logo





پدر در شعر فروغ فرخزاد

دوشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۱ - ۰۸ اکتبر ۲۰۱۲

بیژن باران

bijan-baran.jpg
مثل همیشه ترسیده ام؛ حس کرده ام که باشما بیگانه هستم. –نامه ف.ف. به پدرش.

چکیده. تاثیر پدر در فروغ تابع ثنویت مثبت و منفی می باشد. در 2 شعر دلم برای باغچه می سوزد، کسی که مثل هیچکس نیست- پدر مستقیم در مفصل شعر بمثابه نماینده فرهنگ عتیق می آید که در تقابل با مدرنیزم فروغ فرخزاد است. نقش و صفات پدر سنتی در شعر فروغ مدرن بررسی می شود. در ضمن پیش بینی مرگ، محبوبیت، اشکال متدولوژیک حفاری تاریخی هم آمده اند.

مقدمه. فروغ نشان داد که انسان است- رشد می کند، تکامل می یابد، نظرش تغییر می کند. در هر مقطع حیاتش، پیش بینی زندگی بخاطر رشد ذهنی ش مشکل می نمود. او در شعرش نشان داد: انسان تکامل می یابد. او از غزل و مثنوی سرایی آغاز کرد؛ سپس به شعر سپید اجتماعی، نمایش، نقاشی، فیلم، ترجمه، سفرنامه نویسی، کنشگری آرمانگرا رسید.

زندگی او شفاف بود؛ بشعرش نشت می کرد. گزینه های او علایق او را انعکاس می دادند. دوستی او بانسان به جانوران هم سرایت می کرد. او اعتماد بخود و شگفتی را با هم داشت؛ به شعر ناب اجتماعی تعهد کرده؛ آنرا با خلاقیت و بدعت ارایه داد. او به خواننده قول دوستی داد؛ دوستی را 2 دستی تقدیم کرد.

شعر دلم برای باغچه می سوزد- تمثیل خانوادگی در روایت اوضاع اجتماعی است. در این شعر اعضای خانواده، اقشار اجتماعی، نظرات سیاسی آنها ارایه می شوند. در مفصل زیر پدر نماینده گی گذشته را می کند؛ خود را در درک حال و آینده ناتوان می بیند. این که خانواده، باغچه، قلب- نمادین اند؛ به لطف بیان و تصویر شعر می افزایند. در مفصل زیر بویژه با بیانات "نقل قولی"- پدر سنتی، آمر، گذشته گرا، با لحن بیان خشن جلوه می کند. ارجاعات به 2 کتاب حماسی-اساطیری فردوسی 319-397 ش و ناسخ التواریخ دوره قاجار در 9 جلد از محمد تقی سپهر لسان الملک که از 1258 تا 1274 ه.ق. طول کشید- روی سنتی بودن پدر تاکید می کنند. از نامه های فروغ برمی آید که تصویر زیر از پدر واقعی است.

پدر می گوید:
از من گذشته است
از من گذشته است
من بار خود را بردم
و کار خود را کردم.
و در اتاقش، از صبح تا غروب
یا شاهنامه می خواند
یا ناسخ التواریخ
پدر به مادر می گوید:
لعنت به هرچه ماهی و هر چه مرغ
وقتی که من بمیرم
دیگر چه فرق می کند که باغچه باشد
یا باغچه نباشد
برای من حقوق تقاعد کافی ست..

ذکر "پدر" در مفصلهای چند شعر دیگر فروغ هم آمده. در شعر کسی که مثل هیچکس نیست، خُلف پدر توصیف می شود:
کسی میآید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچکس نیست، مثل پدر نیست،
مثل انسی نیست، مثل یحیی نیست، مثل مادر نیست
و مثل آن کسی است که باید باشد
و قدش از درختهای خانه ی معمار هم بلندتر است
و صورتش
از صورت امام زمان هم روشنتر
و از برادر سیدجواد هم
که رفته است
و رخت پاسبانی پوشیده است نمی ترسد
و از خود سیدجواد هم که تمام اتاقهای منزل ما مال
اوست نمی ترسد..

پدر. میتوان 3 نوع پدر را در آثار فروغ رصد کرد: پدر واقعی/ خونی، مجازی/ آسمانی، باسمه ای/ ستریوتایپ. او در سفر رم، "پدر روحانی" را تصعید کرده؛ با پدر واقعی خود، سرهنگ فرخزاد، قیاس کرد. آنها در شعر فروغ هم مستقیم حسی هم غیرمستقم نقلی آمده اند.

در کتاب عصیان چندین شعر خدایی که در تاویل مسیحی "پدر" است، هم آمده. در این کتاب گذار از دین جماعتی به دین شخصی مدرن همراه با شک، پژوهش، کنجکاوی، تخیل، هوش دیده می شود. در 3گانه صفاریان آمده که در بقچه بنچاق فروغ عکس دکتر مصدق، پدر دموکراسی، هم بود. در تمام آثار فروغ دربار/ شاه ذکر نشده اند.

در خلوت ذهن فروغ فرد مستبد با فرهنگ پدرسالاری و فرد دموکرات با فرهنگ مدرن مانند دکتر مصدق- چگونه قیاس می شد؟ استبداد با سانسور نشریات عجین است. طاهباز در 1340 با فروغ آشنا شد می نویسد: در شماره ی 7 آرش شعر ای مرز پرگهر او ‏را منتشر کردم. نزدیک بود حسابی باعث ‏دردسر و توقیف مجله شود. با پا در میانی چند ‏نفر به خیر گذشت.‏

تاثیر پدر بر فروغ را می توان در کودکی، نوجوانی، میانسالی بررسی کرد. باید توجه داشت که جامعه در حال گذار از مرحله پیشامدرن قبیلوی به مدرن فردیت بود. در این گذار فرهنگی هم محیط فروغ در حال تغییر بود هم هنجارهای اخلاقی پدر کمابیش در شرف تکامل بود. شکل گیری شخصیت فروغ تا 9 سالگی از ثنویت مثبت و منفی پدر تاثیر پذیرفت. ویدا قهرمانی می گوید: در دهه 40ش 17 ساله دبیرستانی بود که پیشنهاد بازی در فیلمی را گرفت. پدر سرهنگش به بازی دختر نجیبش در فیلم 4راه حوادث تن داد. بعد از نمایش با یک سری مشکلات مواجه شدم. هنگام بازی در این فیلم کلاس پنجم دبیرستان بودم. فیلم درست 15 روز از عید نوروز سال بعد به اکران درآمد. نمایش فیلم چنان ولوله ای به پا کرد که منجر به اخراج من از مدرسه شد.

عوامل مثبت از پدر مانند خواندن غزل، شاهنامه، مثنوی، دیسیپلین و پشتکار بودند. عوامل منفی پدر هنجارهای عتیق مانند زن بمثابه زائده عصمت و آبروی مرد، زن برای تولید مثل و کار خانگی، ایجاد رعب با خشونت نظامی قزاقوار در خانواده، عدم آگاهی از فردیت بودند.

برخی از این عوامل منفی پدرسالاری مانند حراست از عورت، عاطفه مالکیت بر بچه و زن، آبروی قبیله گی- در نوجوانی فروغ شراره های عصیان بنیان می گذاشتند. در میانسالی هم ثنویت عاطفی پدر با کمک مالی و خشونت زبانی همراه بود. این خشونت بخاطر جنجال های روزنامه ها، مجلات، زخم زبان مردم بود که گاهی تا هتاکی و تهدید می رسید و زندگی را برای فروغ زهر می کرد.

فروغ از استعداد خارق العاده ادبی و هنری برخوردار بود. فروغ نزدیک بلوغ با حافظه قوی کلامی، حسی، اپیزودیک/ رویدادی شعر نویسی را تمرین کرد؛ در نوجوانی غزلهای خود را از ترس پدر پاره می کرد. بگذارید در تخیل الگوی اجتماعی سنتی پدر را بر حیات یک دختر پراستعداد منطبق کنیم. مطابق معیارهای سنتی پدر، فروغ تا سیکل اول دبیرستان درس خوانده؛ همسر یکی از همقطاران جوانتر نظامی پدر می شد. در خانه چند تا بچه پس می انداخت. سپس این مرد نظامی، مانند پدر فروغ، صیغه یا همسر دوم جوانتری، را بعقد در می آورد.

بخاطر نفقه، وابستگی، عدم امکان معاش، فروغ باید بخانه داری و بچه داری عمر را سپری میکرد. در جامعه ایستای جوانی پدر، این بدیل برای دختر منحصر بفرد بود. ولی در جامعه گذاری دهه 40 زنان شهری حقوق جدید رای، کار، سفر، تحصیل، حرفه بدست آورده بودند. این نوع حیات اجتماعی مدرن زن خلاق با الگوی سنتی پدر سازگار نبود.

البته طبع شورشی و افسردگی ارثی فروغ بحتم او را به خودکشی می کشاند؛ کماینکه چند بار قصد خودکشی کرده بود. در این زندگی الگوی پدری، استعداد ژنی فروغ سرکوب می شد؛ ادبیات و هنر ایران از وجود این بارقه منحصر بفرد محروم می شد.

آیا از نظر قضایی، جامعه یا تاریخ می توانست پدر فروغ را به دادگاه کشانده؟ او را بجرم سرکوب یک استعداد خارق العاده ادبی- هنری محاکمه کند؛ فوقش پدر را بزندان اندازد. ولی تکلیف ادبیات فارسی با نداشتن فروغ بمثابه نخستین زن شاعر با دیدگاه زنانه چه می شد؟

در تاریخ، بخاطر ضرورت و جبر، دیگران این خلاء را پر می کردند. منظور از ضرورت و جبر تاریخ این است که وقتی شرایط ظهور و عینی- یعنی باسوادی افراد، انکشاف فرهنگی اقشار شهری در جامعه، امکان استقلال مالی زنان طبقه متوسط پدید آیند- جامعه خواستار شعر با راوی زن و امکان ظهور او خواهد شد. لذا شاعرانی چون سیمین بهبهانی و ژاله اصفهانی ظهور می کنند. می توان شاعران دیگر زن را هم نام برد.

در طول تولید آثار شعری، هر دوی شاعران ارزنده فوق دیدگاه منحصر بفرد فروغ را نشان ندادند. لذا خلاء نبود فروغ در ادبیات فارسی بجا می ماند. پس خوشبختانه تز پدر در باره دختر با عصیان فروغ شکست خورد. اگر نامی هم از پدر در تاریخ مانده بخاطر عصیان دخترش بوده؛ لذا مرحوم سرهنگ فرخزاد پدر مرهون منیت، خلاقیت، نامآوری دخترش در تاریخ ادبیات و هنر است. تاثیر پدر و مادر بر کودکی فروغ بقرار زیر آمده:

چهره ی پدر همیشه از یک خشونت عجیب مردانه پر بود. او تلخ تلخ ، سرد سرد و خشن خشن بود. ولی همین پدر خشنی که ما را حتی با صدای پاهایش فراری می داد گاهگاهی که به خود می آمد؛ ماسک از چهره اش فرو می افتاد با شدیدترین احساسات ما را در آغوش می گرفت؛ زیباترین اشکها از گوشه ی چشمش سرازیر می شد. مادر او یک زن به تمام معنی بود. زنی ساده دل، کودک وار و خوش باور. زنی که قدرت دیدن بدی ها را نداشت؛ همه ی دنیا و آدمهایش را در قالب خوب و خوبی می دید. http://www.tasiyan.ir/view.php?kindex=228

فروغ از مونیخ 1956/ 1335، در نامه ای به پدر، در باره هدفش در زندگی تصریح می کند: حال امير هم بد نيست، ما اغلب روزها همديگر را مي‌بينم. مثل هميشه صحبت ما در اطراف تهران، بچه‌ها، مامان و پاپا دور مي‌زند.. دلم براي کامي تنگ شده، اما از طرف ديگر فکر مي‌کنم که هنوز روحيه‌ام خوب نيست. هنوز قوي و عادي نيستم اگر به آن جا برگردم باز آن زندگي جهنمي شروع مي‌شود. من مي‌ترسم که نتوانم بعضي چيزها را تحمل کنم.

از وضع کار و تحصيل من سؤال کرده‌ بوديد. شما ميدانيد که من در زندگي هدفم چيست. شايد کمي احمقانه باشد، اما من فقط در اينجا است که احساس رضايت و خوش‌بختي مي‌کنم. من مي‌خواهم شاعر بزرگي بشوم وشعر را دوست دارم. هيچ‌‌وقت غير از اين کاري نداشته‌ام، يعني از وقتي خودم را شناختم حس کردم که شعر را دوست دارم. من هر کاري مي کنم براي وسعت دادن دامنۀ فهم و شعور خودم مي کنم. من هرگز براي گرفتن ديپلم يا ليسانس درس نمي‌خوانم، بلکه منظورم اين ‌است که با وسعت دادن دامنۀ معلوماتم بتوانم کار مورد علاقۀ خودم را که شعر است دنبال کنم و موفق بشوم.

من در ظرف هفت ماه که در ايتاليا بودم زبان ايتاليايي را خوب ياد گرفتم. من دوتا کتاب شعر از زبان ايتاليايي ترجمه کردم. حالا هم به کمک امير مشغول ترجمۀ يک کتاب آلماني هستم. يکي هم ترجمه کردم؛ براي چاپ به تهران فرستاده‌ام که البته برايم درآمدي هم دارد. من در ظرف اين ده ماهي که در اروپا بوده‌ام يک کتاب شعر /عصیان/ هم نوشته‌ام که خيال دارم چاپ کنم. شعر خداي من است، يعني من تا اين حد شعر را دوست دارم. شب و روز من با اين فکر مي گذرد که شعر تازه‌اي، شعر زيبايي بگويم که هيچکس تا به حال نگفته باشد.

آن روز که با خودم تنها نباشم؛ به شعر فکر نکنم برايم جزء روزهاي بي معني و باطل شمرده مي شود. شايد شعر نتواند ظاهراً مرا خوشبخت کند اما من خوشبختي را براي خودم به طرز ديگري معني مي‌کنم. خوش‌بختي براي من. . . لباس خوب، زندگي خوب يا غذاي خوب نيست، من وقتي خوشبخت هستم که روحم راضي است. شعر روح مرا راضي مي‌کند، در حالي که اگر همۀ اين چيزهاي "خوب" را که مردم ديگر به خاطرش حرص مي‌زنند به من بدهند؛ ولی قدرت شعر گفتن را از من بگيرند من خودم را خواهم کشت.

شما از من يکي بگذريد. شما بگذاريد من از نظرديگران بد‌بخت و سرگردان باشم. اما من هرگز از زندگي گله نخواهم کرد. به خدا و به مرگ بچه‌ام من شما را زياد دوست دارم. فکر کردن به شما چشم‌هاي مرا ‌پر از اشک مي‌کند. من گاهي اوقات فکر مي‌کردم و فکر کرده‌ام که چرا خدا مرا اينطور آفريد. اين شيطان را به اسم شعر در وجود من زنده کرد تا من نتوانم رضايت و محبت شما را جلب کنم، اما تقصير من نيست.

من قدرت قبول و تحمل يک زندگي عادي نظير زندگي ميليون‌ها مردم ديگر را در خود نمي‌بينم. من خيال ازدواج ندارم. من دلم مي‌خواهد در زندگيم فرقي کنم؛ در اجتماعم زن برجسته‌اي باشم. گمان نمي‌کنم شما حرف‌هاي مرا نتوانيد قبول کنيد. http://forougham.blogfa.com/page/pedar2.aspx

منابع. ادای دین به فروغ فرخزاد -قصه فروغ، جلال خسروشاهی 1379 موسسه انتشارات نگاه
http://www.saffarian.ws/ سه گانه فروغ فرخ زاد ‏07‏/10‏/2012

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد