logo





تناسب سه مؤلفه سياسى-روشنگرى-جزمگرايى
با اصلاح طلبان حكومتى

سه شنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۱ - ۲۰ نوامبر ۲۰۱۲

نیکروز اولاداعظمی

nikrouz-owladazami-s.jpg
تفاوت نمى كند اصلاح طلبانى هنوز درون حكومت هستند و يا بيرون از آن، هدف اين نوشته اين است تا مؤلفه ها را نسبت به اين طيف همانگونه كه هستند مورد ارزيابى قرار دهد.

بیانی از جزمگرايى:

در بحث هاى شفاهى و نوشتارى محافل ايرانيان در زمينه هاى سياست و انديشه براى مغلوب كردن حريف مقابل به وفور از اين واژه استفاده ابزارى مى شود. از آنجائيكه موضوع بحث اصلاح طلبان حكومتى و جزمگرايى اصل موضوع اين بحث است بالطبع توضيح و تعريف در باره جزمگرايى اهميتى است بر روشنگرى.

جزم يعنى از چيزى يقيين حاصل كردن و ساكن شدن آن چيز بر ذهن انسان، كه قوه شك به موضوعات بر آن خنثى باشد. مى دانيم انسان با ذهن شك به موضوعات و مفاهيم، آنها را نفى و يا بر رشته هاى زندگى خود پُر معنا مى سازد. بعنوان مثال؛ شكِ انسان به موضوعاتِ مربوط به نظامات سنت ها او را به سويى هدايت كرد كه از آن نظام مدرنيته بر پهنه زندگى انسان باليده شد. اما هرگاه از مختصات ذهن شك برآيند نكند، امكان بروز نبوغ هم معناى برونى ذهن نخواهد بود، و اين نشان از مطلقیت يقين بر ذهن است يعنى ذهن به عاداتى گرفتار مى آيد كه اين عادات بر او حكم مى رانند و اساس باور او را براى شناخت زندگى تعيين مى كنند. بعنوان مثال قدمت طولانى ذهن عادت كرده ايرانيان به موضوعات زندگى در سنت ها كه از آن زايشى در راستاى زندگى شايسته تر بوجود نيامد.

پس جزم انديشى، يقينِ مطلقِ ذهن به موضوعات و ناتوانى ذهن به روش شك در آنهاست. در اين زمينه آنتونى گيدنز در نظريه جامعه شناختى خود موضوع مهمى را طرح مى كند و آن اين است كه بر خلاف نظريه ماركس زير بنا حداقل در كوتاه مدت بر روبنا مؤثر نیست. او معتقد است اقتصاد هر جامعه اى مى تواند به شكوفايى رسد اما خصوصيات و رفتار فرهنگى به موازات آن پيش نرود، زيرا عادات به مدت مديدى بر شعور انسان چيره گى دارند و در زندگى او نقش يك انسان به غايت رسيده را ايفاء مى كنند و اين باعث مى شود كه تحولات فرهنگى كُند تر از تحولات اقتصادى صورت بگيرد و همزمان و به موازات آن پيشرفت نكند( نقل به معنى از برخى نوشته هاى آنتونى گيدنز از كتاب جامعه شناسى او). در واقع خو گرفتن به عادت ها، و عادت هاى رفتارى هستند كه روند شك كردن ذهن به موضوعات و پديده ها را با كُندى مواجه مى سازند و اين همان دليلى است كه فرهنگ ها بموازات اقتصاد رشد نيابند و شكوفا نشوند.

فرهنگ ايرانيان در كليت خود آغشته به جزمگرايى است و ذهنيت ايرانيان در همه ابعاد خويش از آن تأثير مى گيرد. زيرا هر چه كه از دل اين فرهنگ بيرون آمد بر مبناى يقين بوده است و نه شك. شك كردن موجب زايش انديشه مى شود و يقيين ممانعت از آن و تداوم اعتقاد. هر ديدگاه، هر نظر و هر چه كه مربوط به فعاليت ذهنى بوده در داخل اين فرهنگ در نهايت به امرى اعتقادى مبدل مى شده است. امر اعتقادى در فرهنگ ما ايرانيان آنچنان نيرومند است كه مانع زايش انديشه و بازانديشى بدان مى شود در حاليكه در فرهنگ غربى به دليل اينكه اساس اش توليد انديشه است در نتيجه امر اعتقادى در حاشيه قرار مى گيرد و قادر نمى شود انديشه جامعه را تحت پوشش خود گيرد.

با اين توضيح از جزمگرايى مى پردازم به سه مؤلفه مذكور و چگونگى نسبت رفتاری آنها با اصلاح طلبان حكومتى.

اين سه مؤلفه عبارتند از:

١- سرنگونى طلبان كه خواهان برچيدن اساس نظام جمهورى اسلامى از طريق يك انقلاب اند، و هيچ باورى به ظرفيت اصلاحات از درون نظام ندارند( كه عموماً به طيف چپ كمونيستى و غير كمونيستى منسوب مى شوند و نيز هواداران حكومت پادشاهى و برخى ديگر از طيف ها را در بر مى گيرد)

٢- طيف نخبگان سياسى غير سر نگونى طلب كه طرفدار پيشبرد روند اصلاحات از سوى اصلاح طلبان حكومتى هستند. اين طيف بخصوص از بخش نيروى سكولار غير دينى جامعه، تا كنون هيچ نقدى را بر اصلاح طلبان حكومتى روا ندانستند در حاليكه اصلاح طلبان خود زمينه هايى از نقد را بر مواضع خود جايز مى دانند. در همين رابطه سعيد حجاريان گفت: "اصلاحات مُرد زنده باد اصلاحات".

٣- روشنگرانى كه تعميق اصلاحات و روند تسريع و نهادينه شدن آن در جامعه را از طريق بكارگيرى روش نقد جستجو مى كنند.

به باور من دو مؤلف و دو طرز تلقى اول و دوم در جرگه محافظه كارانند. زيرا بر پيشبرد امر سياسى آنها حكم قطعى وجود دارد و به روش هاى نقد بيگانه اند به همين خاطر از توليد انديشه سياسى باز مانده. در بكارگيرى روش نقد است كه فكر سياسى توليد مى شود وقتى نقدى وجود نداشته باشد، معنايش اين است كه همان چيز موجود قابل قبول است و در اينصورت روند اصلاحات از تأثیرخلق امكانات و توانايى هاى جديد باز مانده و مى تواند به روند سراشيب فرو غلتد. نمونه روشن اين امر را مى توان در صدر مشروطيت مشاهده نمود كه بعلت مسدود بودن نقد روشمند در ابعاد گوناگون، سكولارهاى غير دينى در همانىِ وجود هضم شده بودند و نمى توانستند به نيرويى مبدل گردند تا در جهت تقويت روند سكولاريزاسيون برآيند. ضعف اين نيروى سكولار، روند سكولاريزاسيون را در نطفه خفه كرد و مشروطيت را با شكست مواجه ساخت و طبيعى بود كه در اين بلبشو و بن بست سياسى و فكرى سردار سپه با يك كودتا قدرت را بدست گيرد و خاك بر سر قانون اساسى مشروطيت بريزد و به جاى سلطنت، به حكومت جلوس زند.

روند پيشبرد امر سياست در هر شرايط معينى به تناسب قوا مربوط مى شود، تناسبِ قوايى كه روش نقد بر آن عامليت دارد و موجب برانگیختن و پیشرفت تحول آن می شود و به روند اصلاحات تسریع می بخشد. بعبارت ديگر تناسب قوا در شكل گيرى خود به واسطه نقد عمل محقق مى شود مانند رابطه جنبش سبز و حكومت كه اساس جنبش سبز اعتراضى(نقدى بود) بود بر رأى مفقود شده خود به حكومت. بى ترديد بدون حضور نقد عمل در بازی سیاسی، يا همه در يكى بودن و يا تخاصم بى حد و مرز است. دو مؤلف اول و دوم به همين دليل سمبلى از افراط (دامن زدن به تخاصم) و تفريط(دامن زدن به سياست سكوت در قبال خطاهاى سياسى و مفهومى اصلاح طلبان) در وضعيت سياسى كنونى ايران اند. در محافظه كارىِ افراط و تفريطى هيچ ابتكار عمل سياسى و فكرى بوجود نمى آيد، خلاقيت مرده است هر چه هست صرف ابراز وجود است اما در واقع وجودى نيست زيرا وجود يعنى تأثير متقابل وجوديان يعنى كنشگران، و نمودارى يك معنا و مفهوم. صرف تأييد و تمجيد حامل وجود مستقل نيست بلكه مقيد بودن است و مقيد بودن نشان از ضعف شايستگى و نبوغ است كه به تأثير براى شكل گيرى يك معنا نمى انجامد و در نتيجه وجود رو به احتضار مى رود.

اما روشنگرى به دليل وجود ابزار نقد در خود كه نقد روشمند اصلاحات، توامأن تعميق اصلاحات و دور بودن از خشونت انقلابى است، با هيچيك از اين دو مؤلف مذكور، رشته هاى پيوندى در افراط و تفريط شان كه آسيب پذير به روند اصلاحات در جامعه ايران است، ندارد. هيچ كدام از اين دو مؤلفه و طرز تلقى، يكى پايبند به قهر انقلابى و ديگرى مستغرق در اصلاح طلبان حكومتى بدون كمترين نقد نسبت به روند اصلاحات كه روندى سكولاريزاسيون است- كه در غير اينصورت هيچ اصلاحاتى در جامعه موفق نخواهد شد- كمكى به اين روند نخواهند بود. در حالیکه روشنگری به پشتوانه نقد، مولد ارزشهایی است که به تعمیق روند اصلاحات و سکولاریزاسیون جامعه در دوری از رادیکالیسم انقلابی و همانی بودن، کمک کرده و توان جامعه را به سمت و سوی اعتدال عقلی بالا می برد و هر گروه فکری سیاسی را به استقلال خویش می رساند و در عین حال ضامن مناسبات اعتدالی ما بین آنها خواهد بود.

نیکروز اولاد اعظمی
niki_olad@hotmail.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد