ابراهیم گلستان، زاده 1301 شیراز، مقیم ساسکس انگلیس است. او از دهه 20 تا 50 در حوزه های مقاله، عکس، مستند، فیلم، داستان، ترجمه فعال بود؛ در 3 دهه گذشته مصاحبات رسانه ای انجام می دهد. در این مصاحبات یکی از مسایل مورد گفتگو ترجمه بوده که به چند مورد ترجمه انگلیسی به فارسی او، نظرات نادرست او در باره همینگوی و فاکنر، ایرادهای نادرست او به ترجمه شاملو جداگانه برخورد می شود.
گلستان مکاشفاتی در باره ترجمه از زبانهای انگلیسی، آلمانی، فرانسه به فارسی بدلش برات شده اند. او این مکاشفات خود را در باره فاکنر و همینگوی هم در کتاب نوشتن با دوربین ارایه داده. در این جا برخی از مکاشفات او نقد می شوند. ترجمه های گلستان در دهه 20 و 30ش بقرار زیرند: کشتی شکسته ها ۵ داستان فاکنر، همینگوی، چخوف، 2 نفر دیگر. زندگی خوش و کوتاه فرانسیس مکومبر، یک معرفی و 4 داستان- ارنست همینگوی. هاکلبری فین- مارک تواین. دون ژوان در جهنم- نمایشنامه جورج برنارد شاو.
باید افزود گلستان روشنفکری خودآموخته بوده؛ تحصیلات عالی رسمی هنری، ادبی، زبانی مانند رهنما، دکتر کاووسی، هژیر داریوش، غفاری، دکتر خانلری، دکتر باطنی، دکتر براهنی، دکتر کدکنی، دکتر کریمی حکاک، مترجمهایی چون هدایت، یونسی، به آذین، محمد قاضی، سیدحسینی، ع توکل، اسکندری ندارد. ولی استعداد کسب و ثروت و بازاریابی او گوی سبقت را از همگنان ربود. در ادبیات و ترجمه هم می توان از روی عدم فروش کتابهایش در تهران ظرف 6 دهه نتیجه گرفت که کیفیت و خلاقیت را برای خوانندگان ارمغان نیآوردند.
باعدم استقبال مردم ظرف 70 سال از آثار هنرمند، خود او متوجه شده تا کار هنریش را ول کرده؛ خود را از طریق مصاحبه و گفتگو جنجالی مطرح کند نه آفرینش آثار ادبی-هنری. او با شم کسب میداند که تاثیر آثارش کمتر از جنجال رسانه ای برای مطرح کردن گذرای نامش است. سبک بیان تجربه گرای او مانند سبک نثر جویده آل احمد بن بست بود؛ در حالیکه سبک بیان هدایت در نسلهای بعدی تکامل یافت.
کودکی گلستان در شیراز گذشت. چون کودکی گلستان در تهران نبوده؛ او در گویش پایتخت مانند صادق هدایت، فروغ و شاملو تجربه ندارد. از اینرو زبان ادبی فارسی را که در نوجوانی آموخته برای بیان نثر خود در داستان، مستند، ترجمه بطور غریزی با آب و تاب برای استتار ندانستن لهجه محاوره ای تهرانی در کودکی بکار می برد.
مترجم زیاد نمی تواند سلیقه خود را در متن تداخل دهد؛ نویسنده اصلی و مخاطبان را تار می کند. در زیر چند نمونه از دخل و تصرف گلستان در برخی واژه های پذیرفته بین انگلیسی-فارسی آمده اند که قُدی گلستان را نشان می دهند. او از ترجمه متون مشکل شکسپیر، جیمز جویس، الیوت پرهیز کرد. ترجمه او از داستانهای کوتاه ساده همینگوی و شاو در جامعه پذیرفته نشدند.
برعکس ترجمه های عالی هدایت از کافکا، شاملو از اگزوپری، به آذین/ فرزاد از اتللو و هملت شکسپیر در تئاتر اسکویی یوسف آباد با استقبال روشنفکران روبرو شدند. اینهم پرسشی است که چرا گلستان مبارزه اجتماعی را منکر می شود؛ در عوض روی بغض و غرض شخصی، نفی مبارزه برای تغییر جامعه در فرهنگ تکیه می کند. این کار را از روی نفهمی با مسکوت گذاشتن عنصر مبارزه در آثار فاکنر و همینگوی انجام می دهد.
منظور از "مزاحم" نوجوان سفید پوست است که بندای وجدان "در غبار" پاسخ گفته "مزاحم" قاتل سفید پوست شده. قاتل سفیدپوست همراه اوباش محله لوکاس سیاه پوست را متهم بقتل کرده؛ تا او را سریع حلق آویز کنند.
http://www.youtube.com/watch?v=Gb_0jFCziCQ مزاحم در غبار، 1949 کارگردان: کلارنس برون.
برخی گزینه های فارسی از سنت جاافتاده ترجمه پیروی نمی کنند. نام داستان فاکنر مزاحم در غبار Intruder in the Dust است. گلستان آنرا "به میان آمده در خاک" ترجمه کرده. "به میان آمده" در فارسی باید معنی مداخله، ناخوانده، سرزده، موی دماغ، سر خر بدهد؛ پرسش اینست اصطلاح "به میان آمده" گلستان شیرازی است یا آبادانی؛ چون تهرانی بمعنی رخدادن است؟
گلستان نام رمان وداع با اسلحه A Farewell to Arms را "ترک سلاح" ترجمه کرده. وداع مرحله قبل از ترک است. لذا عنوان درست کتاب همینگوی بفارسی وداع با اسلحه است نه بلسان گلستان "ترک سلاح." زنگها برای که به صدا در میآیند؟ ترجمه درست For Whom the Bell Tolls می باشد.
این داستان در باره جنگ داخلی 1937 اسپانیا ست که در 1940 نشر شد. گلستان عنوان کتاب را اینگونه نادرست ترجمه کرده: ناقوس مرگ که را میزنند؟ در عنوان انگلیسی مرگ وجود ندارد. تازه هر 2 داستان هم فیلم شده اند با عنوانهای درست بالا.
فرانسيس مکومبر را پيروزمندانه، نيم ساعت پيشتر روي دستها و شانة آشپز، پادوها، پوست شکارکنها و باربرها از حاشية اردوگاه توي چادرش آورده بودند. تفنگبرها در اين نمايش شرکتي نداشتند. وقتي بوميها او را دم در چادرش زمين گذاشته بودند، با همة آنها دست داده بود، شادباشهايشان را شنيده بود، آن وقت توي چادر رفته بود و روي تخت نشسته بود تا زنش از راه برسد. نمونه فوق با متن زیر همینگوی: زندگي خوش و کوتاه فرانسيس مکومبر، ترجمه روان احمد گلشيري را نشان می دهد.
http://www.eb63.blogfa.com/
Francis Macomber had, half an hour before, been carried to his tent from the edge of the camp
in triumph on the arms and shoulders of the cook, the personal boys, the skinner and the porters. The gun-bearers had taken no part in the demonstration. When the native boys put him down at the door of his tent, he had shaken all their hands, received their congratulations, and then gone into the tent and sat on the bed until his wife came in.
گلستان در مصاحبهاش با پرويز جاهد در كتاب نوشتن با دوربين به همه چیز بجز دوربین بد و بیراه می گوید. او تا 1348 چند کتاب داستان نشر کرده بود؛ در 1384 یعنی 36 سال بعد از ترک داستاننویسی، از "مهمتر" بودن فاکنر برای خود می گوید. او در باره "نزدیکی" دنياي فاكنر یا همینگوی بخود در مصاحبه بجای با "مهمتر" پاسخ می دهد. خود را از تک و تا نیانداخته، گفت: من نميدانم. ديگران بايد قضاوت كنند. ولي اگر از من بپرسند كي برايت مهمتر است، واضح است ميگويم فاكنر. دنيايي كه فاكنر ميسازد، فوقالعاده است.
فاکنر با 2 جایزه پولیتزر 1955 و 1963 نویسنده مدرنیست جنوبی است. او عامل ذهن راوی را با چند دیدگاه و وضع ذهنی شان در روایت وارد کرد که ادامه جریان سیال ذهنی جیمز جویس و ویرجینیا وولف بود. سبک او تجربه گرا، توجه به کلمات، دارای کادانس، جریان سیال ذهنی، خوفناک، عاطفی، عمیق، غامض، پرمغز در باره شخصیتهای جنوبی در تخالف با سبک مینیمالیست همینگوی است.
فاکنر بسیار در باره تبعیض نژادی در می سی سی پی نوشت. او بخشی از جوایزش را برای کمک تحصیلی به آموزگاران سیاه آمریکایی تخصیص داد. از 1926 تا دم مرگ، او 19 نوول از جمله خشم و هیاهو ترجمه بهمن شعله ور، 125 داستان، 20 سناریو، 2 کتاب شعر نشر کرد. او تصویرگر احجافات سفیدها بر سیاهان جنوب آمریکا در آغاز سده 20م می باشد. او تعهد به انسانیت، چند راوی، جریان سیال ذهنی، تضادهای اجتماعی، زبان محاوره ای جنوبی، را در ادبیات جهانی وارد کرد.
گلستان مکاشفات خود را در باره "دنیای" فاکنر از روی چند داستان کوتاه با عنوان نامفهوم "به میان آمده در خاک" مطرح می کند. سبک ذهنی فاکنر در صحنه ادبیات جهان ربطی به داستانهای یک نویسنده فصلی ایران ندارد. کار فاکنر ربطی به رئالیزم بالزاک و داستایوسکی در سده قبل ندارد. گلستان در مصاحبه اسم مشاهیر را گل هم می کند تا قلمانداز خود را مطرح کند. کدام نقدنویس ایرانی در باره آثار او نوشته؟ یا کدام یک از کتب او به زبان غربی ترجمه شده؟ در 40 سال گذشته غیر از مصاحبه های جنجالی، گلستان خلاقیت هنری-ادبی نداشته.
گلستان 3 کتاب داستان خود را که بسختی چند هزار تا در نیم قرن فروش رفته؛ با میلیونها نسخه و ترجمه به زبانهای دیگر فاکنر و همینگوی مقایسه می کند. او با بازار گرمی یک دکه دار در باره 2 غول ادبیات سده 20 جهان کلیات "دنیا، فضا ساختن" زیر را سرهم می کند: اصل كار همين دنيا ساختن است. فضا ساختن است. هيچ گفتوگو ندارد. وسعت ديدش، تنوع كارش، آدمهايي كه ساخته. لوكاس بيچم در "به ميان آمده در خاك". تمام كتابهايش معركه است.. فاكنر دنيايي دارد كه هم بالزاك هست، هم داستايوسكي است. همينگوي بيشتر بهخاطر نثرش مهم است. البته هميشه اينطور نيست.
فاکنر داستان پرچمها در غبار را 1927 نوشت. آندره بلایکستن می گوید: تقسیم کردن ثنویت خیر و شر داوری کردن است، به آنها جاهای ثابت دادن است، او بین آنها مرزی گذاشت که نتوان از آن گذشت. لذا شخصیت لوکاس بیچم از این ثنویت فاصله گرفت؛ در جای خاکستری، نه سیاه نه سفید، پر ایهام قرار دارد.
خواندن/ ترجمه داستانهای همینگوی گلستان را به ساده نویسی نکشاند؛ زیرا ادبی نویسی استتاری بر ندانستن گویش پایتختی بود. او هرچه از خلاقیت و تخیل کم می آورد در ادعا و مصاحبه خالی بندی می کند. درک زبان در مثلث ورنیکه بوده؛ با سخنگویی در مثلث بروکا فرق دارد. بیان گلستان، حضور ذهن، حاضرجوابگویی، حافظه قوی او برای نویسندگی و مترجمی کافی نیستند. از ترجمه های نخستین متن ساده انگلیسی او چندین ترجمه دیگر که نشان از ضعف ترجمه گلستان دارند پدید آمده اند.
محاوره انگلیسی و خواندن فرانسه با ترکیبات من در آوردی مخل ترجمه سلیس فارسی او شده اند. او می بایست هاکل بریفین تواین بزبان عامیانه را به شاملو برای بازنویسی به گویش محاوره تهرانی می داد. طنز تاریخ است که او به ترجمه شاملو نق می زند. این کتاب را هوشنگ پیرنظر، نجف دریابندری، محسن سلیمانی، کیومرث پارسا، مجید آقاخانی هم ترجمه کرده اند. نجف دریابندری، نازی عظیما پیرمرد و دریا را ترجمه کرده اند.
کتاب وسیله ارتباط زبانی است. معنای کلامی فقط 35% در ارتباط زبانی است. گلستان با درک دبیرستانی خود از فاکنر و همینگوی ذات مبارزاتی این 2 نویسنده قرن 20م را منکر می شود. فاکنر برای حل عمده ترین تضاد جامعه آمریکا بین 2 نژاد سفید و سیاه عمر ادبی خود را گذراند؛ همینگوی در افشای تضاد عمده جهان فاشیزم و آزادی در اسپانیا- استعداد ادبی خود را بکار برد.
همینگوی تجارب میدانی خود را بصورت داستان کوتاه ارایه داد. در ادبیات آمریکایی سده 20م همینگوی 1899-1961 صاحب نوبل 1954 و فالکنر 1897-1962 صاحب نوبل ادبیات 1950، 2 سبک داستانی ابداع کردند. اصلا بخاطر خودمرکزبینی شخصیتی گلستان نمی توان درک کرد که او آثار این 2 را درک می کند. از روی مقدمه، برابرهای فارسی، تفسیر گلستان از این 2 نویسنده توانای صاحب نوبل ادبی- می توان گفت گلستان "تو خال نزده" صرفا گرد و خاک می کند!
سبک همینگوی روایت مستقیم غیرذهنی با جملات کوتاه کودکانه ساده تا 70% قصه، مختصر نویسی بخاطر سابقه گزارش جنگی، قاطعیت ورزشکارانه/ مشتبازانه، معنا بوسیله دیالوگ، عمل، سکوت می باشد. همینگوی بهترین شاگرد چخوف در مختصر نویسی جذاب، یعنی تاثیر بیشینه از بیان کمینه، است.
آثار همینگوی نه تنها به 100 زبان ترجمه شده؛ بلکه فیلمهای پرفروشی هم از روی برخی از آنها تهیه شده. اصلا معلوم نیست گلستان راجع به کدام اثر همینگوی حرف می زند؛ فله ای و بیاطلاع کلی گویی می کند. از ترجمه غلط و منطق ناوارد گلستان بر ترجمه ناپذیری آثار همینگوی باید نتیجه گرفت: ترجمه فارسی گلستان از آثار همینگوی ربطی به نسخه انگلیسی ندارد؛ مکاشفه هایی در ایران، از راه دور، اند.
کلیات موهومی را در باره هر کسی می توان گفت. بالزاک عمدتا در باره تناقضات بورژوازی فرانسه نوشت؛ داستایوسکی در باره گناه فردی باوجدان در جامعه گذاری استبداد تزاری و دینکاران روسیه سده 19م نوشت. گلستان با کاربرد "هیچ زبان دیگر" یعنی کتمان واقعیت موجود همینگوی به 100 زبان در جهان، به زبانشناسی "خلاصه بودن و فقیر بودن زبان فارسی" پناه می برد؛ فتوا می دهد:
همينگوي خودش را فداي خودش كرده. همين است كه قابل ترجمه به زبان ديگر نيست. بهخاطر اين كه او فقط در زبان انگليسي است كه آن كارها را ميكند. آن كارها را در هيچ زبان ديگري نميتوان كرد. وقتي كه ترجمهي فرانسوياش را بخواني، ميفهمي هيچ آنجور نيست. شايد در برخي ترجمههاي فارسي همينگوي، اين كار صورت گرفته باشد؛ آنهم بهخاطر خلاصه بودن و فقير بودن زبان فارسي است كه بهتر ميتوان درآورد. يك چيز ديگر ميتواني بنويسي، اما خود آن را نميتواني دربياري. حتا ممكن است چيزي بنويسي بهتر از آن، ولي خود آن نيست.
کاش می شد چند نمونه از ترجمه های او از انگلیسی، ترجمه مفصل متناظر به فرانسه، از اینترنت پیدا کرده؛ ولی نمونه زیر نشان می دهد که ترجمه های گلستان کیفیت نازلی نسبت به ترجمه گلشیری در زیر دارد! بهرجهت عدم رغبت گلستان به تجدید چاپ ترجمه ها و داستانهایش در خارج شاید به کیفیت نازل آنها در ذهن حسابگرش مربوط باشد.
زندهگی خوش کوتاه فرنسیس مکومبر، کتابیست در ۷۴ صفحه، با یک پیشگفتار بلند دربارهی همینگوی از گلستان و 7 داستان کوتاه: عنوان کتاب، کلبهی سرخپوستان، آقا و خانم الیوت، تپههایی همچون فیلهای سفید، آدمکشها، یک گوشهی پاک و روشن، مرد پیر بر سر پل. این پیشگفتار مکاشفات فردی گلستان با تفریق عنصر مبارزه در آثار همینگوی است.
همینگوی می گوید: هر نسلی در جایی و چیزی گم شده است؛ همیشه چنین بوده و چنین هم خواهد بود. کسی که کار مورد علاقه اش را می کند و با آن راضی می شود، کسی نیست که از فقر در رنج باشد. وارگاس-یوسا نویسنده زاده 1936 پرو می گوید: واقعیت این است که نوشتن از رنج مایه ی تسکین آن است. این را فروغ در نیاز به شعر سرودن برای تسکین روح خود تکرار می کند.
بیان ساده همینگوی اثرانگشت ادبی اوست. داستانهای کوتاه ش در برنامه های آموزش ادبی آغازین/ دبیرستانی گنجانده می شوند. گلستان سبک همینگوی را پیچانده؛ آنرا از واقعیت ساده بیان همینگوی دور می کند. بیان همینگوی آنقدر ساده است که دبیر زبان دبیرستان شرف، آقای حداد، داستانهای او را در دهه 40ش در سیکل دوم برای خواندن تکلیف می کرد. چند نمونه از حافظه: باید ببینم الان با این چاقو شکسته چیکار می تونم بکنم. همینگوی: مرد پیر و دریا. یک مرد می تواند نابود شده ولی شکست نخورد. A man can be destroyed but not defeated
لذا مکاشفه ترجمه ناپذیری آثار همینگوی بوسیله گلستان نادرست است. این ادعا بر ترجمه های خودش خط بطلان می کشد. شاید دروغگو فراموشکار باشد! حتی در نمایشخانه لندن 4 قرن پیش حضار آثار شکسپیر را درک می کردند؛ اشکال فعلی این آثار بخاطر تغییرات زبان انگلیسی- بویژه در قاره های نو استرالیا و آمریکا- می باشد.
گلستان بازاریاب و تبلیغاتچی بنفع آثار خودش است؛ حرفهای او منطقی و مستدلل نیستند. شوربختانه گروهی از جوانان دهن بین مفتون این بازار گرمی می شوند. او گرم شده؛ دور برمیدارد 2 غول ادبیات یعنی بالزاک و داستایوسکی، را در ردیف 3 کتاب نامشهور خود می گذارد. سبک ساده همینگوی را "قابل ترجمه" نمی داند. اگر این است پس چرا خود گلستان داستانهای همینگوی را بفارسی ترجمه کرده! متاسفانه این ترجمه ها در دست نیستند تا با اصل انگلیسی مقایسه شوند. ولی از قراین بر می آید که ترجمه گلستان مغلوط با ذهنیت شخصی پرمدعا می باشد که قابل مقایسه با ترجمه های روان شاملو نیستند.
منابع. فیلم مستند در ایران- دکتر بیژن باران
http://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=23664 . 2013/01/10
http://www.youtube.com/watch?v=NtE63syTCcs مصاحبه گلستان-بهنود.
http://www.youtube.com/watch?v=oBasbMLEaso&feature=related چهره ها: گلستان- بهنود. از دادگاه دکتر مصدق، هوش فوق العاده مصدق گفت. از شعر نیما و اخوان تعریف می کند. گفت: فروغ همه کار مستند خانه سیاه است را کرد؛ مستند در باره مملکت بسته ماست.
http://dabestanonline.com/?part=news&inc=news&id=1078 بیضایی-گلستان
نوشتن با دوربین، پرویز جاهد، نشر اختران، 1384، چاپ دوم.
گفته ها، ابراهیم گلستان، نشر بازتاب نگار، 1386، چاپ اول.
شکوفایی داستان کوتاه در دهه نخستین انقلاب، به کوشش صفدر تقی زاده، انتشارات علمی ، 1374، چاپ دوم.
شهروند امروز، شماره 32، سال دوم، 16 دی 1386.
http://nosratdarvishi.com/article.aspx?id=803 پیوند گسسته 121512.
fararu.com/vdci.pa5ct1az3bc2t.html نامه 130صفحه به سیمین دانشور. http://www.naakojaa.com/article/2343 نامه به نادر ابراهیمی.
http://www.chn.ir/news/?section=4&id=1794 پیوند گسسته 121512.
http://www.shahrvandemrouz.com/content/6264/default.aspx
http://fa.wikipedia.org/wik گفت وگو با فخري گلستان
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1287240
http://gilanii.blogfa.com/post-23.aspx گفتگو با مهدی یزدانی خرم.
پانویس. در نوشتن نامه ای خاص غربی به الفبای فارسی 3 سلیقه بکار میروند: تبدیل حرف خطی به حرف- مانند فالکنر، تبدیل تلفظ به الفبای فارسی مانند فاکنر زیرا ل بین ا و ک بیصداست، ترکیبی مانند استیفن که تلفظی ستیفن است.