logo





نسبت "مدارا" به جزمگرايى و روشنگرى

يکشنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۱ - ۰۷ اکتبر ۲۰۱۲

نیکروز اولاداعظمی

nikrouz-owladazami-s.jpg
"مدارا" يعنى بردبارى و تلطيف به آن افكارى كه مورد قبول "مدارا" كننده نيست. نقادى يعنى حداعلاى توضيحىِ ابهامات و سنجش و ارزشگذارى پديده ها( و اين مربوط مى شود به روشنگرى تا حد نفى ديالكيتكى)*. و جزمگرايى از "مدارا" ى بدون نقد بر ذهن انسان جا خوش مى كند. در نظام سنت ها تحولات اجتماعى به كندى صورت مى گيرد و قابل قياس با شتاب تحولات اجتماعى درون مدرنيته نيستند. يك دليلِ كندى تحولات اجتماعى در جامعه نتيجه خو گرفتن و عادت كردن انسان به پديده ها و باورهاى پيرامون هستى خود است كه اين باورها در زمانى طولانى جاودانه شده و بى بهره از روشمندى نقد، انگيزه و موجبات تحول بر هستى پيرامون را بر ذهن انسان نمى نشانند و بر نمى انگيزانند . هر پديده اى در معناى تحول و اصل كاركرد خود پديده است و پديده هاى اجتماعى كه نقش انسان در آن بارز است بواسطه ضرورتى كه اين ضرورت به تكامل هستى انسان مربوط مى شود، نمادين مى شوند( مانند پديده فرهنگ و دين). وقتى انسان به باورهايى خو كند و آنها را براى خويش جاودانه سازد ديگر ضرورتى براى تحول روشهاى زندگانى پيش نمى آيد و مقاطع گوناگون زندگى در اينهمانى زمان بازسازى مى شوند و فرم زندگى يكنواخت در اين اينهمانى تداوم مى يابد. نظامات سنت ها به دليل باورهاى جاودانه مردمان ، انگيزه اى براى تحول و ترقى در خود ندارند و اين همان دليلى است كه جزمگرايى بر و در آنها نهادينه مى شود و در واقع آدميان بر خويش و نه بر ديگرى- چونكه ديگرى اى وجود ندارد و همسانى به سبك زندگى مُشايى جريان دارد - مدارا مى جويند و اين در نهايت حاصل اش محافظه كارى ست كه هيچ چيزِ تازه را بر خود روا نمى دارد الا روادارى به باورهايى كه در طى پروسه زمانى بدان دلبستگى يافته است. بنابراين "مدارا"ى بى نقد يعنى "مدارا" به خود نه مدارا به ديگرى، چونكه بى واسطه گى روش نقد ميان خود و ديگرى اين دو در قالب "يك بودگى" و يا "همان بودگى" ظاهر مى شوند. از سوى ديگر، در نقد به ديگرى(نقد به مخالف كه مشمول مدارا است) با نمايان ساختن معايب او جهت رفع آنها به او ارزش و اهميت داده مى شود، تلاش براى رفع معايب ارزش گوهربارى است كه تشخص انسان را به قله رفيع مى رساند. "مدارا" ى بدون نقد يعنى همان را با همان شكل و شمايل تأييد كردن و نواقص آن را نديدن و براى رفع آن تلاش نكردن دقيقأ به همانگون كه در نظام سنت ها رسم و معمول است يعنى در جاى خود فرو رفتن و از پى كسب معرفت براى فراهم نمودن شرايط جديد برنخواستن.

در مقاله اى با عنوان "تداول نقد و نقادى در مناسبات، خروج از منقاد مطلقيت است" و نيز جست و گريخته در برخى مقالات ديگر به موضوع "مدارا" پرداختم و آزادى را در مقابل آن ارجح دانستم و بيان داشتم آزادى طبيعت انسان است كه مستقيماً به قواى محرك و جنبشى انسان يعنى زبان، عقل و توانايى و قابليت قدرت بيان مربوط است در حاليكه "مدارا" امرى كسبى است كه در سير تحولات و رويدادهاى اجتماعى و نيروهاى در گير سياسى طرح مى شود كه در چنين وضعيتى توسل بدان معمولاً براى پيشبرد و تحقق امر سياسى است و بيشتر جنبه مسامحه براى تحقق امر مشترك است و مى تواند در يك وضعيت جديد اين مسامحه از هم گسسته شود اما "مدارا" به مفهوم تحمل انديشه ديگرى از طريق هنجارهاى قانونى كه طبيعت آزاد انسان در آن لحاظ شده است، ميسر مى شود. كنشگران و بازيگران داخل چنين هنجارهايى بر حسب موازين قانونى ضمن تحمل افكار و انديشه ها، با نقد روشمند امكان پيشرفت و تكامل و يا زايش انديشه ها را محتمل مى سازند. بنابراين آنچه انسان كسب ميكند و مى آموزد اگر در فضاى ديگر و يا در مفهومى ارزشمند تر همان آموخته ها را بدان اُخت گيرد، قادر نمى شود گام در شرايط جديد نهد. متأسفانه برخى نخبگان سياسى با سكوت و بى سكوت در حمايت از "روشنفكر دينى" به منظور پيشبرد امرى سياسى، هر نوع نقدى را بر آنها خارج از "مدارا" القاء مى نمايند غافل از اينكه "مدارا" ى بدون نقد يعنى اعتقاد و ايمان آوردن به چيزى به همان شكل و شمايل خودش، منشأ جزمگرايى از نقطه اى آغاز مى شود كه مفاهيم و انديشه ها مورد "مدارا" ى بى نقد قرار گيرند. آنها عناصرى كه موجبات اعتدال دين و دينى را فراهم مى آورد سكولاريسم رقيب دين است، دين را ديندار مفسر است نه منتقد، نفوذ سكولاريسم و روشنگرى بهمراه روند نقد رضايت دينى را براى خارج شدن دين از نظام سياسى فراهم مى سازد. بنابراين وظيفه سكولاريسم تأييد تفسيرى از دين بر نظام سياسى نيست بلكه تلاش براى گسستن آن دو از يكديگراست.

ريشه ى "مدارا" ى خالى از نقد را بايد در دوران مشروطيت سراغ گرفت كه "ملكم خان" و "مستشاالدوله تبريزى" آن را نمايندگى مى كردند و مى خواستند بوسيله تطبيق شرع و عرف به مقصد جامعه پيشرفته برسند. بايد در نظر داشت كه فرق است ميان احكام شرعى كه دينداران تلاش دارند آن را با قوانين حقوق بشر آشتى دهند و ديندارانى كه مى خواهند آن را اساس نظام سياسى قرار دهند و از آن "دموكراسى دينى" بسازند. در حمايتِ انطباقِ احكام شرع با عرف، سكولاريسم اين منظر و چهره "جديد" را بر نظام سياسى منتقد است و نه خود انطباق را.

آزادى از "مدارا" بر نمى خيزد بلكه باور به آزادى بعنوان طبيعت انسان، موجبات روشمندى "مدارا" را فراهم مى سازد بعبارت ديگر "مدارا" روش است و روش، گزينشِ ايجابى براى روند مفهومى گزاره هااست پس، اگر اينگونه هست كه هست "مدارا" امرى كسبى و آزادى امرى طبيعى است. بنابراين كافى است تا ما آزادى خود را در جامعه نهادينه كنيم، برآيند هنجارها در چنين جامعه اى درسبك قانونگرايى، انگيزه مداراجويى را بعنوان تحمل ديگرانديشى به همراه نقد انديشه نمايان مى سازد.اگر هنجارى وجود نداشته باشد هركس به سياق و درجه شمع آگاهى و معرفت و نوع باور خود حكم "مدارا" صادر مى كند و اينچنين نقد به اعتقاد و انديشه را در هر سطحى هم كه باشد ضديت با آن حكم مى بيند و بدينوسيله نقد روشنگرى را مختل مى سازد در واقع روش مدارا كه توأمان تحمل و نقد نظر است، آن را بى خاصيت مى كند. "مدارا" تأييد نظر و افكار نيست بلكه تحمل آنهاست بنابراين هر چيز تحملى و تحميلى، اجبار است و چون مجبور به تحمل مى شويم در نتيجه بدان منتقد هستيم. پس "مدارا" هم تحمل نظر است و هم نقد نظر.

روشنفكر و دموكراسى:

روشنفكر مى انديشد و توليد انديشه مى كند. انديشه توليد نمى شود اگر بر انديشه نقد روشمند صورت نگيرد. دموكراسى الگويى از شيوه زندگى شهروندى در جامعه است كه ساختارهايش در دو عرصه مهم جامعه يعنى ساختار حقوقى و ساختار نظام سياسى خالى از ارزشهاى دين هستند.

اين دو مفهوم ارزشى عرفى را بواسطه پسوند "دينى" شرعى كردن خاك پاشيدن بر چشم شهروندان است شهروندانى كه مطالبات شان رشته هاى عميق پيوند با زندگى عرفى دارند و بناست تا نظام سياسى خود را بر اساس عرف پى بريزند.البته هر كسى مختار است تا بر خود نامى نهد و بر بى معنايى "دموكراسى دينى" غوطه ور شود اما هر كسى هم حق دارد خطر اين بى معنايى را كه همواره در تاريخ ايرانيان موجب "اين همانى" زندگى بوده است، بدور از مصلحت بر اين بى معنايى، خطر آن را هشدار دهد. هر نخبه سياسى سكولار هم مى تواند به اين بى معنايى دلبستگى نشان داده و بر پايه گذاران آن دلبرى نشان دهند اما لطف كنند كه بر نقادان چنين بى معنايى اى "خشم" و "عصبانيت" نگيرند. ( بقول اين بيت از ترانه عاميانه ايرانى: با رقيبان مهربانى، دشمنى با ما چرا)

روشنفكر طالب دانستن و سر درآوردن از موضوعات و طالب كشف حقيقت است. بدون روش نقد از چگونگى موضوعات و رخدادها امر روشنگرى در سايه ابهام مى ماند و هدف روشنفكرى كه نزديكى به حقيقت و كشف آن است محقق نمى شوند. در قاموس روشنفكرى چون روشنگريست "مصلحت" جايى ندارد. روشنفكر روشنگر است و بدون روشنگرى دموكراسى هاى غربى محال بوده است. ايرانيان با طرح مطالبات مدرن، در تضاد با ارزشهاى دين بر نظام سياسى همچون "دموكراسى دينى" قرار مى گيرند. روشنگرى با اين حركتِ بسوى ناكجا آباد( "دموكراسى دينى") و منش اتوپياى آرمانگرانه خط فاصل دارد و زمينه را براى آگاهى شهروندان به سوى زندگى واقعى و عرفى آماده مى سازد. جهد و جد در ممانعت و مختل سازى اين روند از سوى برخى نخبگان سياسى ايرانى و "خشم" و "غضب" و "عصبانيت" گرفتن بر روشنگرى و به همان نسبت " مدارا" و "مصلحت" بر دلبستگى هاى فكرى خود، آب در هاوان مى كوبند.

"دموكراسى دينى" يعنى ارزشهاى دين بر دموكراسى، يعنى آلودگى نظام سياسى به دين، چنين اساسى مرتبط به دموكراسى نيست در حاليكه اين، نامتجانس بى مفهوم و ناقص الخلقه اى است كه همواره با شكل تركيبى خاص در دوره هاى مختلف اما با همسانى مضامين، در طول تاريخ ايرانيان بر نظام سياسى ايران مصداق داشته و توليد فكر بكر را مانع شد و نظام سياسى ايران را در يك اينهمانى بر مدار بى كفايتى خود مى چرخاند. دموكراسى از "دموكراسى دينى" زاده نمى شود كه بى زاينده است بلكه بر پايه معيارهاى عقلى بر سرنوشت، شهروندان با مسئول، محيط امن پرسش كردن كه عنصر نقد وجهى از آن است، دارا بودن منش برابرى حقوق ميان زن و مرد، و خارج شدن از بندگى خدايان آسمان و زمين و پاره كردن پيچش طناب قيمومت از پيكره خود كه همه ى اينها در تخالف با "ارزشها و معيارهاى اسلامى" بر نظام سياسى است، دموكراسى امكان زايش مى يابد.

هدف روشنگرى كه مبرا از تأييد در شكل "مدارا" ى بدون نقد و نيز تفاصل از روش "مصلحت" بر "روشنفكر دينى" و "دموكراسى دينى" است، روشن ساختن همين نوع مجهولاتِ گمراهِ تداوم یافته تاریخی ای است كه ايرانيان با آن درگيراند. مدارا به افكار و مفاهيم به همراه نقد، محترم شمردن آنها، و محك سنجش آنها در حد قابليت كاركردى آنهاست اينكه افكار و مفاهيم از قابليت حداقلى فارغ باشند، فى نفسه از دور خارج مى شوند و روشنگرى نيز بر آنها مُهر باطل خواهد كوبيد. از آنجائيكه "دموكراسى دينى" براى مفهوم شدن قابليت ارزشى ندارد نمى تواند به برآيندى از يك روند تبديل شده و به قابليت ارزشى بر ساختار نظام سياسى مدرن در آيد.

كسى كه به اين سبك نقادى كه روشنگريست مى تازد لاجرم بايست به "مدارا" بر آنچه كه خود مى پسندد تأسى جويد، و به حقيقتِ وجودى ديگر، نظير همين انديشه هاى نقادِ روشنفكرى را منكر شود و انكارِ عقل نقاد، و "مدارا" بر هويت و مفاهيم مجعول معطوف به جهالت معنايش جزمگرايى است كه منشأ جزمگرايى جز جهالت چيز ديگرى نيست. ارزشمندی مفاهیم در قابلیت کارکرد آن در قالب های الگویی آن نهفته است مانند دموکراسی که بدین صورت و روش تبیین می گردد، "دموکراسی دینی" بر مبنای کدام مفهوم و قابلیت و قالب به تبیین در می آید؟

*نفى ديالكتيكى نابودى پديده نيست بلكه وحدت نيروها در سطحى ارتقاء يافته است يعنى رشد و تغيير تحول. برعكس در نفى مكانيكى تغيير وضعيت يك چيز بر اثر تأثير يك نيروى خارجى بر آن، در سخت ترين حالت ويرانى و نابودى موجوديت را در بر دارد.

نیکروز اولاد اعظمی
niki_olad@hotmail.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد