logo





هما روحی (سرلتی) زنی از کرمان، زنی دیگرگون

يکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۸ مارس ۲۰۰۹

لیلی پورزند

شهروند: پس از انقلاب، خانواده من مانند بسیاری از خانواده های دیگر دچار تلاطم و نا به سامانی شد. نگرانی، ترس و نا امیدی در خانه موج می زد. من که در آن زمان کودکی خردسال بیش نبودم، تمامی این صحنه های ناگوار را در خاطرات خود به خوبی ثبت می کردم. نام بسیاری از دوستان و آشنایان مادرم (مهرانگیز کار) و پدرم (سیامک پورزند) را برای نخستین بار در آن دوران شنیدم و به خاطر سپردم. زندگی اجتماعی پدر و مادرم مانند بسیاری دیگر محدود به خانه شده بود. اخبار ناخوشایند بود. یک روز خبر از دستگیری دوستی بود و روز دیگر خبر از اعدام. یک روز خبر از هجرت دائمی قوم و خویشی از مرز ایران و پاکستان بود و دیگر روز خبر از سکته عزیزی در غربت اجباری. یک روز خبر از لغو پروانه وکالت یا قضاوت دوستان بود و دیگر روز خبر از پاکسازی آنها. این گردونه می چرخید و اطرفیان ما را تا شعاع بسیار زیاد متأثر می کرد.
در این میان بود که نام خانم "هما روحی" را برای اولین بار از مادرم شنیدم. به یاد دارم در آن روزها مادرم با خستگی و بی حو صلگی اخبار ناگوار مربوط به سرنوشت زنان برجسته و پیشرو را برای مادربزرگم بازگو می کرد. مادربزرگم که زنی متفاوت بود و البته هیچ گاه فرصت پرورش و رشد اجتماعی و حرفه ای نیافته بود و یکی از میلیون ها قربانی زن ستیزی حاکم بر اجتماع بود، همواره زنان پیشرو را می ستود و با پیشرفت آنها بال و پر می گرفت. در آن دوران وقتی مادرم خبرهای ناگوار مربوط به زنان موفق و پیشرو را به خانه می آورد، مادربزرگم مثل مرغ بال و پر کنده می شد، مچاله می شد و سیگار به سیگار دود می کرد و حافظ زمزمه می کرد و گاه اشک می ریخت.
من کوچک تر از آن بودم که معنا و مفهوم این واکنش ها را درک کنم. سال ها بعد وقتی خود به عنوان زنی جوان پا به عرصه زندگی خصوصی و اجتماعی گذاشتم دانستم که آن اشک و آه ها در واکنش به سرنوشت تلخ یک انسان نبوده بلکه شیون بر سرنوشت زنان یک جامعه بوده که برای دیگرگون زیستن مبارزه می کرده اند. بعدها دانستم که آن غم و غصه های عمیق و جانسوز در واکنش به عقیم ماندن حرکت های حق طلبانه و آزادی جویانه ی زنان ایران بوده که با انقلاب برای دو دهه در نطفه خفه شد. بعدها درک کردم که آن حرمان ها و دردها برای این بوده که زنان خانواده من مانند بسیاری زنان دیگر شاهد قربانی شدن و سرکوب هر نوع تفکر برابری طلبانه خود و زنان اطراف خود بودند. سرکوب زنان با اجباری شدن حجاب شتاب گرفت و روند به خانه و پستو فرستادن آنها از پست های کلیدی و مهم به اوج رسید.
طمئن هستم نام خانم "هما روحی" را برای نخستین بار در آن دوران در خاطرات کودکی خود ثبت کرده ام. سال ها بعد که تب و تاب انقلاب با فتنه جنگ فروکش کرده بود، دوستان مادرم که همگی از زنان برجسته دیروز و امروز بوده و هستند، از حداقل امکانات که همان چاردیواری خانه بود استفاده کردند و دوره های ماهانه تشکیل دادند. یکی از بهترین خاطرات دوران کودکی من شرکت در این دوره های "زنانه" است. در کنار مادرم می نشستم و بدون اینکه درک کاملی از آنچه این زنان بزرگ می گویند داشته باشم، آنها را می ستودم. در این دوره ها زنان برجسته ای که از فعالیت های اجتماعی و حرفه ای خود برکنار شده بودند، گرد هم می آمدند و در مورد ایده ها، راه کارها و گاه خبرهای خوب و بد از دوستان در بند و یا هجرت کرده با یکدیگر گفت و گو می کردند. گاه یکی از آنها خداحافظی می کرد و اعلام می کرد که در جلسه بعدی حضور نخواهد داشت چرا که در صدد ترک کشور است. طرح بسیاری کتاب ها و فعالیت های زنان در دوران خفقان بعد از انقلاب در همین دوره ها پایه گذاری شد. امروز من آن زنان را صمیمانه می ستایم که با وجود آن همه یأس و ناامیدی، با وجود همه ی خطرات، ماهانه دور هم گرد می آمدند تا خود را در حدود امکانات فعال نگاه دارند. آنها همواره درصدد تغییر بوده و هستند.
یکی از آن زنان برجسته، خانم "هما روحی" بود که بعدها دانستم انقلاب چگونه زندگی شخصی و اجتماعی او را دگرگون ساخته بود و موج کینه ها و خصومت های زن ستیزان چگونه در مقابل شکوفایی و بالندگی او قد علم کرده بود. آنچه از او به یاد دارم، قامتی استوار است با چهره ای گشاده و صدایی آرام. اگر بعدها بیشتر در مورد او نخوانده بودم هیچ گاه نمی دانستم که در پس آن چهره آرام و آن قامت خدنگ چه تلاطمی حاکم بوده. آن گاه که کتاب "زنی از کرمان" را خواندم، بارها اشک ریختم و ناخودآگاه چهره موقر و متین خانم "هما روحی" را در آن دوره ها به یاد آوردم و او را ستایش کردم که با همت والا خاطرات خود را برای نسل من و نسل های بعد در کتابش ثبت کرد.
وقتی کتاب را می خواندم به یاد گفته یکی از اساتید رشته مطالعات زنان دانشگاه یورک خانم "اوا کارسپینکی" که دکترای خود را در اهمیت خاطره نویسی زنان گرفته، افتادم. اوا همواره سعی می کند به دانشجویان خود توضیح دهد که زن ستیزی تاریخی باعث شده زنان در برهه های تاریخی کمتر خاطرات خود را به صورت رسمی ثبت کنند و به همین دلیل تجربیات تاریخی، اجتماعی و فرهنگی با صدایی مردانه برای نسل های بعد به یادگار گذاشته می شود. کتاب "زنی از کرمان" دست به یک تاریخ نگاری از دوران قبل از انقلاب و بعد از انقلاب زده و صدایی متفاوت را به گوش خواننده رسانده است. کتاب "زنی از کرمان" تأثیر انقلاب بر وضعیت زنان را به تابلو کشیده و تلاش کرده جنبه های مثبت و منفی آن را نمایان کند.
خانم "هما روحی" در شرحی که از زندگی شخصی خود بیان می کند، به نسل های بعد از خود می آموزد که می توان متفاوت زیست. او می گوید که برای ادامه تحصیل و اخذ مدرک فوق لیسانس، دو کودک خردسال خود را به همسرش (مرحوم جناب حسام سرلتی) سپرده و به انگلستان سفر کرده. آنگاه که این سطور را می خواندم بر خود لرزیدم چرا که متوجه این واقعیت تلخ شدم که چنین اقدامی امروز برای من و امثال من که بسیار داعیه آزادگی داریم و نه در شهر اصفهان نیم قرن پیش، بلکه در قلب یکی از پیشروترین کشورهای جهان زندگی می کنیم، امری موکول به محال است. پس باید چنین زنانی را تکریم کرد و به آنان آفرین گفت که با وجود آن همه موانع اجتماعی، سنتی و قانونی چنین زیسته اند و در راه بالندگی خود و جامعه خود چنین متهورانه قدم برداشته اند.
کتاب "زنی از کرمان" برای نخستین بار به یکی از مهمترین دغدغه های فکری من که ریشه در یک مثل قدیمی دارد، پاسخ گفت. من از کودکی از طرح و شنیدن این نکته که "پشت هر مرد موفق یک زن قوی ایستاده" حساسیت نشان می دادم. این مثل از دید من درصدد تحکیم پایه های نقش سنتی زن در جامعه است که در پشت سر است و نه در یک خط و نقش حمایت گر دارد و نه نقش فعال. خانم "هما روحی" در کتاب خود این مرزهای سنتی را درهم نوردیده و از نقش همسر مرحومشان بارها یاد می کنند و خاطرنشان می کنند که همراهی و تشویق او مهمترین عامل پیشرفت شخصی، حرفه ای و اجتماعی ایشان بوده است. آفرین به چنین مردان دگراندیشی و مرحبا به این زنان پیشرو.
کتاب "زنی از کرمان" را به شما می سپارم تا بخوانید. این کتاب پیام دیگرگون زیستن را به زنان و مردان ارسال می کند. این کتاب خاطرات انسانی است که در اوج توانایی و شکوفایی با حادثه ای به نام انقلاب زندگی اش متلاطم می شود ولی هدف خود را که سازندگی و بالندگی است فراموش نمی کند و مجددا استوار می شود و در حیطه حرفه ای خود یعنی مترجمی و پس از مهاجرت در حیطه اجتماعی با تأسیس و ارائه ی خدمات به زنان تازه مهاجر در قالب سازمان زنان ایرانی اونتاریو و سازمان شهروندان ارشد ایرانی به فعالیت خستگی ناپذیر می پردازد. این کتاب به نسل من و نسل های بعد از من یادآور می شود که باید قدردان زنانی از جنس "هما روحی" باشیم که متفاوت زیستند و راه را برای ما هموارتر کردند. "هما روحی" به ما می گوید که می توان سدها را شکست، پیشرفت کرد و بالنده شد.

وز جهانی زن را به "زنی از کرمان" و زنانی از جنس او که دیگرگون زندگی کرده اند و می کنند تبریک می گویم.
lpourzand@yahoo.ca

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد