روند فجايع جاری در ايران از چه آستانه ای بايد فراتر رود تا احتمالا پتانسيل های و مبارزاتی نهفته در فعالين و سازمان های سياسی ايران، فعليت بيشتری يابد و به صورت حرکات اعتراضی موثر و لااقل غير قابل ناديده گرفتن و لاپوشانی (از سوی اصحاب قدرت و رسانه ها) نمود يابد؟ | |
بعد از ظهر روز شنبه (۲۲ فوريه) در خيابان های مرکزی يکی از شهرهای آلمان، تظاهراتی برپا بود که رفت و آمد وسايل نقليه را برای مدتی به تعليق در آورد و نگاههای مردم را متوجه خود ساخت. تظاهر کنندگان با تعدادی حدود ۷۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر در صفی طولانی با همراهی پليس خيابان های مرکزی شهر را پيمودند و ضمن حمل تعدادی پلاکارد و پارچه نوشته و توزيع بروشور ميان مردم، شعارهايی به زبان آلمانی سر دادند. (عکس ها در انتهای مطلب)
اما تظاهر کنندگان آلمانی نبودند؛ و البته همان طور که انتظار می رفت ايرانی هم نبودند! آنها تعدادی از تاميل های سريلانکا بودند و برخی هم احتمالا از تاميل تبارهای هندوستان. راهپيمايی آنان در اعتراض به موج جديد و گسترده ی تهاجم ارتش سريلانکا برای سرکوب شورشيان جدايی طلب تاميل (ببرهای تاميل) و در اعتراض به سکوت جهانی نسبت به اين سرکوب خشونت بار بود (که در طی آن همچون گذشته، غير نظاميان زيادی هم جان خود را از دست داده اند). آنها در شعارهای خود دولت آلمان را به خاطر اين بی تفاوتی سرزنش کرده و مردم را به قضاوت فرا خواندند.
برای من که در يکی دو سال اخير برخی تجمعات اعتراضی ايرانيان را شاهد بوده ام، فارغ از ماهيت آن درگيری های نظامی در سريلانکا و نيز مطالبات اين تظاهرکنندگان، تعداد انبوه حاضرين در اين راهپيمايی حيرت انگيز بود و „مقايسه کردن“ کاری اجتناب ناپذير؛ اگرچه دردناک!
برای روشن تر شدن موضوع و پيش از طرح پرسش هايم، بگذاريد خلاصه ای از اطلاعاتی که در اينترنت در مورد اين موضوع يافته ام را در اينجا بازگو کنم:
تاميل ها حدود ۱۵ درصد جمعيت سريلانکا را تشکيل می دهند و علاوه بر آن تعداد زيادی از آنها نيز در هندوستان زندگی می کنند. گروه شبه نظامی „ببرهای تاميل“ از سال ۱۹۷۵ با محوريت خواست های قومی اعلام موجوديت کرد و از سال ۱۹۸۳ با تصرف بخش هايی از کشور، جهت ايجاد کشوری مستقل برای اقليت قومی تاميل با دولت مرکزی سريلانکا جنگيده است. تعداد تلفات انسانی اين رويارويی نظامی از آن زمان تاکنون حدود ۶۰ تا ۷۰ هزار نفر برآورد می شود (در اين مدت دو طرف در اعمال خشونت و کشتار از هيچ کاری دريغ نکرده اند و طبعا نيروهای دولتی بنا به توان نظامی و امکانات بيشتر خود دست بالا را داشته اند).
پرسش هايم را بسيار ساده و روشن طرح می کنم، به اين اميد که جواب هايی روشن (نه لزوما ساده) از مخاطبان اين نوشتار بگيرم:
1- چرا اعتراضات سياسی ايرانيان مقيم اروپا دامنه ای به مراتب کمتر از اين نمونه ی موردی ذکر شده دارد؟
- آيا ما برای مبارزات خود حقانيت کمتری از جدايی طلبان تاميل قايليم؟
- آيا مردم ايران در طی اين سی سال لطمات و تلفات کمتری ديده اند يا وضع عمومی حاضر و چشم انداز آتی برای مردم کشور ما بهتر از وضعيت تاميلی های سريلانکا است؟
- آيا تعداد ايرانی ها در اروپا کمتر از تاميلی های مقيم اروپا است؟
- آيا نيروها و فعالين سياسی تاميل در اروپا به لحاظ مشی و بينش و سازماندهی سياسی از فعالين و سازمان های سياسی ما پيشروتر، با تجربه تر، حرفه ای تر يا جدی ترند؟ يا منابع و امکانات بيشتری دارند؟
2- روند فجايع جاری در ايران از چه آستانه ای بايد فراتر رود تا احتمالا پتانسيل های و مبارزاتی نهفته در فعالين و سازمان های سياسی ايران، فعليت بيشتری يابد و به صورت حرکات اعتراضی موثر و لااقل غير قابل ناديده گرفتن و لاپوشانی (از سوی اصحاب قدرت و رسانه ها) نمود يابد؟
- اگر تخريب خاوران کافی نبوده، آيا سرکوب وحشيانه ی دانشجويان در روزهای اخير هم کافی نيست؟
- اگر اين موج سرکوب کنونی، در روند رو به رشد خود به سرکوب های ۱۸ تير پهلو بزند چه طور؟ اميدی هست؟! (چه تلخ است اگر بر پلشتی فاجعه اميد بنديم)
- اگر روند رو به رشد اعدام ها در ايران، از مجرمين جرايم اجتماعی به زندانيان سياسی کنونی و „زندانيان آتی“ تعميم يابد چه طور؟ (کما اينکه با اعدام „يعقوب ميرنهاد“ روزنامه نگار بلوچ، خواه نا خواه کليد اين روند شوم زده شد، که با عملياتی شدن آن „فرزاد کمانگر“ و ساير سياسی های محکوم به اعدام نخستين دسته ی قربانيان اين „سلاخی رسمی“ خواهند بود)
- آيا نامحتمل است که دولت های غربی بار ديگر به مصالحه ای پنهان. کثيف با حاکميت ايران برسند و چشمان طماع و رياکارشان را بر روی چنين سرکوب و تسويه حسابی ببندند تا دستان معتاد به جنايت „به قدر کفايت“ بازبماند؟
(از قتل های ميکونوس و ساير ترورهای سياسی در اروپا، از کشتارهای دسته جمعی تابستان ۱۳۶۷ و از قتل های زنجيره ای دگرانديشان می توان چنين درسی آموخت؟)
و در نهايت:
3- تا جايی که به ما (نيروها و سازمان های سياسی ايرانی) و مسووليت ها و توانايی های ما مربوط می شود، آيا کار ما ايرادی دارد؟ يا اينکه نه، اساسا ما را بيش از اين توان دخالت گری در روند سرنوشت شوم و محتوم مان نيست؟
- اگر ايراداتی بر ما وارد است مهمترين و بنيانی ترين آنها چيست؟
- زمينه ها و دلايل حضور و غلبه ی اين ايرادات چيست؟
- و راه برون رفت از آنها چيست؟ و آيا اساسا چنين برون رفتی قابل تصور و (با توجه به جميع شرايط) دست يافتنی است؟
- اگر ايراداتی بنيادی بر ما وارد نيست و همه چيز برخاسته از محدوديت های بيرون از ماست، اين محدوديت ها اساسا چه هستند و چه خاستگاه و ماهيتی دارند؟ آيا ما را به مصاف اين محدوديت ها راهی و برای فراتر رفتن از آنها اميدی هست؟ چگونه و کی؟!
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد