logo





سَــر آمـــد زِمستـان*

دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۱ - ۲۱ ژانويه ۲۰۱۳

کاوه بنائی

kave-banai.jpg
.....امروز جوانانی که پس از خرداد 88 به نشانه اعتراض , خیابانها را در پایتخت , زیر پاهای خود به لرزه در آوردند,روز روشن , در انظار عمومی با گلوله بر خاک افتادند , با کارد و قمه و زنجیر , مورد تهاجم نیروهای وفادار رژیم قرار گرفتند , در همان تکه ای از خاک میهن که , برای آزادی قرار است آبیاری شود , شبانه , دفن گردیدند .

در همان زندانها که , بند , بند آجر ها ی سلول هایش , با ترانه و سرود ها ,علیه دیکتاتورها رنگ یافت , با سر دادن صدای خود و خواندن سرودهای عموهایشان , به بند کشیده شدند, گام به گام , قدم های رفته ای را همچنان می پیمایند که آزادی , گام اول است.

بعد از 42 سال, نوشتن از شما " یادگاران خون سرو"( ابتهاج), دشوارتر گردیده است.پویندگانی که , راه شما را برگزیدند, شک ندارند که , آرمان شما , سمتی سوسیالیستی داشته است و به عنوان یک کمونیست , با" دست های برهنه , رعد و برق را بر داشتید".**

روشنائی اندیشه ای که , بر شما تابیدن گرفت, با باورهایتان , نسلی را رقم زد که به بچه های 57 منتهی گردید.

آن مغاکی که , سرمایه داری در سرزمین ما با کودتا رقم زد, و باچاههای نفت که هر روز سینۀ میهن را , سوراخ , سوراخ می کرد,با هستیِ نسلی , پیوند خورد که , 25 سال در تداوم نبرد با دیکتاتوری , توانست مسیری را بگشاید که , بساط سلطنت شاهنشاهی را برای همیشه به زباله دان تاریخ بسپارد.

با انقلاب 57 , تولدی دیگر میسّر شد. فریاد هائی که , در شکنجه گاههای قرون وسطائی رژیم شاه , به دیوارها اصابت می کرد و پژواک آن , با صداهائی از اعماق جامعه در هم می آمیخت ,دهان خود را یافته بود. نگاههائی که , در تلاقی هم , در فاصلۀ حیات زندانیان سیاسی , جان می گرفت [ زنجیره ای از ماندگاری هستی بخش زندگی ] از جان های شیفته ای حکایت می کردند که , آهنگ رهائی را نوید می دادند.

آری , شما مرگ را به سُخره گرفتید و به عشق , زندگی بخشیدید . دردهای استخوان سوزی را بجان خریدید و راههائی را با اندام های استوار خود هموار کردید که , آنسان , لاله ها , دست افشان و پایکوبان , در بهاری که از آزادی سخن میگفتند , میهن , میزبان انقلاب گشت.

برپا گران انقلاب 57, در تاریخ خونبار مبارزات ضد دیکتاتوری , ضد استبدادی, تا همیشه ی تاریخ میهن, چونان ستارگانی در شب تیره درخشیدند , یکدیگر را یافته ,با هم ردی از شقایق های سوخته لب , بر جای نهادند, کلام شان جاودانه تاریخ گشت و در آغوش خاک غنودند.

آن شکل از مبارزه و مقاومت که , به نسل دهه 40 تحمیل گشته بود , لاجرم باید آن گونه طی می شد.

شاه ــ که , از پشتیبانی دولت آمریکا ودیگرهم پیمانان سرمایه مالی برخوردار بود , در آن برهه , در سرتاسر دنیا , علیرغم وجود قطب دوم ,آنها , با اتخاذ خشونت بارترین شیوه ها , حمایت شان را از دیکتاتورهای سر سپرده آشکار می کردند.مقاومت شما در مقابل شاهِ دیکتاتور, فرهنگی را به درون جامعۀ نفوذ داد که , روزِ پیروزی انقلاب 57, هر خانه , کوچه و خیابان , فدائیان خلق , مشت هایشان را به یکدیگر نشان می دادند که , آری , ما به جنگلی از ستاره ها بدل گشته ایم. دیگر سیاهکل, در سرای میهن یک پاسگاه نبود, ارتشی از جوانان , از آن زمستان سخت , 19 بهمن , فریاد می زدند وسرود" سر آمد زمستان را"را با هم می خواندند.

دیکتاتورِ تازه نفس , از راه رسید ودر نوبت های متوالی , با خوی سیری ناپذ یری دشمنِ دیرین دگراندیش ها , همه را بلعید.

دو رژیم , دو دیکتاتور, دشمنی آشکار خویش را بر حامیان زحمتکشان , شیوه و سیاق خاص خویش را عیان کردند و در انتقام گیری از فرزندان انقلاب , گوی سبقت را ازکفِ هم ربودند.

سارقان از راه رسیدند و آنچه را مردم کاشته بودند, درو کردند.

جوانان , هنوز تا جوانی , راههای بسیار در پیش رو داشتند , چون بذری آماده , دانه, دانه از بازی های بیخ دیواری که , به یاد داشتند , با گلوله , به دیوار ها و دارها دوخته شدند.

آنگاه دیکتاتور, به قامتِ تک,تک ما, جامه ازدین فراهم کرد.

34 سال است که , این جامه را وصله پینه زده , چهل تکه گشته ایم و هر تکه به چهار گوش دنیا پرتاب شده ایم.

در این نبرد نابرابر, حکومت توانست در دورکردن نیروهای مخالف خویش با تردستی و اتخاذ شیوه هائی که ریشه دراعماق افکارقرون وسطائی اش داشت , بیشترین بهره را ببرد وحمایت بخشی از مردم را نیزدر اهداف خود همراه گرداند. این پشتوانه , که نیروئی از تهیدست ترین اقشار جامعه را شامل می شد , سرکوب را تقویت نموده , همچنان در چندین جبهه در خدمت قدرت , سالیان سال ,اهداف رژیم را ضمانت کرده , دردل دیکتاتور, حیات خویش را رقم زدند.

روزی که دیکتاتور مُرد, مدتها از کشتار دسته جمعی ماهیان سیاه کوچولو گذشته بود. در آن 10 سال ,نیروهای اپوزسیون مخالف حکومت , هر شیوه ای را که توانستند, بکار بستند تا شکلی از ماندن در متن را حفظ کنند. اما , قدرتِ آتشِ سرکوب و توان بسیج فوق العاده در این جنگ داخلی ,حکومت موفق شد , نیروهای مخالف را به بیرون از دایره هستی میهن پرتاب کنند.

اینک نزدیک به سه دهه , پشت مرزها , دور از میهن , همه ی آنهائی که , طپش قلب هایشان را با تغییرفصل ها در میهن هماهنگ کرده اند , با گذر از زمانِ سپری گشته بر مردم در میهن که , در چنگال هیولای استبداد دینی گرفتار آمده اند , به صورت هم سیلی می زنند و روز به روز از تغییری که , دست یافته اند سخن می گویند.

این نوع تغییر , نیرو و فرهنگ خاص خود را دارد. آنچه در میهن می گذرد , با توجه به اینکه در میهن , نه از آزادی خبری هست , نه از احزاب و سازمانهائی که توان انعکاس آنچه بر کارگران و زحمتکشان و دیگر اقشار اجتماعی می گذرد را شامل شود, اعتراض های مردم و آفریدن فضائی که قدرت را به مثابه موانع جدی مورد پرسش و پاسخ قرار می دهند , نیروئی را پدید می آورند که , حیات اپوزسیون را میسّرمی گرداند.اپوزسیون دور از دسترس , با اتخاذ شیوه هائی که می خواهد مشارکت در حیات سیاسی داخل را برای خود فراهم نماید, با دادن بیانیه و اعلامیه , حضور خویش را اعلام می دارد و این کافی نیست. نمی توان با سر دادن شعار ها تشکلی راه انداخت . این ابتدائی ترین و بدوی ترین شیوه منسوخ شده را نمی توان مانند همیشه بکار بست که , کارگران و زحمتکشان , چاره رهائی تان, وحدت و تشکیلات است. باید با آنها زندگی کرد. همراه آنها گرسنگی کشید, با کودکان شان , سرگردان کوچه و خیابان شد, با دخترکان شان , انچه نیاز دارند را دریافت .با زنان شان , زنبیل به دست در خیابان ها, در جستوی نان , روان شد . آنگاه که تو را در کنار خویش , حس کردند , به شمارش افتادن نفس هایت را شنیدند و لمس ات کردند که از جنس خودشان هستی , باورت خواهند کردو متشکل خواهند شد .

امروز بیش از هر زمان , تعرض و تشکل , چون دو همزاد , راههائی را جستجو می کنند. دور ماندن از این آلتر ناتیو و سر دادن شعار هائی که تنها ارضاع گر خواست یک اپوزسیون دور از میهن را شامل می گردد , دردی را درمان نخواهد کرد. میتوان سالیان طولانی , دور از میهن زیست , شعار داد , برنامه داد,تغییر کرد, گنگره برگزار کرد, پیر شد و از کار افتاده , اما مردم , همان هستند که می خواهند باشند. بدون ارتباط ارگانیک با نیروی موثر خواهان تغییر , نمی توان , از تغییر صحبت کرد .

چهل و دو سال سپری شد.

جنبش فدائی را نمی توان با تغییر نام , وتغییر آماج و خواسته های پدید آورندگانش که , همان پایبندی به آزادی , دمکراسی , عدالت اجتماعی و سوسیالیسم بود را در پستوی تاریخِ سپری شده جای داد. بسیاری از مدعیان روش های نوین , امروز با بدست گرفتن تکه ای ازایّام طی شده دررابطه با حیات سازمانی خویش , از دپارتمان های هارترین دشمنان مردم سر در آورده اند و گرداننده ی اجتماعاتی شده اند که , در سینه ی مردم ما , کارنامه ی درخشان نیاکان آنها معلوم است. مردم با مبارزات خویش در رویاروئی با آنها , یا در خاکِ میهن دفن شان کرده اند یا از میهن فراری دادند , در ناکجا آباد ها سَرِ سَرسِپرده شان را , بر زمین گذاشتند.

آنچه امروز بر جای باقی ماند از نورده بهمن سال 49, صدای آواز گنجشگک اشی مشی ست که بر بام استبداد همچنان , در حال افتادن در حوض نقاشی ست.

19 بهمن بر همهی فدائیان خلق خجسته باد.

کاوه بنائی ــ رم

* سرود آفتابکارن , ازفدائی خلق زنده یاد سعید سلطانپورکه , در سال 60 توسط رژیم اسلامی در شب عروسی اش دستگیر و تیرباران شد. این سرود در کارزار انتخاباتی مهندس موسوی در خرداد 88 بازخوانی شد.

** تیتر مقاله ای در باره آنتونیو گرامشی بمناسبت هفتادمین سال در گذشت او( مردی که با دست های برهنه رعد و برق را بر داشت)

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد