logo





„۲۸ مرداد“: قيام؟، کودتا؟ يا...

گفتوگو با علی ميرفطروس
(به مناسبت انتشار چاپ دوم کتاب „آسيب شناسی يک شکست“)
بخش چهارم

دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷ - ۲۳ فوريه ۲۰۰۹

مسعود لقمان

mirfotros.jpg
* مهندس زيرک زاده (از نزديکترين ياران دکتر مصدّق در تمام لحظات ۲۸ مرداد) ضمن اشاره به انفعال حيرت انگيزِ دکتر مصدّق در روز ۲۸ مرداد، تأکيد میکند: „مصدّق، نقشهی خود را داشت و حاضر نبود در آن تغييری دهد....“
* گزارش سفارت آمريکا در روز ۲۸ مرداد: „ رهبری جمعيت، دستِ شخصیها است نه نيروهای نظامی. در ضمن، شرکتکنندگان هم از نوع معمول چاقوکش و عربدهجو - که معمولاً در تظاهرات اخير مشاهده میشد - نبودند. به نظر میرسيد که اينها از اقشار و طبقات مختلف و مرکّب از کارگر، کارمند، دکّان دار، کاسب و دانشجو باشند... نه تنها اعضاء دولت مصدّق، بلکه شاهیها هم از اين موفقيتِ آسان و سريع - که تا حدود زيادی خودجوش صورت گرفته - در شگفت هستند....“
* حقيقت، آنست كه دشمن نيز بر آن گواهی دهد؛ بابک اميرخسروی (عضو کميته مرکزی حزب توده): „ برای روز ۲۸ مرداد، نه كودتائی برنامهريزی شده بود، و نه اساساً دشمنان نهضت ملّی پس از شكست كودتای ۲۵ مرداد قادر به اجرای برنامه ای بودند.“
* * *
ميرفطروس:...با توجّه بقول عموم صاحبنظران، مبنی بر اينکه: هر پنج واحدِ ارتش - مستقر در پادگانهای تهران - در ۲۸ مرداد به دکتر مصدّق وفادار بودند و „نيروهای هوادار کودتا، بطور حتم، حتّی برای اجرای يک عمليات محدود شهری نيز نيروی لازم را نداشتند“... يک بار ديگر „پازل“ی را که فرضيهی کتاب بر آن استوار است، مرور میکنيم:
۱- از هفتهها پيش از ۲۸ مرداد، حزب توده در يک کارزارِ گستردهی تبليغاتی توسط روزنامهها، نشريات، سازمانها و سنديکاهای وابسته به حزب، هشدار میداد که کودتائی در حال وقوع است و حتّی اسامی افسران کودتاچی، ازجمله سرهنگ نصيری را اعلام کرده بود!
۲ – با اينحال، مصدّق به دوستانش تأکيد کرده بود: „تمام نيروهای نظامی در اختيار ماست، هر کس کودتا کند با لگد او را بيرون میکنم.“،
۳ – در آن هنگامهی آشوب و آشفتگی، تبليغات گستردهی حزب توده به شکلدهی „توهّم کودتا“ در ذهن مصدّق کمک فراوان کرد که سرانجام، اين توهّم، خود را بهنگام دريافت فرمان عزل نخستوزيری در شب ۲۵ مرداد، نشان داد. دستگيری سرهنگ نصيری توسّط يکی از اعضای سازمان افسران حزب توده و سپس، توقيف ديگرِ „کودتاچيان“ و انحلال گارد شاهنشاهی، پيامد چنين توهّمی بود!
۴ - در شامگاه ۲۷ مرداد، دکتر مصدّق با هندرسون (سفير آمريکا) ملاقات محرمانه داشت. در اين ملاقات، هندرسون ضمن اشاره به قدرت روزافزون حزب توده و عزل وی توسّط شاه، به مصدّق تأکيد کرد که: دولت آمريکا ديگر دولتِ وی را به رسميت نمیشناسد، بلکه سرلشکر زاهدی را نخستوزير قانونی ايران میداند،
۵ - مصدّق با عصبانيت به هندرسون پاسخ داد که „تا آخرين لحظه، مقاومت خواهد کرد حتّی اگر تانکهای آمريکائی و انگليسی از روی جنازهاش رد شوند“... امّا چند لحظه بعد، بدستور دکتر مصدّق، خيابانهای تهران از حضور تظاهرکنندگان ضدسلطنتی، پاکسازی شدند!
۶ - بر اين اساس، به روايت دکتر مصدّق، „در عصر ۲۷ مرداد، دستورِ اکيد دادم هر کس حرف از جمهوری بزند او را تعقيب کنند و نظر اين بود که از پيشگاه اعليحضرت همايون شاهنشاهی درخواست شود هرچه زودتر به ايران مراجعت فرمايند... چون كه تغيير رژيم، موجب ترقّی ملّت نمیشود....“،
۷ - مصدّق در همين روز (۲۷ مرداد)، نامهی حمايتآميز آيتالله کاشانی به وی (برای مقابله با هرگونه کودتا) را ردّ کرد و در پاسخی کوتاه و حتّی مغرورانه به آيتالله کاشانی، تأکيد کرد: „اينجانب، مستظهر به پشتيبانی ملّت هستم.“،
۸ – امّا برای روز ۲۸ مرداد، مصدّق از „ملّت“ و هواداران خود خواست تا از تهران خارج شوند و يا در خانههایشان بمانند و از انجام هرگونه تحرّک و تظاهراتی خودداری کنند. اين درحالی بود که بدنبال „توهّم کودتا“ در شب ۲۵ مرداد، سرهنگ نصيری و عموم „کودتاچيان“ در زندان بودند و سرلشکر زاهدی نيز متواری و مخفی بود،
۹- با چنان تغيير سياستی، در صبح ۲۸ مرداد، مصدّق ضمن خالی کردن ميدان، با وجود مخالفتِ دکتر حسين فاطمی، سرتيپ رياحی (رئيس ستاد ارتش مصدّق) و ديگران و تأکيد آنان بر وابستگی سرتيپ دفتری به کودتاچيان، خواهرزادهی خود (سرتيپ محمّد دفتری) را به سِمتِ رئيس شهربانی کل کشور و نيز فرماندار نظامی تهران منصوب کرد،
۱۰ - با وجود اصرار و پافشاری دکتر حسين فاطمی و ديگران، مصدّق در صبح ۲۸ مرداد از درخواست کمکِ مردمی توسّط راديو خودداری کرد،
۱۱ - مصدّق در صبح ۲۸ مرداد، نه تنها از حزب توده درخواستِ کمک نکرد، بلکه از پذيرفتن پيشنهاد دکتر حسين فاطمی مبنی بر توزيع سلاح بين هواداران حزب توده برای سرکوب کودتاچيان، خودداری کرد و ظاهراً، در برابرِ ردِّ اين پيشنهادات بود که دکتر فاطمی خطاب به مصدّق فرياد کشيد: „اين پيرمرد، آخر همهی ما را به کشتن میدهد...“،
۱۲ - مهندس زيرکزاده (يکی از صميمیترين و نزديکترين ياران مصدّق که در تمام لحظات ۲۸ مرداد در کنار مصدّق بود) ضمن اشاره به انفعال حيرتانگيزِ دکتر مصدّق در روز ۲۸ مرداد، تأکيد میکند: „مصدّق، نقشهی خود را داشت و حاضر نبود در آن تغييری دهد....“
بنابراين: آيا خالی کردن ميدان و „نقش و نقشهی ديگر ِ مصدّق در روز ۲۸ مرداد“، نشانهی دور انديشی مصدّق برای جلوگيری از يک جنگ داخلی بود؟ جنگ و آشوبی که با توجّه به توان حيرتانگيزِ سازمان افسران حزب توده، چه بسا ايران را نصيبِ حزب توده و اتحاد جماهير شوروی میکرد؟ و... اينها مسائل انسانی، شخصيـّتی و روانشناختی هستند كه با توجـّه به پيری، بيماری و تنهائی دكتر مصدّق در آن لحظات حسـّاس و سرنوشتساز، میتوانستند بر عزم و ارادهی وی تأثيری قاطع داشته باشند. امروزه، با فرونشستن غبار کينهها و کدورتها، میتوان به اين سئوالها انديشيد و زوايای تازهای از حوادث پُر رمز و رازِ اين دوره را شناخت.

لقمان: نکتهای که دربارهی نامهی آيتالله کاشانی وجود دارد، اين است که گفته میشود „اين نامه جعلی است و لذا سنديتی ندارد“، شما خودتان در اينباره چه فکر میکنيد؟
ميرفطروس: من فکر میکنم که اين هم نمونهای از فرافکنی ماست تا بارِ شکستها و اشتباهاتمان را بردوش اين و آن بياندازيم. همانطور که گفتيد دربارهی اين نامه جنجالهای فراوانی شده، ولی تا آنجا که من ديدهام اين نامه دارای اصالت است، خصوصاً که حامل يا بَرَندهی اين نامه، آقای دکتر حسن سالمی، هنوز زندهاند...

لقمان: يعنی شخصاً اين نامه را ديدهايد؟
ميرفطروس: بله! من فتوکپی اين نامه را ديدهام و اصالت اين نامه را به خط آيتالله کاشانی تأئيد میکنم. از اين گذشته، محقّقان ديگر (از جمله دکتر کاتوزيان) نيز اصالت اين نامه را تأئيد کردهاند.

لقمان: از اين نکته که بگذريم، باورِ رايج دربارهی ۲۸ امرداد، دو درکِ متفاوت و متضاد است: „قيام ملّی“ و „کودتا“...
ميرفطروس: ببينيد! بقول دکتر سنجابی (وزير فرهنگ دکتر مصدّق) پايگاه اجتماعی دکتر مصدّق در آستانه ی ۲۸ مرداد ۳۲ در مقايسه با ۳۰ تير ۳۱، بسيار بسيار ضعيف شده بود، زيرا، نه تنها „جبه هی ملّی“، ديگر آن جبههی ملّی يک سال پيش نبود، بلکه انشعابها و تفرقه های گسترده، باعث شده بود تا اکثرِ ياران برجستهی مصدّق (مانند آيتالله کاشانی، حسين مکّی، دکتر بقائی و...) به صفِ مخالفان وی بپيوندند. اين شخصيتها، در واقع، پايگاه ملّی و مردمی دکتر مصدّق را „تضمين“ میکردند و لذا با انشعاب يا مخالفت آنان با سياستهای مصدّق، خود بخود، جبههی دکتر مصدّق، ضعيف و ضعيفتر شده بود و بقول خليل ملکی: چيزی بنام „جبههی ملّی“،ديگر وجود نداشت. مُنتها، مصدّق بر اثر خانهنشينی و رتق و فتق امور مملکتی از „بستر بيماری“، درک روشنی از فروپاشی نيروهايش نداشت، بهمين جهت در پاسخی کوتاه (و حتّی مغرورانه) به آيتالله کاشانی، هنوز خيال میکرد که „مستظهر به پشتيبانی ملّت“ است. در اين بیخبری، مصدّق بجای مشورت با افراد دلسوز و معتدلی مانند دکتر غلامحسين صديقی (وزير کشور)، به کسانی مانند دکتر حسين فاطمی دل بسته بود که سوداهای ديگری در سر داشتند.
در رابطه با کارگران، کارمندان و خصوصاً معلّمان (که در آن زمان قدرت بسيج و حرکتهای اعتراضی سازمان يافتهای داشتند) کافی است بدانيم که مدّتی پيش از ۲۸ مرداد ۳۲، مصدّق به هندرسون (سفير آمريکا در ايران) گفته بود: „... فقر و آشوب در سراسر کشور، گسترده است. معلّمين مدارس، حقوق ماهيانهای به مبلغ يکصد تومان = معادل ۲۵ دلار، دريافت میکنند، اين مبلغ - بدشواری - هزينهی پرداخت اجارهی يک اطاق را در ماه کفايت میکند...“ طبيعی بود که اين کارگران، کارمندان و معلّمان، پس از ماهها سکوت و صبوری- با کِش يافتن مذاکرات بیفرجام نفت و انشعابات و اختلافات موجود در جبههی ملّی - بتدريج دلسرد، نااميد و بیتفاوت شوند و يا به مخالفان خاموش مصدّق تبديل گردند... رويداد ۲۸ مرداد، دقيقاً در چنين شرايطی بوجود آمد، رويداد غيرمنتظره و شگفتانگيزی که (با توجّه به انفعال حيرتانگيز دکتر مصدّق و نقش و نقشهی ديگرِ او در روز ۲۸ مرداد) شايد برای مصدّق نيز „خوشايند“ بود تا از مسئلهی نفت و مشکلات عظيم اقتصادی – اجتماعی موجود، „آبرومندانه“ بدَر آيد. در اينباره کافی است که سخن مصدّق را در آخرين لحظات بياد آوريم؛ بهروايت احسان نراقی: „دکتر صديقی تعريف میکرد: وقتی خانهی دکتر مصدّق را غارت کردند، وی (دکتر صديقی) به اتّفاق دکتر مصدّق و دکتر شايگان میروند از ديوار بالا، روی پُشت بام همسايه در گوشهای مینشينند. دکتر شايگان میگويد: „بد شد!“، مصدّق يک مرتبه از جا میپرَد و میگويد: چی بد شد!؟ بايستيم اين ارازل و اوباش ما را در مجلس ساقط کنند؟ در حالی که حالا دو ابَرقدرت ما را ساقط کردند، خيلی هم خوب شد! چی چی بد شد؟!“
اگر بپذيريم كه „حقيقت، آنست كه دشمن نيز بر آن گواهی دهد“، گزارش بابك امير خسروی ـ بعنوان عضو کميتهی حزب توده و از دشمنان سرسخت محمدرضا شاه ـ دارای ارزش و اهميـّت فراوان خواهد بود. اميرخسروی در گزارش دقيق و مفصّل خود، يادآور میشود:
-“برای روز ۲۸ مرداد، نه كودتائی برنامهريزی شده بود، و نه اساساً دشمنان نهضت ملّی پس از شكست كودتای ۲۵ مرداد قادر به اجرای برنامهای بودند كه بتوانند حكومت ملّی مصدّق را در چنين فاصلهی زمانی كوتاهی براندازند... پژوهشگرانی كه [كودتاي] ۲۸ مرداد را سلسلهی عمليـّات برنامهريزی شدهای میدانند كه گويا „مستر روزولت“ پس از شكست كودتای ۲۵ مرداد طـّراحی نموده بود، رويدادهای مختلف روز ۲۸ مرداد را اقداماتی بههمپيوسته و طبق نقشه قبلی تلقّی میكنند. عمق فاجعه در اين است كه واقعيـّت غير از اين بود.
پافشاری من بر اين نكته كه [كودتاي] ۲۸ مرداد، اقدامی از پيش برنامهريزی شده نبود، چالش صرف روشنفكری نيست. بلكه تلاش در جهت ارائهی تصويری از واقعيـّت است كه به گمان من، بيشتر به حقيقت نزديك است.“ (نگاه بفرمائيد به: آسيبشناسی يک شکست، چاپ دوم، صص ۳۲۲-۳۴۲).
يادآوری میکنم که پس از انتشار کتاب „آسيبشناسی...“، آقای بابک اميرخسروی در تماس تلفنی با نگارنده، ضمن تأئيد مجدّدِ روايت بالا دربارهی ۲۸مرداد، از اينکه بخاطر „محدوديتهای سياسی - سازمانی“ در برخی موارد از واژهی „کودتا“ استفاده کرده بودند، اظهار تأسّف نمودند.
بنابراين: با توجّه به روايتهای شاهدان عينی و گزارشهای مستندِ مندرج در کتابِ „آسيبشناسی...“، من رويداد ۲۸ مرداد را نه „قيام ملّی“ و نه „کودتا“، بلکه تظاهراتی خودجوش میدانم که بزودی و بطور شگفتانگيزی به „آتشی خرمنسوز“ بدَل گرديد... به گزارش سفارت آمريکا در تهران (که با گزارش “ويلبر“ مأمور سازمان „سيا“ در تهران و با روايت دقيق بابک اميرخسروی، عضو کميتهی مرکزی حزب توده، و ديگرِ روايات شاهدان عينی در صحنهی ۲۸ مرداد، همخوانی دارد) در روز ۲۸ مرداد: „ تظاهرکنندگان در مقياس کوچکی از بازار به راه میافتند، ولی اين شعلهی اوّليه، بطور شگفتانگيزی گُسترش يافت و بزودی به آتشِ خرمن سوزِ عظيمی تبديل میشود که در طول روز، تمام تهران را فرا میگيرد. نيروهای انتظامی که برای پراکندن مردم فرستاده می شوند، از فرمان حمله به جمعيت،سر باز میزنند و حتّی بعضی از آنها به تظاهرکنندگان میپيوندند... از مرکز شهر، انبوه جمعيتِ هيجانزده، هر چه ماشين و کاميون بود در اختيار میگيرند و به شمال شهر میشتابند و راديو تـهران را محاصره میکنند. کارکنان سفارتخانه (آمريکا) در طی اين جريان فرصت خوبی داشتند که از نزديک نوع تظاهرکنندگان را بسنجند. اينها بيشتر غيرنظامی بودند که در ميانشان تعدادی از نيروهای انتظامی مسلّح نيز مشاهده میشدند. ولی بهر حال به نظر میرسيد که رهبری جمعيت، دستِ شخصیها است نه نيروهای نظامی. در ضمن، شرکت کنندگان هم از نوع معمول چاقوکش و عربده جو - که معمولاً در تظاهرات اخير مشاهده میشد - نبودند. به نظر میرسيد که اينها از اقشار و طبقات مختلف و مرکّب از کارگر، کارمند، دکّاندار، کاسب و دانشجو باشند... نه تنها اعضاء دولت مصدّق، بلکه شاهیها هم از اين موفقيتِ آسان و سريع - که تا حدود زيادی خودجوش صورت گرفته - در شگفت هستند....“
مسئلهی مهمّی که من در اين اواخر شنيدهام و در شناخت ماهيت رويداد ۲۸ مرداد ۳۲ اهميت دارد، اين است که به روايت آقای عبدالرضا انصاری (دولتمرد رژيم پيشين و معاون „ادارهی اصل چهار“ در زمان مصدّق): „در روز ۲۸ مرداد گروهی از زنانِ کارمندان بلندپايهی سفارت آمريکا، ازجمله خانم ويليام وارن (William Warne)، رئيس ادارهی „اصل چهار“، همراه با گروهی از بانوان نيکوکار ايرانی، مانند: خانم عزّت سود آور، خانم ناصر (رئيس وقت بانک ملّی)، خانم مبصّر (شهردار تهران) و... که در يک انجمن خيريه فعاليت میکردند، طبق معمول، در سالن بانک ملّی جلسه داشتند“... اين امر، نشان میدهد که هيچيک از کارمندان بلند پايهی سفارت آمريکا، حتّی تصوّری از وقوع „کودتا“ نداشتند، چه در غير اين صورت، مسئولين سفارت آمريکا، با توجّه به حسّاس بودن اوضاع و احتمال وقوع حوادث ناگوار در روز ۲۸ مرداد، از رفتن اين زنان آمريکائی به جلسهی مذکور، ممانعت میکردند و....
بنابراين: جدا از نامگذاریهای رايج سياسی، در واقع، برای درک ۲۸ مرداد، ابتدا به روانشناسی مردم عادی تهران و سپس، به انفعال عجيب و سئوالانگيز و يا „نقش و نقشهی ديگرِ دکتر مصدّق در روز ۲۸ مرداد“، بايد توجّه کرد.

لقمان: با اينهمه، شما عذرخواهی خانم „مادلين آلبرايت“ (وزير امور خارجهی سابق آمريکا) دربارهی ۲۸ امرداد ۳۲ را چگونه توضيح میدهيد؟
ميرفطروس: خيلی عجيب است که دوستان ما „اسناد و گزارشهای دست اوّل“ از قهرمانان اصلی در صحنهی ۲۸ مرداد را کنار میگذارند و به اين سخنان مصحلتآميز و ديپلماتيک، ارزشِ „سند بسيار مهم تاريخی“!! میدهند... دربارهی اين سخنان اوّلاً: بايد بدانيم که در تاريخ ديپلماسی آمريکا، ما از اين „تعارفات“ يا „مصلحتها و مصالحهها“، فراوان ديدهايم. دوم اينکه: آن سخن در جلسهای به همّت آقای دکتر هوشنگ اميراحمدی (معمارِ خستگیناپذير بهبود روابط جمهوری اسلامی و آمريکا) صورت گرفته بود و موضع رسمی دولت آمريکا نبود. سوم و مهمتر از همه اينکه: در اين جلسه، خانم آلبرايت، اساساً، هيچگونه „عذرخواهی“(apologize) دربارهی ۲۸ مرداد ابراز نکرده بود. برای آگاهی از متن سخنرانی خانم آلبرايت به „اينجا„ و „اينجا„ نگاه کنيد.
بنابراين: مسئلهی „عذرخواهی خانم آلبرايت“، بيشتر تعبير يا تبليغ شخصی فرد يا افرادی بوده تا در نزد مراکز قدرت در ايران، چنين وانمود کنند که: „در سال ۲۰۰۰ من خانم آلبرايت را آوردم تا از ملّت ايران به خاطر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عذرخواهی کند“!! به „اينجا„ نگاه کنيد.
ادامه دارد...
http://www.rouznamak.blogfa.com/

دو غلط تايپی در بخشهای پيشين:
دربخش دوم،عبارت ماقبل آخر: „بيش از نيم قرن پيش“ درست است.
در بخش سوم، در پاسخ به سئوآل دوم: „خاطرات مهندس زيرک زاده“درست است.


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


Javat
2009-03-26 18:45:19
جناب یزدانیان

کامنت شما پاسخ کامنت بنده نیست فرار از پاسخگویی است وکاملا نشان از کم اوردنتان دارذ.اینکه من کی هستم و... ربطی به موضوع ندارد.شما اواز را رها کرده اید واوازه گر را چسبیده اید؟ایا من از شما پرسیدم شما چه کسی هستید ویا نیستید؟اینکه شما کی هستید ربطی به مطالب مطروحه شما نداشت. رطب یابس را شما بهم میبافید تا از بحث منطقی فرار کنید.من به چهار سوال شما پاسخ دادم(میرفطروس امثال شماراقابل نمیدانند ومن پاسخ شما را دادم تا گمان مبرید هربیشه خالی است)وانتظار بحثی معقول داشتم ولی شما , الله کرم گونه وسلحشورانه,سیاهکل وار ودون کیشوت ماب باتمام قوا به قلب واقعیت حمله ور میشوید. من پاسخ میدهم وشما داش مشتی وگردگیری,حقوق ومزد بگیری,پشت هم اندازی,جلب رضایت مشتری بکار میبرید.بنده وکیل ایشان نیستم وایشان نیازی به وکیل داشتن ندارند.همین نوشتار ایشان که اب در خوابگه مورچگان میریزد برای تمامی شما کافی است. کل شما ورفقا چند کتاب نوشته اید وکدامشان اصلا به چاپ دوم رسیده است؟ کتاب حلاج وی به چاپ پانزدهم رسیده شما چی؟

جملات اقای اعتمادی کاملا گویا است"متأسفانه ملاحظه می کنم که سنّت ِ ويرانگر حزب توده و ميراث خواران آن در«نُخبه کُشی»و تخريب شخصِّت مخالفان،در نزد افرادی با سابقهء سياسی- حزبی آشکار، هنوز کاربردی عملی و تئوريک دارد. در ُسنّت ويرانگر ِحزب توده،«هدف»،نه روشنگری و دستيابی به حقيقت نسبی، بلکه منکوب کردن ِ مخالفان بود.در مواردی نيز ،کار ِسرکوب و«افشاگری»تا حدّ ِ ترورفيزيکی يا ترور شخصیّتی مخالفان، «ارتقاء» می يافت و....نمونه ای از ترور فيزيکی مخالفان توسّط حزب توده،ترور حسام لنکرانی و محمّد مسعود بود"



در پاسخ اظهارات آقای جوات
منوچهر یزدانیان
2009-03-25 13:29:49
جناب اقای جوات (جواد؟)
چنانکه از لحن مضمون نوشتهء شما برمی اید می باید یکی از شاگردان مکتب جناب آقای دکتر میرفطروس باشید.شاید هم خود حضرت استادی هستید و تواضع و تجاهل العارف می فرمایید ، یا از آنجا که برای منتقدان و معترضانی که قلب و دغل درکار داور کردن هارا می بینند ،ارج و اعتباری قائل نیستید وعارتان می آید که شخصا به پاسخ گویی درآیید ، ازین رو یکی از نام های مستعار داش مشتی خود (از نوع جوات موات) را به میدان گردگیری می فرستید.
دست ازین بازی ها بردارید. اینجور روش ها ربطی به تاریخ و فرهنگ و تحقیق و روشنفکری و این قبیل مسائل ندارد.
حالا خودمانیم آقا جوات.گیریم که شما از طرفداران طرف مربوطه هستید ، می شود از شما پرسید مگر شما وکالت ایشان را بر عهده دارید و بابت این حرفه از ایشان حقوق دریافت می دارید؟ اگر اینطور است ، نه تنها بر شما حرجی نیست و هیچ ایرادی متوجه شما نمی شود بلکه واقعا می باید بابت اینهمه توانایی حرفه ای و شغلی و حمیت و غیرت موکل خواهی به شما آفرین گفت و مدال اسکار وکلای مبرز را به جنابعالی داد. زیرا شما آنچنان به پروندهء موکلتان مسلطید و انچنان افکار و آثار و نوشته ها و مصاحبه ها و مراقبه ها و مکاشفه ها ی ایشان را مثل کف دست یا ته جیب خود می شناسید که آدمی بی اختیار از اینهمه توانایی حرفه ای شما انگشت تعجب به دهان می برد! ای والا آقا جوات هرچه که مزد وکالت گرفته ای حلال و نوش جانت باشد که حقا و انصافاَ شایستگی آن را داشته ای!
اما اگر وکیل نیستی و خود طرف هستی دفاعیه ات چندان درخشان نیست.
یعنی چه که آدم اگر در جوانی چپ نباشدقلب ندارد و در پیری چپ باشد عقل ندارد؟ حیف شماست که اینجوری از خودت دفاع کنی!
تازه شما کی در جوانی چپ بوده ای و کی درمیانسالی و پیری عقل داشته ای؟
آخر این عقل است که آدمی یک سری رطب و یابس را سرهم ببافد و متابی برای جلب رضایت مشتری فراهم کند که بر اساس آن یک واقعه تاریخی مثل 28 مرداد که همهء دنیا و از آن جمله خود طراحان کودتا و خود بازیگران واقعه از پنجاه سال پیش تا امروز بارها اعتراف کرده اند که والا بالا به حضرت عباس ، به عیسی مسیح ، ما کودتا کردیم.این هم سندش ، (و مصدق مزاحم را از سر راه برداشتیم و شاه را به قدرت استبدادی و مطلقه ای برگرداندیم که برای سی و پنج سال قانون اساسی مشروطیت ایران را لگد مال کرد ) با این وجود بگوید نه کودتا نبود ، قیام بود و تقصیر مصدق بود که قانونشکنی کرد و زمینه شکست را فراهم کرد؟
آخر این هم شد عقل داشتن دوران پیری؟
تازه این جناب «چپ سابق» قلب دار و پیرمرد لاحق عقل دار به این کتابسازی ها و پشت هم اندازی های قلمی بسنده نمی کند و انواع اقسام عساکر و مَرَده در این فضای اینترنتی راه می اندازد و انواع و اقسام خودی ها و نخودی های سیاسی و طرافداران تز مشعشع «قیام ملی» را بسیج می کند تا به خیال خودش با شاخ و شانه کشیدن ها و هوچیگری ها پاسخ منتقدان را بدهند و روی مخالفان راکم کنند؟
آخر این هم شد عقل دوران پختگی؟
ایشان فکر می کنند کسی متوجه آن کبک خوشخرام با آن سری که زیر برف کرده است نیست یا کسی متوجه نماز کردن گربه زاهد (البته منظور زاهدی نیست!) نمی شود؟
این که اسمش عقل نیست. همانطور که رفتار جوانی جناب کتاب ساز به چپ ارتباطی نداشته و با قلب هم کاری نداشته است به احتمال قوی.
پس آق جوات قبل ازین که در هر کنج و پساله ای خطاب به منتقدان آقای دکتر میرفطروس قلم جسارت برداری خوب دور و برت را نگاه کن. یک وقت ممکن است رندی خودکار استاد را در دست تو دیده باشد.
موفق باشی و راه را به سلامت بروی چنان که رهروان رفته اند و می روند


Javat
2009-03-18 21:38:35


نکاتی با دوستان

1- جناب یزدانیان اگر میرفطروس چپ بود وحالا نیست چه چیزی را میرساند؟ بقول معروفی ادمی در جوانی چپ نباشد قلب ندارد ودر پختگی ویا میانسالی چپ باشد عقل ندارد!. عمده ما دورانی از تمایلات چپ را تجربه کرده ایم. خوب که چی؟

2- شما حتی زحمت خواندن بخودتان نداده اید. میرفطروس علنا در مصاحبه ای از علت رجوع خود وعلاقه اش به تاریخ معاصر از 1357 گفته است وشماپس از سی سال هنوز انرا پرسش برانگیز میدانید؟"ميرفطروس: بعد از دستگيري دوم، من بدنبال فضائي بودم كه بنشينم و با خودم خلوت بكنم و به اصطلاح با خودم "تسويه حساب" بكنم. سئوال اين بود كه بالاخره من كه هستم؟ شاعرم؟ نويسنده ام؟ چريک مبارزم؟ سردبير نشريه ام؟ چه كاره ام؟ زندان كرمان (با توجه به شرايط و امكانات مطالعاتي كه پيش آمده بود) آن "خلوت انس"ی بود كه من توانستم خودم را ارزيابي كنم و در حقيقت خودم را پيدا بكنم. بنابراين، بقول شاهرخ مسكوب مي توان گفت: "زندان، مرا آزاد كرده بود!" با آنچه كه از فضاي روشنفكري و مبارزاتي ايران ديده بودم به اين نتيجه رسيده بودم كه مسئله اساسی جامعه ما يک مسئله فرهنگی است. فكر می كردم كه كار فرهنگی، شرط لازم و اساسیِ هر جنبش موفق سياسی است. به اين ترتيب، تمام كوشش‌ها و مطالعاتم را روي تاريخ و تاريخ اجتماعي ايران متمركز كردم. از اين گذشته، فكر می‌كردم: كساني كه در آزادي رشد نكرده اند، چگونه می‌توانند حاملان آزادي و دموكراسي باشند؟ تاريخ مشروطه به اين‌سو نشان مي داد كه مشروطه خواهان ما به استبداد گرويدند. آزاديخواهان ما، آزادي ديگران را پايمال كردند. حاميان و مدعيان حكومت قانون، بي قانونی‌ها كردند و مسئولان حقوق بشر، نقض حقوق و آزادی‌های‌ اوليه مخالفان سياسی‌شان را ناديده گرفتند..." گفتگوها

3-شما کی باشید که اعلیحضرت وار یا مصدق گونه امر ونهی کنید چرا وارد این امر میشوید یا نشوید.

4-اینکه میفرمایید"ا آنجا که تقریباً بر همگان (یعنی گروههایس سیاسی طیف چپ و کسانی که با افکار و اشتغالات ذهنی و نظری ایشان آشنا بوده اند ) آشکار است ، که آقای میرفطروس به مسائل مربوط به اسلام یا جنبش های برآمده اجتماعی و مذهبی پس از اسلام می پرداختند و وارد اینجور مشکلات پیچیده و حاد سیاسی نمی شدند.".معلوم است زیاد هم اشکار نبوده است.ملاحظاتى در تاريخ ايران1988,دیدگاهها 1993,گفتگوها 1998,رودر روباتاریخ 1999, ونیز شعر معروف خلیفه در 1375نشان از علاقه ایشان به مسایل حاد سیاسی دارد.

5-جناب شما کوچکترین درکی از تاریخ نویسی ندارید.شما میفرما یید"بسیاری از مردان و زنان سیاسی و تحلیلگر و اهل قلم که از نزدیک ماجراها را دیده و در آنها شرکت داشته اند و در این زمینه بسیاری گفتنی ها را گفته اند ؟!" بهترین ومستندترین تواریخ سالها ویا حتی قرنها بعد نوشته میشوندنه توسط معاصرین!.تازه مگر خود شما وامثال شما بسیاری از معصرین ذا تخطعه نکردید مانند خلیل ملکی وهر کسی که تاریخ فرموده شما ننگاشته بود.

6-"قطعاً ایشان در هدف اصلی خود که ساختن کتاب و پیش فروش کردن و به چاپ های دوازدهم و سیزدهم رساندن آنهاست موفقیت کسب خواهند کرد زیرا، واقعاً در این زمینه ها تجربه اندوخته اند و کاملا نبض بازار در دست ایشان بوده و هست".این بازاری که میفرمایید چه کسانی هستند؟ بازار را افراد علاقه مند به تاریخ وواقعیت تشکیل میدهند ونه هر کسی وهمین استقبال نشان میدهد کتاب در جذب مخاطب با مطرح کردن مضامین غیر کلیشه ای رایج موفق بوده است.شما وشرکا بیش از 50 سال وقت برای عنوان بقول خود واقعیت داشتیدو"حاصل تجربیات و روح ماجراها و رویدادهای دردناک مرداد ماه 1332 را به نسل های بعدی و به مردم ایران انتقال داده اید " وخالا از یک کتاب بقول شما بی ارزش نباید ترسید. کتاب را نقد عقلایی کنید و پدر نویسنده را با نقد معقول دراورید.نه ایشان چپ بوده راست شده و... شما که از شعبان جعفری شاکی اید خود از او بدترمیکنید!

و اما پاسخ سوالات شما:

در ایران کسی حرف دولتی را قبول ندارد ومردم همیشه عاشق مخالف بودنند.مگر در رژیم فعلی کسی حرف دولت را میپذیرد؟مگردر فاجعه سینما رکس کسی حرف دولت را پذیرفت؟ هر چه دولت بگوید دروغ وهر چه بکند غلط است.نمونه دفاع مخالفان شاه از خمینی در 1342برضد حق رای زنان وغیره. وب سایت محسن کردی مطلب بسیار جالبی دارد وتوصیه میکنم بخوانید.

"چگونه بود که یک پژوهشگر در آن سالها پیدا نشد که جسارتی مثل آقای میرفطروس به خرج بدهد و با اتکا به همهء اسنادی که حکومت قطعاً در اختیار او می نهاد وکالت زاهدی ها و کودتا گران را بر عهده بگیرد و شاه را تبرئه کند و مصدق را مقصر در ماجرا وانمود سازد؟" خود شما که الان قدرتی ندارید میرفطروس را اگر دستتان برسد گریل اش میکنید.در ان سالها که برادر بزرگ وحکومتهای اعراب در بست در خدمت کنفدراسیونی ها ومخالفان رژیم بودند چه کسی جرات چنین کاری داشت؟ شادروان پرویز نیکخواهنمونه برجسته کسی که دنبالش میگشتید.

سوال 4 شمارا دوستی پاسخ داد.

در نهایت موضوع را بچه بازی نکنید.اگر نقدی به کتاب دارید محترمانه ومعقول بنویسید واز نکیر منکر طرف را بیرون کشیدن بپرهیزیم. باور کنید هر کداممان چیزی برای پیراهن عثمان شدن داریم.



منوچهر یزدانیان
2009-03-09 20:40:49
با پوزش از جناب ایرانی

یادداشت پیشین مربوط به افاضات جناب «ناخدا» بود و نه «ایرانی» !

خودگویی و خود خندی
منوچهر یزدانیان
2009-03-09 12:54:55
جناب «ایرانی »
نیازی به خواندن متن مصاحبه آقای مورخ نبوده است. زیرامتن اصلی نوشتهء ایشان از نظر گذشته بود و همان کافی ست. در این مصاحبه جناب مورخ قصد ماستمالی کردن این سئوال اساسی را دارند که خیلی ها پیش از من نیزاز جنابشان پرسیده بودند.
برای یادآوری بد نیست گفته شود که در این یکی دوهفتهء اخیر ، از سوی وزیر خارجهء پیشین دولت فخیمه انگلستان یعنی آقای جک استراو بر آنچه که آقای مورخ کتابساز« تعارفات دیپلماتیک» نامیده اند(لابد با بهره جویی از مشاورت های یک دیپلمات مادام العمر کهنه کار و خوش سابقه ای مثل اردشیر زاهدی!!) یک عذرخواهی جدیدی هم اضافه شد که لابد آقای پژوهشگر در متن آن پژوهش های لازم را کرده اند و از «تعارفات و تبلیغات شخصی» آقای جک استراو سردرآورده و ریاکاری او را به ملت غیور ایران نو ملت های دیگر جهان نشان داده اند!
آقایان نوجوانان و پیر جوانک ها ، بد نیست یادشان باشد که مرد چنین عرصه هایی نیستند. تاریخ نویسی کار اهل حقیقت و اهل جستجو و اهل آموختن است و با روحیهء نامجویی یا نان طلبی سازگاری ندارد!
یک نکته آخر این که پرگویی هرچقدر هم صفت نازیبایی باشد که هست ، بازهم از پر رویی نازیبا تر نیست!

کم‌خوانی و پرگویی
ناخدا
2009-03-06 15:20:23
به سئوال 4 آقای منوچهر یزدانیان توجه کنید که ایشان حتی مصاحبه را نخوانده کامنت گذاشته‌اند چراکه باور دارند حقیقت پیش ماست:

لقمان: با اينهمه، شما عذرخواهی خانم „مادلين آلبرايت“ (وزير امور خارجهی سابق آمريکا) دربارهی ۲۸ امرداد ۳۲ را چگونه توضيح میدهيد؟
ميرفطروس: خيلی عجيب است که دوستان ما „اسناد و گزارشهای دست اوّل“ از قهرمانان اصلی در صحنهی ۲۸ مرداد را کنار میگذارند و به اين سخنان مصحلتآميز و ديپلماتيک، ارزشِ „سند بسيار مهم تاريخی“!! میدهند... دربارهی اين سخنان اوّلاً: بايد بدانيم که در تاريخ ديپلماسی آمريکا، ما از اين „تعارفات“ يا „مصلحتها و مصالحهها“، فراوان ديدهايم. دوم اينکه: آن سخن در جلسهای به همّت آقای دکتر هوشنگ اميراحمدی (معمارِ خستگیناپذير بهبود روابط جمهوری اسلامی و آمريکا) صورت گرفته بود و موضع رسمی دولت آمريکا نبود. سوم و مهمتر از همه اينکه: در اين جلسه، خانم آلبرايت، اساساً، هيچگونه „عذرخواهی“(apologize) دربارهی ۲۸ مرداد ابراز نکرده بود. برای آگاهی از متن سخنرانی خانم آلبرايت به „اينجا„ و „اينجا„ نگاه کنيد.
بنابراين: مسئلهی „عذرخواهی خانم آلبرايت“، بيشتر تعبير يا تبليغ شخصی فرد يا افرادی بوده تا در نزد مراکز قدرت در ايران، چنين وانمود کنند که: „در سال ۲۰۰۰ من خانم آلبرايت را آوردم تا از ملّت ايران به خاطر کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ عذرخواهی کند“!! به „اينجا„ نگاه کنيد.


irani
2009-02-27 20:52:36
djenab pessian az roshngari sarkar nehajat tashaker , emtenan ast. piruz bashid

تاریخنویس
کوچک پسیان
2009-02-26 03:02:43
شعر نویسی، مقاله نویسی با تاریخ نویسی تفاوت دارد. نوشاعر یا مقاله نویس نظرات شخصی خود را شبها نوشته به سایتی برای درج ایمیل می کند. روزها هم کار برای معاش خود و خانواده انجام میدهد. در حالی که تاریخنویسی نیاز به منبع درآمد مستمر، تحصیلات کارشناسانه، ردپای تخصصی در کنفرانسهای علمی جهانی دارد. تاریخنویس چریک نیست که کاروبارش مخفی باشد. در دنیای مجازی تردد کند. محل تدریس، کار او مجازی باشد. او باید سابقه تحقیقات در نهادهای معتبر آموزشی / پژوهشی داشته باشد. تاریخنویسی خاطره نویسی دبیرستانی نیست، یک شغل معتبر است که نیاز به دانستن و تتبع در روشناسی علمی دارد. این روش شناسی در مراکز آموزشی معتبر ظرف چند دهه تحصیل می شود. این نیست که بمحض سواد خواندن و نوشتن فارسی تصمیم گرفته شود که تاریخنویس شده از روی کتب فارسی دیگران رج زد. تاریخنویسی گل هم کردن نقل قولهای شکسته بسته از کتب فارسی دیگران نیست. این روضه خوانی است. در تاریخنویسی علل حوادث تاریخی روشن شده و تبیین میگردند. این سنت سخیف فارسی است که تاریخنویسی مداحی دربار بوده. سنت این گونه تاریخنویسی در "سیر کمونیسم در ایران" آغاز شد. پس از کودتای 28 مرداد این کتاب در تهران به تیراژ وسیع بوسیله عناصر رکن 2 چاپخش شد. سپس گروه لاشایی- نیکخواه اعضای حزب رستاخیز خ ش م این سنت مشاطه گری را در مجله تلاش ادامه دادند. این مجله با بودجه ساواک تهیه می شد, زمانی که تعداد دانشجویان ایرانی در دانشگاههای برونمرزی بیشتر از تعداد دانشجویان در ایران بود، از تهران به نشانی دانشجویان در خارج که از سفارتخانه های ایران در خارج گرفته شده بود، ماهانه مجانی پست می شد. در دنیای مجازی اینترنت سایت زدن و مقاله درج کردن را هر دبیرستانی انجام میدهد. عکس تاریخنویس با شعبان http://www.sarafrazan.net/sarafrazan.htm


در پاسخ جناب ارژنگ اردوبادی
محسن کوشا
2009-02-25 18:19:57
چون کامنت شما مستقیم یا غیر مستقیم به کسانی که برای نوشته آقای میرفطروس کامنت گذاشته بودند برمیخورد و یکی از آنها ارادتمند شما و نویسنده ی سطور بود . خواستم خاطر شما را کاملا آسوده نمایم که اساسا نه آقای میر فطروس را دیده ام و نه اصطکاکی بین ما وجود داشته ست . و لی ایشان هم بعنوان نویسنده سرشناس هستند و در این رابطه «بعضی » از خوانندگان بدیهی ست که در بعضی مسائل و موضوعات با نویسنده ، دچار اختلاف نظر میشوند. فراموش نکنیم که ما در باره آثار هنری نویسنده صحبت نمی کنیم که نقد آن کار هر خواننده ای نیست و نیاز به منتقد حرفه ای دارد . بلکه موضوع کاملا سیاسی ست و در باره ی مسائل مبتلابه ایران ست که منابع محدود و نقل قول و مشاهدات عینی فراوان که خوشبختانه با ابتکار «تاریخ شفاهی » بخشی از این منابع به موقع جمع آوری خواهد شد که برای تحقیق و بررسی مورد استفاده قرار خواهد گرفت . بدیهی ست بعضی از علاقمندان بدلیل بسیاری کمبودها در مورد ناهمخوانی نقل قول ها و مستندات عکس العمل نشان میدهند تا بمرور به شرایط بهینه و معتدل خواهد رسید .

- در کامنت قبلی خود به تالمات بانوی سرشناس ایرانی دکتر ستاره فرمانفرمائیان ،در هنگام وقوع کودتا اشاره کردم ایشان هم رمان ننوشته بود بلکه در باره ی حوادث قبل و بعداز ٣٢ و هم چنین قبل وبعد از ٥٧ آنچه توانسته بود به زیور تحریر آراسته بود. اتفاقا می تواند مرجعی برای تحقیقات آقای میر فطروس باشد.

- در فاصله ی دو کامنت خود به سخنرانی آقای جک استراو وزیر پیشین انگلستان در افتتاح موزه ی شاه عباس در لندن برخورد نمودم که بخشی از آن در هرالد تریبون آمده ست. وقتی آن را خواندم یکباره یاد میرفطروس افتادم . با خودم گفتم میرفطروس در باره ی خانم اولبرایت نظر دیگری دارد و آنرا سیاسی کاری تلقی کرده ست . اما باید ببینیم میرفطروس درباره ی نظرات اخیر جک استراو و دخالت تاریخی انگلستان از جمله در کودتای ٢٨ مرداد علیه دولت ملی مصدق سایر امور ایران چه میگوید..

وقتی کامنت شما - ارژنگ اردوبادی - را خواندم تصمیم گرفتم فقط بخاطر رفع سوء تفاهم این کامنت را برای شما بنویسم. این حدیث سر دراز خواهد داشت و اصلا فردی نیست . البته غربی ها اعم از انگلیسی یا آمریکا ئی راحت تر با مسائل شخصی و ملی خود برحورد میکنند و کمتر تعصب نشان میدهند.

عین مطلب هرالد تریبون و لینک آن :

Then Jack Straw, a former foreign secretary, briefly noting that relations had been established between Britain and Iran in the early ۱۷th century, jumped to modern times. British and Iranian politics had been intertwined in the ۱۹th century, he said, and there had been many British "interferences" in ۲۰th-century Iranian affairs. A democratically elected leader, Mohammad Mosaddegh, had been toppled in a coup in which Western powers, Britain included, had had a hand. Britain had later supported the regime of a shah to which Iranian opinion became largely hostile.

You could almost physically feel the sense of amazement that such a discourse, never heard in a museum arena in England, caused among those who stood in the room, glass in hand. There was more to come. Iran, they heard from Straw, was the most important country in the entire Middle Eastern region, and it would play a role in maintaining stability, in Iraq, Afghanistan, etc. It all felt like a dry run for an international conference aimed at bringing together long-estranged buddies.

سایت هرالدتریبون هم مراجعه کنید.
http://www.iht.com/articles/ ۲۰۰۹ /۰۲/۲۰/arts/melik۲۱.php


منوچهر یزدانیان
2009-02-25 14:15:20
آقای ارژنگ اردوبادی

شک البته بسیار چیز خوبی ست و دکارت هم گفته من شک می کنم پس هستم! و امیدوارم که شما هم هستید و همان آقای اوردوبادی هستید ،
اما لطف بفرمایید و بعد از شک کامل نسبت به صداقت و گفتار منتقدان پیشین ، خود جنابعالی به چهار سئوالی که
اینجانب منوچهر یزدانیان از جناب «مورخ و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ » کرده ام پاسخ گویید یا پاسخ های خود را به آن جناب مورخ ابلاغ بفرمایید تا کمکی به حقیقت نگری و آرامش «وجدان روشنفکری» ایشان بشود.
موفق باشید آقای ارژنگ اردوبادی

نقد کردن یا عقده خالی کردن
ارژنگ اردوبادی
2009-02-24 22:05:37
روی سخن من نه در مورد کتاب تازه آقای میر فطروس است و نه تحلیل مطالب کتاب ، بلکه بر روی نظرات خوانندگان محترمی است که نقد کردن را با مسائل شخصی و خصوصی در هم میریزند و من خواننده را به شک در گفتارشان و صداقتشان میاندازند که اینطور نتیجه گیری نمایم ایشان بیشتر گویا خصومت شخصی با آقای میرفطوس دارند تا اختلاف دیدگاه چون زمانیکه وارد این حیطه ها شویم در واقع از بحث اصلی دور شده و مسائل شخصیمان بیشتر نمود میکند .


منوچهر یزدانیان
2009-02-24 00:41:27
وارد شدن اقای علی میرفطروس با این انرژی و پشتکار به حوزهء مسائل حاد سیاسی دوران معاصر اگرچه جالب است با این احوال پرسش انگیز هم است.
تا آنجا که تقریباً بر همگان (یعنی گروههایس سیاسی طیف چپ و کسانی که با افکار و اشتغالات ذهنی و نظری ایشان آشنا بوده اند ) آشکار است ، که آقای میرفطروس به مسائل مربوط به اسلام یا جنبش های برآمده اجتماعی و مذهبی پس از اسلام می پرداختند و وارد اینجور مشکلات پیچیده و حاد سیاسی نمی شدند.
آن اوائل که مشتری کتاب ها و نظریه پردازی های ایشان ، از طیف چپ بودند ، در اثارشان
می کوشیدند که به سبک و گاهی با رونویسی ازمورخین روسی و تاریخ سازان حزب برادر ، مزدک و جنبش مزدکی را به منصور حلاج و به قرامطه وصل کنند و قرامطه را به حروفیه پیوند بدهند و همهء اینهارا به پسیخانیه و نقطویه و استادسیس و کرامیه و امثال این نحله ها و شعبه های بیرون آمده از اسلام مربوط کنند و سر آخر نتایج درخشان وجود جنگ طبقاتی را در میان «خلق های خاور» به اثبات برسانند و سر انجام پیروزی نهایی طبقات زحمتکش را در پرتو اندیشه های رفیق لنین و رفیق استالین به برو بچه های چپ وعده بدهند و کتاب های انقلابی خود را به چاپ های دوازدهم و سیزدهم برسانند. و البته انصافا از بابت فروش کتاب در سالهای نخست پس از انقلاب موفق بودند و ناشران طیف چپ که آن سالها غالباًاز دولتهای سوئد و هلند امکانات مرغوبی برای چاپ کتاب می گرفتند افتخار داشتند که کتابهای رفیق میرفطروس را به چاپ می رسانند و در اختیار جنبش قرار می دهند .

حال چه شده است که مسئلهء اختلافات شاه و مصدق برای ایشان عمده شده به موضوع مهم پژوهش ها و تحقیقات تاریخی ایشان تبدیل شده ، درحالیکه ایشان نه در این زمینه ها تخصص یا تجربه دارند و نه سن و سالشان قد میدهد که آن روزهای تاریخی و پر تب و تاب را از نزدیک دیده باشند و جریانات را از درون و از قلب حوادث تجربه کرده باشند. در حالیکه هنوز کم نیستند بسیاری از مردان و زنان سیاسی و تحلیلگر و اهل قلم که از نزدیک ماجراها را دیده و در آنها شرکت داشته اند و در این زمینه بسیاری گفتنی ها را گفته اند ؟!

به هرحال باید برای این رفیق سابق که نزدیک به هفده هیجده سال است که از سیاهکل به سوادکوه تشریف فرما شده و اکنون در آستان عالیجناب هاو در محضر علیامخدره ها اظهار علم و پژوهش می فرمایند آرزوی موفقیت کرد.
قطعاً ایشان در هدف اصلی خود که ساختن کتاب و پیش فروش کردن و به چاپ های دوازدهم و سیزدهم رساندن آنهاست موفقیت کسب خواهند کرد زیرا، واقعاً در این زمینه ها تجربه اندوخته اند و کاملا نبض بازار در دست ایشان بوده و هست منتها مشکل اینجاست که مسائل مربوط به وقایعی که هنوز همهء دست اندرکارانش نمرده اند کار بسیار مخاطره آمیزی ست زیرا هنوز خیلی از شاهدان عینی حضور دارند و خیلی ها که مرده اند نیز پیش از آنکه عمرشان را به آقای میرفطروس بدهند ، تجربیات و گزارش مو به موی وقایع را برای فرزندان و کس و کار خود نقل کرده و یا با گزارش کتبی حاصل تجربیات و روح ماجراها و رویدادهای دردناک مرداد ماه 1332 را به نسل های بعدی و به مردم ایران انتقال داده اند و وارد حافظهء جمعی ملت ایران کرده اند.
ازاین رو درد سر و گرفتاری پژوهشگر بسیار زیاد و گاه رسوا گر است و کار مورخ در چنین وضعیتی بی شباهت نیست به کار آن عابری که از بازار مسگران می گذشت و تصور میکرد که کسی صدای مشکوک وی را نخواهد شنید.

کار پژوهشی کسی که نه به قصد تحقیق علمی یا به انگیزهء حقیقت جویی فرهنگی و اجتماعی بلکه به دلائلی سیاسی یابه انگیزه های دیگر دست به نوشتن یک اثر تاریخی می زند اگر مربوط به اتفاقات بسیار بسیار دور بوده باشد ممکن است حساسیتی بر نینگیزد اما کتابسازی در باره کودتای 28 مرداد و و پذیرش وکالت متهمان یک واقعهء سیاسی نظامی عصر حاضر آنهم در لباس مورخ کار بسیار جسورانه و چه بسا کودکانه ای ست.

در این مورد خاص مضمون کتاب اقای میرفطروس ، متکی بر یک پیشداوری و است و بر پایهء تعهد و الزامی از پیش تعیین شده قصد دارد تا به خیال خوش خود به دعوای پنجاه ساله ء میان شاه و ملت خاتمه بدهد . و حق را در این میانه نصیب پادشاهی کند که مشروعیت قانونی خود را به خاطر همدستی ومشارکتش با دو کشوربیگانهء انگلیس و آمریکا بر ضد دولت قانونی و ملی دکتر محمد مصدق از دست داده بود.
و همین سلب مشروعیت از شاه بود که حودث سالهای 56 و 57 را به وجود آورد و بساط سلطنت را به نفع روحانیت برچید.
به هرحال پذیرش چنین وکالت خطیری از سوی ایشان آنهم نه در موقعیت یک لیدر حزبی بلکه در مقام یک مورخ و محقق، کاری ست که دل و جرأت و سلحشوری فراوانی می خواهد و لابد ایشان دارند.و اگر نه می باید صفت دیگری برای توجیه این اقدام ایشان یافت.

اما گذشته ازین مقدمات طرح دوسه سؤال در این زمینه مفید به نظر می رسد و امیدوارم جناب موارخ برای این سؤالات پاسخ قانع کننده ای اگر نه برای مردم لااقل برای خودشان جستجو کنند!

1ـ چطور می شود که وکالت واقعه ای را بر عهده گرفت که واقعه ای را که نزدیک به 35 سال دولت و حکومت آنرا قیام ملی می خواند اما مردم ایران ـ چه افراد سیاسی و چه مردم عادی و غیر سیاسی ـ همواره آن را کودتا می نامیدند و هرگز کسی حاضر نشد تا روایت رسمی دولت برآمده از آن وقایع را بپذیرد؟
2ـ چرا حکومت دیکتاتوری برآمده از آن وقایع ، باوجود امکانات و با وجود دسترسی کامل به اسناد و مدارکی که خود مالک و محافظ آنها بود و با وجود مورخان و نویسندگان با تجربه ای که با دستگاه دولتی همکاری داشتند ، در این 35 سال با اتکا به آن مدارک نتوانستند ، نظرگاه مردم ایران را نسبت به آن وقایع دیگر گون کنند و با آنهمه تلاش که انجام می گرفت کسی مظلومیت و مشروعیت مصدق را زیر سؤال نبرد و برعکس ، هرچه نطزیه پردازان رسمی کوشیدند تا مشروعیت شاه را که به واسطهء وقایع 28 مرداد به شدت صدمه د یده بود ، به او برگردانند توفیقی نیافتند؟
3ـ چگونه بود که یک پژوهشگر در آن سالها پیدا نشد که جسارتی مثل آقای میرفطروس به خرج بدهد و با اتکا به همهء اسنادی که حکومت قطعاً در اختیار او می نهاد وکالت زاهدی ها و کودتا گران را بر عهده بگیرد و شاه را تبرئه کند و مصدق را مقصر در ماجرا وانمود سازد؟

و سئوال مهم تر این که :
4 ـ چکونه است که بیش از پنجاه سال است ، که آکتورها و کنشگرهای واقعی این ماجرای تاریخی کشور ما یعنی انگلیسی ها و امریکایی ها خودشان بارها و بارها اقرار کرده اند که بر ضد دکتر مصدق کودتا کرده اند و اسناد کودتایشان هم در اختیار اهل تحقیق و اهل تاریخ قرار گرفته است و حتی در سالهای اخیر برخی از بلند پایه ترین مقامات رسمی آنان مثل کلینتون و وزیر خارجه اش به اشتباه امریکا در قبال ملت ایران اقرار کرده اند و رسما از مردم ایران بابت کودتای 28 مرداد عذرخواهی کرده اند اما یک تازه مورخ حلاج شناس کتابساز ایرانی مرغش یک پا پیدا کرده واقعه 28 مرداد را که در جهان به عنوان کودتای سی آی ا و شاه بر علیه دکتر مصدق شهرت دارد یک حادثهء داخلی و قانونی تلقی کند که طی آن شاه نه تنها گناهی نداشته بلکه قهرمان یک قیام ملی به حساب اید؟
اینجا دیگر باید گفت جسارت به تنهایی کافی نیست. در اینجا فقط رو هست که کارساز است و آنهم رویی که از برخی سنگ های کاسپین هم پُر و پیمان تر باشد.

تفاوت ٢٨ مرداد در تاریخ ، چشمان واذهان
محسن کوشا
2009-02-23 17:52:55
خب، ما فرض را بر این میگذاریم که اظهار نظر خانم مادلین اولبرایت «مصلحتی » بوده ، با این یک مورد که نمیشود بقیه ی موارد را از پیشانی تاریخ زدود.
نویسنده ی این سطور از مشاهدات مستقیم خود در پیش و بعداز مرداد در منظقه مسکونی خود در واقع در پشت پمپ بنزین دروازه دولت و تمام خیابان های فخرآباد ، بهارستان ، شاه آباد ، سعدی ، شاهرضا ، لاله زارنو ، استانبول ، فردوسی و نادری فاکتور میگیرم و غارت شرم آور محل سکونت زنده یاد دکتر محمد مصدق را که پاسبانها از فرش و قالی گرفته تا اثاثیه منزل را غارت کردند تو گوئی «قلعه ی شاه» را بازپس گرفتند، را نیز فرض می کنم که در خواب دیدم. امثال من نوعی که صدایشان به جائی نمیرسد فراوان ست ولی حفهایشان دهان به دهان منتقل خواهد شد. تاریخ شفاهی ! تکلیف مشاهدات خانم ستاره فرمانفرمائیان که در کتاب «میان دو دنیا» بزبان انگلیسی ، از جمله ؛ مشاهدات خود را در قبل و بعداز کودتا آن هم در غربت - هنگام تحصیل در ایالات متحده- به زیور نشر آراست را چه میگوئید؟ آیشان که نه چپ بودند و نه سیاسی !
کتاب ایشان بعدا به فارسی و سایر زبانها ترجمه شده ست. فکر نمی کنید چنین شخصیت های بیطرفی امکان تحریف تاریخ را به کسی نخواهند داد ؟


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد