logo





دیدار مثنوی در «دژ هش ربا» - پخش نخست

دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۱ - ۲۸ ژانويه ۲۰۱۳

محمد بینش (م ــ زیبا روز )

mohammad-binesh.jpg
آب جیحون را اگر نتوان کشید
هم ز قدر تشنگی نتوان برید

«اکنون با کمال صراحت و از روی صدق و صفا، منصفانه اعلام می‌کنم هنوز در اول قدم فرومانده ، و به سِرّی از اسرار ِ کلام ِ مولانا نرسیده‌ام و درین مکتب آن نوآموز را مانم، که در شناخت حروف الفبا بازمانده و گامی فرا‌تر ننهاده است....» بدیع الزّمان فروزانفر این سخن را پژوهنده‌ای اعلام می‌کند که بدون تردید بیشترین حق را بر گردن خوانندگان ِ معاصر سروده‌های مولانا دارد. پژوهنده‌ای که به تنهایی کار سترگ تصحیح دیوان غزلیات شمس و نگارش «فرهنگ لغات و نوادر» آن و همچنین سنجش نسخه‌های خطی مثنوی با نسخهٔ قابل اطمینان «نیکلسون»، ونیز تحقیق در «احادیث مثنوی» و «مآخذ قصص و تمثیلات مثنوی» را به عهده گرفت

از میان شارحان مثنوی تا کنون کسی را یارای احاطه بر تمامی نکات عرفانی و فلسفی آن نبوده است. هر کدام از آنان به فراخور استعداد باطنی و دانش الهی زمان خویش، به گوشه‌ای از این شاهکار ادب جهانی پرداخته‌اند. برخی از آنان نیز به توهم افتاده مثنوی را یکسره آنچه که خود می‌پنداشته‌اند معرفی نموده‌اند؛ حال آنکه «عنقای قاف» صید هیچ دامی نمی‌شود و صیاد ِ آن می‌بایست در «عرقریزان روح» خود به وقت تنهایی، خویشتن را یکسره در معانی عرفانی یله کند شاید بدام حکایتی از داستان‌های مثنوی فرو افتد...... آنگاه تارهای ابریشمین ِظرائف و مفاهیم ربانی چندان گرد بر گردش می‌تند تا خود را درون پیله‌ای از عشق و اعجاب بیابد؛ تا کی پروانه وار به سوی شمع حقیقت پر باز کند.... وگرنه داستان‌های مثنوی را چون حکایات کلیله و دمنه پنداشتن و با یک بار خواندن به پایان رساندن، توهمی بیش نیست:

گر شود بیشه قلم، دریا مِداد **
مثنوی را نیست پایانی امید

. باری... منظور از طرح این حکایت پیش از هر چیز، معرفی شاهکاری در ادب جهانی ست که موضوع اصلی آن همچنان پس از گذشت هشت قرن ذهن بشریت را به چالش می‌کشد و از این پس نیز تا جهان باقی ست خواهد کشید. موضوعش نبرد و رقابت عقل و عشق در شنا سایی «حقیقت» است

عقل گوید: «شش جهت حد ست و بیرون راه نیست»
عشق گوید: «راه هست و رفته‌ام من بار‌ها»

و در مرتبه بعد پیشنهاد بازنگری بنیادینی ست که می‌بایست در عرفان سنتی برقرار گردد تا ذهن‌های جوان شکاک در این عصر «بی‌بنیادی ارزش‌ها» با دیدهٔ پذیرش بر آن بنگرند.

این رفرم، زیر ذره بین قرار دادن «کار و کردار» برادر کوچکین در حکایت «دژ هش رباست». بنا براین، چیزی بیرون از آموزش‌های مولانا نمی‌باشد. اما از آنجا که «یک دست بی‌صداست»، آن را باتازندگان ِ میدان تحقیق در میان می‌نهم تا با راهنمایی‌های خویش به یاری برخیزند.

دیگر آنکه بنا بر آیین پژوهش علمی، در شرح و تفسیر «دژ هش ربا» یا «قلعهٔ ذاتُ الصُوَر»، ــ که هر دو نام را استاد جلال الدین همایی به استناد ابیات مولانا بر این حکایت نهاده است ــ، نخست به نقل ِ نظر ِ بعضی شارحان مثنوی پرداخته، سپس دیدگاه خویش را در پایان ِ سخن آورده‌ام. و هر چند از رهنمودهای این عزیزان بهره برده‌ام، اما در نخستین پایه اثر معروف استاد همایی بنام «تفسیر مثنوی مولوی، دز هوش ربا» را مدّّ ِ نظر داشته‌ام. من الله توفیق:

موج ِ اوج ِ مثنوی خیزد کنون
شد «قرار ـ آرام» و باز آمد جنون
موج‌ها از اوج‌ها بر شانه‌ات،
می‌شود آوار و کوبد خانه‌ات.
کشتی ِ جان را فرو ریزد ز هم
عقل و حیرت را در آویزد به هم***

محمد بینش (م ــ زیبا روز)

زیرنویس:

*فروزانفر، بدیع الزمان ــ شرح مثنوی شریف، جلد نخست، دفتر اول، مقدمه ص۱۲
**بجای مداد می‌خوانند «مِدید» تا هم قافیه شود. به معنی مرکب و هر چه که با آن می‌نویسند. این قاعده را «مُمال» می‌گویند. مثلا «کتاب» را یا «حساب» را گاهی «کتیب» و «حسیب» می‌خوانند. مولوی هم در مثنوی آن را گاهی بکار می‌برد.

***ابیاتی ست از شعر «نردبان آسمان». سروده محمد بینش

منبع این نوشتار: وبلاگ دیدار مثنوی

http://zibarooz.blogfa.com/


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


رویا
2013-11-19 15:04:38
هر چه شد بر مولوی از عشق شد/باز هم این مثنوی از عشق شد"شاعر معاصر شاپور پساوند"....از حق یاری می جویم تا با دنبال کردن مقاله شما به درک قطره ای از دریای بی منتای مثنوی دست یابم.حق یاور شما و دیگر اساتید محترم باد

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد