرفت. بدین ترتیب طبیعی بود که او رشد اقتصادی روسیه را نادیده بگیرد. از آنجائی که او مراحل منطقی تحلیل مارکس را بعنوان دوره های تاریخی واقعی می انگاشت نتوانست دریابد که روسیه آمیخته ای رنگارنگ و گسترده از اشکال اقتصادی در حال گذار بین شیوه های قدیم پیشا سرمایه داری و شیوه های نوپای سرمایه داری است . لنین با توجه به اسلوب قالبی اش تمامی اشکال موقتی در حال گذار را با جلوه های رشد سرمایه داری درهم آمیخت. سرانجام به این نتیجه رسید که شیوۀ تولید سرمایه داری از زمان رهائی دهقانان در سال 1861 در روسیه وجود داشته است. او بیش از نیمی از جمعیت 6، 125 میلیونی روسیه ، یعنی 7، 63 میلیون نفر را بعنوان کارگر یا نیمه کارگر ارزیابی کرد. جمعبندی لنین این بود که روسیه مدتها قبل از 1914 کشوری سرمایه داری بوده است. ( 15 ) برای هر کسی که تا اندازه ایی با تاریخ اقتصادی آشنائی دارد روشن است که این تصویر کاملاً غلطی از مناسبات اجتماعی واقعی روسیه می باشد .
می توان درک کرد که چرا لنین برای مدت طولانی از ارزیابی آشکارا نادرستش جمعبندی نمی کرد. چرا که پیامد مستقیم سرمایه داری بودن جامعۀ روسیه چیزی جز دردستور روز قرار دادن انقلاب پرولتری نمی توانست باشد. اما لنین تا1917 این نتیجه گیری را تأیید نکرد. در تمامی این دوره یک شکاف و یک تناقض بین تحلیل طبقاتی او و دیدگاه استراتژیکش وجود داشت ، منتها پس از شروع جنگ جهانی اول لنین دیگر نتوانست رابطه در هم تنیدۀ جهانی بین اقتصاد و سیاست را انکار کند و اهمیت بازار جهانی را در ارزیابی های خود مورد توجه قرار داد. نتیجۀ این پروسۀ یادگیری را میتوان در اثر معروف او " امپریالیسم بعنوان بالاترین مرحلۀ سرمایه داری " مشاهده کرد. لنین به دلیل تفسیرهای پیوسته نادرست خود از مارکس امپریالیزم را بعنوان یک مرحله مشخص تاریخی در تکامل شیوۀ تولید سرمایه داری، بلکه بعنوان یک " مرحلۀ " نوین که بعد از سرمایه داری " متعارف " که مارکس تحلیل کرده بود، فرا می رسد در نظر گرفت.
امپریالیسم به عنوان چهارمین و بالاترین مرحله به توالی ساده انگارانۀ اقتصاد طبیعی ، اقتصاد سادۀ کالائی و اقتصاد سرمایه داری اضافه می شود. لنین بر صحت تحلیل اش از این عالی ترین مرحله بطور کامل مطمئن نبود، او در یک جا از امپریالیزم و سرمایه داری انحصاری و در جای دیگری از سرمایه داری دولتی و سرمایه داری انحصاری دولتی سخن به میان آورد. در عین حال او بر این باور بود که درهم تنیدگی تراست های صنعتی ، سرمایه بانکی و دولت آمادگی مستقیم اقتصادی برای سوسیالیسم را فراهم می کند. امپریالیزم شاید هنوز در جهت منافع انحصارات عمل می کرد، اما مبنای علمی برای انتقال مستقیم به سوسیالیسم را نیز در خود داشت. " هنگامی که از یک واحد بزرگ به واحدی غول آسا تبدیل شود که بر طبق برنامه و بواسطۀ محاسبۀ دقیق انبوهی از اطلاعات ، رساندن مواد خام اولیه برای ده ها میلیون نفر را سازماندهی کند، وقتی انتقال این مواد خام ... بطور منظم سازماندهی شود، وقتی از یک حوزۀ مرکزی تمام مراحل متوالی تکمیل مواد تا تولید متنوع ترین فرآورده های نهائی نظم داده شود، وقتی توزیع این محصولات به ده ها تا صدها میلیون مصرف کننده بر مبنای یک برنامۀ واحد انجام گیرد ..بر این مبنا ما آشکارا با اجتماعی شدن تولید سروکار داریم، که روابط مالکیت خصوصی و اقتصاد خصوصی چون پوسته ای خواهند بود که دیگر با محتوای خود همخوانی ندارد. " ( 16 ) در اینجا نیز لنین تمایزی میان اجتماعی شدن سرمایه داری و اجتماعی شدن سوسیالیستی قائل نمی شود. بدین ترتیب سلسله مراتب کارخانه ای با روند های تولید بیگانه کننده و غیره در سوسیالیسم نیز به بقای خود ادامه می دهند .
نتایج این نظرگاه غیر سیاسی از اجتماعی شدن به شکل عجیبی در کتاب " دولت و انقلاب " لنین آشکار می شوند. در این اثر دولت بورژوائی به دو بخش تقسیم می شود : بخش سیاسی سرکوب گر و بخش اقتصادی ـ اداری : " بخش سیاسی ـ سرکوب گر ( ارتش ، پلیس و غیره ) بایستی توسط طبقۀ کارگر در هم شکسته شده و بدیل سیاسی آن جنبش شورائی ست. بخش اقتصادی آن ( بانک دولتی و غیره ) پس از انقلاب حفظ و تحت کنترل کارگران قرار می گیرد. در نتیجه تمامی کشور نهایتاً به یک کارخانه تبدیل می شود، تمامی جامعه به یک دفتر و یک کارخانه بدل می شود با کار برابر و مزد برابر " ( 17 ) پیوند بین پایۀ سرکوب گر و پایۀ اقتصادی دولت بورژوائی برای لنین ناروشن می ماند. فقدان درک روشن در مورد ساختار سلسله مراتبی و دیوان سالارانه دولت بورژوائی از طرف لنین این نتیجه گیری را تسهیل می کرد. ( حمله لنین به دیوان سالاری، حمله به تشکیلات دیوان سالارانه چون موضوعی در خود نبود، او به تنبلی یا رشوه خواری دیوان سالاران مشخص حمله می کرد )نتیجۀ این افکار عمومی تر با نظریه سازماندهی لنین چه بود ؟ او خطوط اساسی موضع خودش را در مورد وظایف و سازمان سوسیال دمکراسی در چالش های نظری با فراکسیون " اکونومیست ها " ، با منشویکها و بعضاً نیز در بحث با تروتسکی و لوگزامبورگ یعنی فراکسیون چپ تکامل بخشید. مهم ترین نگرگاههای تئوری سازمانی لنین در یک سری از آثارش که پس از پایان قرن علنی شدند، دیده می شود، اگر چه او بعدها تغییراتی در این نظرات داد. مهم ترین این آثار عبارتند از " از کجا آغاز کنیم ؟ " ، " چه باید کرد؟ " و " نامه به یک رفیق پیرامون وظایف سازمانی ما ". در تمامی این نوشته ها ما بازگشت نوین ایده های کائوتسکی را مشاهده می کنیم که تئوری یک کلیت مستقل را می سازد که فراتر از جنبش طبقاتی است. لنین کاملاً بدرستی تاکید می کرد که مبارزۀ اقتصادی طبقه کارگر می بایستی با تئوری سیاسی انقلابی تلفیق شود، اما او این تلفیق را بعنوان پیوند دو جزء کاملاً مستقل از یکدیگر می انگاشت. شرکت در مبارزۀ اقتصادی برای لنین ابزار سادۀ جلب اعتماد طبقۀ کارگر محسوب می شوند ، تلاشی بود برای همگام شدن با پویائی مبارزۀ اقتصادی تا آنرا از لحاظ سازمانی به یک مبارزۀ سیاسی ارتقا ء بدهد . وظایف حزب انقلابی تکنیکی و تبلیغاتی بود. مسئله مرکزی برای لنین گسترش هر چه بیشتر نظرات سوسیال دمکراسی بود . بهترین راه برای ارتقاء خودآگاهی سیاسی طبقۀ کارگر انتشار افشاگری های سیاسی و اقتصادی در یک نشریه سراسری و پر خواننده در روسیه است. لنین مشخصات انقلابی نمونه را با این تاکید نشان می دهد که : " ایده آل یک سوسیال دمکرات و نه یک پشت میز نشین یک اتحادیه اینست که سخنگوی خلق باشد در اینکه نسبت به تمامی جلوه های خود عنانی و سرکوب، در هر کجا که ظهور کنند و هر طبقه و لایه ای را که در بر بگیرند واکنش نشان دهد، در اینکه در تمامی این جلوه ها تصویر کامل خودعنانی پلیس و استثمار سرمایه داری را نشان دهد، در اینکه در هر چیز کوچکی برای نشان دادن اعتقادات سوسیالیستی و مطالبات دمکراتیک خود در برابر جهانیان استفاده کند برای اینکه برای تمامی مردم اهمیت تاریخی جهانی مبارزه رهائی بخش پرولتاریا را روشن سازد. " ( 18 )
وظیفۀ حزب در این است که شرایط مساعدی را برای سخنگوی خلق شدن فراهم کند. از این جهت یک دستگاه خوب روغن کاری شده و کاملاً موثر لازم است، که لنین کاملاً منطقی و غالباً از آن بعنوان یک ماشین یاد می کند. حزب از تمامی اشکال طرز فکر عقلائی بورژوائی همچون تخصص، تقسیم کار و سلسله مراتب استفاده می کند . .. کمیته مرکزی در رأس تمامی ارتباطات را دردست می گیرد و تضمین می کند که " تمامی چرخ دنده ها و چرخ های ماشین حزبی " ( 19 ) بدرستی با هم چفت شوند. برای لنین این واقعیت که در نتیجه سرکوب تزاری ، انتخاب آزاد رهبری و رساندن اطلاعات جامع به تمامی اعضا غیر ممکن می شود اهمیتی نداشت. برای لنین " تدابیر سیاسی کاملاً مخفیانه، گزینش دقیق اعضا، سازماندهی انقلابیون حرفه ای " ، " امر مهم تری " از " دمکراتیسم " بود، از نظر او " اعتماد رفیقانه مطلق انقلابیون بیکدیگر " مهم بود. بی لیاقتی رهبری مرکزی می بایست از طریق " نفوذ رفیقانه " حل می شد، در غیر این صورت سرنگونی بعنوان اقدامی فوق العاده راه چاره بود . ( 20 )
این گفته ها نظرات ما را تائید می کند که نظرات لنین آمیزه ای از سنت های کائوتسکیستی و نارودنیکی می باشند. نظر مارکسیستی ـ آلمانی انتقال افکار انقلابی از خارج به داخل با مفهوم روسی سازمان مخفی نخبه گان ترکیب شده است. ( 21 ) موضوع اصلی نارودنیکی در این فراخوان لنین منعکس شده است : " به ما یک سازمان از انقلابیون بدهید ، تا روسیه را نجات دهیم " . ( 22 ) یا وقتی که می گوید : " ما اما نیاز به یک سازمان نظامی از عناصر مخفی داریم " ( 23 ) بدین ترتیب نباید تعجب کرد که لنین " برپائی " سازمانی از انقلابیون را که بخوبی یا حتی بطور غیر قابل مقایسه ای بهتر از سازمان زمیلیا ای ولیا باشد وظیفۀ سوسیال دمکراسی می انگاشت . به عقیدۀ لنین تنها اشتباه بزرگ نارودنیکی آن بود که " به نظریه ای اتکا داشتند که در اصل یک نظریه انقلابی نبود " ( 24 ) از آنجائی که افکار لنین نه از روابط مادی بلکه از ایده های قائم به ذات نشأت می گرفتند ، برایش دشوار نبود که نظرات نارودنیکی را رد ، اما در عین حال از الگوی سازمانی آنها نمونه برداری کند . در این کار او از این واقعیت غافل بود که بین مفهوم سازمان نظامی زمیلیا ای ولیا و نظرات تروریستی و مخقی گرایانه آنها ارتباط مستقیمی وجود دارد.
لنین پس از 1902 پاره ای از خطوط نظریه ی حزبیش را تغییر داد. او یکی از اجزای استدلایش را در اثنای دومین کنگره ( در سال 1903 ) بعنوان نتیجۀ شیوۀ رأی دادن نمایندگان که به عقیدۀ او ناشی از موقعیت طبقاتی آنان بود عوض کرد . به نظر او جناح انقلابی ـ کارگری به بلشویک ها رأی دادند، در حالی که جناح روشنفکری ـ فرصت طلب به موضع منشویکی گرویدند . در حقیقت این منازعه ایی بود " بین روحیه دمدمی مزاجی روشنفکرانه و روحیۀ تزلزل ناپذیر پرولتاریا، بین فرد گرائی روشنفکرانه و همبستگی پرولتری " ( 25 ) از آنجائی که لنین در نظریه اش روشنفکران را بعنوان حاملان سوسیالیسم علمی قلمداد می کرد، دچار تناقض جدیدی می شد . طبقۀ کارگر بخودی خود نمی تواند به یک آگاهی انقلابی دست یابد ، اما همزمان تضمین داده می شود که حزب مواضع انقلابی اتخاذ می کند.
دومین تغییر مهم هنگامی صورت گرفت که لنین با توجه به تجاربش طی انقلاب شکست خوردۀ 1905 و موضعگیری فرقه گرایانه بسیاری از بلشویک ها در بارۀ شوراهای کارگری به جدی گرفتن شوراها پرداخت. هر چند که لنین شوراها را همچون ارگانهای بورژوائی در نظر گرفته بود اما در اولین سال ها ضرورت برقراری ارتباط بین حزب و جنبش شورائی را مطرح کرد . این ارتباط پیامدهائی برای ساختار درونی حزب در بر داشت. لنین قبل از هر چیزی مدافع سانترالیسم دمکراتیک با آزادی اظهار نظر و اتحاد عمل بود. ( 27 ) یک دورۀ بعد لنین پذیرفت که در " چه باید کرد؟ " در مورد پاره ایی از مسائل اغرا ق کرده است. با وجود این او بر این اعتقاد استوار بود که آگاهی انقلابی بایستی از خارج به داخل کارگران وارد شود. از این نظر پذیرش اصل سانترالیسم دمکراتیک نه تجدید نظر اصولی موضع اش در مورد حزب، بلکه صرفاً وسیله ایی برای جلوگیری از جدائی حزب از طبقه و ناتوانی آن از اجرای نقش رهبری سیاسی بود تفاوت بین عملکرد بلشویکی و نظریۀ لنینی .
بین تاریخنگاران در مورد اینکه بلشویسم و لنینیسم با یکدیگر هیچگاه همانند و یکسان نبوده اند اتفاق نظر گسترده ای وجود دارد. چرا که " بلشویک ها از همان ابتدا جمعی از شخصیت های در تبعید و در داخل روسیه بودند که اغلب نظراتشان با لنین و مارکسیسم ارتدکس که او مدعی دفاع از آن بود ، در تضاد قرار داشت. ( 28 ) بین نظرات لنین در بارۀ سازمان و عملکرد تشکیلاتی بلشویک ها شکاف عمیقی وجود داشت. اجازه دهید پاره ایی از آنها را در اینجا برشمارم :
1 - به عقیدۀ لنین روشنفکران می بایستی نقش تعیین کننده ایی در روند یادگیری طبقه کارگر بازی کنند. به باور او می بایستی حزب اتحادی از روشنفکران باشد که کارگران را بسوی خود جزب می کند و آنان را از لحاظ سیاسی آموزش دهد. اما تجربۀ تاریخی نشان داد که رابطۀ بین کارگران و روشنفکران در روسیه بسیار پیچیده تر است. منابع بسیاری از جمله خاطرات کارگزاران حزبی نشان می دهد که پایۀ حزب اساساً همواره از کارگران حزبی تشکیل می شد. روشنفکران هنگام اعتلأ مبارزات به جنبش می پیوستند و در مرحلۀ آغاز شکست آنرا ترک می کردند. چند نقل قول از خاطرات بلشویک قدیمی الکساندر شلیاپنیکوف ( منتشر شده در سال 1922 ) ترسیم گر این امر می باشد :
"کمبود روشنفکران یکی از مشخصات بارز کار حزبی در دورۀ قبل از جنگ بود. خروج روشنفکران که در 1906 و 1907 آغازشد، منجر بدان شد که اعضاء فعال و کارمندان رسمی حزب و غیره از کارگران تشکیل شود. از روشنفکران بقدری کم باقی مانده بود که به سختی می شد نیاز فراکسیون دوما و روزنامه را برآورده کرد "
" ... بجای جوانان دانشجو و روشنفکران در سال های 1903 تا 1905، در سالهای جنگ فقط کارگران جلب نظر می کردند . ( در تجمعات و امثالهم ) حضور روشنفکران نادر بود، از روشنفکران قدیمی حزب فقط تعداد اندکی باقی مانده بودند که ارتباط خود را با کارگران حفظ کرده بودند . "
" ... این وضع از سال 1916 به بعد دوباره تغییر کرد: تغییر روحیات مردم و رشد مخالفان حتی در صفوف بورژوازی، شمار نه اندکی از دانشجویان فعال را به صفوف ما راند " ( 29 )
این الگوی روشنی است : در سالهای 1905ـ1903 و 1916ـ 1917 که جنبش رو به پیشرفت بود با هجوم گسترده ایی از روشنفکران به حزب مواجه هستیم، در دوره های میانی ارتجاع و ضد انقلاب، روشنفکران بیرون از حزب باقی ماندند. حزب بلشویک موفقیت خود را نه مدیون روشنفکران ( به استثنای تعداد محدودی بخصوص خود لنین ) بلکه مدیون کارگران آموزش یافته سیاسی بود که شلیاپنیکوف از آنان بعنوان " کارگران روشنفکر " یاد می کند .
2 - تا چه حد حزب بلشویک از گروهی از " مبارزان آبدیده " تشکیل می شد ؟ تحقیقات تاریخی " باز تولید " فزاینده ای از اعضای حزب را در میان جناح بلشویست سوسیال دمکراسی نشان می دهد. تحقیقی پیرامون یک دوره تا 1907 به این نتیجه می رسد که : " از لحاظ سازمانی منشویکها نسبت بزرگتری از اعضای ثابت و دائمی داشتند، در مورد بلشویک ها جابجائی اعضاء بیشتر بود. " ( 30 ) ( در ضمن باید گفت ، که دلیل موقعیت برجسته لنین در حزب بخاطر آن بود که لنین از همان آغاز تجسم ادامه کاری حزب بود )
وقایع 1917 در عمل ایدۀ یک سازمان کوچک منسجم از روشنفکران فوق العاده با تجربه را بطور قطعی باطل ساخت . افزایش اعضا بیش از اندازه سریع و قابل توجه بود. بر اساس داده های آنیکیف ( 31 ) شمار اعضای کمیته پتروگراد که در اوائل مارس 2000 نفر بود در اولین روزهای اکتبر به 49478 نفر افزایش یافت ، در مسکو از 600 نفر در مارس به 15000 نفر در پایان ماه ژوئیه رسید ، در ایوانوو ـ وسند سنسک شمار اعضای حزب حتی از 10 نفر در اوائل مارس به 5871 نفر در اوائل دسامبر رسید. آشکارا مسلم است که تحت چنین شرایطی ساختارهای لنینیستی که انضباط و مهارت زیادی را می طلبیدند نمی توانستند موجود باشند .
3 - بنا به نظر لنین بهترین راه برای سازمان دهی، برای جلب حمایت از مواضع سازمانی وجود نشریات بود ( نشریه بعنوان سازمانگر ) . اما این نظر در عمل نتیجۀ قابل ملاحظه ای به بار نیاورد. در ژوئیه 1917 حزب 41 روزنامه و مجله منتشر می ساخت که 27 عدد از آنها به روسی و 4 عدد دیگر به زبان اقلیت ها ( گرجی ، لهستانی و غیره ) منتشر می شدند. بنا به گزارش کنگره ششم میزان کل تیراژ تمام این روزنامه ها 320000 بود . که بیش از نیمی از آنها در پتروگراد چاپ می شدند ( " پروادا " به تنهائی 90000 تیراژ روزانه داشت ) ( 32 ) تعداد کل اعضای حزب در این زمان 240000 نفر بود به بیانی دیگر ، کل تیراژ چاپ شده فقط به اندازۀ یک سوم بیشتر از تعداد اعضای حزب بود. این میزان نسبتاً کم خواننده را نمی توان با بیسوادی بین کارگران صنعتی توضیح داد . چرا که سه چهارم مردان و و بمقدار کمتر از نیمی از زنان توانائی خواندن داشتند .
4 - آیا حزب بلشویک واقعاً یک ماشین حزبی با بخش های بخوبی روغن کاری شده بود که در ارتباط تنگاتنگ تحت رهبری کمیته مرکزی عمل می کردند ؟ پاسخ این سوال نیز منفی است . دستورات رهبران بالا بطور منظم توسط رده های پایین نادیده گرفته می شد. هنگامیکه در سال 1917 رهبری مرکزی برپائی سازمانهای محلی را در دستور کار قرار داد، در مناطق مختلف ، اپوزیسیونی بر علیه آن شکل گرفت. در کیف و حوالی آن یک گروه مهم تحت رهبری پیاتاکوف از پیوستن به کمیتۀ محلی سرباز زد. در مناطق تحتانی ولگا امکان این نبود که یک کمیتۀ محلی تشکیل داد چون بین کمیته های ساراکف و سامازا رقابت شدیدی و جود داشت، در مسکو نیز چیزی شبیه به این اتفاق افتاد، هنگامیکه کمیته شهری و دفتری محلی از پیوستن بیکدیگر امتناع کردند نتیجه اش آن بود که در مناطق متعددی دو رهبری بلشویکی وجود داشت. خود کمیتۀ مرکزی نیز خیلی منضبط و خوش قول نبود. تعداد زیادی از اعضای آن حتی یکبار هم به جلسات کمیته مرکزی نیامده بودند. بطور مثال در کنگره ششم 21 عضو برای رهبری انتخاب شدند. در جلسات بعدی پس از انتخاب رهبری بین 6 و 16 نفر از اعضا حاضر بودند، بطور متوسط 10 عضو برای هر جلسه . جلسۀ تاریخی و پر اهمیت 10 اکتبر 1917 که می بایستی پیرامون قیام تصمیم بگیرد، 11 نفره تشکیل شد. بنا به گزارش این جلسه مورد زیر مورد بحث قرار گرفت : " رفیق دزرژینسکی پیشنهاد کرد که از کمیته مرکزی یک دفتر سیاسی تشکیل شود که در روزهای بعدی رهبری را دست گیرد، پس از تبادل نظر این پیشنهاد مورد قبول قرار گرفت . یک دفتر سیاسی از 7 نفر از اعضا تشکیل شد. لنین ، زینوویف ، تروتسکی ، استالین ، سوکول نیکف ، بونیف . " این دفتر که قرار بود انقلاب را رهبری کند هرگز تشکیل جلسه نداد، این مصوبه بساده گی بفراموشی سپرده شده بود . ( 33 ) سازمان بلشویکی بعنوان یک کل هیچگاه یک ماشین حزبی که خوب روغن کاری شده و منظبط باشد نبود، چیزی که برای مدت زمان درازی اینگونه انگاشته می شد . الکساندر رابینوویچ موفقیت بلشویک ها را در 1917 در پتروگراد " آنهم نه در مقیاسی محدود " ناشی از " خصلت منعطف حزب می دانست و بر ساختار و شیوه سازمانی نسبتاً دمکراتیک ، غیر متمرکز و چندگانه حزب و خصلت اساساً باز توده ای آن در تقابل شدید با مدل سنتی لنینی تاکید می کرد .
نتیجه گیری ها :
جمع بندی آنچه در بالا گفته شد می تواند این باشد که لنینیسم به مفهوم دوگانه آن یک ایدئولوژی است، شکلی از آگاهی الزاماً کاذب . لنینیسم یک ایدئولوژیست، چرا که پر از تناقضات درونی است، و فقط حاله ایی است بر یک دستگاه انقلابی که در عمل بطریق دیگری عمل کرده است. از سالهای 20 لنینیسم بعنوان " تلفیق تئوری و عمل انقلابی " تقریباً جایگاه یک مذهب خدشه ناپذیر را پیدا کرد. از این رو تاریخ حزب بلشویک نیز بدینسان از نو نگاشته شد، تا در عمل تصور یک بلوک یکپارچه را که به نحوی خطا ناپذیر توسط لنین رهبری شده است را به انسان القاء کند. در تاریخ رسمی حزب از 1938 حزب بلشویک بعنوان یک ماشین جنگی انفاک ناپذیر از " پیوند تنگاتنگ بوسیله وحدت هدف ، وحدت عمل و وحدت انظباط " با " یک انظباط حزبی برای همه ، با یک ارگان رهبری در رأس آن " و غیره مشخص شده است.
از طرف دیگر استالینیسم نظریۀ لنین را چون " جهان بینی " ظاهراً منسجمی صورت بندی کرده است، بدینسان امکان انطباق موضع گیریهای لنین با شرایط بعدی فراهم شد، چرا که تناقضات اساسی اش ـ از یک طرف استدلال برای انقلاب کارگری و از طرف دیگر استدلال برای حفظ روابط سلسله مراتبی به هر نحو ممکن ـ با روابط پسا انقلابی قابل انطباق بود . بدینسان مارکسیسم ـ لنینیسم " توانست به ایدئولوژی نخبگان دیوان سالار که در سالهای 20 در پشت پرده بودند، تبدیل شود، در حالیکه لنینیسم با وجود تمامی این اشتباهات حداقل یک تئوری زنده با ادعاهای انقلابی بر بستری نستباً عقب مانده بود، مارکسیسم ـ لنینیسم نوین بسته بندی مردۀ این تناقضات بود.
برگردان از متن انگلیسی به آلمانی توسط روزه ماری گیزه صورت گرفته است .
پیوست ها :
1 - این روایتی بسیار کوتاه شده از یک مقالۀ طولانی تر است. متن می بایستی کوتاه می شد تا منطبق بر مقررات ITHباشد . در این مقاله واژۀ " لنینیسم " را آنهم تنها بمعنی لغوی کلمه بعنوان " آموزشهای لنین " بکار گرفته ام . بدین ترتیب ، تمامی تئوریهائی که خود را منتسب به لنین می شناسانند اما بطور مستقیم از لنین اقتباس نشده اند، کنار گذاشته می شوند . من خود را در چارچوب این مرزبندی دقیقاً تعیین شده نگه می دارم چون نسبت به دیدگاههای زینوویف در کتابش تحت عنوان " لنینیسم " وسخنرانیهای بعدی استالین در باره " لنینیسم " تردید دارم .

2 - پری اندرسن تزاریسم را قبل از صنعتی شدن بعنوان نمونه خالص فئودالیسم در نظر می گیرد، هر چند که با رگه هائی از دولت مطلقه خوب تکامل یافته همراه است.
( lineages of the Absolutist state , London 1974 s. 328-360) H.
ه . نولته یک نوع ویژه ایی از فئودالیسم ، بدون ساخت طبقاتی تکامل یافته را مطرح می کند ( جایگاه روسیه در فئودالیسم اروپائی . در Das Argumet ، دفتر ویژه 32 ، صفحه 149 ـ 163 ) گورکه پا را از این فراتر می گذارد و معتقد است که مفهوم فئودالیسم موجب یک تداعی غلط می شود .
Goehrke etal : Rußland ; Frankfurt a. M . 1972.S 120) )
3 - نامۀ ف. انگلس به گ. و. پلخانف ، 26 فوریۀ 1895 قطعۀ مربوطه بطور کامل بشرح زیر می باشد ... در یک کشوری نظیر کشور شما ، در جائی که صنعت بزرگ و مدرن بر جماعت کشاورزی ابتدائی وصله شده است و تمامی دوره های بینابینی تمدن در کنار بکدیگر قرار گرفته اند، در سرزمینی که توسط یک دیوار چین کم و بیش مؤثر فکری محصور شده است، دیواری که توسط استبداد بنا شده، نمی توان تعجب کرد که چگونه پیوند ناممکن و نادری از عقاید بوجود آمده است . ( مارکس ، انگلس : کلیات آثار . جلد 39 . صفحۀ 417 )
4 F . Venturi : Roots of Revolution , New york 1960 , S . 575
5 G.W. Plechanow.
پیرامون مسئله درک مونیستی تاریخ
6 - این تفسیر از پلخانف اقتباس از ب. رابل در مارکس و لنین . تناقضات یک سرهم بندی ایدئولوژیک " مارکسیسم ـ لنینسم " برلین 1972 صفحات 197 ـ 210
7 - و.ا. لنین : یک بار دیگر پیرامون اتحادیه ها ، موقعیت فعلی و اشتباهات تروتسکی و بوخارین ( 1921 ) در مجموعه آثار جلد 32 ، صفحۀ 85.
8 - این واضح است که من با اهداف هاردنیگ توافق ندارم که : " مرجع او برای درجه ارتدکسی لنین نه متون مارکس و انگلس بلکه متون اسلاف و هم عصران روسی لنین است که از طرف جنبش روسی بعنوان ارتدوکس های تردید ناپذیر در نظر گرفته می شوند "
( N . Harding : Lenins political Thought , vol .I.London and Basingstok 1977. S.30 )
9 - در اینجا و هم در بعدی مقایسه شود با بررسی عالی ب. رابل : مارکس و لنین صفحۀ 253 : ناپیگیری درگذار از لنینیسم از او . ولتر در مسئلۀ مبارزۀ طبقای ، 11ـ 12 | 1974 ـ هم : در تأثیر سنتهای یاکوبنیستی و سوسیال دمکراتیک بر طرح سازمانی لنینی ، همانجا ص : 17 ـ 18 | 1975 .
10 - و.ا. لنین " دوستان خلق " چه کسانی هستند و چگونه بر علیه سوسیال دمکراتها مبارزه می کنند ( 1984 ) در کلیات آثار ، جلد 1 ص 170
11 - و.ا. لنین چه باید کرد ؟ ( 1902 ) در کلیات آثار ، جلد 5 ص 395 .
12 - همانجا ص. 396.
13 - وظایف ضروی جنبش ما ( 1900 ) در کلیات آثار ، جلد 4 ، ص. 367 .
14 - لنین سعی کرد " تمام روند رشد سرمایه داری در روسیه را در کلیتش مورد بررسی قرار دهد . " ولی برخی محدودیت ها را در نظر گرفت : " اولاً ... ما به رشد سرمایه داری در روسیه عمدتاً از جنبۀ بازار داخلی می پردازیم ، بنابر این مسئله بازار خارجی ... مورد توجه قرار نی گیرد ... چهارم ما عمدتاً خود را به وجه اقتصادی محدود می کنیم ( و.ا. لنین رشد سرمایه داری در روسیه ( 1899 ) در کلیات آثار ، جلد 3 صفحۀ 101 با وجود این کتاب لنین میزان قابل توجه ایی از ارقام و اطلاعات واقعی را در بر می گیرد، ناروشن است که چرا پاره ایی از محققان تقریباً بدون هیچ انتقادی این اثر را بعنوان " کامل ترین، مستندترین و بهترین ارزیابی مدلّل در دورۀ بحرانی رشد سرمایه داری از فئودالیسم در ادبیات مارکسیستی " می انگارند .
(N . Harding : Lenins Political hought , vol. s. 107 )
15 - مقایسه شود با و.ا.لنین : همانجا صفحۀ 507ـ496.
16 - و.ا.لنین : امپریالیسم بعنوان بالاترین مرحلۀ سرمایه داری ( 1916 ) در کلیات آثار جلد 22 صفحۀ 308.
17 - و.ا.لنین : دولت و انقلاب ( 1917 ) در : کلیات آثار، جلد 25 ، صفحۀ 488.
18 - و.ا.لنین : چه باید کرد ؟ صفحۀ 437.
19 - و.ا.لنین : نامه به یکی از رفقا در بارۀ وظایف سازمانی ما ( 1902 ) در کلیات آثار ، جلد 6 ، صفحۀ 243.
20 - همانجا ، صفحۀ 236 ـ و.ا. لنین : چه باید کرد ؟ ، صفحۀ 498.
21 - در ادبیات علمی دو شیوۀ نگرش را می توان یافت .یک گروه نسبتاً کوچک از محققان می پندارند که ریشه های تاریخی تئوری سازمانی لنین در اصل نه روسی بلکه آلمانی یا دقیقتر از خانوادۀ آلمانی می باشد . " ا. مندل ، لیب مأن و لنینسم ، در دفترهای سوسیالیستی 1975 ، صفحۀ 100، از طرف دیگر اکثریتی از محققان لنینیسم را در اصل بعنوان نمادی مدرنیزه شده از ناردنیکها تفسیر می کنند ، بطور مثال مقایسه شود با : بروکه ، ریشه های بلشویسم ، سنت های باکوبیستی در روسیه و تئوری دیکتاتوری پرولتاریا، مونیخ 1977 ـ صفحات 577ـ 459 بنظر من هر دوی این نظرگاهها یکجانبه نگر می باشند،
22 - و.ا.لنین : چه باید کرد؟، صفحۀ 483.
23 - همانجا صفحۀ 536.
24 - همانجا صفحۀ 492.
25 - و.ا.لنین . یک گام به پیش ، دو گام به پس ( 1904 ) در کلیات آثار ، جلد 7 صفحۀ 406.
26 - مقایسه شود . و.ا.لنین : حزب سوسیالیستی و انقلابیگری غیر حزبی. ( 1905 ) در کلیات آثار ، جلد 10 ، صفحۀ 69ـ 61.
27 - مقایسه شود با بطور مثال ... و.ا.لنین گزارشی در بارۀ کنگره وحدت ( 1906 ) .SDAPRدر کلیات آثار جلد 10 ، صفحۀ 384 . در اثر پلاتفرم تاکتیکی برای کنگره وحدت SDAPR ( 1906 ) لنین همچنین اذعان کرد که بایستی اصل پرنسیب انتخابات از پائین به بالا در سازمان حزبی جا بیفتد و ( مقایسه شود با کلیات آثار ، جلد 10 ، صفحۀ 163 ) .
28 R. C . Williams: The other Bolsheviks . Lenin and His critics , 1904/ 1914 , Blooming and - Indianapolis 1986 ,S . 31 .
پاره ایی از رساله های نمونه که از چنین نظری دفاع می کنند ، عبارتند از : د . گه یر . پشتوانۀ روسی کائوتسکی . سوسیال دمکراسی آلمان بعنوان ودیعه گذار سرمایۀ حزبی روسی 1915ـ 1910
Frankfurt am M. . و نیویورک
J. Biggart , Anti Lennist – 1981, Belshevism : The Forward Group of the RSDRP. In > Canadian Slavonic paprs, 2 / 1981 , S.134 – 153, A. Sochor: Revolution and Culture , the Bogdanov – lenin Controversy , Ithaca and London 1988.
29 A. Shlyapnikov : onthe eve of 1917 –Reminscences from the revolutionary Unterground , London 1982 , S. 6 , 94 u. 141.
30 D. Lane: the Roots of Russian Communism , Assen 1969 , s. 50.
31 Vgl. V.v. Antikeev : Svedenja o bolsevistskich organisacijach marta po dekabr 1917 goda in : Voprosy istorjj kpss , 2 / 1958 . s. 126 – 195 . und 3 /1958 , S. 96 –168
Vg. Sestoj s – ezd RSDRP (bolsevikov ) . august 1917 goda, Protokoly , Moskau 1958 , S. 1 32
33 این جزئیات ( و دیگر ) را می توان در بخش هشت
Von T. Cliff: Lenin , Vol.II : All Power rothe soviets , London 1976.
پیدا نمود .
34 A. Rabinowitsch: The Bolseviks Come to Power, The Revolution of 1917 in Petrograd . New York 1976 .S. 377 بنا به عقیدۀ رابین ویچ " احتمالاً بارزترین نمونه ساختار آزاد و منعطف حزب و انطباق تاکتیک اش با روحیه حاکم توده ها د ر جریان نیمه دوم سپتامبر 1917 این بود که رهبری حزب در پتروگراد در خواست ازلحاظ زمانی نامناسب لنین که در این زمان هنوز در فنلاند مخفی بود را مبنی بر قیام فوری ناشنیده گرفتند " ( ص 313 )
35 Istorvja vsesojuznoj kommunistceskoj Partii ( belsevikov ) , kratkja kurs, Moskoau 1938 , S.45 ff

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد