logo





علل عدم شکوفانی اقتصادی خاور میانه

جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱ - ۱۰ اوت ۲۰۱۲

بیژن باران

bijan-baran.jpg
در سده 20م خاور میانه نتوانست همچون اروپای سده 18م به انکشاف طبیعی سرمایه داری برسد. منظور از اروپا، نه دول استعماری اروپای غربی، بلکه کشورهای دیگر مانند مناطق اسکاندیناوی و بالکان می باشد. زیرا کشورهای استعماری از قماش انگلیس و فرانسه با دست اندازی به 3 قاره دیگر، تولید صنعتی خود را بسط دادند. عدم رشد سرمایه داری طبیعی خاور میانه با حاکمیت خودکامگی مادام العمری منجر به پیدایش اسلامگرایی یعنی قبضه قدرت سیاسی برای تلفیق دین و دولت شد.

روشن است که این تلفیق ناکارآمد است زیرا دولتمردان آن از تخصص مدرن بی بهره بوده؛ با خلاقیت فردی و احادیث هزارساله بداهه کاری نامنطبق بر عینیات می کنند. در سده 20م در جوار روال تدریجی شکست اقتصادی، اسلامگرایی بمثابه تلفیق گزینشی برخی اصول دین با قبضه قدرت دولت سرمایه داری شکل گرفت. حضور استعمار در منطقه باعث تشدید 2 روند شکست شکوفانی اقتصادی و نضج اسلامگرایی یعنی ادغام دین و دولت شد. نمونه ها کامل تلفیق گزینشی را می توان در عربستان سلفی، افغانستان طالبان، ایران ولایی دید.

عدم شکوفانی اقتصادی خاور میانه عمدتا 4 علت دارد: 1- غلبه شریعت بر مناسبات سرمایه داری. 2- سنت خودکامگی و استبداد. 3- حضور استعمار. 4- سیاستهای نامطلوب آمریکا. البته در کشورهای ژاپن، تایوان، آلمان، ترکیه، کره جنوبی 2 عامل آخری تاثیری بر شکوفانی اقتصاد سرمایه داری نداشتند. لذا در خاورمیانه باید شریعت و استبداد را بررسی کرد.

1- در خاور میانه امر دین هنوز خصوصی نشده؛ سلیقه زعمای امت، بر کلیه حیطه های انسانی حاکم است. دین مذکر، اول از همه، نیمی از جمعیت یعنی زنان را کنار می گذارد؛ قدرت اقتصادی جامعه را نیمه می کند؛ سپس غیرخودیها را از حاکمیت بیرون می گذارد؛ در نهایت یک حکومت اقلیت متکی به امنیتیها می سازد؛ ولی آنرا بنام کل امت جا می زند. آپارتید جنسیتی، قومی، عقیدتی را مخفی می کند. در حالیکه یکی از خصیصه های مدرنیزم فردیت با تبلور جنسیت، قومیت، عقیده است.

میتوان نقش دین را در ضدیت با فردیت در قتل دختر 17 ساله پاکستانی "بیشاز حد غربزده" بدست مادر و پدر متعصبش در لندن در 2003 دید. آنها در دادگاه مزورانه دروغ گفته؛ منکر این قتل شده؛ ولی خواهر مقتول پس از 7 سال سکوت، بر خفه کردن دختر بوسیله پدر و مادر گواهی داد. این اولیاء خرد و مهر انسانی در مقابل باورهای سنن فرهنگی خود را کنار گذاشته؛ فرزند خود را بقتل رساندند. در دادگاه جبوبانه قتل را انکار کرده؛ حبس ابد گرفتند. این سفاکی در جانوران هم وجود نداشته؛ این نوع افراد متحجر در قدرت فتوای قتل دیگران را صادر می کنند. این فرهنگ در قدرت همان می کند که طالبان و ولایت در مورد منقدان می کنند. http://www.bbc.co.uk/

2- روشن است که اسلامگرایی حتی با قبضه قدرت سیاسی هم، از پس رقابت با عصر مدرن بر نمی آید؛ پس از مدتی به خودکامگی مادام العمری رهبر مذکر منجر می شود که حتی همکیشان رقیب خود را هم از هرم حاکمیت طرد می کند. این شکست سیاسی- اقتصادی را در سلطه طالبان در افغانستان و اختلال در پیشرفت اقتصادی در ایران ولایی می توان دید.

نبود سازمانهای طبقاتی شهری مدرن بمثابه بنیان دولت- خودکامگی در حکومت دائم العمری سلطنتی، جمهوری، دینی را ببار می آورد. برنامه های شکوفانی اقتصادی- چه سرمایه داری خصوصی، چه راه رشد غیرسرمایه داری/ سرمایه داری دولتی- در خاور میانه سده 20م بشکست انجامیدند. منظور از شکوفانی اقتصادی گسترش طبقات متوسط و کارگر است؛ نه تمرکز فاسدانه سرمایه داری وابسته در دست 1000 فامیل. این گسترش هم کمٌی- یعنی افزایش احاد این طبقات؛ هم کیفی- یعنی رسیدن به زندگی مدرن رایج در جهان- می باشد.

3- استعمار ارزش اضافی بومی را به خارج از منطقه انتقال می دهد. مبارزه مردم بضد استعمار در جنبش تنباکو 1880 و ملی شدن صنعت نفت 1329ش، 2 نمونه از واکنش مردم ایران بضد استعمار اند. مبارزات رهایبخش الجزیره بضد حضور فرانسه، یمن بضد حضور انگلیس، ناصر در ملی کردن ترعه سوئز- نمونه های دیگرند.

فساد و ظلم در ندید گرفتن قانون شبیه اند. اولی حرص و غارت و دومی قدرت نمایی بهیمی در جامعه و زندان می باشد. خودکامگی وابسته به استعمار همراه سرکوب اعتراضات مردم، سانسور کتب و رسانه ها، فساد اقتصادی حاکمیت، بسط سازمان جهنمی امنیتی، ضعف جامعه شناسی روشنفکران راست حافظ وضع موجود در مبارزه ایده الوژیک با مذهب، نبود متخصصان کشاورزی داخلی، دولت فربه ناکارآمد، عدم انباشت ارزش اضافی، عدم رقابت سرمایه داران می باشد.

شکست شکوفانی اقتصادی سرمایه داری وابسته در خاور میانه، را هم در مدل شوروی سرمایه داری دولتی با فروپاشی در 1989، هم در سقوط پیدرپی خودکامه ها در 30 سال گذشته می توان دید. مدل حکومتی شوروی تکیه نه بر حزب بلکه بر امنیتیها و گاهی نظامیها داشت. رشد اقتصادی نیاز به رقابت سرمایه و امنیت بازار دارد که در خاور میانه بسیار ضعیف اند. مصر، سوریه، لیبی، عراق در مرحله ای هم مدل هم در مدار شوروی بودند؛ سپس از آن جدا شدند. ترکیه، عربستان، اردن، پاکستان در مدار آمریکا بوده؛ ولی به شکوفانی اقتصادی سرمایه داری بجز ترکیه نرسیده اند.

در خاور میانه کنونی غرب نقشی 2 گانه دارد: ثبات بازار منابع کانی و گسترش طبقه متوسط برای فروش محصولات و فرهنگ خود. غرب شامل حکومت و مردم می شود. حکومت در خدمت سرمایه های ملی بوده؛ مردم، برخی با وجدان و انسانیت برای تقلیل رنج دیگران، می کوشند.

4- سیاست خارجی آمریکا نتیجه رقابت 2 جناح اقتصادی بضد نفوذ اردوگاه در جهان و اکنون تروریزم می باشد. این جناح تا دهه 80م بودجه تسلیحات بضد اردوگاه، سپس برای کمک به تحکیم کمربند سبز بضد شوروی، اکنون برای مبارزه با بنیانگرایان مسلمان را افزایش داد. در خاور میانه یک جناح برای جنگ با اسلامگرایان بودجه پنتاگون را افزایش می دهد؛ دیگری برای تلفیقی از ثبات سیاسی، حقوق بشر، ضددیکتاتوری از سومالی تا پاکستان می کوشد. در دهه 50ش در برخی کشورهای همجوار شوروی، تز کمر بند سبز برزینسکی، روند اسلامگرایی را سرعت بخشید.

در دهه 40ش در ایران اصلاحات ارضی، بنا بتوصیه آمریکا، بمثابه عامل عینی روند اسلامگرایی را تسریع کرد. شکست اصلاحات ارضی علاوه بر شکست شکوفانی اقتصادی و بحران بازار نفت اواخر دهه 50ش اجرای تز کمر بند سبز برزینسکی در تفاهم تلویحی با جناح غالب شیعی انقلاب، روند انقلاب را بضد سکولارهای راست و چپ شتاب و خشونت بخشید.

اصلاحات ارضی بهمن 41 ایران روند اسلامگرایی را تسریع و تعمیق کرد. اصلاحات ارضی، هجوم دهقانان به حاشیه شهرها، تز کمربند سبز، مماشات حاکمیت با مذهب، ترویج کتب و تشکیلات مذهبی، کنترل رسانه ها، سرکوب سکولارها و چپها- عوامل نضج ذهنیت و عینیت جمهوری اسلامی در ایران اند.

سیاست خارجی آمریکا مانند جنگ سرد، تز کمربند سبز، توصیه اصلاحات ارضی در برخی کشورها- در خدمت منافع بخشی از حاکمیتش است. پس از ج ج 2، آمریکا در 3 قاره آفریقا، آسیا، آمریکای لاتین و منطقه خاورمیانه حضور خود را گسترده و ژرفمند کرد. این حضور باید با ایجاد 737 پایگاههای نظامی و فروش تسلیحات تکمیل شده؛ با حمله نظامی، کودتا، سابوتاژ/ تخریب، تحریم، تغییر حکومت در زیر آمده:

چین 1945-1946، سوریه 1949، کره 1950-1953، ایران 1953، گواتمالا 1954، تبت 1955 تا دهه 70م، اندونزی 1958، کوبا 1959، کنگو 1960-1963، دومینیکن 1961، ویتنام 1961-1975، برزیل 1964، کنگوی بلژیک 1964، گواتمالا 1964، لائوس 1965-1966، پرو 1965، یونان 1967، گواتمالا 1967-1969، کامبوج 1969-1970، شیلی 1970-1973، آرژانتین 1976، ترکیه 1980، لهستان 1981-1980، السالوادور 1981-1992، نیکاراگوئه 1981-1990، کامبوج 1980-1995، آنگولا 1980، لبنان 1982-1984، گرانادا 1983-1984، فیلیپین 1986، لیبی 1986، ایران 1987-1988، لیبی 1989، پاناما 1989-1990، عراق 1991، کویت 1991، سومالی 1992-1996، بوسنیا 1995، ایران 1998، سودان 1998، افغانستان 1998، یوگسلاوی/ صربستان 1999، افغانستان 2001، عراق 2002-2003، سومالی 2006-2007، ایران 2005 تا کنون، لیبی 2011، سوریه 2012.

چالمرز جانسون 1931-2010 استاد بازنشسته ی علوم سیاسی دانشگاه کالیفرنیا- برکلی، رئیس دانشکده مطالعات چین و ژاپن، رزمنده جنگ کره، مشاور سیا در 1967-1962 بود. او در 2 کتاب تالمات امپراتوری: نظامیگری، مخفیگری، پایان جمهوریت و قصاص: ایام آخر جمهوری آمریکا، درباره ی کمک آمریکا به رشد طالبان و القاعده نوشت:

تاکنون این طور پذیرفته شده که شوروی با اشغال عمدی افغانستان در شب کریسمس 1979 آمریکا را تحریک کرد. رابرت گیتس رئیس پیشین سیا در کتاب منتشر 1996 از سایه ها From the Shadows نوشت: سرویس های اطلاعاتی آمریکا کمک های خود به مجاهدین افغان را 6 ماه پیش از اشغال افغانستان بدست شوروی، نه پس از آن، آغاز کردند. در ژانویه 1998 برژینسکی، مشاور امنیت ملی کارتر، رئیس جمهور، در یک مصاحبه با خبرنگار نوول ابزرواتور فرانسه اظهارات گیتس را تائید کرد.
http://www.globalresearch.ca/

برژینسکی گفت برابر با روایت رسمی تاریخ کمک های سیا به مجاهدین در 1980 ؛ پس از آن که ارتش شوروی افغانستان را اشغال کرد آغاز شد. ولی حقیقت که تاکنون پنهان مانده، با آن گزاره متفاوت است. سوم ژوییه 1979 پرزیدنت کارتر نخستین فرمان را امضا کرد تا کمک های مخفیانه به مخالفین رژیم طرفدار شوروی در کابل برسد. در همان روز من یادداشتی برای پرزیدنت فرستادم. در آن توضیح دادم که به عقیده ی من این کار به دخالت نظامی شوروی منجر خواهد شد.

خبرنگار از برژینسکی پرسید که آیا او به هر شکلی از آنچه که کرده اند متأسف است؟ برژینسکی پاسخ داد: چه تاسفی؟ آن عملیات محرمانه یک ایده ی عالی بود که روسها را به تله ی افغانستان انداخت؛ حالا تو می خواهی من متاسف باشم؟ در روزی که نیروهای شوروی رسما از مرزهای افغانستان گذشتند، من به پرزیدنت کارتر نوشتم که "اینک ما فرصت دادن ویتنام به روسها را داریم.

خبرنگار نوول ابزرواتور پرسید: حالا شما متاسف نیستید که از بنیادگرایان مسلمان حمایت کردید که آنها هم سلاح و مشاوره به تروریست های آینده دادند؟ برژینسکی: چه چیزی در تاریخ جهان مهمتر است؟ طالبان یا سقوط امپراتوری شوروی؟ چند تا مسلمان تحریک شده یا آزادی اروپای مرکزی و پایان جنگ سرد؟

گرچه فروپاشی شوروی بیشتر به عقب افتادگی اقتصادی و انسانیت میخائیل گورباچف مدیون است تا پارتیزان های افغانستان. برژینسکی مطمئنا به پیدایش "چند تا مسلمان تحریک شده " کمک کرد؛ ولی نتایج آن در اتلاف تریلیون دلار و جابجایی و کشتار میلیونها انسان تاکنون نیز ادامه دارد.
ول از قماش رابرت گیتس، دیک چینی، دونالد رامسفلد، کاندولیزا رایس، پل وولفوویتز، ریچارد آرمیتاژ و کالین پاول - همه در کشته شدن 8/1 میلیون افغانی، 6/2 میلیون آواره بی خانمان و 10 میلیون مین منفجر نشده که نتیجه ی تصمیم آنها بوده مسئولیت دارند. این مسئولیت برای دریافت منزلت و ثروت در تخریب حیات دیگران است. تاریخ قدرتمندان تبلیغ قدرت است. مکنامارا، وزیر دفاع آمریکا در دوره جانسون، پس از سالها قتل و تخریب در هندوچین، در کتاب خاطرات اش، حضور ارتش مهاجم را با یک کلمه "اشتباه" می نامد. همین. http://news.gooya.com/
8/10/2012

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد