logo





تأملی در باب بیگانگی کارگران با نیروی خویش

يکشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۱ - ۲۲ ژوييه ۲۰۱۲

محسن حکیمی

البته حرفهایی چون «همۀ روزها روز کارگر است»، «تمام ذرات عالم کارگرند»، «دست پینهبستۀ کارگر را باید بوسید»، «مزد کارگر را تا عرقاش خشک نشده باید پرداخت» و افاضات دیگری از این دست همه با هدف شیره مالیدن بر سر کارگران بیان میشد و میشود. اما در عین حال تردید نیز نمیتوان کرد که این سخنان نوعی اعتراف به نیروی تعیینکنندۀ طبقۀ کارگر در عرصۀ مبارزۀ سیاسی بوده و هست. برای مثال، بسیاری از جملات بالا در مقطع انقلاب 1357 بیان شد، آن گاه که جمهوری اسلامی به کارگران به ویژه کارگران نفت نیاز داشت تا به قول معروف شیر نفت را بر روی امپریالیستها و رژیم دست نشاندهشان ببندند، یا هنگاهی که آن رژیم ساقط شد و فریب کارگران از طریق تعریف و تمجید برای به تمکینکشاندن آن ها لازم آمد.

اما نکتۀ قابل توجه این است که اگر آن زمان اعتراف به نیروی تعیینکنندۀ طبقۀ کارگر در مقطع یک انقلابِ بالفعل به زبان آورده میشد ، امروزه و در سال های اخیر اعترافکنندگان به پیشواز رفتهاند و حتی بی آن که پای هیچ انقلابی در میان باشد به نقش مهم کارگران در مبارزۀ سیاسی اذعان میکنند. VOA و BBC و «رادیو فردا» با فعالان کارگری مصاحبه میکنند و برنامه های منظم «کارگری» ترتیب میدهند. «شاهزاده رضا پهلوی»، آن گاه که نیروهای اجتماعیِ دخیل در تغییر حاکمیت کنونی را نام می برد، کارگران را در رأس این نیروها قرار میدهد. اپوزیسیون احزاب سیاسیِ راست، اعم از سلطنت طلب و ملی و جمهوریخواه و اصلاح طلب و ملی- مذهبی، در مبارزۀ خود با جمهوری اسلامی برای کارگران حساب ویژه باز میکنند. سازمان مجاهدین خلق برای کارگران اشک تمساح میریزد. احزاب سیاسیِ چپ نیز مطابق معمول طبقۀ کارگر را حیاط خلوتِ خصوصی خود میدانند و همچنان در وصف یال و کوپال کارگران بیانیه و مقاله صادر میکنند و یا دَمِ در اتحادیه های کارگریِ اروپا صف میبندند تا از آن ها برای«حمایت» از کارگران ایران امضا بگیرند.

این ها همه نشان میدهد که کل اپوزیسیون خیلی خوب میداند که نیروی اجتماعیِ تعیینکننده و عنصر اصلیِ تغییر در صحنۀ سیاست ایران طبقۀ کارگر است و هیچ شخصیت و هیچ حزبی بدون تکیه بر این نیروی اجتماعیِ عظیم نمیتواند به قدرت سیاسی دست پیدا کند. اما آیا خودِ کارگران نیز دربارۀ خود این گونه فکر میکنند؟ ابداً ! طنز ماجرا، و طنز کاملاً تلخ، این است که بیشتر کارگران نه تنها چنین تصوری دربارۀ خود ندارند بلکه انتظار میکشند قدرتهای خارجی آنها را نجات دهند و اقلیتی هم جریانهای سیاسیِ اپوزیسیون را منجی خود میدانند، و به هرحال به ندرت به رهایی از چنگ سرمایه داری با اتکا به نیروی سازمانیافته و خودآگاه خویش باور دارند! فتأمل!

زیرکی را گفتم این احوال بین! خندید و گفت:
صعب روزی، بوالعجب کاری، پریشان عالمی!

محسن حکیمی
31/4/1391

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد