قسم به خورشید و روشناش
قسم به ناهید و چنگ او
قسم به آن ماه نقره پاش و بوم فیروزه رنگ او
قسم به قلبی که می تپد به سینه ام سفت و بی امان
قسم به خونی که می دود به چار دالان تنگ او
قسم که ممکن نمی شود
مرا که باشم اسیر مرد
و گردۀ نازکم شود پذیرۀ پالهنگ او
طلایه داران عقل کل
به حیله تقریر کرده اند
که ازترازوی عقل زن
دریغ شد پارسنگ او
قسم به یلدای دیر پا
که صد هزاران هزار سال
دمیده خورشید لاله رنگ
ز آبنوسی درنگ او
قسم، قسمريال باز هم قسم
که مرد شاهین جلب نیست
و زن نه گنجشک بی نوا
که ساده افتد به چنگ او
بلند همت زنی که خواست
نه برتری بل برابری
که برتری خواه را همین
دلیل آمد به ننگ او
قسم که خورشید اگر به زن
نظر گشاید ز برتری
سزد که خورشید خانومی
کمر ببندد به جنگ او
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد