یادت نبود آن روز را؟
که
در هوای دل انگیز آن غروب دوست داشتنی
همراه با قدم زدن
روی برگ های پاییزی باغ رویاهای فردا،
این ترانه همدم شد :
اگر نگفتی بودی
از یادم رفته بودی ،
آری !
نم نم باران تنم را خیس
و
حسی از سردی مهمان درونم شد ،
و خواندم
برگ های درختمان را خزانی نیست
تا من وتو
ریشه های آن درخت هستیم.
· کامروز حسنی ، آبان 91
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد