دریغا، ما که خواستیم، زمین را برای مهربانی آماده کنیم، خود نتوانستیم مهربان باشیم. اما شما وقتی به روزی رسیدید که انسان یاور انسان بود، در بارهٔ ما با رأفت داوری کنید! برتولت برشت در پاسخ به مک کارتی، سنای آمریکا اُکتُبر ۱۹۴۷
در جامعه ى گذاری انتقاد منصفانه و دقیق پویایى هنر را شتاب میبخشد. ولی فرهنگ انتقاد با آزادی و مسئولیت فردی آغاز میشود؛ یعنی فرد در تغییر باید تحمل انتقاد خود را افزایش دهد. این دنباله آموزش مدرسهای است تا انتقاد همچون دروس تازه با لحن خردگرا مستقل از عاطفه جابیافتد.
نقد روش تحلیل نظامند گفتمان نوشتاری یا شفاهی میباشد. نظر در باره یک هنرمند یا اثر هنری میتواند چند لحن داشته باشد: باتعصب، مغرضانه، مداحی، نان بهم قرض دادن. نقد بیان خواست تغییر وضع موجود بنا به اصول جهانشمول، تبیین شگردهای نوین در اثر، قیاس مولف/ اثر با معاصران و گذشتگان باشد. نقد میتواند در باره امور مختلف باشد: سیاسی، ادبی، هنری، ورزشی، فرهنگی، اجتماعی.
نق بیان کردن نظرات منفی از گلایه تا فحاشی در باره موضوعی است. نق نظر دادن است که یک هنرمند با اقتدار هنری ولی خارج از تخصص نقد یا حیطههای خارج از مهارت خود در باره دیگران نظر میدهد. علل نق بَرخوردن، عصبانیت، رنجیدگی، غیض، تعصب، اغراض، سوء تفاهم، جریحه دار شدن غرور، رقابت، حسادت، افسردگی، وسواس، پرخاشگری، قلدری میتوانند باشند. لذا نقد از اصول عینی و نق از عواطف فردی پیروی میکنند.
انتقاد ۳ عنصر نقاد، نقد، طرف نقد دارد که شامل ضروریات و الزامات میباشد. ضروریات در برگیرنده استدلال، عینیت، برخورد کارشناسی بوده؛ الزامات تابع لحن نامغرضانه، انصاف، عدم تخریب شخصیت، فصاحت بیان میشود. نقد عمدتا با عدم ایقان همراه بوده؛ از اظهارات مطلق، نهایی، بیبرو برگرد، ۱۰۰% صحت یا سقم، این یا آن فاصله میگیرد.
نقاد نباید نظرش را نهایی قلمداد کند؛ آماده باشد برای تعامل، پذیرش اظهارات دیگر، گوشیدن به نظر مقابل. طرف نقد میتواند از همگنان، در قدرت، گذشتگان باشد. پاسخ نقاد میتواند سرکوب دولتی، سکوت مرده یا انتقاد جدید هواداری، شماتت دیگران باشد.
نقد ادبی-هنری را میتوان به ۳ بخش تقسیم کرد: عینی بیطرفانه، غیرکارشناسی مداحانه، عاطفی مغرضانه. نقد اصولی منصفانه آثار هنری را با معیارهای علمی، عینی، جهانی محک میزند؛ برای آموزش و توضیح هنر مفید است. نقاد باید با اصول نقد هنری-ادبی آشنا باشد. مداحی در واقع حمایت وضع موجود است. در مقابل، نقد خواست تغییر وضع موجود است؛ نه همسو با مرکز قدرت و سنت.
نقد عاطفی بیانگر آسیبشناسی پرخاش/ خاکساری است. ذم طرف مورد نقد، بعلت رنجش و دق دل میباشد. نقد همراه با هتاکی، جنجال رسانهای، فحاشی گذارا- از دید تاریخی بیاثر است. میتوان ذم را نق فردی یا نظر شخصی مغرضانه دانست. مدح معمولا برای نفع حاضر یا آتی انجام شده؛ شبیه تبلیغ یعنی غلو در برخی صفات میباشد. انتقاد با عیب جویى، اغراض، لیچارگویی برای برخی زننده بوده؛ ممکن است دق دل نقاد را خالی میکند؛ ولی طرف مقابل حالت دفعی یا کینه توزانه مى گیرد.
نقاد با نیت خیرخواهانه نباید به تخریب شخصیت، توهین به طرف مقابل، مخدوش کردن رئوس موضوع بپردازد. انتقاد تخریبى، نامنصفانه، فحاشانه برخی را از نقد هراسان میکند. نقد مداحانه گاهی اشمئزاز، فرصت طلبی، حفظ شرایط موجود تولید میکند. در خاور میانه دولتمردان میانه خوبی با انتقاد ندارند، ولی در غرب رسانه آزاد منبریست برای ارایه آرای گوناگون که تا دانشگاهها هم کشیده میشوند. گاهی انتقاد تخریبى، نامنصفانه، تهاجمی نکاتی آموزنده با برهان خُلف دارند.
مکاتب، سبکها، شیوهها، نظریههای نقد جهانی و کاربردشان در شعر، داستان، فیلم، نقاشی، موسیقی در دبیرستان، دانشگاه، کارگاه تدریس میشوند. گذار فرهنگ جامعه از استبداد پدرسالاری به شفافیت مدرن با احترام به فردیت از طریق سوادآموزی، رسانههای ماهوارهای، اینترنت، خواندن کتابها، بحث در محافل، شرکت در همایشها، سفر به غرب تسهیل میشود. این محملها انتقاد پذیری در جامعه را گسترش میدهند.
در فلات بخاطر فرهنگ مرجع شیعی، مدح سلطانی، زعیم پدرسالاری- آسیبشناسی عارضههای منفعلی-تهاجمی نقد عمدتا با ۳ عنصر نقلی، آفرین، نفرین عجین است. این اختلالات روانی در فرداند که در مقابل آتوریته خاکساری کرده؛ در خفا یا به زیردستان تهاجمی، با پرخاش، موهن واکنش نشان میدهد. پس این عارضه پاسیو- اگرسیو واکنش فرد به وضع فعلی، بخاطر خاطرات وضع گذشته، میتواند خاکسارانه یا پرخاشگرانه باشد.
در عنصر نقلی، شک و خلاقیت گوینده حذف میشوند؛ فرهنگ با نقل قول از اسلاف در جا میزند. برخورد نقلی گل هم کردن گفتاوردها بدون تحلیل، ارزیابی، علت/ معلول یابی– صرفا با نقل قول از مراجع عمدتا موافق یا مخالف برای کوبیدن در یک حوزه خاص میباشد.
اعتقاد منقد به متافیزیک او را به دعا/ آق میکشاند تا با کلام مقولات سعد/ نحس را بر صاحب اثر هنری نازل کند. البته عنصر عاطفی تملق/ توهین، مدح/ ذم، ستایش/ فحش هم چاشنی نقد میشود. هر ۳ نوع نقد اغلب در چنبر تعارفات و ایهامات بیان میشوند. در نقد عاطفی عقاید در سطح زبان غلو شده میمانند؛ به واقعیات توجه نمیشود.
انتقاد بررسی، ارزیابی، تفسیر یک قطعه ادبی یا هنری تعریف شده. منقد باید با نظریههای نقد، سبکها، مکتبهای ادبی-هنری آشنا باشد. در ادبیات، نقد کاربرد نظریه نقد ادبی در مورد یک مقوله ادبی است. نظریههای نقد ادبی با اصول جهانشمول علوم انسانی زبانشانسی، روانشناسی، جامعهشناسی همراهند تا سبکها را از نظر تکنیک، معیارهای زیبایی، مکتبها در جامعه بررسی کنند.
دبیرستان، دانشگاه، کارگاه نظریههای نقد ادبی را تدریس میکنند. در نشریات حرفهای کاغذی مانند مجله بخارا و مجازی مانند پایگاه دیباچه، نقدها ارایه میشوند. در خاور میانه آثار نقد ادبی مانند کتاب البدیع و سبکشناسی بهار رایجاند.
دکتر براهنی، دکتر کدکنی، دکتر کاووسی، م بهارلو، ع قره باقی آثار ارزندهای در نقد ادبی-هنری پدید آوردهاند. مصاحبات گلستان نمونههای نق هنرمند شرقی است که به زمین و آسمان بد و بیراه نثار میکند. یک نمونه از فرهنگ نق در خاور میانه در حوزه سیاست، برچسب مزدور خارجی زدن به یک فرد دیگر است. در دهه ۲۰ش احسان طبری، پس از انشعاب، خلیل ملکی را «خائن و جاسوسی خواند که سرانجام به زبالهدان تاریخ افتاد.» نظرات مداحانه در شعر کلاسیک فراواناند؛ القاب مداحانه هم در عصر قاجار و پهلوی بعرش رسیدند.
در عصر روشنگری این آثار رایج بودند: کتاب نقد داوری کانت، رساله نقد پوپ، نامههای زیباشناسی شیللر. در سده ۱۹م دفاع شعر شللی، فلسفه هنرهای زیبای هگل، اصول شعرشناسی پو، کارکرد نقد در زمان حاضر آرنولد، نقد ایده الوژی مارکس، تکامل ادبیات مالارمه، هنر چیست تولستوی را میتوان نام برد. در سده ۲۰م نظریههای نقد ادبی با جامعهشناسی و ساختار/ کارکرد مغز انسان تقاطع کرده، این آثار آفریده شدند:
نویسندگان خلاق و اوهام فروید، درس زبانشانسی عمومی سوسور، بررسی ساختار اسطوره لوی-شتراوس، هنر بمثابه تکنیک شکولوفسکی، هاملت و مسایلش الیوت، رابطه روانکاوی با شعر یونگ، حماسه و نوول باختین، شعر و فکر تجریدی والری، آثار لاکان، لوکاس، چامسکی، درریدا، بارت، فوکو، کریستووا، ادوارد سعید، برتون.
نظریه ادبی بمعنی بررسی نظامند و شیوههای تحلیل ادبیات با نظریه نقد ادبی بمعنی تحلیل، مطالعه، ارزیابی، تبیین اصول عام برای واشکافی ادبیات فرق دارد. البته هر نظریه ۴ امر را مداقه میکند: خود اثر، هنرمند خالق آن، جهان بازتابیده در آن، مخاطب اثر. ایگلتون متولد ۱۹۴۳ در انگلیس، نقاد و نظریهپرداز ۴۰ کتاب شامل مقدمه بر نظریه ادبی ۱۹۸۳، ایده الوژی زیباشناسی ۱۹۹۰، اوهام پسامدرنیزم ۱۹۹۶ نشر کرد. او نقد ادبی، ادبیات قیاسی، ژانرهای ادبی، تاریخ کتاب، سنت شعر را بررسی کرد.
مکاتب نظریه ادبی بقرار زیرند: زیباشناسی، پراگماتیسم آمریکایی، بررسی فرهنگی شناخت، بررسی ادبی داروینی، ساختارزدایی، جنسیت، فرمالیزم، مارکسیزم، مدرنیزم، تاریخیگرایی نو، پسا استعماری، نقد نو، روانکاوی، کوییر، نقد واکنش خواننده، فرمالیزم روسی، نشانهشناسی، ساختارگرایی، نقد زیستی.
جامعه باید به مرحلهای از رشد فرهنگی برسد تا انتقادپذیری، احترام به آرای دیگران، حقیقت ورای عقیده شخصی جا بیافتد. در جوامع پدرسالاری، عشیرهای، پیشامدرن- روحیه انتقادپذیرى، خردگرایی، شک در اقوال ماضی، مشاوره با همگنان، فرهنگ انتقاد در اعضاء ضعیف میباشد. روحیه انتقادپذیری در اقلیتی ناموجود بوده؛ با رگههای فرصت طلبی و سپس استبداد همراهاند. باید توجه کرد که روحیه استبدادی پیشامدرن در نقاد هم بروز میکند.
گاهی انتقاد نقاط ضعف فرد، نهاد، سازمان، حزب، دولت را برملا میکند که منجر به تعقل و یافتن راههای پیشرفت و پویا میشود. در اینجا ۲ برخورد دیده میشود: ۱- فرد بى نیاز از نقد، نقطه ضعفى در خود نمیبیند؛ لذا درجا میزند. گاهی خود-بزرگ بینى مخل پذیرش انتقاد میشود. ۲- فرد با تعقل به انتقاد به یافتن راههای بهبود میپردازد.
فرهنگ انتقاد وقتی در جامعه آغاز میشود؛ نیاز به شرایط بهینه ساز دارد تا تجربه طولانی، تمرین مکرر، امنیت نقاد با قوانین مربوط پدید آیند. نقد فرهنگ موعظه یکسویه را تبدیل به گوشیدن، تعقل، شک، پاسخگویی همگانی میکند. در جوامع پیشامدرن تجربه نقد، ابراز نظر، انتقاد از شرایط موجود، مسئولیت پذیری زعمای قوم در حال شکل گیریاند.
وجود دول پیشرفته هم ۲ تاثیر پیشرو بوسیله سازمانهای مترقی بشردوستانه مدرن و منافع نهادهای سودجو دارد. گاهی رسانهها مشکلات مردم عادی را مطرح میکنند. این حرفها غیرمستقیم نقد اوضاع موجود میباشند. گاهی این نظرات مخالف همدیگر بوده؛ پاسخها پرخاش و آتشبار میشوند.
در سده ۲۰م اثر هنری با رویدادهای اجتماعی و مکاتب در دیگر کشورها تاویل میشدند. در نقدهای این سده تنها به گفتار فرد و گاهی حوادث اجتماعی برخورد میشد. با نضج روانشناسی، تکامل انواع، ژنتیک، عصبشناسی- اکنون نقد به کنه هنرمند میپردازد. نقد جدید اثر هنری - در راستای شخصیت، خصوصیات فردی یا نوعی، ویژگیهای بومی، محلی، خانوادگی، شخصی هنرمند مانند اختلالات روحی و اعتیاد- را میشکافد. زیرا آثار هنری، قطعات ادبی، سبک بیان - همه تبیناتی هستند که بخشهای دیگر ذهن هنرمند را در لفافه ارایه میدهند.
برای نقد نوین نیاز به آموزش آثار علمی در باره مغز ضروریست. در سده ۲۱م رابطه ذهن هنرمند، مخاطب، منقد با متن هنری ـ ادبی واشکافی میشود. تاثیر وراثت، خانواده، اجتماع بر تجربیات هنرمند بررسی میشود که این تاثیر خلاقانه با تخیل و مهارت در ادبیات و هنر تبلور مییابد. یک شرح حال/ بیوگرافی نویس کودکی، نوجوانی، سالمندی هنرمند را در نظر میگیرد. در فرهنگ پیشامدرن فردیت مهم نبوده، بیشتر در مورد نظرات نوشته میشد تا خود فرد. از اینرو در قرون وسطا حدیث نفس/ اتوبیوگرافی تابو/ حرام بود.
توجه به یک اثر بخاطر آشنایی، کنجکاوی، غریزه، نوبودن، توصیه دوستی میباشد. برخورد به یک اثر ۲ واکنش در مخاطب پدید میآورد. ۱- فهم اطلاعات خنثی مربوط به حافظه کلامی، حسی، اپیزودیک. کلام ۲ جزء عمده کودکی/ گویش محاوره و نوجوانی/ زبان ادبی دارد. حافظه حسی ۳ جزء عمده بصری/ نوری تا ۹۵% اطلاعات ورودی به مغز، شنوایی/ صوتی/ مکانیکی، بویایی/ شیمی دارد. ۲- تحریض به عاطفه مربوط به نام مولف، خود اثر، افراد جنبی/ القایی، جنسیت مخاطب/ موضوع. عاطفه مجموع احساسات مانند نوستالژی، غربت، شوق و محرکات مانند اشمئزاز، خشم، ترس، غم، شادی میباشد. پس وقتی شاعری دکلمه میکند؛ مخاطب به مفاهیم مستتر در شعر و عواطف حضوری شاعر واکنش دارد.
لذا منقد هم بنا به مهارت و اطلاعات در برخورد به این ۲ واکنش اطلاعاتی و عاطفی مطلبی مینویسد. برای نمونه، وقتی عکسی از ونوس عصر حاضر ایتالیا، مونیکا بلوچی دیده میشود اطلاعات در باره موضوع ترابری میشود. نیز معیارهای زیبایی حافظه حسی فعل انفعالات درونی زیر را باعث میشوند: ترشح خفیف/ شدید هورمونهای غدد جنسی مذکر درونریز به جریان خون، تاثیر روی برخی اعضای بدن مانند گرمی پوست، ضربان قلب/ تنفس، تعریق کف دست، تورم. غدد جنسی بقرار زیرند: بیضه مرد، تخمدان زن، پیتویتری در مغز، هیپوتالموس، تایروید، کلیوی/ ادرینال، اندوکراین.
زیگموند فروید روی گفتار در فرمول پندار، گفتار، کردار زرتشت تاکید میکند: حقیقت انسان در آنچه اظهار میدارد نیست، بلکه حقیقت او نهفته در آن چیزی است که از اظهار آن عاجز است. بنابراین اگر خواستی او را بشناسی، نه به گفتههایش، بلکه به ناگفتههایش گوش کن. کلمات قدرت اعجاب انگیزی دارند. هر یک از آنها میتوانند بزرگترین خوشبختی یا عمیقترین ناامیدی را به ارمغان بیاورند. آنها میتوانند دانش را از معلم به شاگرد انتقال دهند. واژهها سخنران را قادر میسازند که مخاطبان خود را متقاعد ساخته؛ تصمیمهای خود را به آنها دیکته کند. کلمات برانگیزاننده قویترین احساسات و سرچشمه همه اقدامات بشرند.
در نوجوانی شبکه اعتقاد در کورتکس پایدار و همیشگی میشود. با تبلور شخصیت-زاده مواد موروثی و تجربیات محیطی- عقیده فرد در مغز حک میشود. شبکه عصب جایگاه اعتقاد، جدا از شبکه منطق و مشاهدات، به ترشحات برخی غدد مربوط به غریزه و محرکات لیمبیک تحریک شده، رفتار و گفتار تغییر میدهد. باور در فاصله وصل ۲ عصب/ سیناپس یک شبکه عصب ضبط میشود؛ نه در خود یاختههای عصب این شبکه- برخلاف واحد حافظه ۰/۱ رایانه.
وقتی یک عقیده برای فرد به اعتقاد تبدیل شد؛ در چالش این عقیده ۲ واکنش ظاهر میشوند. اقلیتی از چالش عقیده خود نهراسیده؛ نوگرا، پذیرای حقیقت، خواهان صحت و سقم، شک به اقوال گذشتگان، گاهی خواهان عدالت هم میشوند. اقلیت دیگر عقاید متحجر خود را تغییرناپذیر، تغییر جامعه را نپذیرفته؛ با پرخاش، تعصب، غرض به مسایل نو مینگرند. آنها مرز خودی/ دیگری جهان خود را به سفید/ سیاه تقسیم میکنند. اکثریتی در بین این ۲ نهایت با ادامه زندگی مدارا پیشه میکنند.
بهرجهت شخصیت عنصر مهمی در یک فرد در اجتماع است. این شخصیت است که بیان افراد و هنرمندان را از هم متمایز میکند. البته شخصیت مقوله پیچیده ایست که از یک طرف با شبکههای کورتکس، غرایز، منافع، استعداد، انگیزه، خلاقیت، تخصص، برنامه ریزی، پشتکار، دهها مقوله دیگر مرتبط است.
از طرف دیگر بنا به فروید، فرد گاهی آن را در ظاهر و هنرمند در آثارش استتار میکند. پس بخش عمده نقد ادبی چند دهه گذشته، روی روانشناسی شخصیت و عارضههای دماغی- در تخالف با آغاز سده ۲۰م بر بستر رویدادهای اجتماعی- تکیه میکند.
شخصیت عمدتا به ۲ گروه تقسیم میشود: برونگرا، کنجکاو، نودوست یا درونگرا، تابع مناسبات موجود، محافظه کار. شخصیت برونگرا برای تجربه جدید انتقاد پذیر است. گروه برونگرا انتقاد را محرک اندیشیدن و رسیدن بفکرهای جدید دیده؛ اعتماد به نفسشان افزایش مییابد. فرد درونگرا با حراست از سنت و اعتقاد خود، به تجربه جدید و انتقادپذیری حساسیت دارد. لذا انتقاد با برافروختگی و پرخاش- چه در صیانت نفس چه در هجمه به طرف- همراه میشود. گروه درونگرا بهنگام انتقادشان، احساس خفت کرده، احترام خود را در خطر دیده، موضع دفاعی/ تهاجمی به انتقادکننده مى گیرند.
مباحث شخصی در عرصه نقد ادبی علل پیدایش هنر را توضیح میدهند. البته نظرات چند نقاد از زوایای گوناگون در کلیت به ارزیابی شخصیت هنرمند، آثار او، تاثیر در جامعه، تدریس سبکها، قیاس با دیگر هنرمندان کمک میکنند. در غرب ژانر بیوگرافی/ شرح حال، مموار/ خاطرات، اتوبیوگرافی/ حدیث نفس پدید آمده؛ در خاورمیانه هنوز این ژانر گسترش نیافته است.
عنصر عادت، یعنی تکرار یک کنش و سپس رفتار اتوماتیک وار، هم مهم است. گاهی عادت خود عامل مزیت میباشد. برای نمونه: فرد به شعر فروغ یا کلاسیک عادت کرده؛ پس این شعر توجه او را در هر موقعیتی جلب میکند. حساسیت هم با ویرش، وسواس، ابسشن همراه است که توجه فرد را به یک فکر معطوف میکند. عدم کنترل تنظیمگرهای فکری ذهن هم به اعتیاد به مواد با ترشحات هورمونی شبیه است.
روشن است که هنر ۲ وجه عمده دارد- تداوم سنت و ارایه نو. نقد اولی ایرادگیر تقلید نعل بالنعل میباشد؛ ولی نقد نوگرایی شدیدتر و مشکلتر است. ایراد به بدایع و بدعتهای نیما بوسیله سنت گرایان با معیارهای قدیمی شدیدتر بود. ولی واشکافی نوآوریهای نیما مشکلتر بوده؛ زیرا نیاز به علوم انسانی جدید داشته تا خلاقیت و تخیل نیما را حلاجی کند.
آیا هنر فقط به خاطرات نقب میزند؟ لهجه و موسیقی در کل به حافظه کودکی از آنها در فرد بستگی دارند. علاقه فرد به موسیقی اتنیک مربوط به خاطرات کودکی است. ولی هنرمند با خلاقیت و تخیل، نوگرایی هم میکند. او از دهلیز خاطرات لحظه بارقه در فضای خلود قرار میگیرد. با نوستالژی به انگیزه خود دقیق میشود. با مهارت نوگرایی را هم در اثر هنری وارد میکند. پس نوستالژی و نوگرایی- یک چشم به گذشته یک چشم به آینده- مصالح هنرند.
آیا یک قطعه هنری-ادبی برای تفریح چند ساعته است؛ یا برای پرستش دهههای بعد؟ چه ارزشی برای حظ، سیرتکاملی، مقایسه موردی با اقلام جهانی امروز- یک فیلم یا کتاب ۵۰ سال پیش دارد؟ چه باعث میشود که جذبه به یک اثر در نسلهای بعدی تکرار میشود؛ مثلا خواندن بوف کور؟ چرا نویسندگان زیادی به آرشیو فرهنگ میپیوندند؟ چرا قطعات ویگن هنوز طرفدار دارند؟
در جوامع پیشامدرن خلاقیت نقد هنوز برای جایزه کافی نیست. ولی نقد ادبی/ هنری با جایزه پولیتزر از ۱۹۷۰ آغاز شد؛ در دروس دانشگاهی غرب هم گنجانده میشود. معمولا جایزه فرهنگی را یک ثروتمند خیر و گروهی فرهیخته برای قدردانی از آثار و افراد هنری راه میاندازند. در فیلم، ادبیات، روزنامه نگاری، هنر، معماری با جایزه Pritzker- جایزههای گوناگون جهانی و ملی به آثار برگزیده داده میشوند.
در فرهنگ پیشامدرن، تراژدی اینجاست که رفتار آتی ۲ طرف ثنویت نقاد و خالق اثر تا آخر عمر، در ذهن آنها حک شده؛ قابل تغییر نیست. یعنی اثر این ثنویت در حافظه دراز مدت ۲ طرف تا پایان عمر میماند. در مخیله هنرمند تقاص برای ذم نقاد پرورش مییابد. پس از مدح بوسیله نقاد در دور اول؛ انتظار ممدوح، مدح بیشتر در دور بعدی است- تا جاییکه خیلی زود طرف مدحشده به عرش اعلا رسانده میشود.
در حالیکه در جهان مدرن واقع بینی، مدارا، گذشت، اغماض جای غلو، تعارف، تقاص، تلافی، انتقام را میگیرند. پس از انتقاد، در دور بعد، ۲ طرف ماجرا با هم برخورد مدنی دارند. مانند ۲ رقیب انتخاباتی افشاگر که پس از انتخابات فرانسه یا آمریکا با هم رابطه سیاسی برقرار میکنند.
عدم مقبولیت آثار یک هنرمند در جامعه، گاهی او را به ابراز نظرات مغرضانه در باره دیگران وامیدارد. حرفهای خودشیفته، سطح نازل اطلاعات ادبی، حرف مفت در باره روشنفکران و مبارزان- فقط در محافل راست ارایه میشوند.
انتقاد در حیطه هنر، دولت، سیاست منجر به درک بهتر اوضاع شده؛ نکات مبهم را روشن میکند. نقد به شفافیت در جامعه در سطح کلان کمک میکند تا راههای شکوفانی استعدادهای فردی هموار شوند. انتقاد در جامعه از نفوذ برخی عناصر محیل و کلک برای دست اندازی به ثروت مردم جلوگیری میکند.
منابع. نقدهای ع قره باقی، م بهارلو
http://www.dibache.com/. ۲۰۱۳/۰۱/۲۴