logo





یوآخیم ایسراییل

از خود بیگانگی انسان در فلسفه ی هگل

تئوری های از خود بیگانگی انسان ( بخش دوم)
ترجمه ی محمد ربوبی

جمعه ۲۸ مهر ۱۳۹۱ - ۱۹ اکتبر ۲۰۱۲

مارکوزه، در مهمترین اثرش« خرد و انقـلاب » نشان داده که تئوری از خود بیگانگی در آثار اولیهی هــگل « Theologischen Jugendschriften » بررسی شده است.1 هگل، در این آثار از خود بیگانگی انسان را پیامد مالکیت خصوصی و تاثیر نهادهای اجتماعی بیان میکند.

بنا بر نظریه ی هگل، انسان در جهانی زندگی می کند که گرچه از طریق کار و دانش آن را سر و سامان داده ، اما خودش را بیگانه احساس میکند، چون قوانین و مقررات مانع برآوردن نیازمندیهای اساسی او می شوند. هگل چندی بعد در تدریس های دانشگاه ینا « Jenaer Vorlesungen» مسئلهی کار را به عنوان روند از خود بیگانگی انسان چنین تجزیه وتحلیل میکند:2 کار، نقش واسطه بین انسان و بخشی از جهان که « طبیعت» نامیده میشود ایفا میکند. انسان به منظور برآوردن نیازمندی هایش ـ از طریق کار ـ طبیعت را به اشیاء مبدل میکند. کار فونکسیون دیگری نیز دارد. هگل بین دنیای عینی و دنیای ذهنی تفاوت قایل میشود. انسان با کارش بر بیگانه شدن با جهان عینی پیرامونش غلبه میکند و آن را پشت سر میگذارد. از طریق کار، طبیعت به زمینهی تکامل انسان تبدیل میشود. جهان ذهنی انسان وسیع تر و جهان عینی بیگانه شده کوچکتر می شود. اما ماشین، کارکرد تحقق یافتن کار را تهدید میکند. هر قدر کار ماشینی تر شود همانقدر ارزش کار که تجلی خصوصیتها و استعدادهاست کمتر میشود. در روند ماشینی شدن، هر قدر کار بیشتری انجام گیرد به همان اندازه کار به زحمت و مشقت بیشتر مبدل میشود. آنگاه کار ، دیگر وسیلهای برای یرآوردن نیازمندی های زندگی نیست. کار، کار اجباری شده است. از این پس، محصول و فراورده های کار، برای انسانی که آن ها را تولید میکند، ارزش مصرف ندارند، بلکه به کـــالا تبدیل می شوند.

ماشینی شدن کار با تقسیم کار و تخصص و در نتیجه با یک نواختی کار رابطه ی تنگاتنگی دارد. مارکوزه نشان داد که هگل اغلب تئوری های متافیزیکی را به کار میبرد تا شرایط و مناسبات مشخص اجتماعی را در همان سیستم اجتماعی عصر خودش توصیف کند.

در آثار هستی شناسی هگل میتوان توضیحات مهمی در بارهی ازخود بیگانگی انسان یافت. هگل تاریخ را راه رسیدن روح( جان) به آزادی می پندارد. آزادی را میتوان فقط در خودآگاهی یافت . خداوند خودآگاهی مطلق است. از اینرو تاریخ، سرگذشت( اتوبیوگرافی) خداوند است. این است خلاصهی فشرده هستی شناسی هگل، انطور که سیدنی هوک بیان کرده است.3

هـگل در مشهورترین اثرش با عنوان « پدیدار شناسی روح» توضیح میدهد که خداوند وجودی مطلق و بی نهایت است. خداوند کلیت ( تمامیت ) واقعیت است . او این واقعیت را با « روح جهان » ، روحی که همه چیز را در بر میگیرد و واقعیت است و فقط واقعیت، همسان می داند . این واقعیت، فی نفسه ماهیت جهان است.

نیاز به خودآگاهی، روح جهان را به پیش می برد. برای این که روح جهان بتواند به این خود آگاهی نایل شود، بایستی شکل کنکرت ( ملموس / مشخص ) و عینی بیابد. باید ملموس شود، چون فقط به مثابه ی ماهیتی ملموس می تواند به خودآگاهی نایل شود. روح جهان هم چنین استعداد خلاقیت نیز دارد. روح جهان این استعداد خلاقیت را در هر آنچه عینیت دارد و قابل لمس است نشان می دهد . ماهیت روح، فعالیت است. از طریق فعالیت، روح تحقق می یابد . روح ، عین ( ابژه ) میشود ، عین خودش.

خود آگاهی در زمان و مکان ، یعنی در تاریخ و در طبیعت رخ میدهد. هگل، تبدیل روح جهان به کلیه ی آن چه که در خارج ملموس هستند و عینیت دارند ـ بخش« جدا شده » از روح جهان ( Selbsentäußerung ( مینامد.4 فعالیت خلاق روح سبب می شود بخشی از آن جدا شود . این بخش جدا شدهی روح ، عین میشود، یعنی چیزی قابل لمس جدا شده از روح جهان می شود.

نقش انسان در هستی شناسی هگل چیست؟ طبیعت و تاریخ دو جنبه ی روح است. طبیعت، بخشی از روح جهان است که از خودش جدا کرده . اما این روح جدا شده، آگاه نیست که بخشی از کلیت روح است. انسان بخشی از روح است که از طریق تفکر و خرد به خود آگاهی نایل میشود. در نتیجه ی این خود آگاهی، وضعیت از خود ـ بیگانگی انسان ( که محصور همه ی چیزهایی است که از روح جهان جدا شده اند ) برطرف میشود.

1- H.Marcuse, Vernunft und Revolution . Neuwied und Berlin 1962

2- K.Löwith, Von Hegel zu Nietzsche, Stuttgart 1953. H. Popitz, Der Entfremdete Mensch

3- S.Hook, From Marx to Hegel. Ann Arbor 1962


4 ـ فیلسوف نروژی، لانگسلت ، اصطلاح Entfremdung « از خود بیگانگی » را چنین تعریف می کند: در زبان آلمانی دو اصطلاح وجود دارد که هر دو ترجمهی alinéation است : Entäußerung و Entfremdung که باهم تفاوت دارند. Entäußerung مربوط به حقوق طبیعی و علم اقتصاد و به معنای بخش واگذارشده یا جدا شده از انسان است . Entfremdung معنی تحت اللفظی اش را می دهد: Ent –fremden یعنی بیگانه شدن از خود

. L.R.Langslet, Den unge Karl Marx og menneskets fremmedgorelese)


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد