|
مقدمه:
قسمت اول این مقاله به بررسی کوتاهی از قوانین کیفری کهن (کارولینا) در قرن شانزدهم و هفدهم اروپا اختصاص داشت. در این قسمت به تعریف جرم و متداولترین اشکال مجازاتها در قرون وسطی پرداخته شد. از جمله سوزاندن یا غرق کردن مجرم، زنده جوشاندن مجرم در دیگ، زنده به گور کردن یا قطع کردن گوش، بینی، دست و سنگسار... نام برده شد. اعدامها در ملاء عام و صبح زود انجام میشد که رفته رفته به تئاتر خیابانی و جشنهای شهری تبدیل شده بود. تا جایی که اعدام در ملاء عام، بخش مهمی از فرهنگ عمومی شده بود. در این زمان فیلسوف جوانی به نام سزار بکاریا از ایتالیا رسالهای را در نقد قانون مجازات مرگ نوشت که بعدها از آن به عنوان انقلابی در حقوق کیفری یاد شد. قسمت دوم این مقالۀ به بررسی دیدگاه بکاریا اختصاص داشت. رسالۀ بکاریا در سراسراروپا ترجمه و منتشر گردید. پاریس که آبستن ایدههای نو و مرکز برخورد روشنفکران و فیلسوفان قبل از انقلاب بود، میزبان این حقوقدان و فیلسوف جوان شد. اندیشههای بکاریا پیرامون نقد قوانین کیفری، فرانسه را در تب جدال فلسفی و حقوقی پیرامون اصلاح قوانین کیفری فرو برد. انتقاد ولتربه حقوق جزایی فرانسه و تلاش برای اصلاح آن ولتر در نامهای به یکی از دوستانش مینویسد: «عدم تناسب بین جرم و مجازات در قوانین کیفری فرانسه را باید بربریت خواند» فرانسوا ماری آروه معروف به ولتر ۱ در سال ۱۶۹۴ در پاریس بدنیا آمد. او یکی از موثرترین شخصیتهای دوران روشنگری اروپا، قبل از انقلاب فرانسه است. قرن هیجدهم در فرانسه، قرن ولتر نامیده میشود. او در پی انتقاد به قدرت مطلق پادشاه و کلیسا به زندان در باستیل محکوم شد. او در مدت یازده ماهی که در حبس به سر برد اولین اثر تراژدی خود به نام «ادیپ» را نوشت و درآن انتقاد از پادشاه و کلیسا را تکرار کرد. این نمایشنامه در سال ۱۷۱۸ در پاریس به نمایش در آمد که با موفقیت زیادی همراه بود. ولتر در سال ۱۷۲۶ بار دیگر دستگیر شد ولی اینبار حکم مجازات او دو سال تبعید به انگلستان بود. این تبعید برای ولتر موقعیتی استثنایی ایجاد کرد. او شدیدا تحت تاثیر فضای روشنفکری انگلستان قرار گرفت و از آزادی بیان، تساهل در دین، تکثر گرایی و بخصوص از سیستم پارلمانی آنجا متحیر شد. او با آثار افرادی چون جان لاک (۱۷۰۴-۱۶۳۲) و اسحاق نیوتن (۱۷۲۷-۱۶۴۳) آشنا شد و در آثار آنان توضیح و تعریفی جدید از جهان بدون نقش خدا و کلیسا را دید. او در سال ۱۷۲۸ به فرانسه باز گشت و اندیشههای خود را در اثری به نام نامههای فلسفی (نامههای انگلیسی) به نگارش در آورد. اندیشههایی که از این به بعد در تمامی آثار او قابل مشاهده است. او در نوشتههای نظری و ادبی خود از یک طرف از آزادی و بردباری و مدارا دفاع و از طرف دیگر بر ضد خرافات، استبداد و تعصبات دینی مبارزه کرد. درگیر شدن ولتر در پرونده ژان کالاس و رسوایی قضایی که در رابطه با این پرونده در فرانسه بوجود آمد، انگیزهای برای نوشتن رسالهای مهم در باب «مدارا» * در سال ۱۷۶۳ شد. اگر چه او در آثار فلسفی خود به موضوع مدارای مذهبی توجه کرده بود، اما در این رساله بصورت دقیقتر به نقش آن در تضادهای اجتماعی و تاریخی و نقد جدی مسیحیت از جمله خرافات و تعصبات دینی آن پرداخت. ولتر توسط تاجری پروتستان به نام دومینیک اودیبرت ۲ با ماجرای ژان کالاس آشنا شد. او از طریق یکی از آشنایان خود در تولوز اقدام به جمع آوری اطلاعات پیرامون خانواده کالاس کرد و خود با پسر جوان ژان کالاس به نام «دونا» ملاقات کرده و ماجرا را از زبان او شنید. ژان کالاس (۱۷۶۲-۱۶۹۸) یک تاجر پروتستان در تولوز بود. پسر بزرگ او در رشته حقوق تحصیل کرده بود. اما گرفتن حق وکالت مشروط به کاتولیک شدن او بود. در نتیجه درمغازه پدر خود مشغول به کار شد. او که از بیماری افسردگی رنج میبرد، خود را در ۱۳ اکتبر سال ۱۷۶۱ حلق آویز کرد. درفضای مذهبی آن زمان افرادی که خودکشی میکردند با احترام به خاک سپرده نمیشدند. خانواده برای آنکه خاکسپاری شایستهای را امکان پذیر کند، سعی میکند که خودکشی او را پنهان کند. به همین سبب در بین مردم شهر- که بیشتر کاتولیک بودند- شایعه شد که آنان فرزند خود را به قتل رساندهاند. زیرا به تصور آنها او نیز همانند برادر دیگرش – لوئی- قصد کاتولیک شدن را داشته است. در صورتی که تغییر مذهب لوئی به سالها پیش باز میگشت و کاملا مورد پذیرش خانواده قرار گرفته بود. بدون آنکه موضوع خودکشی مورد تحقیق قاضی قرار بگیرد، ژان کالاس - پدر خانواده - دستگیر و روانه زندان شده و در ۹ مارس ۱۷۶۲ به مرگ با چرخه محکوم میشود که نوعی اعدام توام با شکنجه دردآور (قطعه قطعه کردن اعضاء بدن) بود. در حالیکه ژان کالاس تا آخرین لحظه به بیگناهی خود اصرار داشت در ۱۰ مارس ۱۷۶۲ به چرخه مجازات سپرده و اعدام شد. ولتر بعد از آنکه به خطای قضایی صورت گرفته در پرونده کالاس مطمئن میگردد، پرونده او را با هزینه خود دنبال میکند. ولتر به افراد ذی نفوذ آن زمان، نامههای بسیاری ارسال میکند و با این کار توجه سراسر اروپا را به این پرونده معطوف میکند. اواعدام فرد بیگناهی چون ژان کالاس را لکه ننگی بر دامن بشریت مینامد. تلاش او برای اعاده حیثیت خانواده در نهایت در ۹ مارس ۱۷۶۵ به نتیجه میرسد و به خانواده غرامت پرداخت میشود. موفقیت ولتر در این پرونده، به گونهای پیروزی بر نظام قرون وسطایی حاکم بر فرانسه قبل از انقلاب بود. او در رسالهء خود در باب «مدارا» به نقش مذهب در جنگهای خونباردر قرن شانزدهم و فجایعی که بخصوص در این قرن در اروپا ایجاد کرده است، اشاره دارد. او مینویسد ببرها برای رفع گرسنگی یکدیگر را میدرند و انسانها یکدیگر را برای یک سطر از یک نوشته بیرحمانه نابود میکنند. به اعتقاد او زمانی که انسانها به این باور برسند که هیچ کس تمام حقیقت را در خود ندارد و از مطلق اندیشی فاصله گرفته و به هر چیز با دیده شک بنگرند، با دیگران مدارای بیشتری خواهند داشت. او با توجه به اصل اساسی مردم روم باستان، نگرانی از بیحرمتی به خدایان (کفر گویی) را تنها از آن خدایان میداند و در نتیجه آن را شایسته مجازات نمیداند. او حتی در یکی از اثرهای نمایشی۴ خود با ایده عدالت الهی به چالش در آمد. او در بیست سال پایانی عمر خود (بعد از جریان ژان کالاس) به نقد جدی اعتقادات و تعصبات مذهبی، استبداد و خرافات پرداخت وسوالاتی بنیادی در این مورد مطرح کرد؛ از جمله آنکه: به راستی فضیلت چیست؟ در حوزه اخلاق بشری، عدالت به چه معنی است؟ تئودور بسترمن ۵ کتاب فلسفه تاریخ را - که ولتر در سن هفتاد سالگی نگاشته است - کتابی برای آزاد اندیشان معرفی میکند. از دید او این کتاب پیرامون تاریخ دین نیست، بلکه ولتر در این کتاب به شیوهای ادبی به نقد جدی کلیسای کاتولیک و آموزههای آن پرداخته است. ولتر ریشۀ استبداد، نابرابری، بیعدالتی و جنگ را در آموزههای کلیسای کاتولیک میبیند. او تسلط اندیشه و آموزههای مذهب مسیحیت و کلیسای کاتولیک روم را دلیل اصلی آزار و تعقیب روشنفکران و آزاد اندیشان، سانسور و ممنوع کردن کتابهایی با مضامین روشنگری و خطاهای قضایی میداند و به این نتیجه میرسد که ایجاد نظم و عدالت واقعی در جامعه تنها از طریق جدایی کلیسا و حکومت امکان پذیراست. ولتر در سال ۱۷۶۶ تفسیری در بارۀ کتاب سزار بکاریا در باب «جرائم و مجازات» مینویسد. برای ولتر انتشار کتاب بکاریا که نقدی در حوزه قوانین کیفری اروپا بود، یک شانس بود. در واقع پشتوانهای بود برای مبارزات فکری و عملی او برای اثبات اینکه، ادامه حقوق جزایی قرون وسطی که بخش بزرگی از آن ریشه در تعالیم دینی دارند، روندی غیرانسانی و غیر اخلاقی است. او با نوشتن تفسیری بر رساله بکاریا، آن را به جامعه آنروز فرانسه معرفی کرد. او به مفهوم مجازات پرداخته و معتقد بود که مجازات را نباید انتقام یا بازتولید کردن عدالت الهی معنی کرد، بلکه مجازات بایستی نوعی بازتو لید عدالت اجتماعی باشد. مجازات در واقع امری انسانی است که باید خردمندانه با آن برخورد شود. فلسفه ولتر بر این بود که با بالا بردن مدارا و بردباری حکومت و گسترش برادری و آزادی اندیشه، آرامش و نظم در جامعه تضمین میشود. لذا او تلاش میکرد که توجه دولتمردان را هر چه بیشتر به اهمیت نفش مدارا و برداری در نظم و امنیت اجتماعی جلب کند. او به لحاظ تاریخی، جوامعی را که به چندین خدا اعتقاد داشتند بردبارتر از سایر جوامعی میدانست که تنها به یک خدا باور دارند. ۶ همزمان با ولتر دو فیلسوف دیگر ژان ژاک روسو و مونتسکیو۷ نیز در فرانسه به فعالیتهای نظری مشغول بودند. مونتسکیو (۱۷۵۵-۱۶۸۹) در سال ۱۷۴۸ در کتاب روح القوانین خود- یعنی نزدیک به شانزده سال قبل از انتشارکتاب سزار بکاریا - عیلرغم آنکه به اعتدال مجازات اشاره دارد - معتقد بود هرگاه که یک شهروند به امنیت اجتماعی صدمه زده و یا منجر به مرگ انسانی شود، شایسته مرگ است. ژان ژاک روسو (۱۷۷۸-۱۷۱۲) در کتاب قرارداد اجتماعی خود مجازات مرگ را توجیه میکند. او معتقد است که اگر هدف یک قرارداد اجتماعی حفظ امنیت اجتماعی و شهروند خود است، باید برای حفظ آن از هر وسیلهای استفاده کرد. البته ولتر نیز در آثار خود مجازات مرگ را از اساس رد نکرد. اما تلاش گستردهای برای اعتدال و محدود کردن آن از طریق روشنگری و نشان دادن ریشههای این خشونت کرد. از نظر او مجازات وسیلهای است که از طریق آن دولت میتواند ازجامعه در مقابل جنایت دفاع کند. ولتر مخالف تئوری انتقام در قوانین کیفری بود. او اعتقاد داشت که یک فرآیند قضایی واقعی به موضوع پیشگیری جرم بیش از مجازات مجرمین توجه دارد. او به این امر تاکید داشت که برای پیشگیری از جرم و جنایت در جامعه باید قانونگذاران به رابطه نوع جرم و مشکلات فردی یا اجتماعی مجرم توجه کنند. بعبارت دیگر باید بررسی شود که کدام جرم با کدام یک از مشکلات فردی یا اجتماعی ارتباط مستقیم دارد؟ بطور مثال او دزدی را با فقر انسان در ارتباط میدانست. در نتیجه ولتر برای کاهش دزدی به مبارزه با فقر در جامعه توجه داشت. او از عدم تناسب بین جرم و مجازات در قوانین جزایی فرانسه انتقاد میکرد و معتقد بود که باید بین جرم ومجازات تناسب منطقی وجود داشته باشد. او اعتقاد داشت که نمیتوان جرم سادهای چون دزدی را با مجازات سنگینی چون اعدام پاسخ داد. به نظر او این روش، یعنی متناسب نبودن جرم و مجازات با یکدیگر، مجرمان را به جرم سنگین متمایل میکند. او اینگونه قوانین کیفری را در نامهای به دوست خود – سروان - در سال ۱۷۶۰ بربریت خواند. او تلاش میکرد حقوق کیفری را سکولار و از دست قوانین دینی خارج کند. روشنگری با تکیه بر نقد صریح دین تا هنگام مرگ ولتر در فرانسه ادامه پیدا کرد. موضوعاتی از جمله نقد کلیسا، انجیل و انتقاد از روحانیون، اساس ادبیات فلسفی و ادبی آن زمان را تشکیل میداد. از مرگ ولتر به بعد کم کم ادبیات به سمت سیاستهای اجتماعی متمایل شد و موضوعهایی چون قانون و طرح سوالهای اساسی از آن، بحث رفرم در ساختارهای سیاسی و اجتماعی و همچنین زیر سوال رفتن قانون اساسی از جمله قانون جزایی مورد توجه فیلسوفان قرار گرفت. اصلاح طلبان برروی محدود کردن نفوذ کلیسا در حوزههای اجتماعی و سیاسی تاکید کردند و خواستار تحقق ضوابط دموکراسی در حوزه قانون بخصوص قوانین جزایی شدند. گسترش این مبارزه فرانسه را وارد مرحلۀ جدیدی از انقلاب کرد. درپانزدهم فوریه ۱۷۷۷ درروزنامه برن اطلاعیهای به چاپ میرسد با این مضمون که یک انسان دوست (که علاقمند است گمنام باقی بماند) مبلغ ۵۰ لیر برای فردی که بهترین طرح (رساله) را درحوزه قانون گذاری به ویژه قانون کیفری ارائه کند، در نظر گرفته است. رسالهای مورد قبول بود که به طور دقیق و کامل به موضوعاتی چون قانون جزایی، فرآیند دادرسی، اشکال بازرسی و تحقیق و تفحص و... پرداخته باشد. نوشتن رساله نیز به زبانهای ایتالیایی، فرانسوی، آلمانی و لاتین قابل قبول بود. نویسندگان میبایست در نوشتن این رساله به موضوعات زیر دقت میکردند: ۱- به مسئله انسانیت (هومانیسم) ۲. به امنیت جامعه شهروندی؛ رساله میبایست تا اول جولای ۱۷۷۹ ارسال میشد. این فرد گمنام کسی نبود جز ولتر. در واقع ولتر قصد داشت موضوع امنیت اجتماعی شهروندان را در کنار رعایت حقوق انسانی مجرم در قوانین کیفری باز تعریف کند. او تنها به این اطلاعیه اکتفا نکرد و همزمان با این اطلاعیه // خود نیزنوشتن رسالهای را آغاز کرد که با سوال و موضوع این مسابقه درارتباط بود. در واقع او از این موقعیت استفاده کرد که تحرک جدیدی در اروپا برای اصلاح قوانین جزایی که همچنان از قرون وسطی متاثر بود به راه اندازد. او در این رساله تلاش کرد که توجه همگان را به عنصر پیشگیری ازجرم و نه مجازات مجرم جلب کند و یک بار دیگر انتقاد جدی را به قوانین کیفری فرانسه وارد کرد. ۸ ولتر سال بعد در سی مای ۱۷۷۸ در گذشت. در این زمان جنبش فراماسونری ۹ دوران شکوفایی خود را میگذراند. کانونهای فراماسونری خود را در سراسر اروپا گسترش داده و دارای لژهایی بودند. فراماسونری به یکی از شبکههای بزرگ جنبش روشنگری در قرن هیجدهم تبدیل شده بود. بسیاری از فیلسوفان مطرح آن زمان در لژها عضویت داشته و به بحثهای جدی روشنفکری و نقد از وضعیت موجود میپرداختند. منشی ولتر فراماسون بود. ولتر نیز در هفت آوریل ۱۷۷۸ عضو لژ۱۰ فراماسونری شد. ولی در واقع بسیاری از فراماسونهای آن زمان تحت تاثیر ایدههای ولتر بودند تا اینکه ولتر تحت تاثیر فراماسونری باشد. از جمله نقدهایی که او بر انجیل و مذهب مسیحیت و کلیسا داشت، مبانی حرکتهای مبارزاتی بر ضد کلیسا شده بود. ۱۱ بسیاری از ایدههای روشنگری این زمان، آئینهای لژهای فراماسونری است. ۱۲ در سال ۱۷۸۰ در فرانسه آکادمیهای معروفی۱۳ در حوزه جرمشناسی، فعالیتهایی را آغاز کردند و برای حل مسائل و مشکلات اجتماعی جوایز نقدی تعیین کردند. در این تحقیقات سوال اساسی این بود که تا کجا قانون کیفری فرانسه را میتوان با توجه به کرامت انسانی و آزادیهای شهروندی معتدل کرد؟ در سال ۱۷۸۱همان آکادمی یک جایزه دیگری برای حل مسئله دیگری در نظر گرفت. آیا باید غرامت برای متهمی که بیگناهی او ثابت شده، در نظر گرفت؟ با مرگ ولتر تلاش و بحثهای فلسفی و اجتماعی پیرامون اصلاح قانون کیفری پایان نگرفت و دور جدیدی از بحثها این بار به مجمع ملی کشیده شد. ۱۴ گفته میشود که زمانی که ژان پل سارتر (۱۹۸۰-۱۹۰۵) فیلسوف فرانسوی نزدیک به دو قرن بعد بصورت رادیکال اقدام به پخش اعلامیههای مائوئیستی در خیابانهای پاریس میکرد در هنگام دستگیری خود گفت: «هرگز یک ولتر را در فرانسه دستگیر نمیکنند». او با این جمله بر این موضوع تاکید داشت که مطابق عقیده فرانسویها، هر نویسندهای حق دارد که در حوزه سیاست و عدالت اجتماعی فعال باشد و این حق به گونهای با نام ولتر در فرانسه در هم تنیده شده است. ۱۵ گیوتین دستگاه ترور درانقلاب فرانسه «نه تنها در انقلاب فرانسه مجازات مرگ لغو نشد، بلکه انقلابیون گیوتین را به ماشین ترور مخالفین جمهوری تبدیل کردند ویکتور هوگو مینویسد؛ تنها جایی را که انقلابیون فرانسه ویران نکردند، همانا داربستهای اعدام بود.» در سال ۱۷۹۱ موضوع مجازات مرگ به یکی از مهمترین بحثها و جدلهای مجلس فرانسه تبدیل شده بود. ماکسیمیلیان روبسپیر (۱۷۹۴-۱۷۵۸) در مجمع ملی استدلالهای خود را در مخالفت با مجازات مرگ ارائه داد. او این نوع مجازات را نه تنها بیفایده، بلکه غیر عادلانه دانست. او اعلام کرد که مجازات مرگ،نژاد انسانی را به زنجیر کشیده است. قوانینی که در آن مجازات مرگ در نظر گفته شده است، متن آن را نه با جوهر که با خون نوشتهاند. او فریاد میزند: یک فاتح که اسیر خود را میکشد بربر است نه فاتح. در اول دسامبر ۱۷۸۹ و بیست و یک ژانویه ۱۷۹۰ پزشک فرانسوی ژوزف اینیاس گیوتین (۱۸۱۴-۱۷۳۸) ۱۶ مسئله برابری انسانها در مجازات به ویژه در اجرای مجازات مرگ یا بعبارتی حقوق برابر برای همه فرانسویها در حوزه قانون جزایی را مطرح کرد. در قوانین جزایی کهن، تفاوت بارزی در مجازات بین فقیر و غنی وجود داشت و گیوتین اصرار به تغییر آن داشت. تا آن زمان تفاوت اشکال مختلف مجازات مرگ بر اساس پایگاههای اجتماعی مجرم اجرا میشد. ۱۷ دکتر گیوتین در لژ فراماسونری فرانسه فعال بود. او با توجه به اهداف اولیه فعالیتهای فراماسونرها یعنی برابری، برادری، آزادی و انسانیت، اهداف خود را در قوانین جزایی دنبال میکرد. او در ۲۴ اگوست ۱۷۷۴ لژی ۱۸ را بنیان گذاشته و به سایر لژهای فراماسونری فرانسه پیوست. لژهایی که در درون خود بحثهای جدی فلسفی و اجتماعی را توسعه داده و یکی از جنبشهای قوی روشنفکری در فرانسه آنروز محسوب میشد. گیوتین اعتقاد داشت در مجازات، همه اشراف هستند و در نتیجه باید همه به شکل یکسان مجازات شوند. طبق قوانین جزایی آنزمان اشراف با شمشیر گردن زده میشدند و گروههای فقیر جامعه به شیوههای زجرآور دیگری اعدام میشدند. بطور مثال آنان حلق آویز یا سوزانده یا زنده زنده در دیگها جوشانده و یا بر روی چرخه چندتکه میشدند. طبق متون مقدس بخشی از گناهان مجرمین تنها در حین مجازات و با رنج کشیدن هنگام مرگ بخشوده میشد و آنها بایستی با رنج خود تقاص و کفارۀ گناهان خود را میدادند. اما گیوتین به آن معترض بود. معترض به رنجی که مجرمین در حین مجازات میکشیدند. او این سوال را مطرح میکند که به واقع چه تفاوتی میان عمل مجرم و مجری قانون - که چنین مجازاتی را اعمال میکند– وجود دارد؟ در همان زمان این بحث مطرح شده بود که نباید با اصرار بر مجازات مرگ، بحث اجتماعی و انسانی آن و به ویژه اثرات اجتماعی و روانی آن فراموش شود. گیوتین تاکید داشت که با جرم باید فردی برخورد شود و باید از انتقال پیامدهای نامطلوب مجازات به خانوادۀ مجرم جلوگیری شود. از دید او جرم یک فرد نباید بر روی فرزندان یا خانواده و نزدیکان او اثر گذاشته و به خاطر آن همه چیز از جمله حیثیت و منزلت اجتماعی خود را از دست بدهند. از همان ابتدا گیوتین بر روی کرامت انسانها تاکید داشت. او بر این امر پای میفشرد که جنازه اعدام شدگان باید به خانوادۀ آنها تحویل داده شود تا با نظر آنها به خاک سپرده شده و از این طریق بتوانند با او وداع کنند. عملی که در قرون وسطی متداول نبود. این بحثها نه تنها در آن زمان – یعنی سالهای پایانی قرن هیجدهم- یک انقلاب سیاسی و فکری، بلکه انقلابی در فرهنگ نیز بود. این بحثهای فلسفی و حقوقی که بدنبال یک سیستم حقوق عقلانی بود، خود بتدریج زمینه و اساس یک سیاست اجتماعی مدرن را پایه ریزی کرد. از جمله بحثهای جدی مطرح در این زمان این بود که: آیا قاضی اجازه قضاوت تا آخر عمر را دارد؟ یا باید قضاوت به لحاظ زمانی محدود شود؟ آیا قاضی باید توسط شاه انتخاب شود یا مردم؟ مسئله هیئت منصفه (ژوری) و خوردن قسم قبل از وارد شدن به جایگاه شهود از جملۀ دیگر مسائل مورد بحث بودند. ۱۹ بحثها و جدلهای مجمع ملی در سال ۱۷۹۱ اگر چه به لغو مجازات مرگ (اعدام) نیانجامید، اما تغییراتی را در نحوۀ اجرای مجازات اعدام به همراه د اشت. در مارس ۱۹۷۲ مجمع ملی با اکثریت آراء استفاده از گیوتین برای اجرای مجازات مرگ را به تصویب رسانید. اولین اعدام با گیوتین برای راهزنی به نام پلتیر ۲۰ که در ۲۵ آوریل ۱۷۹۲ در ملاء عام انجام شد، اجرا شد. برای دیدن آن جمعیت فراوانی جمع شدند. بر عکس اشکال پیشین مجازات مرگ که یک پروسه طولانی و همراه با شکنجه مجرم بود، این بار روند اعدام خیلی سریع انجام شد. این درست خلاف انتظار مردمی بود که با هیجان و اشتیاق برای تماشای یک صحنۀ طولانی از اجرای حکم اعدام گرد هم آمده بودند. این دقیقا همان امری بود که دکتر گیوتین دنبال میکرد. ۲۱ یعنی پایان بخشیدن به آن صحنههای زجر آور و غیر انسانی که به یک مراسم و جشن مردمی تبدیل شده بود. دکتر گیوتین چنین تغییراتی را انسانی کردن مجازات مرگ اعلام کرد. چرا که با اعدام بوسیله گیوتین رنج انسانی به هنگام مرگ به حداقل میرسید. ۲۲ از این زمان به بعد اشکال متفاوت مجازات مرگ به زدن گردن توسط گیوتین برای تمام مجرمین با پایگاههای اجتماعی متفاوت - فقیر و غنی- تغییر پیدا کرد. مهمتر اینکه شکنجه برای گرفتن اعتراف نیز تا حد زیادی محدود شد. دستگاه گیوتین فرزند انقلاب فرانسه بود، اما اختراع دکتر گیوتین نبود. دکتر گیوتین نه تنها دستگاه گیوتین را اختراع نکرد، بلکه آن را هم طرح ریزی نکرده بود. در واقع پزشکی به نام آنتوان لوئیس طرح این دستگاه را ارائه داد که بعدها به نام گیوتین نامگذاری شد. تاکید دکتر گیوتین بر روش گردن زدن از اینرو بود که در نظر داشت از شکنجه در اشکال متنوع مجازات مرگ جلوگیری کند و مدت اجرای مجازات مرگ را کوتاه و بدینوسیله رنج انسانی را به حداقل برساند. شاید به خلطر در خواست و تاکید او بر این روش، که به مرگ سریع مجرم منجر میشد و از زجر کشیدن او جلوگیری میکرد، این دستگاه به نام او نامیده شد. در هر حال نام او با د ستگاه جدید اعدام گره خورد، ۲۳ و او از این امر رنج میکشید، ۲۳ و او از این امر رنج میکشید. ویکتور هوگو در سال ۱۸۳۰ مینویسد؛ کریستف کلمب نتوانست اسم خود را به کشفی که کرده بود گره بزند و دکتر گیوتین نتوانست نام خود را از این اختراع جدا کند. تلاش بسیار گیوتین برای تغییر نام دستگاه اعدام بینتیجه ماند. او نامه به حکومت وقت و مجلس نوشت، ولی آنچه که بر سر زبانها افتاده بود را نمیتوان تغییر داد. ۲۴ اصرار گیوتین برای اعمال این روش اعدام دلیل دیگری هم داشت. درحقیقت تلاش او برای حذف جلاد در اجرای حکم اعدام بود. او میخواست که قتل مستقیم انسانی به دست انسان دیگر (جلاد) - تحت عنوان اجرای مجازات - را مانع شود. با روش قطع سر بوسیلۀ یک دستگاه، دستگاه بود که بین مجرم و جلاد قرار میگرفت. مطابق قوانین وقت جلادان اجازه نداشتند در شهر زندگی کنند. آنان احترامی در جامعه نداشتند. از اینرو آنانگاه دارای زندگی دوگانهای در جامعه بودند. جلادان هنگام اجرای وظیفه همیشه صورت خود را میپوشاندند که شناخته نشوند. بسیاری از آنان در نهایت یا خودکشی میکردند و یا به بیماریهای روانی دچار میشدند. بسیاری از جلادان جدید میبایستی جلادان قدیم را به دار میکشیدند چرا که آنها خود به جنایتکاران جدید تبدیل شده بودند. ۲۵ در مقابل گروهی هم مخالف اجرای گیوتین بودند و این شکل از مجازات مرگ را نقد میکردند. آنان در استدلال خود بر این امر تاکید داشتند که در این شیوه از مجازات، رفته رفته مردم به ریختن خون عادت میکنند. فرانسه در این زمان با یک بحران اقتصادی و اجتماعی روبرو بود. فقر و گرسنگی همه جا گسترده شده بود و قیمت نان روز به روز افزایش پیدا میکرد. نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی با ریخت و پاشهای دربارهمخوانی نداشت. اصلاحات اجتماعی و اقتصادی اجرا شده، شکست خورده بود و انتقاد از سیستم سیاسی و قدرت مطلق پادشاه روز به روز شدت مییافت. موج تظاهرات بر علیه پادشاه، پاریس را فرا گرفت و تظاهرات به خشونت گرائید که در نهایت به عزل پادشاه از سلطنت انجامید. لوئی شانزدهم چند ماه بعد ازقانونی شدن اجرای اعدام بوسیلۀ گیوتین، دستگیر شد. روبسپیر (۱۷۹۴_۱۷۵۸) در سخنرانی خود در سوم دسامبر ۱۷۹۲ شدیدترین مجازات را برای او خواستار شد. او که خود از مخالفان مجازات مرگ بود و تاکید بر لغو آن داشت، اینباراعدام پادشاه را بعنوان شرطی برای آینده جمهوری و انقلاب در خواست میکند. او که اعتقاد داشت مجازات مرگنژاد انسانی را به زنجیر کشیده است و متن قانونی که مجازات مرگ را مجاز میکند متنی است که با خون نوشته شده است، در این زمان در سخنرانی خود میگوید که، «متاسفانه باید از این واقعیت تلخ بگویم که لودویگ باید بمیرد تا سرزمین پدری زنده بماند». در مقابل او مارکی دو کوندورسه (۱۷۹۴_۱۷۴۳) ۲۶ مخالف مجازات مرگ برای پادشاه بود. مارکی دو کوندورسه ریاضیدان، فیلسوف و روشنگر فرانسوی در انقلاب فرانسه بود. او تنها فیلسوف معاصر خود بود که برای لغو کامل مجازات مرگ در فرانسه تلاش میکرد. او بر این عقیده استوار ماند و در تمامی مراحل مجمع ملی از این ایده دفاع کرد. او در مخالفت با مجازات مرگ برای لویی شانزدهم میگوید: «مجازات خیانت به کشور مرگ است، اما متاسفانه این مجازات، مخالف اصول اخلاقی من است. لذا به آن رای مثبت نخواهم داد.» در مقابل روبسپیر که خیانت پادشاه به وطن را دلیل کافی برای اعدام او اعلام کرد، کندروسه تاکید بر رعایت کامل آئین دادرسی داشت. او لغو مجازات اعدام را مشخصه مهمی برای پیشرفت تمدن بشری میدانست. او مینویسد: «من همیشه مجازات مرگ را ناعادلانه میدانم، بخصوص وقتی که برای مجرمی صادر شود که بتوان او را بدون خطر برای جامعه و دولت در زندان نگاه داشت.» او در مقابل روبسپیر استدلال میکرد که اعدام یک انسان آن هم یک پادشاه بدون تاج و تخت نباید به از دست رفتن جایگاه واقعی یک دولت منجر شود. اواعتقاد داشت که لغو مجازات مرگ یکی از ابزارهای مؤثری است که بشر را به کمال میرساند. تلاشهای کندورسه بینتیجه ماند. پادشاه محکوم به مرگ شد و اجرای اعدام با گیوتین در ۲۱ ژانویه ۱۷۹۳ در میدان معروف به انقلاب به اجرا در آمد. سال بعد در ژوئیه ۱۷۹۴ روبسپیر خود نیز به همان زنجیری کهنژاد انسانی را به بند کشیده، گرفتار و گردن زده شد. در مارس ۱۷۹۴ کندورسه توسط گارد انقلابی دستگیر و به زندان افتاد و در ۲۴ مارس قبل از آنکه به گیوتین سپرده شود، در زندان بدلیل نامعلومی درگذشت. ۲۷ کندورسه این مبارز شجاع مدافع لغو مجازات مرگ، خود قربانی همان مجازات شد. او در تاریخ مبارزه برای لغو مجازات مرگ، جایگاه ویژهای در انقلاب فرانسه دارد. او لغو مجازات مرگ را نشانهای از پیشرفت و تمدن میدانست. او با اعتقاد به اینکه یک جمهوری واقعی باید از قانون مجازات مرگ صرفنظر کند، در مقابل فیلسوفانی چون روسو و انقلابیونی چون روبسپیر ایستادگی کرد و در نهایت به مقاومت او - پس از ۲۰۰ سال – در سال ۱۹۸۱ با لغو کامل مجازات اعدام در فرانسه پاسخ داده شد. از سال ۱۷۹۲ به بعد انسانهای بسیاری به گیوتین سپرده شدند و میدان انقلاب در پاریس مرکز مشخصی برای اجرای گیوتین شد. ۱۷۹۴ نوبت به اعدام فرزندان انقلاب رسید و مهمترین و با نفوذترین آنها به دست گیوتین سپرده شدند. در پنجم آوریل همان سال ژرژ ژاک دانتون یکی از رهبران انقلاب فرانسه با عدهای از یارانش در ملاء عام گردن زده شدند. به حدس تاریخ نگاران در این دوران در پاریس - در میدان کنکورد فعلی- نزدیک به سه هزار نفر و در کل فرانسه نزدیک به چهل هزار نفر گردن زده شدهاند. ۲۸ ویکتور هوگو (۱۸۸۵-۱۸۰۲) نویسنده و شاعر بزرگ قرن نوزدهم فرانسه در رمانی به نام «آخرین روز یک محکوم» که روزهای آخر عمر یک محکوم به مرگ را تشریح میکند، مینویسد که «تنها جایی را که انقلابیون فرانسه ویران نکردند، همانا سکوهای اعدام بود». انقلاب فرانسه نه تنها مجازات مرگ را لغو نکرد، بلکه اعدام در وسعت بیشتری در قالب ترور ادامه یافت. تاریخ فرانسه از یک سو شاهد تاریخی خونین است و از سوی دیگر شاهد شکوفایی ایدهها و اندیشهها ی نو و روشنگرانه در حوزههای اجتماعی و فلسفی- حقوقی است. قرن هیجدهم به خاطر نقد از متن الهی برجسته شده است. روشنفکران این قرن تلاش کردند تا فهم دیگری از مجازات ارائه کنند و نقش نفرت و انتقام را در مجازات از بین ببرند. آنان مجازات ابدی در متن الهی را هولناک خواندند. هنرمندان - از جمله نقاشان، شاعران و رمان نویسان - در تغییر پارادایم فکری در سیستم کیفری آن زمان نقش بسزایی داشتند. جهنم و شکنجههای آن موضوع اساسی بسیاری از آثار هنرمندانی درقرن چهاردهم (دانته) تا قرن نوزدهم بود. گیوتین در فرانسه تا سال ۱۹۸۱ استفاده میشد. آخرین حکم اعدام توسط گیوتین در دهم دسامبر ۱۹۷۷ برای فردی به نام حمید جندوبی (۱۹۷۷-۱۹۴۹) متولد تونس بدلیل تجاوز، قتل و دست داشتن در فروش زنان برای روسپیگری به اجرا گذاشته شد. او آخرین فردی بود که در اروپای غربی با گیوتین اعدام شد. در نهایت اعدام در فرانسه در سال ۱۹۸۱ لغو و در سال ۲۰۰۷ به طور رسمی از اصول قانون اساسی فرانسه شد. در گوشهای دیگر از اروپا شهر لندن در قرن هیجدهم، شهر دار و اعدام خوانده میشد. اصلاح قوانین کیفری انگلستان با نام ساموئل روملی (۱۸۱۲-۱۷۵۷) ۲۹ تداعی میشود. کار نظری او ادامه کار فکری ساموئل جانسون (۱۷۸۴-۱۷۰۹) ۳۰ و بکاریا بود. در همین زمان نویسنده و حقوقدان و سیاستمدار یوولانوس (۱۸۱۱-۱۷۴۴) ۳۱ یکی از مدافعین لغو مجازات مرگ در اسپانیا، به فعالیتهای گستردهای دست میزند. در مقابل مخالفین مجازات مرگ، بخشی از فیلسوفان کلاسیک و فرمالیست نیز موافق مجازات مرگ بودند. امانوئل کانت (۱۸۰۴-۱۷۲۴) مینویسد «او قتل مرتکب شده است پس باید بمیرد». شوپنهاور (۱۸۶۰-۱۷۸۸) مینویسد «اول قتل را از جهان از بین ببر بعد مجازات مرگ را». ویلهلم فریدریش هگل (۱۸۳۱-۱۷۷۰) علیرغم آنکه قائل به محدود بودن مجازات مرگ بود مینویسد «در مقابل قتل ضرورتا مجازات مرگ قرار میگیرد». بحثهای نظری پیرامون لغو مجازات مرگ و ضرورت آن در قرن نوزدهم ادامه پیدا کرد. در بخش بعدی به بررسی دیدگاهها ی نظری و بحث پیرامون مجازات مرگ در بین حقوق دانان، پزشکان و فیلسوفان در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم خواهم پرداخت. ادامه دارد مژگان ثروتی Mojgan.servati@gmail.com _____________________________ * Über die Toleranz; veranlaßt durch die Hinrichtung des Johann Calas im Jahre 1762. (1François Marie Arouet (2Dominique Audibert (3 بعد از لوتر و رفرماسیون (اصلاحات مذهبی) اروپا شاهد جنگ های خونین اعتقادی بین پیروان پروتستان و کاتولیک بود. بدنبال جنگ های سی ساله مذهبی (1648-1618) که بین پروتستان ها و کاتولیک ها آغاز شده بود ، بسیاری از کشور های اروپا را در گیر خود ساخته بود. در اکتبر 1648 پیمان صلحی بین دو طرف درگیر در مونستر (وستفالن) امضاء شد، که به نام عهد نامه وستفالی معروف شد. اگر چه این عهد نامه بر برابری مداهب مسیحیت تاکید داشت ولی این پایان کار نبود. در قرن هیجدهم مذهب رسمی فرانسه کاتولیک بود. پروتستان ها علیرغم حق سکونت در فرانسه اما با تبعیض های زیادی روبرو بودند. خرافات و تعصبات مذهبی همچنان در بین مردم شایع بود. (4Candide (5 Theodor Bestermann (6 Voltaire, Die Werke-, zum 300 Geburstag- Berlin 1994.S. 167-169. )Voltaire, Friedrich der Große, Briefwechsel( (7 Charles- Lois de secondat, Baron de la Brede et de Montesquie und Jean-Jacques Rousseuau. (8Vgl.Hertz,Eduard(1887), Voltaire und die französische Strafrechtspflege im Achtzenten Jahrhundert. Ein Beirtag zur Geschichte des Aufklärungszeitalters, Ferdinand Erke, Stuttgart. S, 426-447. Und Voltaire, Die Werke- zum 300 Geburstag- Berlin 1994. S. 247ff. 9) قرن هیجدهم دوران شکوفایی فعالیت های فراماسونری است. در سال 1717 چهار لژ فراموسون به هم پیوستند و لژ بزرگ را تشکیل دادند. در سال 1725 اولین لژهای فرانسوی تشکیل شد. فراماسون ها در آلمان از 1737 با لژ هامبورگ شروع به فعالیت می کنند. شبکه های فراماسونری در مدت زمان کوتاهی سراسر اروپا را در نوردید و به یکی از جنبش های روشنگری اروپا تبدیل شد که نقش چشمگیری در انقلاب های آمریکا و فرانسه بازی کرد. جنبشی که همه انسان ها را از هر طبقه اجتماعی در خود جای داد. اگر چه مبنای اولیه فراماسونری انگلیس برای سازمان های فراماسونری فرانسه مورد پذیرش قرار گرفت، اما خلاقیت انسانی مرزی نمی شناسد. لژهای فرانسوی در خود دست به انقلاب زده ، به بحث های جدی فلسفی و اجتماعی دامن می زنند. لژها موقعیتی بوجود آورند که بحث های ادبی، علمی ، فلسفی و اجتماعی را گسترش داده یک اجتماع فکری را تشکیل دادند که مرکز تبادل فکری انسان هایی با ایده ها و علاقمندی های متفاوت شد. همبستگی افراد به میزانی است که به حمایت همه از جانبه از یکدیگر پرداختند. اهداف خود را بر برابری انسان ها و نا برابری را بعنوان عنصر غیر قابل تحمل در جامعه عنوان کردند. هدف تحقق اهداف فراماسونری است و برای تحقق آن باید با یکدیگر مدارا کرد. تلاش آنها برای ایجاد یک جامعه بهتر و انسانی متعادل است. این مسیر فرانسه را به انقلاب نزدیک تر کرد. دیدگا ه های اصلاحی یکی پس از دیگری مطرح شد. در لژهای فراموسونری فیلسوفان بسیاری فعال بودند از جمله مونتسکیو با ارائه ایده سیستم سیاسی و تاکید بر تفکیک قوا، چهره های به یاد ماندنی فیلسوفان فعال در انتشار دائره المعارف بزرگ پاریس، مارکی دو کندورسه، گیوتین و ... در حوزه علوم طبیعی شمیست معروف لاویزر که اعلام کرد انقلاب به علوم طبیعی نیاز دارد. یکی از بنیانگذاران روانشناسی مدرن، Etiene Bonnot de Condillac Gaspard Monge Comte de Peluse فیزیک و ریاضی دان و در حوزه نویسندگان و هنرمندان و نقاشان و موسیقیدانان می توان از گوته ، فیشته ، موتزارت ، باخ ،بنیامین فرانکلین، لسینگ و ... نام برد. روشنگری درغرب تنها از طریق کتاب و نامه های روشنفکران گسترش پیدا نکرد ، بلکه ارتباط تنگاتنگ فراماسونرها و لژها و بحث های آزاد اندیشان آن زمان نقش بسزایی در این امر داشت Schlieper, Andreas(2008), Das aufgeklärte Töten- Die Geschichte der Guillotine, Osburg, Berlin. S.63-70 10) Neuf Sœurs, Les (deutsch: Die Neun Schwestern) ist der Name einer französischen Freimaurerloge in Paris in der Zeit der Aufklärung. 11) Stackelberg, von Jurgen(2010), "Wir müssen unseren Garten bebauen" Candide als Experimentalroman und andere Voltaire-Studien., Verl. Frey, Berlin, S. 132. 12)Assmann, Jan, „Die Zauberflöte, Oper und Mysterium“ München [u.a.], Hanser, S. 289. Und sieh dazu: Stackelberg, Jürgen von(2010), wir müssen unsere Garten bebauen. Ed. Tranvía, Verl. Frey. Berlin, S. 131. 13) Chalons sur Marne und Metz. 14) مهمترین نویسندگانی که از ده سال قبل از انقلاب فرانسه ایده های اصلاحات را در بخش وسیعی از مردم و بین اقشار محتلف منتقل کردند می توان از : 1) Dupaty 2) Brissot 3) mirabeau 4) Condorcet 5) Liquet 6) Chaussard 6) Letrosne 7) Pastoret….. نام برد 15) Stackelberg, von Jurgen (2010), "Wir müssen unseren Garten bebauen" Candide als Experimentalroman und andere Voltaire-Studien., Verl. Frey, Berlin, S. 51. 16) Joseph- Ignace Guillotin. 17) Helmut.C. Jacobs 2007(Hrsg.), Gegen Folter und Todesstrafe- Aufkläreischer Diskurs und europäische Literatur vom 18. Jahrhundert bis zur Gegenwart. Peter lang, Frankfurt am Main. 18) Grand orient de France.. 19)Schlieper, Andreas(2008), Das aufgeklärte Töten- Die Geschichte der Guillotine, Osburg, Berlin. S. 126-129. 20) Pelletier. 21) Sieh dazu: Leder, Karl Bruno (1986), „Todesstrafe, Ursprung, Geschichte, Opfer“, GmbH § Co.KG, München. S. 260f. 22) از قرن هیجدهم به بعد برای آنکه بین قانون مجازات مرگ و هومانیسم تعادل بر قرار کنند، تلاش زیادی شد. هدف این بود که تا آنجا که امکان دارد مرگ را سریع و رنج محکومین به مرگ را کاهش دهند. 23)Sieh dazu: Leder, Karl Bruno (1986), „Todesstrafe, Ursprung, Geschichte, Opfer“, GmbH § Co.KG, München. S. 251. 24) Schlieper, Andreas(2008), Das aufgeklärte Töten- Die Geschichte der Guillotine, Osburg, Berlin, S. 7. 25) Sieh dazu: Leder, Karl Bruno (1986), „Todesstrafe, Ursprung, Geschichte, Opfer“, GmbH § Co.KG, München. S. 299-313. 26) marquis de Condorcet. 27) Vgl. Helmut.C. Jacobs 2007(Hrsg.), Gegen Folter und Todesstrafe- Aufkläreischer Diskurs und europäische Literatur vom 18. Jahrhundert bis zur Gegenwart. Peter lang, Frankfurt am Main. S. 255-261. 28) Sieh dazu: Leder, Karl Bruno (1986), „Todesstrafe, Ursprung, Geschichte, Opfer“, GmbH § Co.KG, München. S. 261. 29) Samuel Romilly. 30)Samuel Johnsons. 31)Gaspar Melchor de Jovellanos. نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|