logo





چند شعر عاشقانه

مترجم حسن عزیزی

سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۱ - ۳۱ ژوييه ۲۰۱۲

نزار قبانی

nazar-kabbani.jpg
نامه کوتاه عاشقانه

محبوبم:
سخن بسیار برای گفتن دارم ...
سخن های بسیار.
از کجا آغاز کنم، دلبندم؟
و حال آن چه در توست،
شاهکار است ... شاهکار.
حرفی که بر لبانم می گذاری ...
چون پیله ابریشم است.
این ترانه من و این خود من.
این چند سطر ما را بهم پیوند می زند
فردا که بخوانی اش ...
چون روشنایی چراغ است در چشمان تو،
و آواز بستری ...
و کلماتی که تجلی سرسبز شوق اند ...
و دوری ما بزودی به سر خواهد آمد.
آن گاه مگو، عجب جوانی است این ...
که از پشته ها و چشمه ها خبر دارد ...
و از بادام ... و زنبق ...تا خود من ...
که جهان را می جنباند، آن گاه که من بجنبم.
و چنین گفت که،
هیچ ستاره ای نیست بی عطر من.
فردا ... مردم مرا در شعر او تماشا می کنند ...
با دهانی می زده، و مویی کوتاه.
رها کن گفته های مردم را!
تو هرگز بزرگ نمی شوی ...
مگر با عشق بزرگ من.
زمین چه بود، اگر ما نبودیم؟
و چه می شد اگر چشمانت نبود؟


با روزنامه ای

روزنامه را از جیب پالتو در آورد ...
و قوطی کبریت را.
و بی اعتنا به نگرانی من ...
و بی خیال ...
قندان را از جلوی من برداشت،
دو حبه قند در فنجان حل کرد ...
و مرا نیز ...
دو حبه قند را حل کرد.
و لحظه ای بعد،
بی اعتنا به من ...
و به شوقی که تسخیرم کرده بود،
پالتواش را برداشت ..
و در ازدحام مردم ناپدید شد.
روزنامه را گذاشت ...
تنها ...
مثل من ... تنها.


رودخانه غم

چشمانت دو رودخانه غم
دو رودخانه آهنگین ...
که مرا به گذشته های دور بردند ...
دو رودخانه آهنگین، که گم شدند ... بانوی من،
و مرا هم گم کردند.
اشک سیاه در چشمانت ...
فرو می بارد، نغمه های سخن مرا.
دو چشمانت ... و توتون ام و شیشه عرق ام ...
و گیلاس دهمین، که کورم کرد.
و من بر صندلی ام آتش گرفته ...
می سوزم ... می سوزم.
می خواهی که بگویم دوستت دارم ... ماه من؟
آه کاش می توانستم.
آخر در این دنیا چیزی ندارم،
مگر چشمانت ... و اندوهم.
کشتی هایم در بندر صفیرکشان،
در هم شکسته بر امواج ...
و سرنوشت شوم در هم شکسته است مرا ...
و ایمانم را در سینه.
می خواهی بی تو سفر کنم، گل یاس من،
ای سایه خدا بر پلک چشمانم،
ای تابستان سرسبزم ... خورشیدم ...
زیباترین رنگ های من.
می خواهی از تو دور شوم ...
و داستان ما، که زیبا تر از بازگشت «نیسان»1 است،
و زیبا تر از گل گاردینیا ...
در شعر اسپانیایی
ای عشق یگانه ... گریه مکن،
که اشک هایت وجدانم را می آزارد.
آخر من در این دنیا چیزی ندارم،
مگر چشمانت و اندوهم.
می خواهی بگویم دوستت دارم، ماه من؟
آه، کاش می توانستم.
آخر من آدمی گم شده ام،
نمی شناسم جای خود را در زمین ...
به بیراهه رفته ام ...
نه نامم را می دانم و نه نشانم ... و نه تاریخ ام را!
دیگر تاریخی برایم نمانده ...
من فراموش شده ی فراموش شده ام.
لنگری هستم بی لنگرگاه ...
زخمی بر زخم های انسان.
به تو چه دهم؟ به من بگو ...
بی قراری ام؟ الحادم؟ یا فریبکاری ام را؟
چه دهم به تو،جز سرنوشتی که در دست شیطان می رقصد.
هزار بار دوستت دارم ...
پس دور شو از من ...
و از آتش و دود من.
آخر من در این دنیا چیزی ندارم،
مگر چشمان ات ... و اندوهم.


1 – ماه نیسان برابر ماه آوریل است.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد