logo





انقلاب ایران ودست یابی به دمکراسی

دوشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۷ - ۱۶ فوريه ۲۰۰۹

علی صادقی

خطایی که بسیاری از مردم وحتی کارشناسان میکنند این است که از انقلاب مردم ایران در سال ۵۷ فی نفسه انتظار ایجاد دمکراسی دارند. درحالی که انقلابات که معمولا توام با خونریزی و درگیری شدید میباشند به عنوان اخرین راهکار ملت در جهت برکناری حکومتی مستبد و ستمگر است. و تنها درصورت ایجاد سایر ملزومات به عنوان پیش زمینه و مقدمه ایجاد دمکراسی کاربرد دارد.برای نهادینه کردن دمکراسی در هر کشوری اساسی ترین نکته این است که حکومت بدون چالش و درگیری و احیانا خونریزی قابل برکناری باشد.وتا این اصل اساسی را در قانون اساسی تعبیه نکنیم هر چه قدر هم انقلاب و تغییر حکومتهای ستمگر صورت بگیرد باز با حکومت و حاکم بعدی همین معضل را خواهیم داشت.حال این حاکم میخواهد پادشاه باشد یا ولی فقیه یا هر عنوان مشابه دیگر.در موفق ترین دمکراسی های موجود جهان برای جلوگیری از فساد شخص حاکم وایجاد شبکه و طبقه ای از هواداران حاکم مستبد, مکانیزم دوره محدود زمامداری ونیز امکان برکناری و خلع اورا پیش بینی کرده اند,همچنین در جهت جلوگیری از لطمه زدن حاکمی غیر قابل اعتماد و بی استعدادبه سرمایه ها و زیرساخت های کشور, سیتم کنترل و نظارت از طریق پارلمان و مطبوعات و احزاب ازاد و قوه قضائی مستقل ایجاد شده است.. به عقیده کارل پوپر: نکته ای که باید به ان توجه ویژه داشت این است که از راه کنترل و نظارت عمومی می توان امنیتی نسبی در برابرحاکمان زورگو ایجادکرد.ودر هر جایی که این کنترل و نظارت عمومی از میان برود جنایتکاران بزرگی ظهور خواهندکرد که خود را منجی بشریت میدانند.چنین تفسیری از تغییرات شخصیتی انسان درشرایط قدرت غیر پاسخگو در اموزه های دینی اسلام هم دیده میشود.انجاییکه انسان غرق در خطاها و اشتباهات خود به هیچ کس و هیچ جا جوابگو نیست و به ندای هدایت الهی نیز بی توجه میشود به گفته قران صم بکم عمی فهم لا یرجعون خواهدشد.. یعنی در چنین شرایطی خداوند چشم و گوش و زبان فرد را از اومیگیرد تا راه هدایتش کاملا بسته شده و دردریای خطاها و معاصی بی شمارش فرورفته و غرق شود. نگاهی به تاریخ نیز به ما می اموزد که تقریبا تمام دیکتاتور ها و مستبدین به چنین سرنوشتی دچار خواهندشد.سقوط شاه سابق ایران دقیقا مولود چنین شرایطی بود.علم یار غار شاه در خاطراتش میگوید از سال ۵۴ شاه به گونه ای دچار منیت و خود بزرگ بینی شده بود که به نظرات و انتقادات هیچ کس حتی خود علم توجه نمیکرد.در خاطرات علم میخوانیم که چگونه شاه مدعی انواع پیشرفت ها بود و شاید خود نیز به ان باور کرده بود.اما واقعیات چیز دیگری بود.واقعیت تمدن بزرگ بیسوادی ۵۰ درصدی در ایران ۱۳۵۴ بود.خیز بیمار گونه شاه برای داشتن ارتش یک ملیونی ومجهز به مدرن ترین سلاح ها. اما این خیز روی مرداب بحران اجتماعی نتوانست رژیم اورا بیمه کند.هیچ کس حق انتقاد از برنامه ها و نظرات اورا نداشت زیرا تصور میکرد کسی بهتر از او نمیفهمد.و اتفاقا نادانی و نفهمی او دقیقا در همین جا نهفته بود.ارتشبد فردوست هم در خاطرات خود به گونه ای دیگر به این واقعیت صحه میگذارد.به گفته او: "با این اوصاف باید ملت محمد رضا را طرد میکرد.دیگر افتضاح شده بودواگر میماند چند سال دیگر ادعای پیغمبری میکرد.او دیگر در قالب خودش نبود.او بود که تصور میکرد ملت باید مدیون او باشد..ان هم زمانی که این ملت را در بد ترین شرایط قرار داد."او میخواست تنها با تفکرات و نظرات شخص خود یک کشور رو به توسعه را اداره کند.معمولا حاکمان خود کامه هنگامی که در اوج قدرت و استبداد خود قرار دارندممکن است به دلیل همین مشورت ناپذیری و خود بزرگ بینی توهم امیز بد ترین سرنوشت را برای کشور و حتی خودشان رقم بزنند..همانند صدام در حالی که حتی جوانان کم سن و سال و کم تجربه نیز حمله احتمالی امریکا به عراق ان روز را درک و پیش بینی میکردند صدام مستبد خود کامه از درک این واقعیت ساده عاجز بود.رهایی و برون رفت از چنین وضع و شرایط خطیر و غیر قابل پیش بینی از اساسی ترین و مهمترین وظایف و کارکرد های دمکراسی ها میباشد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد