پیشکش آزاده زنان در بند
درتنگه خاموشی آزاد چنان بادم
آن سوی فراموشی صد حنجره فریادم
باورنکنی بشنو بی دغدغه و پروا
هر روزه پیامم را ، بر زنجره ها دادم
در حبس شدن پوچ است، اندیشه چو در کوچ است
می شورم و می بالم، دشنام به شیادم
دشنام چه گفتم من، با دشنه ای از گفتن
ویرانه کنم خفتن، افشاگر بیدادم
زن بودن اگر جرم است، من جرم شدم یکدست
ور خصم گلویم بست، از حرف نیفتادم
آواز شدم یک سر، تاشهر کند باور
چون واژه گشاید در،از هرچه غم آزادم
زایم غزلی نم نم، آن سوی تر از ماتم
شیرینی پیکارم، سرسختی فرهادم
در یاد تو می مانم،کز عشق همی خوانم
بشنو سخن سرخم، شوریده چنان بادم
ویدا فرهودی
پاییز 2012
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد