logo





ديويد پالمر

تزهايی در باره ی ماهيت مذهب

برگردان: سهند شايان

دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷ - ۰۲ مارس ۲۰۰۹

از آن رو که مفهوم ِ وجود ِ ماوراءطبيعه لازمه ی دارا بودن قدرت ِ ماوراءالطبيعه جهت انجام وظايف ذاتی اش جهت تسهيل امور مربوط به جابه جايی از جهان خاکی به دنيای ديگر است، که به تعبيری مرحله ای جديد از ادامه ی بقاست، معقول و پذيرفتنی و دارای ادله است که فرض شود چنين موجودی علاوه بر امر جابه جايی می تواند امور ديگری را هم به عهده بگيرد. اين امور شامل توانايی اين موجود در رهانيدن ِ انسان از خطر، اعطای پاداش به اعمال ِ خير و اعطای احساس ِ دوست داشته شدن برای آنانکه دوست داشته نمی شوند، است.
هيچ موجود يا موجودات ماوراءطبيعت عامل ِ خلق ِ عالم و تداوم کارکرد ِ آن نيست.(اين اسّ ِ اساس ِ ديدگاه ِ آته ايستی است. تاکيد بر آن از اين روست که نويسنده قبل از آغاز بحث صداقت خود را در رابطه با خوانندگان ِ احتمالی نظريات اش نشان دهد.)
قوانين موجود طبيعت، کارکرد ِ جهان ِ مادی را تعيين می کنند.اين قوانين اما بی روح، ناخودآگاه و غير عمدی هستند و در عين ِ حال تاثير عموم شمول دارند.
علاقه جهت ابدی کردن ِ حيات، ويژگی ژنتيکی همه ی موجودات ِ زنده است. هرموجود ِ فاقد اين ويژگی، امکان ِ بقا نخواهد داشت.اين ويژگی را غريزه ی بقا نيز می نامند.

عشق پديده ای جهانشمول است.برای بقای بسياری از موجودات عشق عاملی ضروری است، از آنرو که موجودات و نيز انسانها بدون پشتيبانی همنوعان ِ خود قادر به بقا نيستند، عشق ورزيده شدن برای بقا حياتی است. عشق به ديگری برای اطمينان از دوطرفه بودن ِ عشق حياتی است. بقا ی آنکه عاشق ِ شماست برای بقای خود ِ شما حياتی است.
اعتقاد به موجودات ِ ماورای طبيعت در بين ِ انسانها بسيار فراگير و جهانشمول است.
اعتقاد به موجودات ِ ماوراء الطبيعه ريشه ی روانی داشته و مطلقا" ساخته ی ذهن بشر است.(اين اساس ِ نظريه ی من است و از اصول ِ اوليه ی آته ايستی مشتق شده است.)

انسان بنای روانی مذهب را اساسا" به مثابه ی مکانيسم دفاعی جهت قادر شدن به انطباق با واقعيت فنا پذيری خودش خلق کرده است.(اين نظريه ی اصلی اين تئوری است.)
جوهر اين مکانيسم ِ تطابقی، اين اميد است که مرگ پايان زندگی بشر نيست. بلکه مرگ صرفا" پايان يک مرحله ی مشخص زندگی است.مرگ موضوعی کاملا" واضح است.بنابراين اميد به زندگی بعد از مرگ ادامه ی غريزه ی بقاست.
علاقه به سعادت معشوق پديده ای همگانی است. از دست دادن معشوق تجربه ی روانی تهديد آميز و عذاب آور برای هرانسانی است که آن را تجربه می کند. به اين ترتيب اين اعتقاد که عزيز از دست رفته برای هميشه جدا نشده بلکه تنها دنيای خود را عوض کرده و از جهانی به جهان ديگر نقل مکان نموده بسيار جذاب و قابل قبول می شود. اين مکانيسم دفاعی جهت آرام کردن حس از دست دادن فرد است. به طريق اولی بخش ِ طبيعی پروسه ی حزن و اندوه هم هست.

هيچ انسانی نمی داند اين پروسه ی نقل مکان از جهان خاکی به جهان ِ ديگر چه سان انجام می گيرد. هيچ مرده ای از جهان ديگر برنگشته تا روند ِ اين نقل مکان ِ مسلم فرض شده رابه آنانکه هنوز زنده اند توصيف کند. از آنرو که هيچ انسانی از اين روند آگاه نيست به همين دليل لازم است تدارکاتچی فوق بشری برای اينکار خلق شود. موجودی که بتواند ترتيب اينکار را بدهد و روند آن را تسهيل نمايد.
از آنرو که هيچ انسانی قدرت تسهيل اين روند جابه جايی را ندارد، لازم است قدرت ماوراء طبيعه ی دارای قدرت ِ لايزال خلق شود تا اين وظيفه را به نحو احسن انجام دهد.

جايگزينی عزيز از دست رفته با يک جانشين جهت تداوم سلامت روانی و حتا جسمی ضرورت تام دارد.در شرايطی که جانشين کردن هيچ انسانی به جای انسان از دست رفته ممکن نيست لاجرم بايد معشوقی وراانسانی خلق شود. بنابراين در نبود ِ جايگزينی زنده، موجودی افسانه ای می تواند اين نياز روحی را برآورده سازد.

هرتمدن انسانی در فضای زمانی و مکانی منحصربفردی تکامل يافته و می يابد. در نتيجه هرتمدنی برحسب ميزان درک و شعور مردم در هر دوره ی تاريخی، موجودات ِ تسهيل کننده ای را خلق می کند و توانمندی های بخصوصی را به آنها نسبت می دهد که از طرف عموم مردم قابل پذيرش باشد.

جهانشمولی اين مفاهيم به واسطه ی مکانيسم پديده ی روانی عميقا" احساس شده و بطور گسترده مورد پذيرش واقع شده به انجام می رسد.اين امر روان ِ جمعی اکثريت ِ مردم ِ همه ی تمدن ها است. (اين قطعه ی ديگری از اين پازل تئوريک است).من اين عامل را " درک ِ کلی " می نامم.
درک ِ کلی، اميد-اگر نگوييم ايمان- به امکان پذير بودن ِ حيات جاودانی را در خود دارد. در ضمن اميد- اگر نگوييم ايمان- به وجود مکانيسم رسيدن به آن را نيز دارد.
از آن رو که مفهوم ِ وجود ِ ماوراءطبيعه لازمه ی دارا بودن قدرت ِ ماوراءالطبيعه جهت انجام وظايف ذاتی اش جهت تسهيل امور مربوط به جابه جايی از جهان خاکی به دنيای ديگر است، که به تعبيری مرحله ای جديد از ادامه ی بقاست، معقول و پذيرفتنی و دارای ادله است که فرض شود چنين موجودی علاوه بر امر جابه جايی می تواند امور ديگری را هم به عهده بگيرد. اين امور شامل توانايی اين موجود در رهانيدن ِ انسان از خطر، اعطای پاداش به اعمال ِ خير و اعطای احساس ِ دوست داشته شدن برای آنانکه دوست داشته نمی شوند، است.

درک کلی شامل ديدگاهها، افسانه ها، ايده ها و تصورات ِ مشترکی بين مردمی که با هم ارتباط و مراوده دارند،است.درک کلی اين مفاهيم را به تدريج به هر تمدنی براساس ِ فرهنگ و درک ِ خودشان القا می کند و می قبولاند، زيرا بر اشتياق ِ همه ی انسانها تکيه می کند و نيازهای اساسی روحی را برآورده می سازد. اين نيازها عبارتند از: حس ِ ويژه بودن، تعلق پذيری، به خود ارزش قائل شدن، امنيت و روشنگری!

جذبه ی اين مفاهيم فوق العاده وسوسه انگيز است زيرا برآورده کردن ِ نيازهای روانی بنيادين را وعده می دهد که در همه ی انسانها مشترک است.

درک و اعتقاد به اين مفاهيم بين گروههای جدا و متفاوت انسانی – بين مردم، قبايل، نژادها، فرهنگ ها،ملل و تمدن ها – از طريق ِ ابزارهای ارتباطی مختلف که در طی زمان و مکان ها ايجاد شده، ساری و جاری می شود. اين ابزارهای ارتباطی تبادل ِ ايده ها و محصولات ِ مصنوعی را بين ِ گروههای مختلف امکان پذير می سازند. ابزارهای مورد نظر شامل: زبان، هنر، نشانه ها، نوشته ها، اسطوره ها، تاريخ و خاطرات ِ مشترک است. آنها شامل ِ تبادلات ِ معاصر و انتقال ِ مفاهيم در طی اعصار و قرون هستند. (اين قطعه ای ديگر از آن پازل تئوريک است).
مفاهيم نه از طريق ِ ابزارهای تله پاتيک و روحی بلکه از طريق ِ ابزارهای فيزيکی منتقل می شوند. اکثر اين ارتباطات ناخودآگاه بوده و شامل ِ مکانيسم هايی چون: زبان اشاره، علايم ِ محيطی و زيرآستانه ای ناخود آگاه هستند. اين پديده ها برای روان شناسان کاملا" محرز بوده و بطور گسترده از طرف ِ سياستمداران، روحانيان، نهادهای تبليغاتی و ساير فعالين ارتباطی بکار گرفته شده اند.
مذاهب در تلقی خود از خدا، زندگی ی پس از مرگ و مکانيسم ِ گذار از اين جهان به جهان ِ ديگر متفاوتند، زيرا: خواستهای فيزيکی عادات ِ متفاوت ِ هواداران و مريدان ِ شان و ميزان ِ ارتباط ِ آنها با مريدان ِ ساير تمدن ها و مسافرتهای ويژه ی تاريخی هواداران ِ شان از هم متفاوت است.

هر سنت مذهبی مجموعه ای از تشريفات ِ مذهبی ی مشخص را تغيير و تکامل داده است. اين تغييرات از سوی صنف ِ مشخص و دارای مجوزی سازمان داده شده و اجرا شده است. اين مجوز از سوی طبقه ی حاکم هر جامعه به آنها داده شده است. افراد ِ صاجب اختيار طبقه ی روحانيان هستند.

سازمان ِ سياسی هرجامعه ی انسانی، برای قدرتمند کردن ِ نخبگان ِ سياسی اش مشروعيت و تاييد مذهبی قدرت ِ خود را از طبقه ی روحانی دريافت می کند. تاجگذاری پادشاهان از سوی اسقف ها و روحانيان، اجرای مراسم ِ سوگند رهبران ِ سياسی از سوی رهبران ِ مذهبی قانون گذاری براساس ِ متون مذهبی و کتب مقدس نمونه های ی ديگری از اين اجازه و تاييد ها هستند.

با وجود اين،اليت های مذهبی و سياسی هر جامعه ای علاقه ی انکارناپذيری در تمايز آداب و باورهای ماورای طبيعی خود از آداب و باورهای ديگر باورمندان در جوامع رقيب و غير خودی ديگر دارند.از آنرو که قبول مشروعيت ديگر باورمندان موجب بی اساس شدن و تخريب مبانی ايدئولوژيک و حاکميت ِ آنها خواهد شد.

نابردباری مذهبی درواقع موجب ترويج، تشجيع و تقويت ِ مشروعيت ِ موقعيت ِ ممتاز ِ هيرارشی اليت ِ مذهبی و سياسی در برابر حکومت شوندگان می شود. در حقيقت با پذيرش رواداری مذهبی، حکومت شوندگان امکان انتخاب ِ ديگر باورمندان را به جای حاکمان ِ خود خواهند داشت.

مکانيسم ِ اساسی کنترلی از سوی طبقه ِ روحانی تهديد عوام به تکفير است. اين عمل موجب ِ از دست رفتن ِ امکان ِ برخورداری فرد تکفير شده از مواهب ِ دنيای ديگر شده و نيز عقوبت ِ وحشيانه ای از سوی طبقه ی سياسی حاکم در اين جهان خواهد داشت. با استفاده از اين ابزار است که طبقه ی روحانی سلطه ی خود را بر عوام حفظ ميکند و از منافع ِ دنيوی ارتباط با ماوراء الطبيعه بهره مند می شود.
مذهب حق شهروندان را برای اعتراض به ستمگری های طبقه ی حاکم نفی می کند چون جواز مشروعيت و اجرای قوانين ِ ضد بشری را خود صادر کرده است.
همه ی قوانين بر تهديد ِ سرکوب ِ نافرمانی مردم از سوی کارگزاران ِ طبقه ی حاکم استوارند. هرگاه مردم اين حق ِ روحانيان و حاکمان ِ سياسی را رد کنند آنگاه سرکوب عملا" با اجازه ی قوانين انجام می گيرد. مذهب مشروعيت و قدرت نهايی را به نمايندگی از خدا به اليت سياسی واگذار می کند تا هر گونه که بخواهد با قانون بازی کند و آن را بکار گيرد.
اعطای قدرت به اليت سياسی از سوی روحانيون مکانيسم ِ مناسبی برای کنترل اجتماعی است زيرا بنا به القائات طبقه ی روحانی، مردم سلطه ی حاکمان را امری طبيعی و الهی فرض می کنند و از آنرو که نيروهای ماوراء الطبيعه را بسيار عاقل تر و داناتر و معصوم تر به حساب می آورند قوانين اجرايی را هم از منبع ِ عقل کل دانسته و با رغبت به آنها گردن می نهند. ضمنا" به تصور توده ها نيروهای متصل به منبع الهی فسادناپذيرند. اينها(عقل و دانايی و فسادناپذيری) ويژگی های مورد علاقه ی بسياری از مردم هستند. واقعا" کيست که چنين سرور ِ عاقل و خيرانديش و فسادناپذيری را نپسندد؟
با اينهمه، مشکل اصلی در رابطه با مذهب اين است که نه طبقه ی روحانی و نه طبقه ی سياسی قادر به اثبات ِ وجود نيروهای ماوراءالطبيعه نيستند. حتا نمی توانند اثبات کنند که چنين نيروهايی واجد اين خصوصيات هستند. علاوه بر اينها در اکثر موارد موهبت های قول داده شده نصيب باورمندان ِ نيازمند نمی شود.
از آنرو که مذهب اساسا" بر بنيان ِ تفکر ملتمسانه شکل گرفته و قوام يافته است،امکان ندارد بتواند به مثابه ی زيربنای قانون يا اخلاق عمل کند. به اين ترتيب انسانها نياز به توسعه ی مکانيسم های ديگری دارند که بتواند مبنای اصول اخلاقی و قانونی باشد. اگر انسانها بخواهند اصول قانونی و اخلاقی شان از فساد و تباهی از سوی افراد ِ خودبين و سودجو و استثمارگر در امان باشد لاجرم بايد انديشه ای را بپذيرند که مورد قبول همه ی انسانها در سراسر جهان و حافظ منافع ِ نوع ِ بشر باشد.
از آنرو که انجام ِ قول به زندگی پس از مرگ ممکن نيست، لاجرم سعی انسان تمرکز خواهد يافت بر: حداکثر ِ تلاش برای سعادت ِ همه ی انسانهای زنده و ايجاد ِ جهانی سعادتمند برای نسل های آينده.
برای اطمينان از بقای نوع ِ بشر خدا نمی تواند آن قدرت برتری باشد که انسان بايد در برابرش مسئول و پاسخگو شود. بنابراين اراده ی جمعی انسانها بايد جايگزين آن شود.
__________________
*ديويد پالمرنويسنده ی خويش فرما، ساکن ِ پرت ِ استراليای غربی است.وی قبل از بازنشسته شدن در سال ۲۰۰۳ با سمت مشاور ويژه ی مديريت برنامه ريزی استراتژيک تجارت مشغول به کار بود.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد