logo





انقلاب بهمن ۵۷ و کنفرانس گوادلوپ

"به نقل از کار داخل کشور – شماره۷"

شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۷ مارس ۲۰۰۹



"شکل و نوع انقلاب در هر مرحله از تاریخ جامعه تغییر میکند اما ماهیت انقلاب در واقع همان حل تضادها از طریق گسست از نظام جهانی سرمایه است." سمیر امین

انقلاب بهمن ۵۷ با هدف استقلال، آزادی و عدالت اجتماعی که از سال ۵۶ با قیام تبریز آغاز و با حرکت حاشیه نشینان تهران در شهریور ۵۷ به جنبشی عمومی در سطح کشور فرا روئید. در اندک زمانی تمامی شهرستانها و روستاهای کشور را درنوردید تا منجر به سرنگونی رژیم پهلوی بعد از ۵۸ سال حکومت گردید. این انقلاب فرایند نزدیک به یک قرن مبارزه مردم ایران، احزاب و گروههای سیاسی بود که هر یک از آنها خواستهها و تمایلات طیف های مختلفی از مردم را نمایندگی میکردند.
انقلاب بهمن ۵۷ ایران حرکتی عادلانه در جهت گسست از مدار فلاکتبار نظام جهانی سرمایه بود. این انقلاب، نه براساس خواست نظام جهانی سرمایه و نه بر طبق خواست جناحهای مختلف بورژوازی در قدرت یا اپوزیسیون، نه به اراده و خواست اشخاص بوقوع پیوست. انقلاب ایران ادامه و رشد مبارزات خونین و مسالمتآمیز متعدد و منفرد و گسسته و مداومی بود که در طی ۵۸ سال بعداز کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در شکلهای مختلف بوقوع پیوست و در برآیند خود به مرحله کیفی خود یعنی نفی نظام سرمایهداری وابسته حاکم و سرنگونی دولت نماینده آن منجر شد.
انقلاب ایران بیانگر خواست طبقات پایین و محروم جامعه در وسیعترین سطح برای قطع سلطه امپریالیسم و نتیجه عملکرد تضادهای درونی جامعه، تقابل طبقات، استثمار بیرحمانه زحمتکشان، و دیکتاتوریهای عریان هیئت حاکمه و مقاومت و مبارزات طبقات و اقشار گوناگون علیه آن نظام بود. این انقلاب انواع و اشکال و شیوهها و تاکتیکهای مبارزه، شعارها، سازماندهی نهادهای انقلابی، اجتماعی و فرهنگی را در بطن خود پروراند. و در طول رشد خود توانائی بالقوه تودههای زحمتکش را بنمایش گذاشت. انقلاب ایران جواب دندانشکنی به هیئت حاکمه ایران و آمریکا و انگلیس که با سرنگونی دولت ملی دکتر محمد مصدق دیکتاتوری شاه را بر مردم تحمیل کردند و ایران را بدرون نظام فلاکتبار سرمایه جهانی وارد کردند، بود.
انقلاب بهمن ۵۷ تا بهار آزادی ۵۸ یک انقلاب برای نیروهای دمکراتیک و دیگر قربانیان رژیم سرمایه در ایران به حساب میآید ولی همانند سایر انقلابها و حرکتهای عدالتخواهانه در کشورهای پیرامونی زود جایش را به یک خزان طولانی دردناک و سرد حاکمیت بورژوازی مذهبی ولایت فقیه داد. این اولین بار نیست که در عرض ۷۰ سال قبل از انقلاب بهمن، انقلاب مشروطیت نیز در نیمهراه شکست خورد و بهار زیبای آن جای خود را به خزان خونبار و ۵۸ سال حاکمیت رژیم پهلوی با کودتای رضا شاه برعلیه دستآوردهای انقلاب مشروطیت داد.
همزمان با انقلاب بهمن ۵۷ ایران کنفرانسی در جزیره گوادلوپ از مستعمرات فرانسه در دریای کارائیب، به دعوت ژیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه از ۱۴ تا ۱۷ دیماه و با حضور رهبران چهار کشور بزرگ سرمایهداری، جیمی کارتر رئیسجمهور آمریکا، جیمز کالاهان نخستوزیر انگلستان، هلموت اشمیت صدراعظم آلمانغربی و والری ژیسکاردستن رئیسجمهور فرانسه برای بحث و تبادل نظر روی مسائل مهم جهانی و هماهنگ نمودن سیاستهای خارجی دول امپریالیستی تشکیل کردید. البته این گنفرانس خود فرایند ماهها بحث و تبادل نظر و رایزنی سیاستمداران و کارشناسان سیاسی کشورهای سرمایهداری بود. از جمله مواردی که رهبران غرب را در این کنفرانس گردهم آورد، میتوان به: سرنگونی دولت داوود در افغانستان، خشونتهای فزاینده رژیم نژاد پرست آفریقایجنوبی، ورود ارتش ویتنام به كامبوج، جنگ ظفار، پیروزی کمونیستها در یمن جنوبی و مهمتر از همه به انقلاب ایران که اصلیترین دغدغه سیاسی رهبران كشورهای غربی محسوب میشد، اشاره نمود.
سران كشورهای آمریكا، آلمان، انگلیس و فرانسه پس از ۳ روز گفتگو و مشورت راجع به تحولات ایران به این نتیجه رسیدند كه شاه ماندنى نیست و باقی ماندن شاه در ایران سبب تداوم بحران خواهد بود و بایستى با اسلام سیاسی وارد مذاكره شوند.

تصمیمات گوادلوپ
تصمیمات نشست گوادلوپ از دید مردم ایران و جهان، کاملا پوشیده و مخفی مانده است. زیرا در هر دو دوره، هم آن زمان و هم امروز، امپریالیستهای غربی منافع بسیار در پنهان کردن نقش شان در به قدرت رسیدن خمینی داشتهاند. نیروهای مرتجع اسلامی و ضد مردمی در ا یران، این راز را برای چند دهه مخفی نگه داشتهاند تا مبادا به ژست ضدامپریالیستی که برای رژیمشان تصویر نمودهاند، خدشهای وارد شده و رسوائی به بار آورد. زیرا، این رژیم با استفاده از این ژست ضد امپریالیستی و اتکاء به مذهب، برای خود مشروعیتی دست و پا می کند. انچه جسته و گریخته از مصاحبهها و خاطرات سیاستمداران غربی و ایرانی به بیرون درز نموده محور تصمیمات این نشست عبارت بودند از:
۱- تعیین سرنوشت انقلاب؛ جلوگیری از تعمیق و رادیکالیزه شدن انقلاب و حفظ نظام سرمایهداری
۲- سرکوب نیروهای چپ و رادیکال مانند سازمان چریکهای فدائی خلق، حزب توده و سازمان مجاهدین خلق با اتحاد روحانیت و ارتش
۳- مبارزه علیه شوروی و مشارکت در طرح امنیتی غرب موسوم به کمربند سبز
۴- تضمین ادامه جریان نفت
۵- حفظ ارتش بعنوان عامل سلطه امپریالیستها با یران
حوادث و رویدادهای سی سال اخیر بهوضوح نشان داد که جمهوری اسلامی در اجرای تعهدات خود، در مقابل حامیان امپریالیستیاش صادقانه عمل نموده است. اگر فریب ژستهای ضدامپریالیستی و ضد صهیونیستی و حمایت از مستضعفان رژیم را که عمدتاً برای خلع سلاح چپ و تحمیق تودهها بوده است را نخوریم. بایستی صادقانه اقرار کرد، جمهوری اسلامی پروژهای امپریالیستی برای شکست انقلاب مردم ایران و جلوگیری از برقرای عدالت اجتماعی و دمکراسی در ایران بوده است، که میتوانست به الگویی عینی برای منطقه خاورمیانه تبدیل شود.
آنچه در این میان موجب حیرت و تعجب است، ناآگاهی اتحادجماهیر شوروی از تصمیمات این نشست، و مواردی بود که خمینی و یارانش در قبال امپریالیستها متعهد شده بودند. این بیخبری و یا پربهاء ندادن به اخبار جسته و گریخته آن، موجب انحرافات بزرگی در سیاستهای شوروی نسبت به ایران و به تبع آن فریب مرگبار نیروهای اصلی چپ ایران شد. پرداختن به موضوع گوادلوپ علیرغم گذشت سی سال از آن، ابزار کارآیی در اتخاذ شیوههای مبارزاتی اپوزیسیون ایران خصوصاً نیروهای چپ میباشد.

امپریالیستها از شاه روی برتافتند
در نشست گوادلوپ امپریالیست ها به این توافق رسیدند که با توجه به شرایط "نامطلوب" اجتماعی در ایران، از شاه خواسته شود که با ترک کشور راه را برای ورود خمینی و به قدرت رسیدن اسلام سیاسی هموار سازد. در واقع این چرخش حمایت امپریالیستها از شاه به خمینی، بعد از ماه ها مذاکرات مخفیانه در ایران و سایر کشور های دنیا بین نمایندگان مختلف دول امپریالیستی با نمایندگان گروههای مذهبی و خمینی صورت گرفته بود، که در این کنفرانس نهایی گردید. پس از این كنفرانس، محمدرضا پهلوی كار خود را به كلی تمام شده دید و متوجه شد كه دیگر حمایت‏های پیشین غرب از وی وجود ندارد. ونهایت تصمیم به خروج از ایران گرفت.
انقلاب ایران نتیجه فرایندهای اجتماعی و تکامل ساختارهای اقتصادی و تناقض آن با ساختارهای سیاسی و فرهنگی بود، که خارج از اراده و خواست کشورهای غربی و حامی شاه سیرتکاملی خود را میپیمود. چشماندازی که کارشناسان سیاسی و اقتصادی کشورهای سرمایهداری از این روند تصویر مینمودند با آنچه منافع غرب و یا بعبارتی صریحتر اردوی امپریالیستها منافات داشت. پیروزی نیروهای چپگرا و طرفدار سوسیالیسم در یمن جنوبی و افغانستان اگر با پیروزی نیروهای چپ و رادیکال در ایران همراه میگشت، مطمئناً شکست بمراتب بزرگتری در مقایسه با پیروزی انقلاب کوبا به اردوی سرمایهداری وارد میساخت. این نتیجه ناخوشایند برای کشورهای امپریالیستی میتوانست روند تحولات جهانی را دگرگون سازد. با پیوستن طبقه كارگر به امواج اعتراضهای مردم در شهریور ۵۷، مساله براندازی رژیم پهلوی ابعاد رادیكالتری به خود گرفت كه در نهایت با اعتصابهای كارگران شركت نفت كمر رژیم پهلوی از لحاظ تولید اقتصادی شكست و سرنگونی رژیم پهلوی وارد فاز نوینی شد. این روندی خطرناک و غیر قابل کنترل برای امپریالیستها و نیروهای مذهبی بشمار میرفت.
ایران رژیم شاه که تا یکسال قبل از انقلاب جزیره آرامش برای جهان سرمایهداری محسوب میگشت، با شروع امواج انقلاب به زورقی شکسته تبدیل شد که هرآن میتوانست سرنشینان جهان سرمایهداری را با خود به قعر آب فرو برد. تحلیل سران شرکت کننده از وضعیت شاه چنان ناامید کننده بود که آنها را مجبور ساخت متحد دیرینه خود را فدای مصالح نظام سرمایهداری نمایند.
جیمزكالاهان نخست وزیر انگلستان در این کنفرانس گفت: „شاه از دست رفته و دیگر قادر به كنترل اوضاع نیست. راهحل واقعی برای جانشینی او هم وجود ندارد. مردان سیاسی كه در میدان ماندهاند تواناییهای محدودی دارند. بهعلاوه بیشتر آنها با رژیم ارتباطاتی داشتهاند و آلوده به مسائل و مشكلات این رژیم هستند. آیا ارتش میتواند در این میان یك نقش انتقالی ایفا كند؟ نه! ارتش فاقد تجربه سیاسی است و فرماندهان آن هم به شاه وفادارند.“ انگلیسیها که همچون اسرائیلیها ارتباطات گستردهای با افراد عادی جامعه داشتند، خیلی پیشتر از آمریکاییها که عمده ارتباطات آنها با افراد نظامی و فرماندهان ارتشی بود، به این نتیجه رسیدند، که "شاه رفتنی است."
ژیسكاردستن معتقد بود: „كارتر باید برای تثبیت دولتی كه پس از رفتن شاه از كشور در ایران شكل میگیرد، به تماس با خمینی بهعنوان راهحل نهائی متقاعد گردد.“
هلموت اشمیت که نگران سرمایهگذاریهای کلان آلمان غربی در ایران بود، شدیداً نگران این سرمایهگذاریها در رژیم آینده بود. ولی با این همه با عبور از رژیم پهلوی موافق بود.
كارتر بر این اعتقاد بود: „اوضاع ایران به كلی تغییر كرده، شاه دیگر نمیتواند بماند مردم ایران دیگر او را نمیخواهند و دولتمرد توانایی در ایران باقی نمانده است كه حاضر به همكاری با او باشد، اما جای نگرانی نیست نظامیها هستند. آنها قدرت را به دست خواهند گرفت. بیشتر فرماندهان نظامی ایران در مدارس ما تحصیل كردهاند و فرماندهان و رؤسای ارتش ما را خوب میشناسند. آنها حتی یكدیگر را به اسم كوچك صدا میكنند.“ او همچنین اضافه نمود: „به علت وضعیت حاكم بر ایران، دیگر امكان حمایت از شاه وجود ندارد." در حالی كه حاضرین از سخنان كارتر متعجب شدند او سعی میكرد آنان را در این زمینه متقاعد كند. و نهایت توانست، سران سه كشور دیگر حاضر در گوادلوپ را با خود همراه سازد تا برای ارتباط با دولت بعد از رژیم پهلوی، به برنامه‏ریزی بپردازند.

آلترناتیوهای رژیم شاه
با اوجگیری انقلاب ایران، کارشناسان برجسته سیاسی دول امپریالیستی به کشورمان گسیل شدند، تا با تحلیل شرایط جامعه ایران، خط سیاسیای را که این کشورها باید دنبال مینمودند، را تعیین نمایند. بدین منظور کارتر با ماموریت دادن به جرج بال معاون سابق و بازنشسته وزارت امور خارجه که در کابینه لیندون جانسون با مسایل و مشکلات جنگ آمریکا در ویتنام آشنا و به یک "سیاستمدار با تجربه" تبدیل شده بود، خط سیاسی نهایی را برای آمریکا ترسیم نمود. جرج بال هم از میان پنج نیروی موجود آن زمان، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، سازمان مجاهدین خلق ایران، حزب توده، جبهه ملی و دارو دسته مذهبی خمینی، بر روی این آخری یعنی خمینی به عنوان بهترین انتخاب برای جا به جایی قدرت، انگشت گذاشت. با این تحلیل که وی و دارو دسته اش در صورت رسیدن به قدرت، نظام سرمایه داری موجود را حفظ کرده و سدی در جلوی رشد "کمونیسم" و اتحاد جماهیر شوروی خواهند بود. در انتخاب بین جبهه ملی و روحانیت، جرج بال چنین تحلیل کرده بود که جبهه ملی با ائتلاف با شاه و با سابقه شکست تاریخی اش اعتبار چندانی در نزد مردم ندارد، در حالی که روحانیت با داشتن مساجد و لشکری از آخوندها میتواند در جهت حفظ و کنترل اوضاع تاثیر عمیقتری بر تودههای مردم داشته باشد.
فرانسه نیز در پنجم دی ماه ۵۷ با اعزام پونیاتوسكی نماینده ویژه ژیسكاردستن که سابقه دوستی با شاه را داشت، گزارشی را قبل از کنفرانس گوادلوپ تهیه نمود. در این گزارش از اوج بحران، ترکیب مخالفان در کاربست تاکتیک تظاهرات و اعتصابات اقتصادی، عدم موفقیت ژنرال ازهاری، عمومی شدن خواست طرد شاه، جدال روحانیت شیعه و سلطنت، دو نیروی عمده موجود در صحنه یعنی ارتش و روحانیت خصوصیت مشترکی دارند مبتنی بر ملیگرا و سنتگرا و ضدکمونیست بودن، حذف شاه از فرمول ارتش مساوی استقلال و جایگزینی آن با مذهب، شاه بیش از دو راه ندارد یا سرکوب یا خروج از کشور، مشروعیت گروههای سیاسی فعلاً تا انتخابات قابل ارزیابی نیست، موقعیت فرانسه در افکار عمومی بهتر از آمریکا و انگلیس است و آلمان سعی میکند خود را از معرکه دور نگهدارد.
ابراهیم یزدی معتقد است: „غرب قطعاً نمیتوانست با هیچیك از جریانات ماركسیستی و سنتی یعنی حزب توده، چریكهای فدایی و سازمان مجاهدین خلق هیچ نوع همسویی یا اشتراك نظر داشته باشد. با نیروهای معتدل و میانهرو مثل جبهه ملی و نهضت آزادی هم، نه زبان مشترك داشتند و نه امكان همگرایی. اولاً این نیروها، چه نهضت آزادی و چه جبهه ملی نسبت به دول غربی (انگلستان و امریكا) به علت دخالت آنها در كودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲علیه دكتر مصدق، حساسیت داشتند. آنها هم نسبت به این نیروها موضع داشتند. ثانیا هنوز جنگ سرد ادامه داشت. در دوران جنگ سرد، امریكاییها هیچگاه از یك جنبش یا حكومتملی حمایت كامل نمیكردند یا اگر میكردند تا حدی كه در مبارزه علیه كمونیسم مفید باشند، به نظر امریكا، جنبشهای ملی توانایی كنترل موثر اوضاع سیاسی را نداشتند و مملكت را به كمونیستها واگذار میكردند. حرفشان به نظر بنده – از منظر تاریخی، یعنی در شرایط جنگ سرد - درست بود. واقعیت این است كه نیروهای ملی توانایی این كه مملكت را به تنهایی اداره كنند- كه دست كمونیستها نیفتد- نداشتند. برای جبران این وضع، لازم بود، جنبش ملی با روحانیون ائتلاف میكرد.“
از طرفی دیگر حمایت آمریکا از دارو دسته خمینی در راستای نظریه سیاسی برژینسکی به نام "کمربند بحران" هم قرار میگرفت. در این نظریه، آمریکا با برقراری روابط نظامی با سه کشور اسلامی عربستان، مصر، پاکستان و همچنین ترکیه و با حمایت نظامی از کشور های غنا، سومالی و عمان و نیز نگهداری از پایگاههای ارتشی خود در اقیانوس هند و کشورهای مختلف دیگر، در صدد پدید آوردن جبههای اسلامی بر ضد شوروی از شمال شرقی آفریقا تا آسیای مرکزی و منطقه خاورمیانه بود تا امکان صدور شورشهای اسلامی به کشورهای مسلماننشین اتحادجماهیرشوروی رافراهم سازد!. این در شرایطی بود که امپریالیست ها در مذاکرات خود با نمایندگان خمینی به "ضد کمونیست" بودن خمینی در مقایسه با شاه ایمان آورده بودند. و بدین ترتیب دکترین آمریکا برای انقلاب ایران توسط برژنسکی (معاون کارتر رئیس جمهور آمریکا) و بر اساس ایجاد ائتلاف بین ارتش ۴۰۰.۰۰۰ نفری شاه که آموزشهای ضد كمونیستی و ضد شورش دیده بودند و روحانیون که علیالاصول ضد كمونیسم هستند و قدرت بسیج تودههای مردم را هم دارند. جهت جلوگیری از تصاحب قدرت توسط کمونیستها تدوین شد. با انتخاب روحانیت بعنوان آلترناتیوی برای استراتژی آمریکا نه تنها کمونیستها بلکه ملیگراها نیز از تصاحب قدرت سیاسی دور ماندند.
در این راستا امپریالیستها به همراه دوستان ایرانیشان از مدتها پیش بعنوان یک گزینه و آلترناتیوی برای رژیم شاه، زمینههای لازم را برای روی کار آمدن یک رژیم مذهبی فراهم میساختند. به همین منظور در اواخر سال ۵۶ مهدی بازرگان در نامهای که برای خمینی به نجف فرستاد، چهار مرحله را برای مبارزات تا نیل به هدف توضیح میدهد، و این كه باید مرحله به مرحله حركت كنند و پیش بروند و در آخرین مرحله بگویند "جمهوری اسلامی“.

کانال های ارتباطی بین خمینی و آمریکا
مسلمآ ارتباطات نزدیکتری از قبل بین نزدیکان و خود خمینی با غرب وجود داشته است که بصورت پراکنده در خاطرات افراد سازمان جاسوسی سیا و سایر نمایندگان امپریالیست ها از جمله آنتونی پارسونز سفیر انگلستان در ایران، مایکل پونیاتوسکی وزیر امور ملی کشور فرانسه و نماینده ژیسکاردستن، لوول بروس لینجن کاردار سفارت آمریکا، رمزی کلارک دادستان سابق کشور آمریکا، هال ساندرز معاون وزیر خارجه در امور خاور نزدیک، والتر کاتلر کنسول سابق آمریکا در تبریز و دیگران توانسته بودند با کسانی همچون مهدی بازرگان، محمد حسین بهشتی، مرتضی مطهری، محمود طالقانی، عبداکریم موسوی اردبیلی، یدالله سحابی، عباس امیر انتظام، صادق قطب زاده، مصطفی چمران، صادق طباطبائی، شهریار روحانی، ابوالحسن بنی صدر و بسیاری دیگر تماس برقرار کنند. و قول و قرار ها و شرایط رضایت و حمایت خود را از رژیم آینده خمینی به وی منعکس سازند.
مهمترین بخش مذاكرات فیمابین در پاریس صورت گرفت. ۱۸ دى ماه ۱۳۵۷ دو نفر از طرف ژیسكاردستن ریاست جمهور فرانسه براى دیدن خمینى به نوفل لوشاتو مى روند. آنها در ملاقاتى با خمینى كه ابراهیم یزدى نیز حضور داشته است پیامى از سوى جیمى كارتر رئیس جمهور آمریكا براى ایشان آوردند. كارتر از خمینى خواسته بود كه كمك كند تا آرامش به كشور بازگردد. ضمن اینكه از رفتن شاه خبر داده بود و پیشبینى كرده بود ارتش عكسالعمل نشان دهد. البته شخصیت هاى سیاسى آمریكا هركدام به مناسبتى در پاریس به دیدار خمینى مى رفتند و از نزدیك با ایشان و افكارشان آشنا مى شدند. مثلاً ریچارد كاتم كارشناس مسائل ایران و استاد علوم سیاسى دانشگاه پتسبورگ در دى ماه با خمینى دیدار كرد و ارزیابى مثبتى پس از دیدار ارائه داد. در ایران نیز پس از قطع امید كردن آمریكا از ماندگارى شاه، مقامات آمریكایى و غربی از كانال هاى مختلف وارد مذاكره با نمایندگان نیروهای اسلام سیاسی شدند. در این مسیر مذاكراتى با چهره هاى سرشناس در داخل کشور صورت گرفت. بطور اجمال میتوان مهمترین این کانالها را بشرح زیر طبقه بندی نمود:

۱-ارتباط از طریق صادق طباطبایی

صادق طباطبایی از همراهان خمینی در پاریس و رابط خمینی با آلمان غربی- و یا برعکس- بود. وی در بیان خاطراتش بمناسبت سالگرد انقلاب بهمن گفت: „یك گزارشی را برای نشست گوآدلوپ برده است و یك گزارش هم از گوآدلوپ آورده است.“
از اطلاعاتی که تاکنون به بیرون درز کرده چنین برمیآید، کانال طباطبائی به آمریکا ارتباط پیدا نمینمود. و صرفاً به اروپا و آلمانغربی منتهی میگردید.

۲- ارتباط از طریق یزدی – قطب زاده و بنیصدر

دکتر ابراهیم یزدی یکی از بنیان گزاران اتحادیه دانشجویان اسلامی ایرانی بود که تحت تاثیر گروه اخوان المسلمین مصر بودند. اخوان المسلمین مصر، سردمدار و آغازگر پدیده ای است که امروز اسلام سیاسی خوانده میشود. ابراهیم یزدی، هنگامی که خمینی در پاریس در تبعید بسر می برد، از نزدیکان او بود. در حقیقت می توان گفت، مهمترین مشاور خمینی در آن زمان بود. او با خمینی به ایران بازگشت و یکی از اعضای رهبری "شورای انقلاب" خمینی و هم چنین وزیر امورخارجه دولت موقت شد.
یزدی به عنوان یک شهروند آمریکائی ارتباط بسیار نزدیک با لابیهای قدرت سیاسی در آمریکا داشته و حتی گفته میشود ارتباط خانوادگی با برخی سناتورها و دولتمردان آمریکایی دارد. وی با هنری پرشت، عالیترین مقام مسئول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا – درآن دوره - و با ریچارد کاتم، مامور سازمان جاسوسی سیا نیز دوستی دیرینه ای داشته است. پیش از برگزاری این کنفرانس، خمینی در اواخر سال میلادی۱۹۷۸، ابراهیم یزدی را به آمریکا فرستاد تا درباره حکومتی که درپی برقراری آن است، به زمامداران آمریکایی توضیح دهد. یزدی به همراه بهشتی یکی از دو کانال اصلی ارتباط با آمریکائیها بود.
صادق قطبزاده یکی از سه فرد اصلی بود که همراه با یزدی و ابوالحسن بنیصدر فعالیتهای سیاسی خمینی را هنگامی که در پاریس بود، مشاوره و مدیریت میکردند. قطبزاده رابط خمینی با فرانسویها بود. وزارت امور خارجه فرانسه یک هفته قبل از کنفرانس گوادلوپ با وی که نزدیکی خاصی با خمینی داشت، تماس گرفته و از قول ژیسكاردستن گفتند كه خمینى مى تواند نظرات و برنامه هاى آینده خود را به طور مشخص در نوشتهاى براى ما بفرستد تا رئیسجمهور فرانسه آن را در كنفرانس گوادلوپ با رهبران سه كشور دیگر درمیان گذارد. قطبزاده ازجانب خمینی مأمور تهیه این گزارش میگردد و در زمانی بسیار کوتاه تحلیلی تهیه و برای وزارت امور خارجه فرانسه میفرستد. کمی بعد از سفر رئیس جمهور فرانسه به گوادلوپ، خمینی از قطبزاده میخواهد که تحقیق کند آیا رئیس جمهور فرانسه مسئله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و آیا تحلیل قطبزاده به رئیس جمهور داده شده است؟ قطبزاده تماس گرفت. به او پاسخ داده شد که „بله، رئیس جمهور مسئله ایران را در کنفرانس مطرح خواهد کرد و تحلیل قطبزاده را دیده است. تحلیل قطبزاده بهقدری رئیس جمهور را تحتتاٌثیر قرار داده است که ژیسکار دستن به کارتر توصیه خواهد کرد که با دولت احتمالی جدید تهران، که ریاست معنوی آن با خمینی خواهد بود، وارد مذاکره شود.“

۳- ارتباط از طریق شورای انقلاب، بازرگان، موسوی اردبیلی و دكتر سحابی با سولیوان(سفیر آمریکا در رژیم شاه)

در داخل کشور نیز عوامل آمریکایی با سران نیروهای مذهبی دیدارهائی داشتند. سولیوان با کسانی چون بازرگان، موسوی اردبیلی و دکتر سحابی دیدارها و مذاکراتی داشته است. وی در خاطرات خود از ملاقاتى با بازرگان و موسوى اردبیلى در یك منزل یاد مىكند.

۴- ارتباط و مذاكرات مستقیم از کانال بهشتی با سولیوان و واشنگتن

خارج از این کانالهای ارتباطی، بهشتی مستقیماً از طریق سولیوان با آمریکا در ارتباط بود. ارتباط وی با واشنگتن بحدی نزدیک بود که برای پیگیری مسائل خود و ارتباط با آمریکائیها مستقیماً به آمریکا مسافرت میکرد. ابراهیم یزدی در مصاحبهای آورده است که بهشتی چند ماه قبل از انقلاب „به آمریکا آمد.مدتی هم پیش من- در هوستون- بود و بعد از آن جا یك ماهی به واشنگتن- و نیویورك- رفت. ایشان در جلسات ایرانیها در واشنگتن و یا نیویورك حضور نیافتند و خبر نداریم كه آقای بهشتی آن یك ماهی كه در واشنگتن یا نیوبورك بود، چه كار میكرده است. آیا در آنجا تماس و مذاكراتی هم بوده است یا نه. این هم یك سؤال كلیدی و اساسی است.“ و اضافه میکند: „به نظر من، مهمترین سند و حلقه مفقوده در ارتباط با آمریكا مذاكراتی است كه مرحوم دكتر بهشتی مستقیماً با سولیوان در تهران داشتهاست.“ البته مذاکراتی که بهشتی با سولیوان داشته، بدون اطلاع شورای انقلاب بود و بازرگان و موسوی اردبیلی از این مذاكره اطلاعی نداشتند. احتمالاً بهشتی دیداری هم با ژنرال هایزر در تهران داشته، که تا کنون هیچگونه اطلاعاتی از این ملاقات به بیرون درز نکرده است. در تآئید ارتباط بهشتی با آمریکا و سیا، عباس عبدی از سران دانشجویان خط امام که سفارت آمریکا را در۱۳ آبان ۵۸ تسخیر کردند. در جایی گفته است: „ ما اسناد مذاكرات آقای بهشتی با سولیوان را بدست آوردیم، ولی آنها را به آقای خمینی ارایه دادیم. آقای خمینی به آنها نگاه كرد و گفت آقای بهشتی عضو شورای انقلاب است و حالا لازم نیست آنها را پخش كنید.“

نقش امپریالیستها در بقدرت رسیدن خمینی
سردمداران و عوامل رژیمجمهوری اسلامی سالهاست برای کتمان حقایق انقلاب و نقش امپریالیستها در بقدرت رسیدن نیروهای مذهبی تلاش میکنند. و البته امپریالیستها هم در این تلاش سهیماند. چرا که روشن شدن حقایق منافع جهان سرمایهداری را به مخاطره میاندازد. چگونه است که پس از گذشت ۵۶ سال از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هنوز اسناد این واقعه تاریخی از بایگانی سازمانهای جاسوسی و وزارت امورخارجه آمریکا و انگلستان بیرون نیآمده. پس چگونه انتظار داشته باشیم اسناد این پروژه شوم امپریالیستی که رشد و توسعه کشورمان را صدسال به عقب انداخت، پروژهای که هنوز درجریان است، به این زودیها منتشر و در اختیار عموم قرار گیرد. استناد به خاطرات و یادداشتهای سفرا و سیاستمدران آمریکایی و انگلیسی که بدون توجه به نتایج کنفرانس گوادلوپ و تلاشهای چندین ساله دول امپریالیستی از کنار این واقعه عبور میکنند. تنها تلاشی برای تحمیق تودهها و ادامه بیخبریهای قبلی است. امپریالیستها از فقدان یک سازمان انقلابی تودهای در رهبری انقلاب و از ضعف و پراکندگی نیروهای ترقیخواه استفاده کرد و با برنامهریزی حساب شده توانست انقلاب ایران را منحرف و به شکست کشاند تا سلطه اهریمنی خود را حفظ و گسترش دهد.
تصمیمات نشست گوادلوپ نتیجهی مذاکرات و توافقات بین امپریالیستها و خمینی و اطرافیان او بود، اما ابعاد این توافقات قبل
پس از آن که در کنفرانس گوادلوپ عبور از رژیم شاه نهائی شد، آمریکا طرح جدیدی را بکار بست. و به قدرت رسیدن روحانیون در دستور کار دیپلماسی کشورهای امپریالیستی قرار گرفت، رسانه های آمریکایی شروع به نشان دادن نارضایتی گسترش یابندهی مردم علیه شاه کرده و زمزمه سر دادند که احتمالا آمریکا از شاه حمایت نخواهد کرد. سایرسونس وزیر امورخارجه آمریکا و سخنگوی کنفرانس وقیحانه اعلام نمود، „شاه در نظر دارد تعطیلات خود را خارج از ایران بگذارند و دولت ایالات متحده نیز این تصمیم شاه را تایید میكند. امریكا احساس میكند شاه دیگر در آینده ایران نقشی ندارد.“ و اینچنین بود که شاه دریافت "در كنفرانس گوآدلوپ، با اخراج من موافقت كردند." و دیگر او نقشی در حیات سیاسی ایران نخواهد داشت.
با آوردن خمینی و اطرافیانش از عراق به فرانسه، امکانات گستردهای در اختیار آنان قرار گرفت تا رهبری و هدایت انقلاب مردم ایران را در دست گیرند. در مدت چهار ماه اقامت خمینی در روستای "نوفل لوشاتو" در جنوب پاریس، کشورهای غربی به کمک امپریالیسم رسانهای همچون "بی بی سی“، "لوموند"، "فیگارو"، "اشپیگل"، "ا بی سی“، "سی بی اس" و "ان بی سی“ توانستند از خمینی یک "امام" بسازند. و او را به رهبری جنبش برسانند، تا ورود او به ایران بعد از ۱۴ سال تبعید به یک "حادثه تاریخی“ مبدل شود! دو هفته پس از خروج شاه از ایران، و بعد از آن که امپریالیستها سران ارتش را به "بیعت" با خمینی متقاعد ساختند، با نشان دادن چراغ سبز، خمینی در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ (۱ فوریه ۱۹۷۹) با هواپیمای اختصاصی شرکت "ایرفرانس" و در معیت نیروهای امنیتی فرانسه به ایران وارد و به مدرسه علوی رفت. چهار روز بعد در روز ۱۶ بهمن ۱۳۵۷ (۵ فوریه ۱۹۷۹) هم او مهدی بازرگان را به عنوان نخست وزیر دولت موقت "انقلاب" تعیین نمود.
به باور پارسونز سفیر انگلیس خمینی با انتقال به پاریس از تمام امكانات ارتباطی برخوردار شد و در حقیقت منبری در اختیار گرفت كه تمام جهانیان مخاطب آن بودند. وی می نویسد: „ از تمام امكانات ارتباطی مدرن جهان برخوردار بود. خبرنگاران رسانه های خبری از چهار گوشهی دنیا در آن حضور داشتند. پر شنونده ترین منبر خطابه ی جهان را در اختیار گرفت. منبری كه هرگز در یك كشور اسلامی مانند سوریه و الجزایر در اختیار او قرار نمی گرفت.“ خمینی در مدت كمتر از چهار ماه اقامت خود در پاریس، مجموعاً دویست و پنجاه و دو سخنرانی، پیام، مذاكره، مصاحبه و نامه داشته است.
وقتی سران چهار کشور امپریالیستی توافق کردند که شاه برود، و روحانیون در اتحاد با ارتش زمام امور را بدست گیرند. خمینی و اطرافیان وی نیز متقابلاً تعهداتی را قبول کردند که ازفردای انقلاب برای تحقق این خواستهها تلاش نمودند. مهمترین وظیفه دزدان انقلاب مردم و دولت بقدرت رسیده آن بود که دامنه انقلاب را فرو بخواباند و از گسترش و تعمیق و رادیکالیزه شدن آن جلوگیر کنند. در همین راستا بود که بازرگان نخست وزیر خمینی برای خواباندن شور انقلابی تودههای مردم، وقتی مردم فریاد میزدند "بعد از شاه، نوبت آمریکاست" اعلام داشت که "انقلاب" تمام شده و از بازاریان "شریف" تقاضا نمود که هر چه زودتر کرکرههای مغازههایشان را بالا بکشند.
هدف از مسافرت هایزر برخلاف ادعای رهبران جمهوری اسلامی، نه تدارک کودتا بلکه ترغیب ارتش به همکاری ارتش با روحانیون برای کسب جایگاهی در انقلاب بود. امریكایی ها قصدی برای كودتا نداشتند و ژنرال هایزر را نیز به ایران فرستادند تا ارتش را به عدم كودتا دعوت نماید. هایزر آمد و گفت كه اگر ارتش جلوی انقلاب بایستد و با انقلاب درگیر شود متلاشی خواهد شد. ضمن آنکه هایزر در این سفر ملاقات و مذاکراتی هم با مخالفان مذهبی رژیم برای حفظ انسجام ارتش داشته است. در این مسافرت بود که وی توانست سران ارتش را برای همراهی با روحانیون همراه سازد. شاه بعدها در کتاب „پاسخ به تاریخ“ نوشت: „[ژنرال] هایزر [معاون فرماندهی نیروهای آمریکایی در پیمان آتلانتیک شمالی ـ ناتو ـ که همزمان با برگزاری کنفرانس گوادلوپ بهایران آمده بود] توانسته بود تیمسار قرهباغی، رئیس ستاد ارتش مرا جذب کند... قرهباغی از قدرت خود برای جلوگیری از کودتا استفاده کرد.“
امپریالیستها در مذاکرات خود با نمایندگان خمینی به "ضد کمونیست" بودن وی در مقایسه با شاه ایمان آورده بودند. خمینی بهصراحت اعلام نموده بود که ماهیت انقلاب ما اسلامی و ضد کمونیستی است. از جانب دیگر، نظریه برژینسكی این بود كه در غیاب شاه تنها نیرویی كه میتواند جلوی خطر كمونیسم را در ایران بگیرد هماهنگی و ائتلاف میان نظامیان و روحانیان است. آری روحانیون به عنوان نیرویی كه میتوانند بعد از شاه، خلاء قدرت سیاسی را پر كنند و مانع تصاحب قدرت از طرف كمونیستها شوند، ارزیابی میگردیدند. آمریكا، حاكمیت روحانیت در همكاری با ارتش را در راستای دفع خطر كمونیسم لازم میدید.
خمینی در اوج ناآرامیها و انقلاب گفت „كه ما جریان نفت را به غرب قطع نمیكنیم.“ او و مشاورانش به قدرت های غربی اطمینان خاطرهای لازم را برای تضمین منافع آنها دادند. سردمداران رژیم با "مقدس" اعلام کردن مالکیت خصوصی در اسلام و "پاک بودن" سرمایه البته بعد از دادن "سهم امام!"، خیال امپریالیست ها را از چگونگی نظام اقتصادی در حکومت قریب الوقوع اسلامی راحت کردند و با قول تداوم صدور نفت، نگرانی و تشویش آنها را از ایجاد اخلال در بازار های جهانی مرتفع ساختند. خمینی به نمایندگان کارتر که بدیدار وی رفته بودند، گفت: „اگر بخواهید آرامش در ایران حاصل شود، راهی جز این نیست که نظام شاهنشاهی که قانونی نیست، کنار برود تا من یک شورای انقلاب تاٌسیس کنم برای نقل قدرت... خوف آن دارم که اگر کودتای نظامی بشود انفجاری بشود در ایران که کسی نتواند جلو آن را بگیرد. من بهشما توصیه میکنم از کودتا جلوگیری کنید، من کودتا را نه بهصلاح ملت میدانم و نه بهصلاح آمریکا“. با این توافق و قول اسلامی قلمداد کردن ارتش امپریالیستی، خمینی زمینه را برای اجرای یکی از مهمترین خواستهای نشست گوادلوپ فراهم ساخت. و این اصلیترین عامل سلطه امپریالیسم را از گزند انقلاب مصون نگه داشتند.
حاکمیت طبق قرار کنفرانس گوادلوپ با خارج کردن تودههای محروم از عرصه مبارزه و ازبین بردن شوراهای واقعی کارگران و آزادیهای ملی و دمکراتیک بدست آمده از انقلاب و قلع و قمع تشکلهای دمکراتیک و چپ و عناصر میهنپرست و فرهنگدوست، حمله بیرحمانه به زحمتکشان روستاها و گرفتن زمینهای دهقانان و سرکوب جنبش ملی دمکراتیک خلقهای ترکمن، بلوچ، کرد، ترک و عرب اهداف انقلاب را نشانه گرفته و حاکمیت کنونی را جایگزین حاکمیت ضدخلقی شاهنشاهی کردند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد