logo





افول امپراطوری آمریکا

نوشته: یاکوب آگشتاین ؛ آشپیگل آنلاین 05 نوامبر 2012
ترجمه: حسین انورحقیقی

چهار شنبه ۱۷ آبان ۱۳۹۱ - ۰۷ نوامبر ۲۰۱۲

علی رغم آن هم اشتباه است که جمهوری خواهان را جنگ طلب و دمکراتها را صلح طلب و یا چپ بنامیم. دمکراتهایی چون هری اس. ترومن، جان اف. کندی و لیندون جانسون بودند که جنگ هند و چین را آغاز کردند و جمهوری خواهانی چون دی. آیزنهاور و ریچارد نیکسون بودند که به این جنگ ها پایان دادند و حتی رونالد ریگان که از دیدگاه چپ اروپایی همزمان مسئولیت شر و مسخرگی سیاست آمریکا را به عهده دارد با معیارهایی که امروزه بدان عادت کرده ایم مردی صلح جو است. او فقط گرانادا را تسخیر نمود.
آلمانی ها مایلند که انتخابات ایالات متحده را انتخابی میان نیک و بد قلمداد کنند، یعنی رامنی را کاندیدای ثروتمندان و اوباما را کاندیدای مردم بدانند. این خطاست. صرف نظر از اینکه چه کسی رئیس جمهور باشد در آمریکا سرمایه داری تام و تمام حاکم است و دارای این قدرت است که کشور را از هم بپاشد.

ارتش آمریکا مشغول ساختن سلاحی ست که میتواند به فاصله حداکثر یک ساعت هر نقطه از کره زمین را هدف قرار داده و نابود کند. همزمان اما سیمهای شبکه برق رسانی در بروکلین، کوئین و نیو جرسی به واسطه تیرک های چوبی بر فراز جاده ها آویزانند. طوفان (سندی) آنها را خراب و پاره کرده و دسترسی میلیونها نفر از مردم سواحل شرقی آمریکا را به برق قطع کرده است. هیچ کشوری نیست که به اندازه آمریکا برنده جایزه نوبل داشته باشد. با اینهمه بیمارستان های نیویورک بایستی به خاطر استارت نزدن به موقع ژنراتور های اضطراری برق اجبارا تخلیه می شدند.

اگر کسی چنین وضعی را متناقض بداند، هنوز به این نکته پی نبرده است که آمریکا سرزمین سرمایه داری تام است. برای کارکرد آن بیمارستانهای عمومی (دولتی) و نیز برق رسانی به خانه های مردم الزامی نیستند. ثروتمندان زیر ساختهای ویژه خود را دارند. سرمایه داری تام جامعه آمریکا را پوسانده و دولت را فلج کرده است. سرنوشت آمریکا نقص کارکردی سیستم نیست بلکه نتیجه آن می باشد.

اوباما نمی تواند تغییری در آن ایجاد کند. رامنی چیزی را عوض نخواهد کرد. اروپا اشتباه می کند اگر انتخاب بین این دو را انتخابی میان نیک و بد ارزیابی میکند و "گزینه ای راهبردی" آنگونه که برخی مطبوعات اشاره میکنند، ابدا نیست.

رئیس جمهور بدون قدرت

رامنی، سرمایه گذار سوپر ثروتمند و اوباما، وکیل بافرهنگ حقوق بشر، چهره های یک سیستم سیاسی هستند که با دموکراسی آنگونه که ما می فهمیم، همخوانی زیادی ندارد. انتخابات لازمه دمکراسی است ولی آمریکایی ها اصلا امکان انتخاب ندارند. اوباما دلیل این مدعاست. چهار سال پیش هنگامی که رئیس جمهور شد به نظر میرسید آغازی نو برای آمریکا باشد. ولی این سوء تفاهمی بیش نبود. اوباما بازداشتگاه گوانتانامو را نبست، مصونیت قضایی متهمین جنایات جنگی دستگاه بوش را برنداشت، بازارهای مالی را تحت کنترل قانونی قرار نداد و در انتخابات کمتر سخنی در باره سیاست حفظ محیط زیست گفته شد. قدرت مردم در برابر قدرت ارتش، دستگاه، بانک ها و صنایع هیچ است و رئیس جمهور نیز در مقابل این قدرت ناتوان است.

شاید درست این است که اوباما بیشتر از این می خواسته ولی نتوانسته است. در اصل مسئله مگر فرقی می کند؟

می خواهیم باور کنیم که عدم موفقیت اوباما بواسطه دست راستی های کشور خویش است و براستی هم: فاناتیک های آمریکا، که رامنی این همه بدانها تکیه میکند، همه چیزهایی را که مشخصه غرب بود به دریا ریخته اند: علم و منطق، عقلانیت و مدارا و خلاصه فرهنگ و تربیت. آنها مردان همجنسگرا، ضعیفان و دولت را مورد نفرت قرار میدهند. آنها زنان را سرکوب کرده و مهاجرین را تحت تعقیب قرار می دهند و اخلاق ضد سقط جنینی شان حتی در برابر قربانیان تجاوز جنسی کوتاه نمی آید. آنها طالبان های غرب هستند.

اینکه چه کسی برنده شود برای اروپا یکسان است

اینها ولی نشانه های شکست آمریکایی هستند و نه علتش. در حقیقت نه ایده آلیستهای دمکرات و نه احمق های تی پارتی قدرتی در برابر این مناسبات ندارند.

از نظر اروپا فرقی نمیکند چه کسی برنده انتخابات باشد. برای ما سیاست خارجی آمریکا مهم است و در این مورد نه اوباما جزو کبوتر هاست و نه رامنی جزو بازها. هر چند که رئیس جمهور فعلی ترجیح میدهد جنگ خویش را به واسطه پهپادها و نه لشکر ها پیش ببرد. ولی برای قربانیان آن مگر فرق میکند که به وسیله آدم و یا ماشین کشته شده باشند. رامنی هم به نوبه خود علی رغم تمامی جار و جنجالها در کنار اسرائیل وارد جنگ با ایران نخواهد شد. چرا که براستی آمریکا دیگر در وضعیتی نیست که از عهده چنین جنگی برآید.

علی رغم آن هم اشتباه است که جمهوری خواهان را جنگ طلب و دمکراتها را صلح طلب و یا چپ بنامیم. دمکراتهایی چون هری اس. ترومن، جان اف. کندی و لیندون جانسون بودند که جنگ هند و چین را آغاز کردند و جمهوری خواهانی چون دی. آیزنهاور و ریچارد نیکسون بودند که به این جنگ ها پایان دادند و حتی رونالد ریگان که از دیدگاه چپ اروپایی همزمان مسئولیت شر و مسخرگی سیاست آمریکا را به عهده دارد با معیارهایی که امروزه بدان عادت کرده ایم مردی صلح جو است. او فقط گرانادا را تسخیر نمود.

حقیقت این هست که ما آمریکا را دیگر نمی فهمیم. وقتی از آلمان و یا اروپا به آمریکا می نگریم فرهنگی بیگانه می یابیم. سیستم سیاسی در دست سرمایه و لابی گران آنست. چک و بالانس دیگر جواب نمی دهد و معجونی غریب از بی مسئولیتی، سودجویی و شور و شوق مذهبی بر افکار عمومی حاکم است.

فروپاشی امپراطوری آمریکا آغاز شده است. شاید علی رغم تمامی تلاشها نتوانند آمریکاییها جلوی آنرا بگیرند. اما مشکل اینجاست که اصلا تلاشی در این جهت نمی کنند.

درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، 6 نوامبر 2012

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد