logo





خشم ِ ریشه

سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۱ - ۰۹ اکتبر ۲۰۱۲

آزاده بی پروا

a-biparva.jpg
خشمی نهفته در ریشه
به وسعت تمام خاک ِ گره خورده
در دستان برگهای پائیزی
و تمنّای سبز رستن
در جای جای آسمان
شاخه ها لبریز از حسی غریب
بیگانه با خشم
و سوختن به پای نادانی ریشه
چه حس حماقتی است
وقتی که می پنداری خورشید کور است
و کسی از کرمهای خاکی درون خاک
خبر نمی گیرد
چه حس حقیری است
وقتی کلاغها با صدای وحشی اشان
اعلام سیاهی می کنند
و تو می پنداری این طبیعت آنهاست
دستهایت را آرام بر پشت خسته ی پنجره بگذار
تپشهای ناموزون قلبش را که حس کردی
درد شیشه ی شکسته را می فهمی
و باد سوزناکی که از درون شیشه
چون جادوگری نا اهل
وِرد ِ پَستی را در گوش دیوارها می خواند
می فهمی
که چرا دیوارها هیچگاه
به انتها نرسید
امّا
فاصله نامرئی بود
چه حس شکنجه ای
وقتی می پنداری نزدیکتر از نفسی
و قدم که برمی داری
هیچگاه نمی رسی
خشم ِ خاک
چشمها را هرگز نوازش نمی کند
ریشه
با تمام وجود ِ گلبرگها عجین شده است
پژمردگی نزدیک است
صدای کلاغها
وحشیانه
بر بام ِ احساس می تازد

شانزدهم مهر 1391

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد